گزارش تحقیقی- تحلیلی از سیامک نادری
هدف از نوشتن و انتشار این گزارش تحقیقی- تحلیل ارائه یک بررسی مشروح و جامع از پروسه شکل گیری و سرنوشت «شورای ملی مقاومت» متشکل از سه کلمه تهی و دگردیس شده از محتوا، بمثابه ملعبه ی بی خاصیّت و رنگ باخته جهت کسب قدرت نیست، بلکه هدف انداختن نور پرژوکتور بر وجوه نظرگیر و البته پرسش برانگیز از خیل افراد و عناصر اطلاعاتی، امنیتی و بازجو، شکنجه گر و زندانبان و… در ساختار و اندام واره های این «شورا» می باشد. از این منظر جا دارد حقایق ناشناخته ای که تاکنون اساساً به آن پرداخته نشده است، از جمله حضور۱۴۲ تن از بازجویان، شکنجه گران و زندانبانان … و عضویت آنان در ارگان سیاسی تحت نام «شورای ملی مقاومت» مورد بررسی قرار گیرد. البته بجز این تعداد، بقیه اعضای مجاهدین خلق که در شورا حضور دارند نیز در امر سرکوب درون تشکیلاتی مجاهدین و همکاری با عناصر فوق در اعتراف گیری های شفاهی و کتبی از اعضای ناراضی در درون سازمان مجاهدین شرکت داشته اند، و اگر می خواستم جدای از عامل، آمر و مباشر، نام کسانی که محرک و مشوق زندان و شکنجه بودند و یا بعضاً بصورت مقطعی برطبق مسئولیت بالایی که در تشکیلات مجاهدین خلق داشتند و همکاری می کردند به این لیست اضافه کنم تعداد افراد این لیست به بیش از دو برابر بالغ می گشت.
افراد آورده شده در این لیست، اعضای سازمان مجاهدین هستند که همزمان عضو «شورای ملی مقاومت» نیز می باشند. این افراد در سازمان مجاهدین و در شورای ملی مقاومت مسئولیت های بالا و کلیدی و فرماندهی و رهبری در سطوح مختلف را عهده دارد بوده یا عهده دار هستند. اسامی داخل پرانتر در زیر عکس ها نام مستعار این افراد است که در تشکیلات سازمان مجاهدین به آن نام شناخته شده می باشند.
افراد این لیست در اعمال شکنجه بر علیه اعضای ناراضی سازمان مجاهدین مستقیم به عنوان آمر یا عامل نقش داشته اند.
افراد جدا شده از سازمان مجاهدین که شهادت خود را در اختیار من گذاشته اند، حاضر هستند تا در صورت تشکیل یک دادگاه، تجربه یا مشاهدات خود را در یک دادگاه ذی صلاح ارائه دهند.
برغم اینکه ۱۹ تن از افراد این لیست تا لحظه انتشار ای گزارش در قید حیات نیستند،اما همین افراد از اعضای و عناصر مهم شورا و دبیران و مسئولین کمیسیون های شورا و ازقضا از آمرین و عاملین شکنجه و بازجویی و زندان ها بودند( ابراهیم ذاکری، بتول رجایی، نادر رفیعی نژاد، حسین ابریشم چی، فریده ونایی، علی خلخال، علی اصغر قدیری که اساسا نام اینها با زندان و شکنجه عجین شده است.
لیستی که در این نوشته با عنوان « بازجو، شکنجه گر و زندانبان در شورای ملی مقاومت» ارائه می شود، جدای از لیست بازجویان و شکنجه گران و زندانبانانی می باشد که اعضا و کادرهای سازمان مجاهدین خلق را در بر می گیرد و در شورا عضویت ندارند.اگرچه این افراد درهمکاری تنگاتنگ با اعضای شورا در لیست فوق هستند و همچنین بهنگام برگزاری جلسات شورا درعراق بعنوان نیروهای پشتیبانی حضور دارند، اما عضو شورا نیستند.
شکنجه گران و مسئولین سازمان با وقاحت ودرندگی درمورد شکنجه می گفتند:
« فکرمی کنید ما چنین کارهایی نمی کنیم!»
نمونه ای از شکنجه های بکارگرفته شده اعضای شورا و مجاهدین خلق
۱- کابل برکف پا.
۲- قپانی.
۳- ضربات با چوب کلفت.
۴- توپ فوتبال.
۵- ضربه با دمپایی لاستیکی سفت به سر و صورت( براثر این ضربات صورت زخمی و لبها به اندازه سوسیس باد کرده و بزرگ می شوند. این شکنجه اختراعی شخص رجوی است، و رجوی در حضور ما بعنوان زندانی در سالهای ۱۳۷۴ با طعنه و تمسخر می می گفت:« حالا اسم چند ضربه با دمپایی هم اسمش شد شکنجه؟!»( شاهدین گفته رجوی اینک از تشکیلات جدا شده ودر اروپا هستند).
۶- سلول انفرادی دراز مدت.
۷- تهدید به تجاوز( تجاوز جنسی)
۸- آویزان کردن از سقف.
۹- از موها به پنکه آویزان کردن.
۱۰- برهنه کردن زندانی در سلول انفرادی بصورت روزانه ( شکنجه های روانی)
۱۱- بستن زندانی به صندلی سیمان شده به کف زمین و زدن زندانی.
۱۲- برهنه کردن زندانی، و چهار دست پا راه رفتن و روی او سوار شدن و وادار کردن زندانی به صدای خر در آوردن، همراه با فحاشی رکیک و زدن و اذیت وآزار های جنسی بعنوان شکنجه های روحی.
۱۳- استفاده از چشم بند.
۱۴- زدن با فانوسقه نظامی و نوک پوتین ازجمله به ساق پاها و قفسه سینه ها.
۱۵- بازجویی های مستمر شبانه تا صبح.
۱۶- قطع ارتباط زندانی بطور کامل با جهان خارج، بدون ملاقات و تماس.
۱۷- حمله و هجوم یکباره بصورت جمعی به سلول و زدن زندانی وایجاد وحشت
۱۸- کوبیدن سر زندانی به دیوار.
۱۹- خرد کردن زندانی برای بوسیدن کفش بازجو.
۲۰- اعتراف گیری از زندانی( جنسی، همکاری با وزرات اطلاعات و مزدور نفوذی وزارت اطلاعات بودن و…)
۲۱- تهدید به آتش زدنی زندانی در حضور جمع بزرگ از اعضا و فیلمبرداری از این صحنه جهت ارعاب زندانی.
۲۲- عدم دسترسی به پزشک، قطع دارو های زندانی.
۲۳- تهدید به کشتن زندانی و چال کردن بدون اطلاع به کسی و اینکه می گوییم در عملیات کشته شده و کسی هم خبردار نخواهد شد.
۲۴- تهدید زندانی به تحویل دادن او به زندان ابوغریب و صدام بعنوان نفوذی رژیم.
۲۵- تهدید زندانی به اینکه: می کشیمت و اسمت را هم می گذاریم شهید مجاهدین خلق.
۲۶- تهدید اینکه لب مرز عراق به ایران رهایت می کنیم تا رژیم دستگیر، شکنجه و اعدامت کند و باز هم منفعت سیاسی اش را ببریم، و یا اگر با رژیم همکاری کنی رژیم مالی شده ای و کارت سوخته هستی.
۲۷- تهدید اینکه می کشیمت و می اندازیم در چاله و یک بشکه آهک هم می ریزیم روی تو و مسئله حقوقی اش را هم با عراق حل کرده ایم.
۲۸- تونل تُف:
( زندانی را در تونلی از کادر ها و اعضای مجاهدین عبور می دهند و هریک از اعضای مجاهدین خلق و در حضور فرماندهان بالای مجاهدین به صورت زندانی تُف می اندازند و یا فحاشی کرده و مشت و لگدی نثار زندانی می کنند…، تا جایی که در این تُف باران تمام صورت زندانی پر از تُف می شود. این زندانیان توسط همین اعضای رده بالای شورا تحت مسئولیت مهوش سپهری( نسرین) که در سال ۱۳۸۰همردیف رهبری عقیدتی گشت جهت محاکمه از زندان به سالن معروف به سالن میله ای در قرارگاه باقرزاده منتقل می شدند، همچنین تُف باران و فحاشی حین محاکمه با حضور بیش از ۱۰۰ تا ۲۰۰تن از اعضا صورت می گرفت در این محاکمات حتی نیمی از صندلی های پلاستکی شکسته شده بودند چون بر اثر ازدحام جمعیّت افراد بالا صندلی ها می رفتند تا صحنه درگیری ها و ضرب و شتم را ببینند و همچنین شعار بدهند و فحاشی کنند… این جلسات توسط دوربین فیلمبرداری شده و مسعود و مریم رجوی همزمان بصورت زنده شاهد و ناظر بودند و بدین شکل از پشت صحنه بصورت مستقیم برمحاکمات و تُف باران و ضرب و شتم زندانی نظارت وکنترل داشتند. در سال ۱۳۸۰ این جلسات بمدت ۴ ماه طول کشید، اگر حادثه ۱۱ سپتامبر در امریکا و حمله تروریستی به برجهای دوقلو صورت نگرفته بود، معلوم نبود ادامه این جلسات محاکمات و زندان و شکنجه ها به کجا می رسید. زیرا این حادثه باعث توقف و کُند شدن این پروژه سرکوب شد.
۲۹- قطع اب گرم در زمستان و ندادن وسایل گرمایش.
۳۰- بی خوابی دادن زیر بازجویی.
۳۱- گذاشتن پیت حلبی روی سر و چوب زدن به آن
۳۲- استفاده از دستبند های اسرائیلی تنگ شونده که در مچ دست ها فرو میرود و زندانی را آزار میدهد.
۳۳- ندادن هواخوری به زندانی.
۳۴- گذاشتن سلاح کلت کمری روی سر زندانی و تهدید به شلیک.
۳۵- بازجویی های چند نفره بصورت همزمان از زندانی و سوال پیچ کردن و گیج کردن زندنی و به قصد فشار روانی آوردن به زندانی ( با رکیک ترین فحاشی ها تهمت ها و تمسخر ها…)
۳۶- بهنگام درخواست استحمام و دوش گرفتن وقتی زندانبان در یک قوطی کمی شامپو میداد، بلافاصله توسط زندانبان برای اذیت کردن روانی زندانی، بلافاصله آب حمام در زمستان، به حالت سرد و یخ، و درتابستان آب جوش می شد و سپس زندانبان می زد زیر خنده( شکنجه های روانی)
۳۷- تحویل دادن اعضا و زندانی مجاهدین به به استخبارات( اطلاعات عراق) و زندان ابوغریب و شکنجه مجدّد آنها توسط عناصر امنیّتی عراق.
۳۸- تهدید به کشتن زندانی و انداختن او به سبتیک(فاضلاب) واینکه سبتیک اسیدی است و ذوب شدن در اسید ها…
۳۹- تهدید کردن زندانی به تحویل دادن او به دولت شیعی حاکم برعراق و دولت نوری مالکیکه تحت حمایت رژیم جمهوری اسلامی بود( پس از سرنگونی صدام).
۴۰- بسته به وضعیت زندانی در سلول انفرادی بعضا وسایل اصلاح سر و صورت نمی دادند.
۴۲- جیره غذایی کم و سرد. بعضی مواقع چای میدادند قند نمی دادند یا بعکس. این امر برای شکنجه های روانی بود.
۴۳- داخل سلول های انفرادی پر از سوسک، پشه، مگس، جیرجیرک و حشرات موذی بود. حتی در کنار سلول کود حیوانی می ریختند و این باعث اذیت و آزار زندانی و هجوم پشه و پشه کوره می شد.
۴۳- روشن بودن ۲۴ ساعته چراغ در سلول و سلول انفرادی.
۴۴- سه نوبت توالت در شبانه روز.
۴۵- در زندان های مجاهدین همان کسانی که درس تشکیلاتی و ایدئولوژی میدادند ، همان افراد شده بودند باز جو و زندانبان، و چنین شرایطی برای زندانی خرد کننده بود.
۴۶- در قسمت پذیرش درهمان کلاسی که که درس ایدئولوژی و تشکیلات میدادند در همان کلاس زندانی شدن، اثرات روانی بسیاری بر زندانی می گذاشت.
۴۷- زیر فشار گذاشتن زندانی و توالت نبردن بهنگام بازجویی
۴۸- تهدید و ارعاب و فحاشی های رکیک به مادر و خواهر، پدر و رکیک ترین فحاشی های جنسی ازقبیل ( بچه کُ….. مادر قح…مادرجن…خواهر …، می کنم تو کُ…)؛ بلا استثنا تمام کسانی که در تشکیلات مجاهدین بودند و یا در زندانهای مجاهدین بودند روی فحاشی های انگشت میگذارند که تا کنون فقط در مجاهدین این گونه فحاشی های رکیک را شنیده بودیم، قابل توجه اینکه ما با زندانیان مواجه بودیم که از نسل دهه ۶۰ نبودند و پس از سال های ۱۳۷۵ به بعد وارد عراق و تشکیلا شده بودند و آنها نیز روی فحش های رکیک خاص بازجوی های مجاهدین انگشت می گذاشتند.
به چند نمونه از این شکنجه های روحی اشاره می کنم:
– اگر نیاز باشد یک لیتر بنزین میریزیم رویت یک کبریت میزنیم دقیقه اول اعتراف میکنی بعد هم میگویم خودکشی کرده ای.
– در حالیکه ساعدش را نشان میدهد می گوید:« عربها یک چیزی دارند «اینقدری»( دستش را از آرنج بالا و پایین می کند) تحویلت می دهم تا بکُنن توی کونت و از حلقومت بزنه بیرون».
– ماشین را بیارید تا ببرم تحویل استخبارت ارتش عراق (اطلاعات عراق) بدهم تا کونش را پاره کنند وتکه تکه اش کنند این مادر جنده را….
– ازپزشکی قانونی عراق مدرک آماده و مهر و امضا شده داریم و تورا می کشیم وهیچکس نمی فهمد و آب هم از آب تکان نمی خورد.
– تهدید با بطری نوشابه.
– ما خودمان می توانیم مدرکی را که می خواهیم درست کنیم، امضاء و اثر انگشت خودت است، دست خط خودت است.
– کپسول گاز از بیضه هایت آویزان می کنیم تا بفهمی دنیا دست کی است.
– قرمساق ولد زنا میدم دست عراقی ها تا تو ابوغریب چوب تو آستین ات کنند و….
– ولد زنای فلان فلان شده، می دهم زندان ابوغریب، تا فلانت کنند( پیش زنان مجاهد نمی گفت تجاوز کنند ) یک نسقی ازت بکشم.
– اگر نیاز باشد نفر می فرستیم خانواده ات را بکشند، بعد گردن رژیم می افتد، به خانواده ات رحم کن مگر دوست نداری خانوادهات را؟.
– ما اینجا داریم ملایم با تو برخورد می کنیم اگر دست استخبارات عراق بدهیم دست و پایت را می کنند توی روغن داغ، اگه کاره ای هم نباشی، صد برگه الکی اعتراف میدهی، عراقی ها هم می دهند به ما، ما نمی خواهیم کار به آنجا بکشد.
– میاندازمت داخل کیسه انفرادی می بندم به پنکه سقفی انقدر بچرخی که قلبت از دهانت بزند بیرون.
– میخواهی بکنیمت توی شیشه نوشابه، یا شیشه را بکنیم بهت؟.
– نشان دادن سندی که ۱۶ نفر را فرستادیم ایران.
– می کشیمت بعد می اندازیم توی بیابون که سگ ها بخورند و تبدیل به کود گُه سگ بشی، اگر عراقی ها هم پیدایت کنند می گویم نمی شناسیم، بعد به خانواده ات می گویم که پاسدارهای رژیم کشتن، خانواده ات با آنها درگیر می شوند می میرند سازمان از مرده های خانواده ات برای مالی کاری در خارج استفاده میکند و دو جای خوری می کند.( مالی کاری شیوه پول جمع کردن مجاهدین خلق در خارج از کشور بود که آلبومی از عکسهای کودکان یتیم و یا فقیر و یا کودکانی که پدر و مادرشان کشته یا زندانی هستند را به مردم این کشورها نشان داده و بعنوان خیریه و …کمک مالی جمع میکردند.)
– گذاشتن کلت روی سرم و گفتن اینکه: برو اعتراف کن که نفوذی هستی حتی الکی که من پیش مسئولم خراب نشوم.
– نشان دادن عکس های شکنجه شدگان توسط دولت عراق و تهدید به بکار گیری همین شیوه ها برعلیه زندانی.
– آویزانت میکنیم از پا یک ربع بمانی چشمات از کاسه در می آید ما میخواهیم با زبان خوش خودت بنویسی.
یک حقیقت ناگفته و هراس من:
در طی این روزهای اخیر که موارد شکنجه و…را می نوشتم، بارها به ذهنم زد یکی از شکنجه های روانی را بنویسم، شکنجه ای که در رژیم جمهوری اسلامی در سال ۶۲ در زندان گوهردشت و سلول انفرادی بر روی من اعمال شد. این یک شکنجه فیزیک بود، اما در تشکیلات مجاهدین تحت همین نام شکنجه بصورت روانی اعمال میشد. حتی در طی این یکسال حداقل ۱۰ بار این شکنجه روانی توسط مجاهدین خلق درسال ۱۳۷۴به ذهن من آمده و مرا در خود فربرده است که منظورشان از آن چه بود و چه هدفی داشتند…؟. شکنجه های جسمی گذرا هستند، اما شکنجه های روانی همیشه با آدم باقیست.
ترس من این بود که این نوع شکنجه را بنویسم و تأثیرات آن بر روی زندانی را تشریح کنم. اما می ترسم!.
ترس من این بود که مجاهدین خلق و رجوی با خواندن تأثیرات این نوع شکنجه روانی، همین شکنجه را در آلبانی و قرنطینه ها ( انفرادی) و خروجی از تشکیلات، برعلیه کسانی که می خواهند از تشکیلات جدا شوند اجرا کنند و بتوانند زندانی را درهم بشکنند و مانع خروج زندانی بشوند. همین الان به هنگام نوشتن سطور فوق به ذهنم آمد که همین را بنویسم و حقایق را بگویم، اما نوع شکنجه و نام آنرا بکار نبرم. حتی پیش از این قصد داشتم با یکی از دوستان نزدیک، برای نوشتن و ننوشتن آن مشورت کنم، و علت ننوشتن را بگویم.خوشحالم از اینکه راه حلی پیدا کردم تا همان شیوه شکنجه روحی را بگویم اما بدون اینکه دست بازجو ها و شکنجه گران و زندانبان مجاهدین خلق و شورا را برای بکار گیری این شیوه شکنجه روحی بویژه در آلبانی را پر کرده باشم.
اسامی و عکس بازجویان، شکنجه گران و زندانبانان در شورا
شکل گیری
شورای ملی مقاومت در ۳۰ تیرماه ۱۳۶۰ به ریاست جمهوری ابوالحسن بنی صدر و مسعود رجوی بعنوان مسئول شورا جهت تشکیل یک ائتلاف فراگیر معرفی شد. در طی این چهار دهه، فقدان استقلال، دمکراسی و خط مشی اصولی و به دلیل وجود چتر ایدئولوژی اسلامی مجاهدین خلق، تمامیت خواهی و هژمونی طلبی سازمان مجاهدین و نیز به دلیل اتوریته ای که مسعود رجوی اعمال می کرد، آقای بنی صدر و سایر گروه ها و شخصیت ها و حتی بسیاری از اعضا و کادرهای «مجاهدین خلق» که عضو این شورا بودند در همان سال های نخست تا کنون، از آن جدا شده و به صف منتقدین و مخالفین شورا و مسعود رجوی پیوستند. ناگفته نماند که در سایت های کنونی «شورای ملی مقاومت» و «مریم رجوی» هیچ نشانی از حقایق فوق وجود نداشته و جدائی این گروه ها و شخصیت ها از تاریخچه کنونی شورا حذف و سانسور شده است.
در طی چهار دهه، شورای ملی مقاومت در مسیر فراگیری نیروها و شخصیت ها، نه تنها با بن بست و شکست مواجه شد، بلکه در بیش از یکربع قرن اخیر شورا نتوانسته است یک عضو جدید را جذب کند. در چند سال اخیر شورا در یک دگردیسی کامل و بصورت آشکار از کسوت نام « شورا» خارج و تبدیل به «سپر دفاعی و بلاگردان» مسعود و مریم رجوی و مجاهدین خلق در مقابل ابهامات، پرسش ها، انتقادات و اتهامات وارده از سوی رسانه ها و افکار عمومی و منتقدین گشته است. بدین ترتیب بیش از پیش نمایشی از جعل و پوششی بودن نام شورای ملی مقاومت و اهداف آنرا بارز و برجسته کرده است.
بطور نمونه پس از اینکه اطلاعیه شواری ملی مقاومت و کمک یک میلیون یورویی مریم رجوی به حزب دست راستی اسپانیا و آلخو ویدال کوادارس، که مجاهدین از آن با ترم غیر شفاف حمایت از یک « دعوای حقوقی» نام برده بودند را انتشار داده و در موردش روشنگری کردم، سایت های مجاهدین خلق اطلاعیه را از روی سایت برداشتند (۱). حذف و سانسور اطلاعیه ها و اسناد و مدارکی که سازمان مجاهدین در سایت های خود و یا در سایت های وابسته به خود انتشار داده، اسنادی که بعدا به دلیل استفاده منتقدین و مخالفین مجاهدین از همین اسناد برای این تشکیلات موجب دردسر می شود، بخشی از یک روال همیشگی برای پنهان کردن حقایق است.
تطبق ادعا و عمل
سایت مریم رجوی و شورا در معرفی شورای ملی مقاومت به «آرم رسمی شورا» مزیّن به پرچم شیرو خورشید، «جبهه همبستگی» و «حکم لغو اعدام و تعهد خود به کنوانسیون منع شکنجه» اشاره می کند. در این نوشته بطور اختصار به دو مورد اول و دوم می پردازم و سپس برای سنجش و راستی آزمایی تعهد مریم رجوی و شورای به «کنوانسیون منع شکنجه»، اسامی ۱۴۲ تن از اعضای شورای ملی مقاومت که در طی چهار دهه از بازجویان و شکنجه گران و زندانبان مجاهدین خلق در عراق و قرارگاه اشرف بوده اند را معرفی می کنم. پرسش اینجاست که بسیاری از این افراد در طی چهار دهه که تنها مسئولیت آنها بازجو، شکنجه گر و زندانبان بوده و هیچ نقش دیگری حتی در تشکیلات مجاهدین خلق نداشتند، در شورای ملی مقاومت چه مسئولیت و کارایی داشته و دارند؟
آرام رسمی شیر و خورشید و پرچم مزیّن به شیرو و خورشید و تفسیر رجوی و رهبری عقیدتی
مسعود رجوی در نشست عمومی در اشرف در باره نصب «شیر و خورشید»، نشان باستانی ایرانیان به عنوان آرم رسمی شورا و پرچم سه رنگ ایران گفت:
«البته من به این خاطر این آرم را پذیرفتم که از نظر من شیر نماد و سمبل «اسدالله غالب» علی (ع) است و خورشید هم نماد «مهر تابان» خواهر مریمتان( مریم رجوی) و شمشیر هم همان تیغ الماس بُرّان ارتش آزادیبخش ملی است(تحت هدایت فرماندهی کل یعنی شخص رجوی)، رجوی تآکید کرد:« با این کار ما خواستیم نقش شیرو خورشید بر پرچم سه رنگ ایران را از چنگ سلطنت طلبان [رضا پهلوی] در بیاوریم. رجوی این نماد را سمبل خودش و مریم و ایدئولوژی اسلام شیعی می دید.
همچنانکه نصب آیه «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ » بر دیوار سالن شورا و بالای سرمسئول شورا نشانه ی پر ابهامی از برنامه شورا مبتنی بر « جدایی دین از دولت» است و شورا تا این لحظه هنوز مصوبه خود مبنی بر نوع حکومت «جمهوری دمکراتیک اسلامی را اعلام نکرده است.
همچنانکه در تشکیلات مجاهدین خلق فریب و دروغ و دو رویی یکی از وجه مشخصه آن است، طبق مصوبه فوق مریم رجوی می بایست از سمت ها و مسئولیت های سازمان و تشکیلاتی مجاهدین خلق استعفا دهد. اما بیش از سه هزار عضو مجاهدین شاهد هستند که مریم رجوی نه تنها همچنان همان مسئولیت ها را داشت بلکه پس از ریاست جمهوری قدرت و اتوریته و نقش بسا بیشتری درنشست های تشکیلاتی، ایدئولوژیک درون سازمان برعهده داشت. نه تنها مریم رجوی بلکه تمام اعضای شورا که عضو سازمان مجاهدین بودند هرگز ازمسئولیت سازمانی وتشکیلاتی استعفا نداده بودند و این استعفا ها صرفاً بصورت نمایشی و فرمالیته انجام میشد. مریم رجوی به همراه مسعود رجوی مسئولین اصلی تمام زندان ها و شکنجه ها و بازجویی ها را برعهده داشتند، فاجعه بارتر اینکه بعنوان رئیس جمهور برگزیده مقاومت( شورا) آگاهی کامل از زندانهای سال ۱۳۷۶ و افرادی که با فریب و نیرنگ و به شیوه آدم ربایی از ایران و کشورهای همسایه به اشرف کشانده و سپس بسیاری از همین افراد فریب خورده که حاضر به حضور در تشکیلات مجاهدین و ارتش آزادیبخش نبودند زندانی و شکنجه شدند وبسیاری خودکشی کردند. و ازجمله بسیاری از همین افراد شورا در قتل و یا ایجاد فشار منجر به خودکشی های و خود سوزی های هولناک منجر به مرگ اعضا شرکت داشته اند(۲).
چرخه مرگ
تشریح چرخهٔ هولناک مرگ در ساختار توتالیتاریسم ایدئولوژیک و مافیایی و فرقه ای وسرنوشت های خاکستری اعضا و کادر های مجاهدین خلق و زندانیان سیاسی زمان شاه، تا زندانیان جان بدر برده از زندانهای رژیم خمینی در دهه ۶۰وآمرین وعاملین جذب نیرو با فریب ونیرنگ ، تا شکنجه و قتل و خودکشی این قربانیان و به آتش کشیدن خود، و فسادی که چهاردهه سرتاپای رجوی وتشکیلات را درروبوده است، حقایقی پیش روی ما می گذارد که در این ساختار هر یک اعضا در نقش تک تک دندانه های چرخ دنده بزرگی هستند که برروی دایره مبنا( تشکیلات) حرکت می کنند، موتور محرک این چرخ دنده ها رهبری عقیدتی و مریم رجوی است و در این چرخه مرگ، هر یک از اعضا بطور اتودینامیک و به اجبار خود در میان این داندنه های چرخ دنده قرار می گیرند و نابود میشوند. بنا به تحقیقات وسیع، اطلاعات و تجربه ای که طی این بیش از چهار دهه و ۳۶ سال حضور درتشکیلات مجاهدین داشتم، در گزارشی مستند چرخه مرگ را تشریح کردم( ۳)
بکارگیری «کودکان سرباز» در جنگ توسط اعضای شورا
موارد نقض حقوق بشر تنها به زندان و شکنجه خلاصه نشده است. برخلاف قوانین بین المللی، نقض حقوق کودک و بکارگیری کودکان زیر ۱۸ سال توسط اعضای شورای ملی مقاومت( که از اعضای مجاهدین خلق نیزهستند) تحت هدایت مسئول شورا( مسعود رجوی ) و بدلیل غیبت رجوی اینک به مدت ۱۸ سال است که تحت مسئولیت ( مریم رجوی) قرار دارند، طی چهار دهه صورت گرفته است.
بکارگیری کودکان در جنگ و فریب و کشاندن آنان به عراق و ارتش آزادیبخش، خود یک جرم مشخص است و من اسناد و مدارک و شاهدین را در اختیار دارم و می توانم برای مجامع حقوق بشری و دادگاه ارائه دهم. به طبع این خود مقوله مبسوطی است و تنها اشارتی بر نقض فراگیر حقوق بشر دریک سیستم توتالیتاریسم مافیایی و ایدئولوژیک است.
دو مورد از قوانین بین المللی را مورد توجه قرار می دهم، به طبع این قوانین نه تنها خطاب به دولت ها، بلکه عطف به « گروه های مسلح» است که در بند ۴ « مقاوله نامه اختياري ميثاق حقوق کودک در مورد شرکت کودکان در جنگ » بر آن تأکید شده است:
۱) قوانین بینالمللی( پیمان نامه حقوق کودک)
ماده ۳۸ پیماننامه حقوق کودک اعلام می کند که گروههای سیاسی نباید از افراد زیر پانزده سال در جنگ استفاده کنند. همچنین «پروتکل اختیاری شرکت کودکان در جنگ» از طرفین درگیریها میخواهد که به افراد زیر هجده سال اجازه شرکت درجنگ داده نشود و سربازگیری اجباری در مورد این افراد نیز ممنوع است (ماده۴).
همچنین این پروتکل اختیاری از حکومتها میخواهد که کودکان را برای اقدامات نظامی بسیج نکنند و از نامنویسی آنها برای شرکت در درگیریهای نظامی خودداری شود و حکومتها برای بازگشت آرامش جسمانی و روانی کودکان تلاش کنند. (ماده ۶).)
۲) مقاوله نامه اختياري ميثاق حقوق کودک در مورد شرکت کودکان در جنگ
ماده اول
دولتهاي عضو مي بايست اقدامات لازم را جهت تضمين عدم شرکت افراد زير 18 سال در نيروهاي مسلح براي شرکت در مخاصمات و جنگها بعمل در آورند.
——————————————————————————————————————
ماده دوم
دولتهاي عضو مي بايست اطمينان حاصل نمايند که افراد زير 18 سال به استخدام اجباري نيروهاي مسلح درنيامده باشند.
——————————————————————————————————————
ماده سوم
1- دولتهاي عضو مي بايست حداقل سن داوطلبان خدمت در نيروهاي مسلح و ملي خود را طبق ماده 38 ميثاق حقوق کودک، بند سوم، قرار دهند. اين ماده از ميثاق متضمن اصولي است که از حکومتها ميخواهد اقدامات لازم را جهت حمايتهاي ويژه افراد زير 18 سال انجام دهند.
….
——————————————————————————————————————
ماده چهارم
1- گروههاي مسلحي که جدا از نيروهاي مسلح دولتي هستند، نبايد تحت هيچ شرايطي، افراد زير 18 سال را جهت شرکت در جنگ به استخدام خود درآورند.
2- دولتهاي عضو موظف اند اقدامات لازم و عملي را جهت ممانعت از استخدام و بکارگيري اينگونه افراد، انجام دهند. اين ممانعت ها شامل بکار بردن اقدامات قانوني مبني بر جرم شناختن اينگونه اعمال است.
3- اجراي ماده حاضر در وضعيت قانوني دولت عضوي که در حال جنگ است، تاثيري نخواهد گذاشت.
——————————————————————————————————————
ماده پنجم
هيچکدام از مواد اين مقاوله نامه نبايد به گونه اي تفسير شود که از قوانين و مقررات دولتهاي عضو و يا قوانين بين المللي و قوانين بشردوستانه بين المللي که همگي براي تحقق بخشيدن و (دفاع) از حقوق کودک وضع شده اند، ممانعت بعمل آورد.
لنیک: مقاوله نامه اختياري ميثاق حقوق کودک در مورد شرکت کودکان در جنگ
http://hoghoogh.com.online.fr/article.php3?id_article=127
به طبع در آینده گزارش تحقیقی در باره بکارگیر « کودکان سرباز» توسط مجاهدین خلق و اعضای شورا ارائه خواهم داد.
جبهه همبستگی
طرح «جبهه همبستگی ملی برای سرنگونی استبداد مذهبی» در سه مادّه و یک تبصره که درتاریخ ۱۳آبان ۱۳۸۱در شرایط ناشی از پس لرزه های حادثه ۱۱سپتامبر و انفجار برج های دوقلو و به در خواست دولت عراق صورت گرفت که نشانه های آن در دیدار و گفتگوهای مسعود رجوی با ژنرال طاهر حبوش مسئول سرویس های امنیتی دولت عراق مشخص است.(اسناد و ویدئوهای افشاءشده پس ازسرنگونی دولت صدام در یوتیوپ در دسترس است). اعلام این طرح جنبه واقعی و عملی پیدا نکرد. این اقدام تنها یک ژست سیاسی بود و نه یک تلاش صادقانه برای ایجاد یک ائتلاف وسیع و گسترده ملی. رجوی می خواست به این وسیله ژنرال حبوش را فریب داده و چنین وانمود کند که واقعاً توان جذب نیروها و شخصیت های ایرانی مخالف رژیم را داشته و می تواند بخش بزرگی از این نیروها را پشت سر خود جمع کند. اما آنچه او دنبال می کرد این بود که از این طریق پول و امکانات بیشتری از دولت صدام حسین دریافت کند. از سوی دیگر رجوی می خواست تا در پس هیاهوی این طرح، تعداد اندکی از اعضای غیر مجاهد شورای ملی مقاومت را که هنوز در این شورا باقی مانده بودند را برای مدتی سرگرم سازد و به دنبال خود بکشاند. به همین دلیل است که کسی طرح «جبهه همبستگی ملی» را جدی نگرفت و رجوی نیز پیگیر آن نشد. رجوی به صراحت در نشست های عمومی اعضای مجاهدین خلق گفته بود: «به این وسیله [طرح ایجاد جبهه همبستگی] می خواهیم بهانه را از دست آنها [اضداد مجاهدین] بگیریم، به عبارتی موضعگیری «سیاسی» است!»
در ابتدای فایل ویدوئی مذاکرات رجوی با طاهر حبوش، حبوش روی کار سیاسی و اجتماعی داخل ایران و مردم بعنوان استراتژی تأکید می کند! و کار نظامی را اقدامی تاکتیکی می داند. (۴)
حبوش تأکید برائتلاف با سایرسازمان ها وگروه ها واحزاب می کند. پس از این دیدار بود که رجوی طرح «جبهه همبستگی ملی» را اعلام کرد. در واقع می توان گفت: طرح جبهه همبستگی را نه شخص مسعود رجوی، بلکه صدام و حبوش روی میز رجوی قرار داده و در دستور کار او قرار دادند.
رجوی درسال ۱۳۹۴ طرح جبهه همبستگی را اعلام کرد و در توضیح به اعضا سازمان خودش گفت:«ما جبهه همبستگی را اعلام می کنیم که بعد بهانه نگیرند و دست ما پُرباشد.»[برعلیه شان استفاده کنیم]. رجوی و مسئولین مجاهدین به طنز و تمسخر می گفتند: کدام حزب و سازمان و گروه و شخصیت مبارز؟ هرکسی هم که مبارز باقی مانده در شورای ملی مقاومت است!
در سال ۱۳۹۳ یک بار رجوی وقتی در باره جدا شدن آقایان دکتر کریم قصیم و محمد رضا روحانی و شاپور باستان سیر… از شورا صحبت می کرد، گفت: «وقتی اعضای مجاهدین را وارد شورا کردیم این نفرات برای روزی است که بورژوازی رفرمیست و استحاله چیان بروند.»!
در شورای ملی مقاومت غیر از۹۵درصد که اعضای مجاهدین خلق هستند، سایر آنها از هواداران و وابستگان و خواهر و برادران مسعود و مریم رجوی هستند. پرسش های بسیاری در باره عضویت این افراد در شورا وجود دارد، از جمله اینکه: چرا می بایست اعضای شورا (غیر از اعضای مجاهدین خلق) بدلیل شرکت در دو سه جلسه سالیانه شورا ماهیانه چند هزار دلار حقوق از سوی مجاهدین خلق دریافت کنند؟ از سوی دیگر ماده جدیدی در شورا تصویب شده است که هر فردی از شورا جدا شود می بایست پول های دریافتی سالیان قبل که دریافت کرده است را به شورا برگرداند. به عبارتی ما شاهد یک نوع رابطه سیاسی سالم و دمکراتیک بین رجوی و دیگر اعضای غیر مجاهد شورا نیستیم. شخصیت هایی همچون آقای دکتر کریم قصیم و آقای محمد رضا روحانی که می توانستند از طریق شغل پزشکی و وکالت زندگی نسبتاً خوبی داشته باشند، به درخواست و با اصرار مسعود رجوی بود که وقت خود را به شکل حرفه ای در اختیار شورا قرار دادند. پیش از این آقای دکتر کریم قصیم جهت شفاف سازی و روشننگری اسناد و نامه های مسعود رجوی در این باره را ارائه کرده بود. (۵)
اعضای بازجو، شکنجه گر و زندانبان در شورا
پرسش های بسیاری در مورد محتوا و ماهّیّت شورای ملی مقاومت و نقش آن در پیشبرد اهداف و منوّیات مسعود رجوی بعنوان رهبری عقیدتی مجاهدین خلق وجود دارد، اما وجود ۱۴۲نفر بازجو، شکنجه گر و زندانبان و…، حقایق بسا تلخ و دردناکی از دگردیسی سازمان مجاهدین خلق و ارگان سیاسی آن(شورا) پیش روی ما قرار می دهد.
اعضا شورایی که خود شکنجه گر اعضای شوراهستند.
در این سیستم هیچ قائده ای جز اهداف، منافع رجوی وجود ندارد و هیچ چیزی عجیب نیست که بسیاری از اعضای همین شورا جزء کسانی بودند که در سال ۱۳۷۴ دستگیر، زندانی و شکنجه شده باشند:
علیرضا محمد زاده( مراد) زندانی سیاسی زمان شاه، مجید معینی( آقا) که رجوی او را قهرمان مقاومت در زندان های زمان شاه معرفی کرده بود، مژگان زمانی( فرمانده ستاد درسال ۸۶)، فتانه عوض پور، عفت نجاتي، مهین لطیف، مرضیه نوری مهربان، كبري يزديان آزاد، فاطمه علیزاده، حبیبه طاولی، زهرا احمدی، مریم سنجابی( وی پس از ۲۵ سال حضور در تشکیلات در سال ۱۳۸۹ از اشرف فرار کرد و خود را به نیروهای عراقی معرفی کرد و سپس به ایران تحت حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی رفت)، و محمد سینکی…جز این دسته از اعضای شورا بودند و در تشکیلات مجاهدین به مدت چهار ماه دستگیر، زندانی و شکنجه شدند..
همچنین افراد دیگری مانند مهدی افتخاری( فتح الله بصورت موقت و کوتاه مدت در قرنطنینه و زندان بودند، و اگرچه سالیان مغضوب رجوی بود و النهایه کشته شد و یا انسیه گلدوست به جرم اخلاقی … به مدت سه ماه در در لیبرتی قرنطینه ( بنگال و کانکس) محبوس بود. در تشکیلاتی که علی زرکش پس از مرگ موسی خیابانی جانشین او و فرد دوم تشکیلات توسط مسعود رجوی معرفی شده بود، در سال ۶۴ محاکمه و محکوم به اعدام شد و سپس مدتها در زندان بسر می برد و ازجمله یکی از زندانبان او یکی از عناصر امنیتی و مورد اعتماد شخص رجوی بنام میرحسین موسوی نیا سیگارودی با نام های مستعار ( فاضل- پرویز) بود.
در مرداد ماه ۱۳۹۹ طی مقاله ای در کیهان لندن تحت عنوان « سازمان مجاهدین خلق، پرسشهای ناگزیر»، پرسش هایی را پیش روی همگان قرار دادم:
«- آیا به کار گرفتن شکنجه و حکم قتل و اعدام… همانقدر که از جانب جمهوری اسلامی مذموم و نامشروع و ضدانسانی هستند، برای اپوزیسیون نیز مذموم هستند؟
– آیا هر سازمان و گروه و اپوزیسیون میتواند برای رسیدن به اهدافش به زندان و شکنجه و اعدام توسل جوید؟
– آیا بدون مرزبندی قاطع با اعمال هر نوع شکنجه و قتل و اعدام میتوان مدعی مبارزه با رژیم و ارائه بدیل دمکراتیک بود؟
– آیا میتوان جهت کسب قدرت دستاوردهای اعلامیه جهانی حقوق بشر و کنوانسیون منع شکنجه را نادیده انگاشت؟
-آیا میتوان در باره سازمان و گروهی که دست به شکنجه و زندانسازی و قتل و جنایت میپردازد سکوت کرد و بدتر از آن، به اتحاد و ائتلاف با آنها دست زد؟
– آیا تابو ساختن از این مسائل که به ترس از مطرح شدن پدیدههای هولناک شکنجه و تهدید و ارعاب در میان مجاهدین منجر میشود، باعث استحکام و ماندگاری شکنجه نخواهد شد و آثار بس زیانباری برای ادامه راه مبارزین آزادی، دمکراسی و حقوق بشر نخواهد داشت؟»
پس از آن مقاله بود که به انتشار مصاحبه با شاهد شکنجه سه پاسدار در سال ۱۳۶۱ در خانه های تیمی فرماندهان مجاهدین خلق، شاهدی که پس از ۳۸ سال سکوت خود را شکست، اقدام کردم.(۶)
شکل گیری شکنجه و زندانسازی و دوره های زندان
مجاهدین خلق با تجارب زندان های شاه و سپس زندان های هولناک رژیم خمینی و همچنین از سال ۱۳۶۹ بطور سیستماتیک تحت آموزش های کلاسیک توسط دولت و ارتش عراق قرار گرفتند. بخش امنیت و اطلاعات مجاهدین خلق نیز تحت آموزش سیستم امنیت و اطلاعات (زندان سازی و شیوه های بازجویی و اعتراف گیری و انوع شکنجه های روحی و جسمی و اعتراف گیری… ) دولت عراق قرار گرفت.
در این سال همانطور که تمام بخش های نظامی و لجستیکی و پشتیبانی و اداری مجاهدین خلق( ارتش آزادی بخش) تحت آموزش های کلاسیک مشابه ارتش و سیستم دولت عراق قرار گرفتند، ستاد امنیّت که تحت مسئولیت ابراهیم ذاکری بود افرادی نظیر محمد سادات دربندی، جلال منتظمی( کاک جلال) مسعود خدابنده( رسول اطلاعات)، حسن محصل، پرویز موسوی سیگاری نیا (فاضل)، نادر رفیعی نژاد ، فرهاد الفت( منوچهر)، حسن عزتی( نریمان)، علی خلخال مجید عالمیان، بهرام جنت صادقی( مختار) جهت همین آموزش های سیستم زندان، بازجویی و شکنجه ( شکنجه های روحی و جسمی) برای همین دوره آمورشی فرستاده شدند. بخوبی یادم می آید در سال۱۳۶۸ هنگامی که دریک روز در شهر بغداد بودم روی سردر یکی از مکان های استخبارات عراق( اطلاعات عراق) جمله ای روی تابلو آن نوشته بود و دوستم که عربی می دانست گفت:« روی در نوشته شده است: کسی که وارد اینجا می شود، دیگر همان کسی نیست که از اینجا خارج می شود.( یعنی بلایی برسرش می آوریم که تبدیل به یک آدم دیگری… میشود » من که بیش از ۷ سال زندانی سیاسی دهه ۶۰ در اوین و قزلحصار و گوهردشت بودم بخوبی معنای آنرامی فهمیدم.
فارغ از آن، تمام تجارب امنیتی و اطلاعاتی و کتاب های بسیاری، از جمله در مورد سیستم سرکوب استالین و … جهت آموزش و یادگیری در همین بخش ترجمه و در کتابخانه خاص «بخش امنیت» مورد استفاده قرار می گرفت. به همین سبب نوع پس از آموزش از استخبارات ( اطلاعات عراق) زندان، سلول ها و شکنجه های سال های پس از ۱۳۷۱ بسیار متفاوت با سالهای پیشین گشت.
در دوره اخیر، شکنجه در سازمان مجاهدین خلق از مرداد سال ۱۳۶۱ بمثابه یک روش کار و ابزار مبارزه برای دستیابی به هدف شروع شد. در جریان شکنجه سه پاسدار در سال۶۱ ، در واقع ۶ نفر شکنجه و کشته شدند و از قضا یکی از آنها، بنام حبیب روستا از هواداران مجاهدین خلق و زندانی سیاسی زمان شاه بود که مورد شک امنیّتی مجاهدین خلق قرار گرفت و در خیابان بهار در تهران زیر شکنجه کشته شد. چنین مواردی توسط مجاهدین خلق در کردستان عراق نیز ادامه داشت.
حبیب روستا به نقل از همنشین بهار:
در تشکیلات مجاهدین خلق در عراق، زندان و شکنجه بخش جدایی ناپذیر از سااختار وعملکرد آنها بود. در این سالیان با چند دوره زندان و شکنجه مواجه هستیم که بصوت عمده خودش را نشان داد:
– زندان های رفع ابهام در سال ۱۳۶۴
– زندان های سال۱۳۷۰(جدا شدن اعضا بدلیل تن ندادن به انقلاب ایدئولوژیک و طلاق از همسر)
– زندان های رفع ابهام سال۱۳۷۴ (دستگیری و محاکمه ۷۰۰ تن از اعضا به جرم نفوذی برای کشتن رهبری، در حالیکه حتی یک نفوذی هم یافت نشد!)
– زندان های سال ۱۳۷۶به بعد (بیشتر شامل افرادی که با فریب و نیرنگ و با وعده حل کیس پناهندگی، کسب و کار و آموزش و… به عراق و قرارگاه اشرف کشانده بودند و خواهان خروج از سازمان بودند.)
– زندان های سال ۱۳۸۰(معطوف به افراد خواهان خروج از تشکیلات مجاهدین در نشست های سرکوب همگانی موسوم به نشست طمعه)
– زندان ها و بازجویی های کوتاه در سرکوب سال ۱۳۸۵ (سه سال پس از سرنگونی صدام)
زندان، بخش تفکیک ناپذیری از تشکیلات مجاهدین خلق است. پس از خروج از اشرف در لیبرتی همین سیستم اطلاعات و زندانها، در مقری بنام «مقر ۷۰۰ » افراد آنرا سرجمع حفظ کرده بودند، زیرا افراد این سیستم بدلایل اطلاعاتی نمی بایست وارد سایر بخش های تشکیلاتی شوند. حتی در همین آلبانی و محل استقرار آنها موسوم به “اشرف ۳ “، دفتر کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگی ذر جریان است که افراد خواهان جدایی از سازمان مجاهدین خلق به مدت یک تا دو ماه بصورت قرنطینه (سلول انفرادی) در کانکس ها (بنگال) زندانی می شوند.
تخمین زده می شود طی سال های ۱۳۶۱تا به امروز، تعداد بیش از ۲۰۰۰ نفر از اعضا سازمان مجاهدین خلق در زندان های این تشکیلات در حبس بسر برده باشند. در یک قلم، در سال ۱۳۷۳حدود ۷۰۰ نفر دستگیر و بیش از صد تن به شدید ترین وجه شکنجه و ۷ نفر در این دوره به قتل رسیدند. (۷)
اعتراف گیری
اعتراف گیری از اعضا زندانی و سند سازی بر علیه زندانی شدگان، از کارهای اطلاعات و ضد اطلاعات رجوی است. تمام اسناد و اعتراف هایی که مجاهدین خلق در سایت های و نشریات خود از جداشدگان انتشار می دهند و حتی مصاحبه های ویدئوی اعتراف گیری، توسط همین بازجویان و شکنجه گران و زندانبان فوق اخذ می شود. آن زندانبانان، زندانیان را تهدید می کردند: “اگر بروی بیرون و زندان و شکنجه ها را افشا کنی می کشیمت”. حتی در سال ۷۴ به خود ما که تقریبا ۲۰ نفربودیم ومن هم حضور داشتم و در حضور مسعود رجوی نیز همین حرف را گفتند. در آن سال هایی که امکان خروج از تشکیلات وجود نداشت، منظورشان از «بیرون» صحبت کردن در مورد زندان در درون تشکیلات با اعضا و دوستان خودمان بود.
نمونه اعتراف گیری جنسی از زنان
فرشته هدایتی از اعضا جدا شده مجاهدین با بیش از سه دهه ارتباط و حضور درتشکیلات ، در کتاب «زخم های بی التیام» صفحه ۱۴۰در مورد دستگیری و زندان و بازجویی خود می نویسد:
« برخوردها و بازجویی های اولیه از طرف بتول رجایی انجام شد. او چهره ای مردانه، خشن، زشت و کریه المنظری داشت و با حرکات و لحن لمپنی خودش، فضا را ترسناک می کرد. او می کوشید این ترس را به نفر تحت شکنجه منتقل کند و به اصطلاح زهر چشم بگیرد. سال ها در قسمت های مختلف سازمان این کار را تجربه کرده بود. چهره خودش را پنهان نمی کرد و زیر عنوان اینکه حق سازمان را از حلقوم همه بدخواهان در می آورد، با دست باز هر برخوردی دلش می خواست می کرد و هر ناسزا و فحش رکیکی که از دهنش در می آمد می گفت. همه ی این چیز ها برایم قابل انتظار بود الاّ اینکه بتول تلاش می کرد برگه مکتوبی را به من دیکته کند و من آن را امضا نمی کردم. بتول با زور و کتک، و تهدید به اخراج و اعدام، اصرار داشت که در این برگه بنویسم که: می خواستی با استفاده از دستکش به مهناز تجاوز کنی!!.
این حرف به قدری برایم عجیب بود که نمی فهمیدم آخر این برگه و این امضا با این مضمون و نوشته به چه کار سازمان می آید و چه دردی از دردهای سازمان را دوا خواهد کرد؟!»
سمیرا شمس عضو شورا خطاب به زندانی زن:
« کُوسو! می خواهی بدهمت یکی از همین اتاق کناری ها بکُندت!.»
یکی از اعضای مجاهدین( ع- س) که یک روز پس از جداشدن از تشکیلات در آلبانی به خانه من آمده بود در باره زندانهای سال ۱۳۷۴ که من( نگارنده) نیز در همان زندان در اتاق کناری بودم گفت: خواهران را به قلعه محمود قائمشهر آورده بودند. من همیشه پشت درمی نشستم و گوش می دادم، از صدای پای مختار( بهرام جنت صادقی می فهمیدم که این که می آید صدای پای مختار است. همه صدای پاها را می شناختم. اتاق ما کنار اتاق خواهران بود وما صدای کتک زدن و کابل زدن وصدای فریاد ها و آه و ناله ها و گریه ها را می شنیدم . خیلی درد آورد بود.
یکبار سمیرا شمس که زندانبان بود آمد به یکی از خواهران گفت:« کُوسو! می خواهی بدهمت یکی از همین اتاق کناری ها بکُندت!.» (نگارنده: من از شنیدن چنین جمله ایی نتوانستم جلوی خودم را بگیرم وگریه ام گرفت وگفتم شکنجه، هزار برابر بهتراز این حرفهاست که به یک زن بزنند. اینطور نسل ما را خُردکردند. حقیقت آنکه من نیز در همین قلعه محمود قائمشهر زندانی بودم، و صدای کابل خوردن و سروصدای برخاسته از زنان زیر کابل ها و مشت و لگد ها را می شنیدم. نه تنها من بلکه نزدیک به سی تا چهل نفری که در آن اتاق بودیم صدای شکنجه زنان را می شنیدیم، شاهدین دیگر نیز وجود دارند که از تشکیلات جدا شده اند ).
ع- س افزود: خواهرها خیلی درزندان ترسیده بودند یکی ازآنها که جوان بود وقتی درسلول بازشد وغذا می دادند با لکنت زبان وترس وخواهش می گفت: « م م م می شود نُ نُ نُ نون (نان)اضافی بدهید؟. وقتی می شنیدیم خیلی دلمان برای خواهران می سوخت.»
سمیرا شمس نفراوّل ازسمت راست اززنان ارشد شورای رهبری. نفر چهارم از راست خود زندانی سال۷۴ بود و سپس در سال های بعد به هنگامی که فرشته هدایتی بهنگام فرار دستگیر شده بود از زندانبان او بود.
در معرفی شورای ملی مقاومت علاوه بر کنوانسیون منع شکنجه ، به تعهد مریم رجوی و شورای ملی مقاومت اشاره شده که در آن آمده است: «کنوانسیون رفع تبعیض از زنان را یکبار دیگر مورد تأکید قرار میدهیم.» به چنین ادعاهائی نمی توان اعتماد داشت، بجای آن باید سازمان مجاهدین در ارتباط با اتهامِ ارتکابِ جرم علیه حقوق زنان و انسان مورد تحقیق قرار بگیرد.
سند سازی رجوی:
« فتوای تجاوز به زنان زندانی پیش از اعدام توسط منتظری»
اعتراف گیری، پرونده سازی، جعل و سندسازی بخشی از سیستم اطلاعات و امنیّت و بخشی از سیاست رجوی برای رو در رویی و به قول رجوی« جی – اس»( جنگ سیاسی) با مخالفان و اضداد است. در سال ۱۳۶۱ مسعود رجوی حتی شخصاً خود به میدان آمد تا برعلیه اقای حسینعلی منتظری سندسازی کند ومدعی شد که آقای منتظری فتوای تجاوز به زنان زندانی پیش از اعدام را صادر کرده است.» رجوی حتی به دروغ برای باوراندن این جعل و سندسازی و موثق بودن آن به تأکید می گفت:« وقتی این سند را پیش من فرستادند من باور نکردم و خواستار تحقیق بیشتر درباره صحت و سقم آن شدم، تاجاییکه که برادران مجاهد گفتند: به اسناد ما اعتماد نداری؟، و من پس از سه بار برگرداندن این موضوع و دقت در این باره این موضوع را علنی کردم.»( نقل به مضمون). این سخنان رجوی در مورد فتوای منتظری را من در سال ۶۱ در زندان قزلحصاراز علی آرنگ شنیدم، علی آرنگ از جانباختگان قتل عام ۶۷بود.
واقعیت اینکه رهبری مجاهدین در جهت منافع خود همان چیزی را که به خمینی و خامنه ای منتسب می کند که آنها « هر حرامی را حلال و هر حلالی را حرام می کنند» خود نیز سر در همین آبشخور دارد.
اعتراف گیری و سند سازی از محمد فرزند مسعود رجوی
در طی چهار دهه در سیستم توتالیتاریسم ایدئولوژیک و مافیایی مجاهدین خلق، در امر جعل و سند سازی نه تنها هیچ تفاوتی بین آقای حسینعلی منتظری( که آنزمان حاصل عمر امام نامیده می شد) با محمد رجوی فرزند اشرف ربیعی و مسعود رجوی وجود ندارد. محمد رجوی در ۴ آوریل ۲۰۲۱ ، پس از ۸ سال جداشدن از تشکیلات مجاهدین خلق طی نامه ای در فیسبوک خود از اعترف گیری و سندسازی توسط مسعود ومریم رجوی پرده برداشت، محمد رجوی نوشته بود:
» در مورد یک باج خواهی کثیف وغیرقانونی برای تحت فشار گذاشتنم روشنگری کنم. مدتی پیش کارفرمای خارجی شركتي که من در آن کار میکنم، در پی یکسری اقدامات قبلی برای تحت فشار قرار دادن من، نامه ای برایم فرستاد و از من خواست تا عین آنرا کپی و امضا کنم. متن این نوشته توسط دو نفر از مسئولین شناخته شده مجاهدین تهیه شده بود، یکی محمد محدثین که به بهنام در مجاهدین معروف است و دیگری محمد سادات خوانساری – ادیب. در همین رابطه نامه ای که ادیب به کارفرما فرستاده و خطوط کار را برای او مشخص کرده، بعنوان سند موجود است.
در این نامه از من خواسته شده بود که علیه آقای ایرج مصداقی بنویسم و او را مزدور معرفی کنم عملی که از نظر من غیرقابل قبول بود و من زیر بار آن نرفتم. من بدون سند کافی و محكمه پسند هیچ کس را مزدور وزارت اطلاعات نخواهم خواند. این موضع همیشگی من بوده است چون این کار را غیراخلاقی میدانم و چنین کاری برخلاف پرنسیب های من میباشد با توجه به اینکه این عمل از نظر من غیر قابل قبول و غیرقانونی می آمد زیر بار این امضا نرفته و در عوض موضوع را به اطلاع سنديكا رساندم. مسئولان سندیکایی که با چنین مواردی تا بحال در کشورهای اروپایی مواجه نشده بود، از اين عمل بسیار بهت زده شده و برایشان باور ناکردنی بود! به همین دلیل وکیل سندیکا برای فهم بیشتر موضوع، نامه ای به ادیب ارسال کرده و از او در این رابطه توضیح خواست. تا به امروز هیچ جوابی به نامه وکیل داده نشده است. در رابطه با این اقدامات غیرقانونی کارفرما، که با خط گرفتن مستقیم از اين دو نفر صورت میگیرد، پرونده اي در دادگاه به جريان افتاده است…»
محمد رجوی اسیر دست لاجوردی تا اسیر دست مسعود رجوی
البته مسعودرجوی هنگامی که موضوع علنی و رسانه ای شده و کار به تشکیل دادگاه کشید، صحنه را پس دید، و ناگزیر توسط یکی از مهره های خود بنام« بهروز قربانی» از در دیگری وارد شد و صورت مسئله را از صحنه سیاسی و رسانه ای و البته تشدید و روشنگری بیشتراین افتضاح مافیایی و محکوم شدن احتمالی اقدام ننگین مجاهدین خلق در دادگاه را جمع و رفع و رجوع کرد.
حقیقت آنکه رابطه بلافصلی در روشنگری و بروز وظهور ماهیّت مجاهدین وجود دارد، به عبارتی هرچه بیشتر روشنگری شود، مجاهدین خلق ناگزیرند بیش از پیش ماهیّت واقعی خود را به نمایش بگذارند، یعنی همان ماهیّت و عملکردی که ما درون تشکیلات و در مواجه با این بازجو ها، شکنجه گران، وزندانبان که تحت نام اعضای « شورای ملی مقاومت » استتار شده اند.
لینک فیسبوک محمد رجوی:
https://www.facebook.com/100008009839484/posts/2925778174365815/
رجوی در باره کمیّت و کیفیّت یک عمل ناشایست و عملکرد جنایت آمیز همیشه مثال می زد« لب به نمک بزنی روز را باطل می کند!، یک پاتیل آش هم بخوری روزه را باطل می کنه!. آیا بر این اساس می توان تفاوتی بین لب زدن به نمک و یک پاتیل آش خوردن بین لاجوردی و رجوی فرقی گذاشت، یا نفس عمل است.؟
تشکیلات مجاهدین بمثابه یک زندان و «خانه های امن»
باید یادآور شد، اساساً تشکیلات مجاهدین خلق خودش یک نوع زندان است، حتی در همین آلبانی که اعضا که این امکان قانونی را دارند که به خیابان و به شهر بروند در محدوده داخلی قرارگاه اشرف ۳ در آلبانی محصور هستند. آیا چیز عجیبی نیست که در درون تشکیلات مجاهدین، داخل اشرف ۳ برای خرید پوشاک و مواد بهداشتی، لوازم التحریر و خوراکی و تنقلات و … فروشگاه درست کرده اند؟ ایجاد چنین فروشگاه هائی انرژی و زمان و نیروی انسانی بسیاری را به خود اختصاص می دهد. بسیار خنده دار است که مجاهدین در اروپا و آلبانی و داخل شهر باشند، اما اعضا آن از فروشگاه های ایجاد شده داخل قرارگاه خرید کنند! برغم مخالفت اعضا با چنین شیوه هائی، هدف رهبری سازمان مجاهدین، محدود کردن رفت و آمد به بیرون از تشکیلات و محدود کردن حداقل آزادی ها و در نتیجه زندان سازی است. این، بخشی از توتالیتاریسم وغارنشینی تشکیلاتی و زندگی جدای از مردم و مناسبات اجتماعی، و قطع رابطه اعضا با جهان خارج از تشکیلات است.
لباسهای تیره رنگ در سمت راست قفسه از همان نوع پیراهن و کاپشن هایی که در عراق استفاده می شد، در حالیکه در هرخیابان تیرانا و آلبانی چندین فروشگاه لباس وجود دارد. و یکی از خواسته های اعضا خرید آزاد از شهر و لباسهای مناسب متناسب با جامعه است، زیرا مردم آلبانی مجاهدین خلق را از نوع لباسهایشان که بسیار مدل قدیمی است و سپس از تردد دو یا چند نفره با هم می شناسند که اجازه ندارند بصورت تک نفره به خیابان و شهر بروند. در دوران کرونا دریکسال اخیر مسئولین مجاهدین به بهانه کرونا اجازه همان رفت و آمد محدود و جمعی به شهر و یا کوه و خارج از شهر( جدای از مردم) را نیز قطع کرده اند.
فرشگاه از مواد بهداشتی و لوازم التحریر تا تنقلات بصورت کوپنی در اختیار اعضا قرار می گیرد.
تشکیلات مجاهدین و ساختار آن مشابه « خانه های امن» است که در آن هرلحظه زیرنظر و کنترل امنیتی و بازجویی و تعقیب و مراقبت قراردارید. این تعقیب و مراقبت حتی آنچه بطور شبانه روز در ذهن افراد می گذرد را هم در بر می گیرد، حتی خواب های مربوط به مسائل جنسی را باید نوشته ودر حضور جمع بخوانند.
پیش از این « گزارش مفصل اززندان های مریم رجوی درآلبانی با عکسهای اختصاصی» را ارائه داده بودم، تمامی این عکسها از پایگاه مفید و زندانسازی مجاهدین در تیرانا گرفته شده است.
لینک :
سیستم اطلاعات آلمان شرقی بنام «اِشتازی» در وسعت یک کشور عمل می کرد، اما هنگامی که یک اشتازی ایدئولوژیک و فرقه ای در یک چهار دیواری اختیاری و بسیار محدود و بسته و در حصار مثل تشکیلات مجاهدین پیاده می شود، چیزی جز زندگی بیست و چهار ساعته در «خانه های امن» نیست، بویژه اگر منتقد و مخالف این نوع روابط در درون تشکیلات باشید. در تشکیلاتی که روزانه و از جمله در نمازهای جمعی باید همه اعضا سه بار این جمله را تکرارکنند: «یا سیده نسا العالمین» [عطف به مریم رجوی]، به خودی خود می توان جایگاه بالاتر مسعود رجوی و رهبری عقیدتی را فهیمد. مریم رجوی در باره جایگاه و عظمت رجوی می گوید:«مسعود (رجوی) سالیان نوری با شما فاصله دارد.» ومهدی ابریشم چی می گوید:« رجوی فقط به خدا پاسخگو است.» در چنین ساختاری، تولید شکنجه گر ایدئولوژیک پدیده عجیبی نیست. پیش از مجاهدین خلق نیز با چنین پدیده هایی مواجه بودیم. بویژه اینکه شکنجه گر ایدئولوژیک در این دستگاه ، همیشه یک گرُگ گرسنه است. خصیصه گرگ، دریدن.
گزارش دمین مک گینس در بی بی سی یکی از این موارد است: “اردوگاه مرگ راونسبروک؛ چگونه زنان معمولی شکنجهگران نازی شدند”
https://www.bbc.com/persian/magazine-56116757
معیار های اصالت و حقانیّت در مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی
علی خامنه ای در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰تحت عنوان روی کار آمدن « دولت جوان، کارآمد و ضد فساد» با انتخاب (انتصاب) رئیسی و اژه ای، نشان داد که بجای دولت جوان، دولت جانیان را برای دستیابی به اهدف خود وارد میدان کرده است. دولتی که شمشیر را از رو بسته است. سوابق سران سه قوه با ترکیب عناصر «جنایتکار»، « امنیتی» و «عنصر چوب بدست کف خیابانی» (رئیسی، اژه ای و قالیباف)، نشان از حاکمیّتی است که تا بٌن استخوان به زندان، شکنجه، جنایت و فساد متکی است. پرسش این است که:
آیا در برابر چنین رژیم معتقد به شکنجه و جنایت…، نیروی مدعی اپوزیسیون می تواند با همان روش رژیم حاکم، یعنی با سیاست مبتنی بر زندان و شکنجه و قتل، مدعی مبارزه با آن و بقول رجوی « یگانه آلترناتیو جایگزین» باشد؟ آیا می توان با شکنجه و شکنجه گران به مقابله با شکنجه و جنایت رفت و انتظار داشت برآیند آن یک جامعه دمکراتیک برای مردم باشد؟
اگر بکار گیری چنین امری(شکنجه و زندان و قتل) برای مبارزه با رژیم و سرنگونی آن بعنوان یک ابزار لازم و مشروع است، پس از سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، آینده مردم و میهن چگونه خواهد شد وچه سرنوشتی پیش روی همگان است؟
آیا می توان عنوان کرد: شکنجه و شکنجه گر خوب داریم و شکنجه و شکنجه گر بد؟
همچنانکه حقوق بشر تفکیک ناپذیر است، شکنجه گر خوب و بد نیز نداریم و تفکیک ناپذیر است.
پادزهر اپوزیسیون
ارائه اسامی بازجویان، شکنجه گران و زندانبان شواری ملی مقاومت، چه بسا پادزهری برای اپوزیسیون، وخط قرمز مردم و مدنیّت، و ممیز مبارزین و آزادیخواهان حقیقی با التزام اعتقادی و عملی به اعلامیه جهانی حقوق بشر در برابر رژیم جمهوری اسلامی سراسر جنایتکار است. با شکنجه نمی توان به جنگ شکنجه رفت!، زیرا آنکه پیروز این میدان خون و خوی بهیمی است، شکنجه و شکنجه گر و از قضا «شکنجه گر پیشرفته» است، بویژه آنکه این نوع شکنجه گران با ایمان و اعتقاد و اتکا و تمسّک به آیات قرآن، رسالت پیش بردن فرامین خدا را بعهده گرفته اند.
تفسیر قرآن رجوی درماه رمضان ۱۴۰۰ در آلبانی
مریم رجوی در یک اقدام نمایشی و بدلیل اقدام ستایش انگیز کنار گذاشتن نظام موروثی و سلطنتی توسط آقای رضا پهلوی ناگزیر شد پسوند اسلامی را از «جمهوری دمکراتیک» حذف کرد و برغم اینکه تاکنون بصورت رسمی مصوبه پیشین شورا مبنی بر نوع حکومت « جمهوری دمکراتیک اسلامی» ملغی نکرده اند. برخلاف تبلیغ رسانه ای « آری به جمهوری دمکراتیک » توسط مریم رجوی، آنچه در ایام ماه رمضان در اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۰ در تشکیلات مجاهدین در آلبانی در جریان بود، مسعود رجوی ناگزیر بیش از پیش بر اسلام و آیات قرآن تأکید کرده و سعی کرد با نشست های تفسیر قرآن توسط خودش، نمایش بیرونی «جمهوری دمکراتیک»را برای اعضا کمرنگ و بر همان اساس پیشین روی اسلام و آیات قرآن پای بفشارد.
در وصیت نامه ها و تعهدات اعضای مجاهدین خلق، از جمله در وصیتنامه افسانه پیچگاه عضو اولیه شورای رهبری منتخب مریم که در سال ۱۳۶۵ نوشته شده آمده است:
« برای مجاهد خلق زمان و مکان مفهومی ندارد، برای ما یک ساعت با ۱۰۰سال هیچ تفاوتی ندارد ما به رهبری مسعود و مریم راهبران عقیدتی مان، پیشتازان رهایی خلقیم. انا لله و انا الیه راجعون با سد کنندگان این راه در هر زمان و مکان می ستیزیم و در این مقطع با خمینی جلاد…
برقرار باد جمهوری دمکراتیک اسلامی
پیش بسوی جامعه بی طبقه توحید»
طبق این آموزه ها، هر کسی که « سدکننده راه » خدا و خلق باشد ازمیان برداشته می شود و از قضا اعضا و نیروهایی که به هر شکل منتقد و مخالف مجاهدین خلق هستند.
همچنین در نشریه شماره۵۹۹ به قلم محمد علی جابرزاده نسبت به جداشدگان از تشکیلات نوشته شده است:
هدف من از این گزارش نه هشدار، بلکه اطلاع وآگاهی رسانی جهت شناخت و اتکا به روش های اصولی و دمکراتیک مبارزه و تصفیه و پالوده سازی صفوف اپوزیسیون از نوع دیگری از اسلام فناتیک و معتقد به شکنجه و زندان و قتل و اعتراف گیری…است.
همچنانکه اعضای جدا شده از تشکیلات مجاهدین خلق هیچ محدودیت قانونی، حقوقی و اخلاقی نسبت به حقایق و نشست های تشکیلاتی رجوی نداشته و ندارند، اعضای پیشین و جدا شده از شورای ملی مقاومت نیز نه تنها هیچگونه محذوریتی برای روشنگر مذاکرات و جلسات داخلی شورای ملی مقاومت نداشته و ندارند، بلکه از نظر من اصالت با شفافیّت و دمکراسی است و از این نظر مسئولیت اخلاقی دارند تا حقایق را به اطلاع مردم و افکار عمومی برسانند.
معرفی دو کمیسیون شورای ملی مقاومت
دور از انتظاری نیست که بسیاری از شکنجه گرانی که نام آنها را در لیست خواهید دید، از مسئولین کمیسیون های مختلف و دبیران شواری ملی مقاومت هستند. شاید تاکنون اعضای پیشین شورای ملی مقاومت یا اعضای کنونی از این میزان حضور بازجو، شکنجه گران و زندانبانان اطلاع نداشته اند، کما اینکه وقتی تحقیقات من از چهار ماه پیش در این باره شروع شد، در آغاز فکر می کردم زیر ۱۰۰نفر باشند، اگرچه تاکنون این لیست به ۱۴۲ تن رسیده است اما این نشانگر همه اطلاعات موجود دراین باره نیست.
دو «كميسيون امنيت و ضد تروريسم شوراي ملي مقاومت ايران» و «کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت» نماد بیرونی و ویترین شورای ملی مقاومت هستند که تمام اعضای این دو کمیسیون در اساس همان بخش اطلاعات امنیّت و ضد اطلاعات، بخش پرسنلی(مسئول بررسی پرونده اعضای مجاهدین و شورا و شخصیت های سیاسی و…) و بخش سازمان زندان های مجاهدین خلق هستند. این افراد تحت امر مستقیم مسعود و مریم رجوی قرار دارند و برهمین اساس تمامی بازجویان و شکنجه گران و زندانبانان تشکیلات مجاهدین خلق به عضوت شورا در آمده اند. وجود چنین عناصر سرسپار و امنیتی، یکی از مؤلفه های اساسی دوام و بقای رجوی و ایجاد توتالیتاریسم هولناک ایدئولوژیک است که بر اساس آن به انجام هر عمل ضدانسانی از جمله شکنجه و اعتراف گیری از اعضا تن می دهند.
هراس اعضای درون تشکیلات مجاهدین خلق از این دو کمیسیون
این دو کمیسیون بدلیل نوع کارشان( امنیّت داخلی و رسیدگی قضایی به جرائم داخل سازمان مجاهدین ) برای اعضای درون تشکیلات بسیار ترسناک هستند، از سال ۱۳۷۴ به بعد اعلام شد که هر گونه خرابی و ضایعات در زمینه های ادوات نظامی، تآسیساتی و خدماتی و…می بایستی تحت « شواری قضایی»( کمیسیون قضایی) مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته و تعیین تکلیف شود، بطور مثال برای هر گونه خرابی وسایل نظامی یا …حتی شکستن مته و پریدن لبه سنگ فرز، یا خرابی و سوختن لامپ دستگاه ها وخودروهای نظامی وترابری و…می بایست « شورای تحقیق » تشکیل شود. این شورا در فرم هایی از پیش تعیین مسئله ساده را به مسئله امنیّتی و ضد اطلاعات و خرابکاری در مجاهدین خلق و ارتش آزادیبخش تبدیل می کرد. پس از زندانهای سال ۱۳۷۴هدف از اینکار ایجاد ارعاب بود.
کمیسیون قضایی و محاکمات درون تشکیلات مجاهدین خلق و افرادی که خواهان جدایی از تشکیلات بودند، مشابه همان نوع محاکمات جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ در زندان اوین بود، با این تفاوت که بهنگام محاکمه نیز بازجویی و حمله وهجوم جمعی و تهدید و ارعاب متهم از سوی محاکمه کنندگان صورت می گرفت، تا بتوانند یا از زندانی اعتراف بگیرند و یا ناگزیر از ترس و و حشت باز حاضر شود به تشکیلات بازگردد، و یا هر دو آن( نوشتن اعتراف به نفوذی بودن یا بریدن و …و سپس درخواست مجدّد عضویت به ارتش آزادیبخش و مجاهدین خلق نوشتن)
فرهنگ نوشته های این دوکمیسیون، نسبت به مخالفین و منتقدین از مجاهدین خلق و شورا، گویای این حقیقت است که آنها درون تشکیلات به قول رجوی فقط با « مشت آهنین » پاسخ میدهند، و در این دو کمیسیون تنها چیزی که حاکم است زندان، بازجویی و شکنجه است.
نقش سایر اعضای شورا که عضو مجاهدین خلق نیستند
منوچهر هزارخانی یکی از اعضای غیر عضو مجاهدین در شورا می باشد. هزارخانی مترجم کتاب« دردادگاه تاریخ» که مولف آن روی مدودف است و من این کتاب را در اریبهشت سال ۱۳۶۱ در زندان قزلحصار خوانده بودم. در اولین دیداری که هزار خانی با مسعود رجوی در پاریس و اورسورواز داشت، کتاب« دردادگاه تاریخ» را بمثابه یک تجربه تاریخی از توتالیتایسم به دست رجوی داد.
اما هزار خانی از آن دست روشنفکران در تاریکا بودند که خود ماله کش و بارکش غول بیابان وغنوده در بستر غارنشینی رهبری عقیدتی مجاهدین خلق شدند. روشنفکران در تاریکا، از جمله هزارخانی در طی چهار دهه النهایه تبدل شدند به دستکش سفید بازجویان، شکنجه گران و زندانبان شورای ملی مقاومت.
در طی این چهار دهه هزارخانی با امر و صلاحدید مسعود رجوی بعنوان مسئول شورا در طی سفرهایی که برای مقابله و پوشاندن حقایق زندان و شکنجه در تشکیلات مجاهدین خلق به عراق و پایگاه های مجاهدین و اشرف سفر کرده و ما حصل آن انتشار کتاب ها ومقالات بسیاری در پوشاندن حقایق است. ازجمله در سال ۱۳۶۵ برای پوشاندن زندان سازی های موسوم به «رفع ابهام»در سال ۱۳۶۴ پس از مرحله اول انقلاب ایدئولوژیک( ازدواج مسعود رجوی با مریم رجوی همسر مهدی ابریشم چی).
در این کتاب از قضا هزارخانی در جای جای این کتاب در باره « ادعای وجود زندان» در پایگاه های مجاهدین خلق» سعی دارد موضوع وجود زندان در مجاهدین را به خنده و تمسخر بکشاند، و این تنها هدف این سفر بود. به نمونه هایی بارز آن اشارتی می کنم:
انتشار کتاب: گزارشی از پشت جبهه
لینک :
کاک عادل، همان سید محمدسادات دربندی است که در طی چهار دهه اصلی ترین مسئول زندان، بازجو و شکنجه گر مجاهدین خلق است.
کار و نقش هزارخانی در این گزارش فروش کلمات است. او بخوبی معنا و مفهوم تک تک کلمات و تشبیهات بکارگرفته شده و از جمله تشبیه کاک عادل به ویکتور هوگو و« مردی که می خندد» را می فهمد و تلاش دارد چهره و کاراکترهای انسانی، رمانتیک و البته هنری و تاریخی را ارائه دهد، حتی دندانهای منظم و سفید او را هم برای شرکت های تولیدی تبلیع می کند.
کاک عادل( محمد سادات دربندی) سمپ چپ هزاخانی، سه دهه بازجو ، شکنجه گر و زندانبان و قاتل دست در جنایت و قتل
جلال منتظمی( کاک جعفر) بازجو، شکنجه گر و زندانبان سمت راست هزار خانی
تک به تک فرماندهانی که هزارخانی در این گزارش از آنها نام برده است و آنها را با ویکتورهوگو و مودیلیانی( آمادئو مودیلیانی، هنرمند، نقاش و مجسمه ساز یهودی ایتالیایی تبار) تشبیه می کند، از قضا از بازجوها، شکنجه گران و زندانبانی هستند که نامشان درلیست ۱۴۲ تن فوق آمده است، در طی چهار ماه تحقیقات درباره این اسامی، حتی یکی از جداشدگان دو روز پیش از جواد قدیری بعنوان یکی از بازجویان زندان های سال ۶۴ و بازجوی خودش نام برد ه که وی بسیار بد دهن وفحاش… بود. کدام کسب و کار بازجویی و شکنجه گری و زندانبانی ومرگ است که با دهان خوش و شمیم انسانی سخن بگوید؟
عکس باقر مفرد نفرایستاده درسمت راست آقای منوچهر هزارخانی درسفر به منطقه در نشریه مجاهد چاپ شده بود .
هزار خانی همان لحظه کافی بود به نفر سمت راست که در کنار خودش ایستاده است نگاه کند( باقر مفرد). نفر دیگر سمت راست تاجاییکه حافظه ام کار می کند احمد است( شلوار و کاپشن تیره) که با من نیز دوست بود و از تشکیلات مجاهدین جدا شد. نفر سمت چپ هم مهدی فتح الله نژاد ازبازجویان و زندانبانان همان سالها و… است.
کوزت مجاهدین خلق
هنگامی که کاک عادل زندانبان و شکنجه گر و قاتلی که دست در خون اعضا سازمان مجاهدین وزندنیان دارد به ویکتور هوگو و «مردی که می خندد» تشبیه می شود، البته باید زنان باز جو ، شکنجه گر و زندانبانی چون بتول رجایی، لیلا سعادت، فروغ پاکدل و… هم بعنوان « کوزت» مکمل نقش دوم سناریو نویسی ها هزارخانی معرفی می شدند. بتول رجایی بیش از دو دهه رئیس زندانهای مجاهدین و مسئولیت «تشکیلات »مجاهدین را برعهده داشت و برای اعضا مجاهدین خلق بعنوان بازجو، شکنجه گر و مسئول بخش زندان ها… فردی کاملاُ شناخته شده است.
کوزت در فیم بینوایان و بتول رجایی که از او مثل سایر زنان شکنجه گر بعنوان زادگان عقیدتی مریم پاک رهایی( مریم رجوی) نام برده میشود:
حسن مخصل شکنجه گر:« اگرمن تو را شکنجه نکنم، آنکس که پشت در نشسته من را شکنجه می کند( بتول رجائی)»
حسن محصل بازجو و شکنجه گر به زندانی تحت شکنجه ( آقای رضا گوران) که به مدت سه سال در سلول انفرادی و تحت شکنجه های وحشیانه بود می گفت:« اگر من تو را شکنجه نکنم، آن کسی که پشت در نشسته است، او مرا شکنجه می کند( اشاره به بتول رجایی بود که پشت در اتاق شکنجه مردان می نشست و شکنجه هارا کنترل می کرد. بتول رجایی شکنجه گری بود که حتی بازجویانی مثل حسن محصل نیز از او وحشت داشتند، این ساختار یک سیستم توتالیتاریسم ایدئولوژیک است که زنان در این تشکیلات دست بالا را دارند به این دلیل که هیچ چیزی از خود ندارند و بهتر و بیشتر هژمونی وخواست رهبری عقیدتی را می پذیرند و به اجرا می گذارند. بتول رجایی یک سال زندانی سیاسی زمان شاه بود، اما خود بدل به شکنجه گری شد همه از او هراس داشتند.
ساواک به او نگفته بود که «می خواستی با استفاده از دستکش به مهناز تجاوز کنی!!.» اما او در زندانهای اشرف و بعنوان عضو بلند مرتبه شورای ملی مقاومت به زنان مجاهد چنین دیکته هایی می کرد.
زندان، شکنجه و دادگاه رجوی، کودکان سرباز، عضوگیری با آدم ربایی با وعده خانم و خوشگذارانی
نمونه ای از نقاشی های آمادئو مودیلیانی( هنرمند، نقاش و مجسمه ساز یهودی ایتالیایی تبار)، اگر چه هیچ سنخیّتی با ایدئولوژی اسلامی و عقب افتاده ترین نوع سیستم تفکیک جنسیّتی مجاهدین خلق و قائل بودن هویّت زن به اطاعت مطلق از رهبری عقیدتی و در « حریم رجوی» نداشته و ندارد، اما نشان از «هنر»آقای منوچهر هزارخانی درشبیه سازی با اعضا و کاراکتر بازجویان وشکنجه گران مجاهدین خلق و شورا دارد که به هرشکل ممکن می خواهد کالای جعلی وسفارش شده توسط رجوی را به رتوش کرده و به معرض فروش بگذارد:
آیا بهتر نبود اعضای مجاهدین خلق را با الگو ها و پیشوایان دینی اسلام و ضد علم و هنر همچون زینب و فاطمه و کلثوم ، چهره خشن مالک اشتر، علی و امام نقی…و مسلمان معاصر مقایسه شود؟
شاید پس از این روشنگری نیاز باشد بازهم آقای هزارخانی به صحنه آمده و اینبار دوز موثر و غلظت موثر نوشته های خود را بالا برده تا دامنه سیاه مشق درمانی او جیق بنقش رهبری عقیدتی را تسکین دهد و چیزی بیشتری به جیب در آید و الا مکتوبات در دوز های مشابه پیشین هیچ ارزش عملی نداشته و بقول رهبر عقیدتی مفید فایده نخواهد بود است، رهبر دست به جیب و« شاه دزد قدرت» خوب میداند که اگر حتی بازجویان و شکنجه گران و زندانبانش با برد پیت و جنیفرلوپز، کیم کارداشیان و آنجلینا جولی و یا آنچنان که خود او بسیار بر زبان می راند و می پسندد با شبیه سازی « گری گوری پک» و « سوفیا لورن» با « هزار خان» دیگری هم امداد رسانی شود، باز مفید فایده غنوده در تشت رسوایی نخواهد بود. زیرا عصر، عصر اینترنت است..رهبری نه تنها در عرصه زندان و شکنجه و …یکه و توانا است، بلکه اگر روزی قصد کند همچون سایر اعضای نگون بخت، در نشست غسل فاکت های جنسی یک نصف روزش را بخواند، آنگاه همگان خواهند فهمید که رهبری واقعأ سالیان نوری با دیگران فاصله دارد و برای روسیاه کردن علی الدوام خود ماندگارا.
نقش سایر اعضای شورا نیز در همین مدار قرار می گیرند
کتاب « گزارشی از شهر اشرف » از منوچهر هزاخانی»
هزار خانی همچنین یک دهه بعد، یعنی پس از زندانهای سال ۱۳۷۴ بازهم همین مأموریت را بعهده می گیرند و برای سفید سازی زندان وشکنجه ها نقش داشتند و همچنین در کتاب دیگری تحت عنوان« گزارشی از شهر اشرف» انتشار میدهند:
هزار خانی ماله کش جنایت رجوی
مرداد ماه سال ۱۳۹۶ از طریق یکی از دوستان جدا شده ام شنیدم :« حمید قنبری( یکی از جداشدگان) می گفت:« لیلا دشتی یک متنی در فیسبوکش گذاشته بود:« مگر عبدالوهاب فرجی نژاد (افشین)، همان کسی نیست که فلانی … راکشت». من این متن را درفیسبوک او دیدم و یک متن برای سازمان[مجاهدین خلق] فرستادم که، موضوع چیست؟ این حقیقت دارد؟. یک ساعت بعد این متن از روی فیسبوک لیلا دشتی برداشته شد.»
لیلا دشتی از زنان ارشد شورای رهبری و فرمانده قرارگاه اشرف( اف اشرف) و عضو شورا بود که درسال۹۳به آلبانی منتقل شد، و از تشکیلات جدا شده است. مجاهدین خلق آگاهانه لیلا دشتی و زنان دیگر را با ایتالیا فرستاند زیرا ایتالیا تنها کشور اتحادیه اروپا است که به پناهندگان هزینه زندگی ماهیانه پرداخت نمی کند و تنها در چهار ماه اول این پول را به حساب پناهنده واریز می کند و پس از آن پناهنده باید خودش کار کرده و هزینه زندگی و کرایه خانه اش را تأمین کند. بدین شکل این زنان تا آخر عمر باید هزینه زندگی را از مجاهدین خلق دریافت کنند و این خود عامل به سکوت کشاندن این زنان می شود به عبارتی بهتر به آنها حق السکوت می دهد. بنظر می رسد بنابه هر عللی یا هزینه زندگی توسط مجاهدین خلق به لیلا دشتی پرداخت نشده یا کم پراخت شده و لیل دشتی بدین وسیله با درز دادن قتل یکی از اعضا در فیسبوک خواسته است از سازمان پول بگیرد.
روز۱۰شهریور ۹۶ همان دوست فوق در پاسخ پیگری من گفت: « اسم او را فراموش کرده اند[ مقتول]، امّا گفت کسی که افشین او را کشته مرد بود.»
عبدالوهاب فرجی نژاد (افشین) سالها حفاظت نزدیک (چسبیده به سوژه) مسعود رجوی بود.
هزار خانی و عبدالوهاب فرجی نژاد( افشین )
هزارخانی و کاک عادل( محمد سادات دربندی زندانبان…) حتی در هنگام اهداء محصولا باغبانی؟
هزار خانی همدوش رجوی فریبکاری بر علیه اعضا
محسن رضایی از فرماندهان سپاه پاسداران پس از خلع سلاح مجاهدین توسط ارتش امریکا گفته بود:« حالا مجاهدین بی سلاح، از مجاهدین با سلاح خطرناک ترند.»[ منظور وی این بود که جنگ با مجاهدین باسلاح ساده تر، مشروع تر و دست بازتر است، تا جنگ با مجاهدین خلع سلاح شده و بی سلاح، یعنی دستمان درکشتن وحمله به آنها بسته است.» محسن رضایی همان کسی بود که پیش از حمله امریکا به عراق، پیشنهاد داده بودکه امریکا به پایگاه های مجاهدین حمله کند. رجوی در پیام ۲۲بهمن ۸۱ این سخن محسن رضایی را به تمسخرگرفت و گفت:« انگار امریکا با پیشنهاد آنها حمله می کنند؟» از قضا امریکا به پیشنهاد و خواست رژیم به قرار گاه های مجاهدین خلق و ازجمله رجوی حمله کرد. پس از آن این قسمت ازسخنان رجوی را در بازپخش مصاحبه سانسور می کردند. محسن رضایی باهمه ی ابلهی همشگی و شعوری ناداشته همیشگی اش درست فهمید اما رجوی نه، و شاید هم می فهمید اما به اعضای خود چیز دیگری وانمود میکرد. رجوی که همیشه محسن رضایی را به درستی یک پهلوان پنبه می نامید و ابلهی اش را پاس می داشت اما پس از آن رجوی در این مورد حرف محسن رضایی را روی هوا قاپید و مثل پشه نعل کرد و در توجیه خلع سلاح ، برخلاف روزهای پیشین گفت:«حتی رژیم و محسن رضایی می گویند مجاهدین بی سلاح خطرناک ترند …» غافل از اینکه به فرمان مسئولین بهیچوجه حاضر نبودیم سلاح را تحویل دهیم و این دست و آن دست می کردیم امریکایی ها به زور گرفتند و سلاح ها را بردند…، حتی بهنگام بازدید سرهنگ امریکایی، عباس داوری بر ضرورت سلاح در دست مجاهدن و برعیله رژیم صحبت می کرد و اعضا با خواهش و التماس از سرهنگ امریکایی می خواستند تا همه سلاح ها را نبرند و حتی دختران جوان نزد سرهنگ گریه کردند اما امریکایی ها سلاح ها را بردند، و بعدهم در لوله سلاح های روسی نارنجک انداخته و ازکار می انداختند… یعنی رجوی قدم به قدم عقب نشینی می کرد و نمی خواست سلاح ها را تحویل امریکا بدهد. حالا که خلع سلاح کامل شده بودیم و هیچ راه دیگری نبود، سخنان محسن رضایی به داد توجیه کاری رجوی رسیده بود. رجوی خدای توجیه کاری بود، اما اینک هزار خانی نیز به کمک همین توجیه کاری آمده است.
اگر مجاهدین بی سلاخ خطرناکتر هستند، معنی اش این است که سه دهه غلط کردیم که در عراق بودیم!. سه دهه غلط کردیم مبارزه مسلحانه را شروع کردیم!. سه دهه غلط کردیم ارتش آزادیبخش تشکیل دادیم!. سه دهه غلط کردیم اینهمه کشته در جنگ از دست دادیم!. و هزار غلط دیگر …، و تازه میرسیم به آلبانی و ادعای ارتش آزادیبخش و سپس نور علی نور آن ، موسسان پنجم ارتش آزادیبخش که همگان از داخل ایران و … برای عضویت ثبت نام کنند؟ برادر اسم منو هم بنویس[ غلط کردیم همان عبارتی بود که مسعود رجوی با لحن افغانستانی و هندی برای خنده بکار می برد] اما روی سخنم با رجوی نیست بلکه هزار خانی.
اگر مجاهدین بی سلاح خطرناکتر از مجاهدین باسلاح هستند باید گفت: در آلبانی و ۶۰۰۰۰ کیلومتر آنطرف مرز ایران چرا می خواهید همین اندازه که بی سلاح خطرناک هستید، می خواهید بی خطر باشید.؟
« جهانبینی ماهی سیاه کوچولو» هرگز از آن دست نبود که اسیری بی دست و پا، دردست و حلقوم هیولای هولناک توتالیتاریسم مخوف غارنشینی گردد و بدا بدتر ازآن در حلقه رابطه ها و به طبع قاعده های بازی های این «شطرنج سیاه» مات و مبهوت جهانبینی ولایت عقیدتی و فرقه ای شود، همچنانکه خوشحال نبودم و نیستم که سرنوشت چنین رقم زده باشد که بزرگترین و سازمانیافته ترین سازمان سیاسی در سیاهچاله فردیّت خودشیفته ای خیانت کار نابکاری منفور شود که بر زبان آوردن نامش اینک، شنیدن دشنامهاست. خوشحال نیستم که در باره هزارخانی بنویسم …ما به متن کتاب« دردادگاه تاریخ» و «جهانبینی ماهی سیاه کوچلو» پایبند ماندیم و متن نویس قصه گو، نه!
کار دشواری نبود و نیست… تنها باید نگاه کرد و دید… در حالی که عالم و آدم می دانند که درتشکیلات مجاهدین خلق، هیچ کسی دسترسی به اینترنت ندارد، روشنفکر در تاریکا نشسته ای که «هزارخان» توتالیتاریسم را شنیده و ترجمه کرده است، خود را به حماقت می زند و برای آدم و عالم پیام می فرستد که یا ایها الناس بدانید که اینترنت در دسترس اعضای مجاهدین درحصار اشرف درعراق قرار دارد…؛ اینچنین بود اعضا حاضر مجاهدین در اشرف بخت برگشته تر ازپیش در حسرت ماهی سیاه و جهانبینی نویسی اش بخوبی دیدند که …، « ماهی سیاه کوچکی که خود و دیگران را به «دیگری» نفروخت، جهانبینی نویس اش اما…
شعر « شطرنج سیاه» ترسیم نابکاری رهبری مجاهدین و به بازی گرفتن همه چیز است و همان آزادی و رهایی که ماهی سیاه کوچولو بدنبالش در دل رود ها و دریا بال می زد… و من ردّ بال اش را می گرفتم… برای من دانسته بود که در سراب می لولیم و نام شعر و کتاب گشت: « من آبی سرا و سراب؟!»[ نه هرگز….]
” شطرنج سیاه “ ۱۰/۳/۱۳۹۱
بیا با کلمات بازی کنیم !
در شطرنج خودخواهی ها
همه را مات کنیم !
با مهره های سیاه
سرخ
زرد و
با جهان سوم خارج از صفحۀ سیاه و سفیدمان
گردبادی بسازیم
از بادهای هوس
و با خرسنگ عاطفه و خرمهره هایی چُنین
بازی دهیم
هر حُرمتی غیر “خود”
چوب حراج زنیم
همه را
دود کنیم
باد هوا
و بدمیم
بر خودخواهی بی نهایت مان – “پات”
در عصر هزاره ها
مرگ واژه ها را رقم زدن
اعلان بی سیرتی
درصفحه شطرنج جهان …
و چنگ زنیم
رایت پستی را
بردُم افراشتۀ سگ .
اعلان بی سیرتی
در صفحه شطرنج جهان
بیا مات کنیم همه را
بیا بازی کنیم با کلمات
– حتی –
با آزادی
از کتاب:« من آبی سرا و سراب؟»
همچنانکه در کتاب :« قرارمان عشق بود، نه کین!» سروده بودم:
” ماهی سیاه – نه مارماهی ؟ ! ” 00/6/1392
ما
” ماهی سیاه ” پرستیم
نه مار ماهی !
این عادت پرستش را
از سیرت زمان و
از صفت انسانی مان
یافته ایم …
در جای جای این کتاب تبلیغ همان فریبکاریهای شناخته شده رجوی توسط هزار خانی رله و رتوش می شود.
( تنها کسی که از برادران ( مردان مجاهد) به اینترنت دسترسی داشت، مسعود فرشچی بود، آنهم بدلیل اینکه در تولید برنامه پیک شادی، نیاز به اینترنت داشت.
کتاب « گزارشی از شهر اشرف » از منوچهر هزاخانی»
لینک:
http://www.xalvat.info/Ketabkhaneh-eXalvat/Tarikhi/Mojahedin/Hezarkhani.Ashraf.pdf
پرویز خزائی
در سال ۱۳۸۵ مقاله ها و نوشته های پرویز خزایی درمورد خائنانی که در آلمان با هیتلر همکاری کرده بودند، با تصاویر سرهای تراشیده زنان و مردان خائن ویا برهنه بودن درمیان مردم و… بر تابلو اعلانات سالن غذا خوری قرارگاه اشرف در عراق نصب می شد. این موضوع همزمان بود با بحث ها و نشست های تز نویسی اپوتونیسم ، که همه اعضا باید اثبات می کردند که اپورتونیست هستند و نسبت به رهبری مجاهدین خیانتکار بوده اند و با ارائه نمونه هایی از خیانت خود ، این موارد را در حضور جمع و نشست های بزرگ خوانده و جمع هم تأیید( اوکی) کند که این فرد واقعأ توانسته است خود را « سیه رو کرده» و خوب توانسته است خیانت های خود را در حضور جمع نشان داده و خود را رسوا و افشا کند. در آن روزها برای اوّلین بار بود که گفتم: «کاش شورایی ها بدانند چه استفاده هایی از وجود آنها در تشکیلات بر علیه اعضا می شود. درهمین ایام بود که باز هم من در تشکیلات مجاهدین به زندان و بازجویی برده شدم.
نشست اپورتونیسم که مژگان پارسایی درسال ۱۳۸۵ برای لایه های قدیمی ( ام او و ام قدیم) که حدوداً ۲۰۰۰نفر خواهر وبرادرمی شد برگذارمی کرد؛ آنقدرتهدید وارعاب بالا بود که یکی ازافرادی که اهل شمال بود( اسمش یادم نیست فامیلش حسامی است) پشت میکرفون رفت و ازترس و خود باختگی گفت:« خواهرمژگان من گه خوردم! غلط کردم!.» شنیدن چنین عبارتی برای من خیلی درهم شکننده بود.
حسامی سمت راست ( فردی که نیمررخ روبروی مریم ایستاده) دردیدارمریم رجوی ازآلبانی
مسعود رجوی در نشست عمومی دراشرف با تمسخردربارهٔ پرویز خزائی گفته بود:« یکبار بچّه ها کرایه خانه اش را دیر پرداخت کرده بودند، آسمان و زمین را به هم ریخته بود، و کم مانده بود ببُرد و برود!.» و رجوی سپس قاه قاه به شخصیتش… می خندیدید. ما آنجا می فهمیدیم که شورا چقدراز درون تهی است.
رجوی به تمسخر می گفت:« اینها (شورایی ها) را فقط برای خالی نبودن عریضه درشورا نیازداریم.» وبرای قدرت نمایی خود به طنز واستهزا برای خنده اعضا در نشستها می گفتی:« اگر سایه مجاهدین برسرشان نباشد، معلوم نیست سراز کجا درمی آورند… !، وگوشه نشین کنار خیابانها می شوند.»
اعضای شورا ابزار دست رجوی درسرکوب
در زندان های سال ۱۳۷۴ در عراق و قرارگاه اشرف محمد سید المحدثین ( بهنام ) که دربعضی از محاکمات نمایشی با حضور مسعود رجوی تشکیل می شد حضور داشت ، برای تهدید اعضا وزندانی ها می گفت:«محمد رضا روحانی ومتین دفتری( هدایت الله متین دفتری) گفته اند:« هرکس با سازمان مخالفت کرد ویا …هر چند نفرهم که می خواهد باشد اعدام کنید ! اگرصدایش(خبر اعدام ) به بیرون درز کرد ما دراینجا ( اروپا) بلحاظ حقوقی حل وفصل می کنیم.»
من پس از جداشدن از تشکیلات مجاهدین فهمیدیم که چنین حرفی اساساً جعل و ساخته پرداخته رجوی و این شکنجه گران است، حتی من شخصاً چه بصورت تلفنی و چه دیدار حضوری با آقای محمد رضا روحانی در این باره صحبت کردم و ایشان چون وکیل هستند بخوبی از محتوای سخیف این ادعاها تعجّب می کردند.
حقایقی چند در باره گزارش تحقیقی
از آنجا که بدلیل سکته مغزی و مشکل محدودیّت بینایی ناشی از آن و مشکل قلبی و جراحی نتوانستم گزارش یکباره و کاملی در این زمینه ارائه دهم، خود را بسیار شرمنده می یابم، چرا که بدلیل ۳۶ سال حضور در تشکیلات مجاهدین خلق و سپس۷ سال تحقیقات و مصاحبه و گفتگو با بیش از ۶۰۰ تن از اعضای جداشده از تشکیلات، برغم اینکه اطلاعات وسیعی در این باره داشتم، برای حفظ دقت در شناخت و معرفی تک به تک بازجویان و شکنجه گران و زندانبانان عضو شورای ملی مقاومت و تهیه عکس آنان، تنظیم این گزارش را از سه ماه پیش شروع کردم. امیدوارم در گزارش دوم که در آینده انتشار خواهم داد، سازماندهی و چارت تشکیلاتی سیستم اطلاعات و امنیت، زندان ها و شکنجه گران و بازجو ها و زندانبان شورای ملی مقاومت و شمّه ای از بکارگیری زندان و انواع شکنجه جسمی و روحی و اعتراف گیری و … را نیز ارائه دهم.
بهنگام تحقیق و نوشتن این لیست، و با هر یک از این بازجویان و شکنجه گران و زندانبانان که نامشان به ثبت میرسید احساس پیروزی و شعف برای معرفی شکنجه گران داشتم. من نه تنها هیچ اختلاف شخصی با مجاهدین خلق ندارم، اما گاه که مسئله از کسوت نظر و آرا خارج و بدل به موضوع نقض حقوق بشر و شکنجه و زندان و قتل می گردد، نه تنها قابل پذیرش نیست، بلکه با تمام توان و قدرتم درمقابل پدیده ضدانسانی شکنجه و قتل و نقض حقوق بشر می ایستم.
من یکی از شاکیان پرونده حمید نوری(عباسی) در دادگاه سوئد هستم. برغم اینکه او شکنجه گر من بود، برغم دادخواهی قتل عام ۶۷ هیچ کینه شخصی نسبت به او ندارم و خواهان محاکمه او طبق قوانین حقوق بشری هستم. برای فردی مثل من با ۳۶ سال سابقه در تشکیلات مجاهدین خلق، به هیچوجه سکوت در برابر نقض حقوق بشر از جانب مجاهدین خلق و بطور مشخص رهبری سازمان (مسعود رجوی و مریم رجوی) را قابل توجیه نمی دانم. روشنگری من در مورد شکنجه در تشکیلات سازمان مجاهدین، کینه جوئی شخصی من نسبت به رجوی نبوده، بلکه آن را یک وظیفه اخلاقی می دانم.
در صورتی که مسعود رجوی و مریم رجوی رهبران مجاهدین خلق که همزمان مسئول شورای ملی مقاومت نیز هستند، بخواهند و قصد و اراده شفاف سازی داشته باشند، می توانند از طریق قانونی، که پول و امکانات وسیع و بقول مسعود رجوی از طریق «یک ناوگان وکیل» که در اختیار دارند، موضوع این لیست ۱۴۲ نفره و همه روشنگری های پیشین من را بصورت یکپارچه به دادگاه بکشانند. آنگاه خواهیم دید این لیست، بخش کوچکی از حقایقی است که راه به دادگاه های دیگری خواهد برد. به همین دلیل آنکس که می هراسد نه من و نه ما، بلکه در یک کلام، رجوی و شکنجه گرانش هستند. من به شخصه بارها به هنگام مطرح شدن چنین موضوعاتی، هراس و وحشت را در چشمان و حرکات لرزان دست و جا خوردن و خود باختن این شکنجه گران و مسئولین مجاهدین خلق که از قضا عضو شورای ملی مقاومت نیز هستند را دیده ام.
در بررسی این پدیده حقایق درد ناکی وجود دارد. پیش از این که شما از دیدن این لیست شوکه شوید، خود من شوکه شده ام. سالیان زیادی است که هنوز این شوک وجود دارد. شوک اینکه چگونه تشکیلات مجاهدین، در کسوت سازمانی، با این سرعت به چنین منجلاب و نقطه غیر قابل بازگشت رسید. در طی چهار دهه گذشته بسیاری از افرادی که در لیست ضمیمه آمده اند، فرد یا افرادی از خانواده خود را که توسط رژیم جمهوری اسلامی کشته شده اند را از دست داده اند. برخی از افراد این لیست از زندانیان سیاسی زمان شاه و یا افراد تحصیل کرده ای هستند. برخی مهندس، دکتر و حقوق دان بوده اند. برخی پس از گذراندن زندان های خمینی به مجاهدین پیوسته اند، اما درچرخه ی هولناک توتالیتاریسم ایدئولوژیک با اتکا به رهبری عقیدتی که بنا به گفته مهدی ابریشم چی «فقط به خدا پاسخگو است»، سرنوشتی پیدا کردند که اگر غیر از این بود، عجیب می نمود. آنچه در این میان توجیه گر اعمال و شکنجه و زندان بود، همانا ددمنشی رژیم جمهوری اسلامی و خیل جانباختکان در این چهار دهه است. جنایات خمینی و رژیم نمی تواند توجیهی برای اعمال شکنجه از سوی رجوی باشد. فکر نمی کنم رهبر مجاهدین خلق نادانسته به این دام افتاده باشد، بلکه در جهت دوام و بقا خود و دستیابی به موقعیت بهتر و کسب قدرت دست به چنین اعمالی زده است.
شیطان سازی از مجاهدین
مسعود رجوی و مجاهدین خلق و درطی این سالیان اخیر بطور مشخص مریم رجوی در غیبت مسعود رجوی بعنوان مسئول شورا قرار دارد بصورمستمر از ترم « شیطان سازی رژیم برعلیه مجاهدین» سخن می گویند و همه حقایق را به حساب شیطان سازی رژیم می گذارد. سوال این است که آیا « شیطان سازی رژیم از مجاهدین خلق» واقعی و امکانپذیر است؟
پاسخ:
رژیم جمهوری اسلامی چه در داخل کشور و چه در انظارجهانی آنقدر آبرو باخته و مورد نفرت مردم و افکار عمومی است که از قضا نه تنها این مشروعیّت و حقانیّت را نداشته و ندارد که برعلیه مجاهدین خلق یا هر فرد و جریان وسازمانی شیطان سازی کند، بلکه بعکس، هرگونه اقدام از این دست و شیطان سازی توسط رژیم، نه تنها به زیان هیچ فرد و گروه و سازمانی نیست بلکه بسود آنها تمام میشود. این خصلت منفوریّت رژیم جمهوری اسلامی است که برعلیه هرکسی تبلیغ و سیاه نمایی کند، از قضا مورد توجه و ، جذابیّت و حمایت مردم قرار می گیرد. این درحالی است که حتی سلبریتی های شناخته شه نظام هم فهمیده اند که اگر برعلیه رژیم سخن بگویند، برجذّابیت و حامیان خود خواهند افزود.
این پرسش وجودارد که چرا شیطان سازی رژیم و وزارت اطلاعات بدنام آن برعلیه شخصیّت هایی مثل خانم نسرین ستوده، نرگس محمدی، فاطمه سپهری، مسیح علی نژاد و حتی نمایش اعتراف گیر از سپیده قلیان و یا آقای محمد نوری زاد و…نه تنها هیچ کارکردی نداشت بلکه آنها را شفاف تر و ستوده تر از پیش ساخت.
کمااینکه هرگونه شیطان سازی رژیم توسط ایادی آن برعلیه من ، نه تنها به زیان من نیست بلکه بسود مواضع من و از سویی دیگر باعث افتخار و شرف من و سایر مبارزین و فعالان سیاسی است. شکوه و شکایت از شیطان سازی رژیم، و منتسب کردن همه مخالقان و منتقدان خود به رژیم، نشان از چنته خالی مجاهدین خلق در قبال حقایق غیر قابل انکار درماهیّت و عملکرد آنها درطی این پنج دهه است.
باید از مریم رجوی و مجاهدین خلق پرسید:« شما چه عملکردی داشتید، که باعث شده مردم از شما روی برگردانده و مورد نفرت اکثریت مردم ایران باشید. و رژیم جمهوری اسلامی نیز از منفوریّت شما در میان مردم بالاترین بهره را ببرد و هر حرکت و اعتراضی را به مجاهدین خلق نسبت می دهد تا تحت این عنوان سرکوب را توجیه کند.
باید از مریم رجوی پرسید که شما چه کرده اید که بالاترین منتقدین شما از قضا اعضای با سابقه خودتان در تشکیلات مجاهدین خلق و شورا است.
باید از مریم رجوی پرسید که شما چه کرده اید که درهمین اجلاس سه روزه در آلبانی، غیر از دولتمردان بازنشسته، پارلمانترهاو ژنرال های بازنشسته اروپایی و امریکایی، حتی توان جذب و به صحنه آوردن یک شخصیت ایرانی را نداشته و ندارید.
هشدار شاپور بختیار نسبت به خمینی و تجارب تلخ تاریخی
هنگامی که در سال ۵۷بهمن عظیم ناآگاهی، عدم شناخت، حماقتی توأمان طغیان غلبه شعار بر شعور به کف خیابان ها رسیده بود، زنده یاد شاپور بختیار اولیّن و اصلی ترین سیاستمداری بود که در مقابل امواج سهمگین ارتجاع و مظهر جهل مسلّط «خمینی» ایستاد. اکثریت قریب به اتفاق مردم برعلیه این سیاستمدار استخواندار و ملی شعار میدادند:« بختیار بختیار، نوکر بی اختیار» اما تجارب تلخ تاریخی نشان از آن داشت که شاپور بختیار نه «نوکر» بود و نه « بی اختیار» بلکه این دیگران بودند که « بی» یا « با» اختیار بدل به نوکر و پیشقراولان ظهور و قدرت یابی خمینی گشتند.
بختیار هر آنچه توانست در باره خمینی هشدارداد، اما بنا به همان دلایل مشخص کارکردی نداشت و ماحصل آن پنج دهه سایه های سیاه و نکبت اهریمن بر مردم و میهن حاکم شده است.
آقای شاپور بختیار این شخصیت ملی و دمکراتیک در اردیبهشت سال۶۲ درباره مجاهدین خلق و مسعود رجوی هشدار داد و نوشت:
« صدای پای دیکتاتورهای جدید
مجاهد مرم را برده ، مسلمان لچک بسر و ستایشگر برادر مسعود رجوی میخواهند. او تا زمانی که خود پرچم سه رنگ بدست نگرفته، این پرچم را نمی پذیرد، و چوب آنرا در صورت خبرنگاری که پرچم سه رنگ را در دست دارد فرو میکند.
مجاهد می خواهد حزب الله و تمام افرادی را که در رژیم سابق کار کرده اند به جوخه های اعدام بسپارد. او حتی کانون نویسندگان را هم تحمل نمی کند و برایشان دستور العمل صادر می کند. برای مجاهد همه چیز در وجود مسعود رجوی ختم می شود. مجاهدین همکاران خمینی بوده اند. آنها جوانان بسیاری را به مرگ های خشن فرستاده اند و خون کشته شدگان را پشتوانه مشروعیت دادن به دعاوی خود کرده اند.»
سخن پایانی
مبارزه برای آزادی، دمکراسی، سکولاریسم و پلورالیسم ویک جامعه مدنی… یک تمامیّت است. وقتی می گوییم:« در مقابل هرگونه رهبری فقاهتی( خمینی و خامنه ای) و عقیدتی( رجوی) متکی به زندان و شکنجه و قتل و جنایت می ایستیم، یعنی « می ایستیم!» » و از قضا تمام وحشت رجوی نیز در همین نقطه و روشن شدن حقایق است، و مسئولیت من همپا و هم راستا با مبارزه برعلیه رژیم جمهوری اسلامی بعنوان دشمن اصلی و حاکم برمیهن، بدلیل شناخت وسیع و حجم اطلاعاتی که در اختیار دارم، روشنگری درباره هرگونه انحراف، خیانت به مردم، اصول وارزشهای انسانی و مبارزاتی و پادزهری برای اپوزیسیون، بلکه شفاف سازی، پالودن صفوف و برجسته کردن اپوزیسیون متکی به دمکراسی و مردم و ضد هرگونه دیکتاتوری و فاشیسم مذهبی است.
…………………………………………………………………………………………………………………………..
ضمیمه:
۱)
۱-۱)
برملا شدن افتضاحی دیگر بر تبهکاری مسعود و مریم رجوی برعلیه «محمد رجوی»
https://iranglobal.info/node/85221
«پس از برملا شدن افتضاح این کمک مالی مشکوک در مجلس اسپانیا، و تحقیقات حول آن …، مریم رجوی و شورای ملی مقاومت در اطلاعیه ایی از آن بعنوان یک «دعوای حقوقی» نام برد تا با این نوع ایز گم کنی، جهت بی اطلاع نگه داشتن اعضای مجاهدین خلق در تشکیلات بسته و در حصار اشرف سه درآلبانی که در ماه زیر ۶ یورو پول دریافت می کنند، دچار تناقضات… نشوند.
امروز هنگامی که می خواستم همین لینک اطلاعیه فوق که مدعی شده بود یک دعوای حقوقی است را در زیر همین پست بگذارم متوجه شدم که این اطلاعیه را حذف کرده اند و هنگامی که لینک را سرچ می کنم اطلاعیه فوق نمی آید!
لینک فوق در مقاله «اعتراف مریم رجوی به تبهکاری و جاسوسی بر علیه منتقدان»
لینک اطلاعیه کمیسیون امنیت و ضدتروریسم
این اولین بار نیست که رجوی و مجاهدین خلق بر اثر روشنگری حقایق، اسناد و مدارک و اطلاعیه ها را از سایت های خود حذف می کنند.
۲- ۱)
اعتراف مریم رجوی به تبهکاری و جاسوسی بر علیه منتقدان
https://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-98696.html
لینک اطلاعیه کمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورا
۲)
۱-۲) پدیده مافیایی قاچاق انسان توسط مریم ومسعود رجوی اسامی ۳۵۰تن افراد قاچاق شده– همراه با۱۵۰عکس
۲-۲) فراخوان تحقیقات به مریم رجوی، بیش از۱۰۰ خودکشی و قتل درمجاهدین
۳) چرخه مرگ و پدیده های کسب وکار مافیایی زوج رجوی- سیامک نادری
۴) گفتگوی مسعود رجوی با دستگاه اطلاعاتی صدام
– روشنگری با استناد به سخنان رجوی وسازمان، از دروغ های مریم درویلپنت
سیامک نادری
۵) قدرشناسی مسعود رجوی یا انتقام کشی؟ (3)
کریم قصیم
https://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-67513.html
۶)
۱-۶
سازمان مجاهدین خلق، پرسشهای ناگزیر
۲-۶
پادزهر اپوزیسیون، شاهد خانههای تیمی فرماندهان مجاهدین خلق در شکنجه سه پاسدار در سال۶۱
https://www.youtube.com/watch?v=FA8GRjsLNTQ
۷)– اسامی بیش از ۴۰۰ تن از زندانیان پروژه رفع ابهام سال۷۳ درزندانهای رجوی درقرارگاه اشرف
– زندان ، شکنجه و قتل در قرارگاه اشرف روایتی از بند رسته مجاهدین سیامک نادری بخش دوم
https://www.youtube.com/watch?v=5ebBVdu3RdU
– بازجوئی ها و شکنجه های وحشیانه ودادگاهها با حضور و ریاست مسعود رجوی بروایت سیامک نادری
https://www.youtube.com/watch?v=GPcah_NPvq4
– حقایق زندان، شکنجه و قتل توسط دستگاه رجوی از زبان کوروش شریف زاده و سیامک نادری
https://www.youtube.com/watch?v=Wus3ZZPN8fQ
– سه سال انفرادی، شکنجه، قتل، جذب نیرو با فریب آدم ربایی، دیدار با رجوی، بگارگیری« پرستو
https://www.youtube.com/watch?v=oANHGyKA280
حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.