فوریه 27, 2020 0
همچنانکه درباره آقای نوری علا ومهستان وحزب سکولار دمکرات و بکارگیری عناصری که به ایران رفته و با وزارت اطلاعات همکاری داشته روشنگری کردم و متأسفانه تا کنون ناگزیر سکوت پیشه کرده اند، درباره عناصر نفوذی و جاسوس و یا وامدار و وابسته به تشکیلات مجاهدین خلق و رجوی نیز، لازم به روشنگری است، زیرا رژیم جمهوری اسلامی و مجاهدین خلق و رجوی دو روی یک سکه فساد و آلودگی سیاسی و ایدئولوژی خدعه ونیرنگ هستند.
سه نمونه از پرونده کسانی که یا بعنوان عضو تشکیلات مجاهدین خلق ویا هوادارتمام وقت یا نیمه وقت با مجاهدین خلق همکاری می کردند و اینک در اروپا( آلمان و اسرائیل) به اتهام جاسوسی و همکاری با وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی دستگیر ومحاکمه و زندانی شده اند. علی منصوری در اسرائیل، میثم پناهی و…در آلمان، امیر سعدونی و در آلمان را ارائه میدهم.
حقیقت آن است که این افراد هنگامی که با فساد و تبهکاری درون تشکیلات مجاهدین خلق مواجه می شوند، برای آنها قُبح همکاری با فاسد رژیم جمهوری اسلامی می ریزد و جاسوسی بهترین امکان برای کسب پول و امکانات زندگی از دست رفته شان است.
همچنانکه تاکنون ۱۰۰۰ تن از جدا شدگان ازمجاهدین خلق به ایران رفته اند و این غیر از هزار نفری است که از اسیران جنگی که به مجاهدین خلق پیوستند و در سال ۱۳۶۹ توسط به ایران رفتند. نشانگر آن است که جداشدگان از رجوی و مجاهدین خلق، بیشترین جدا شده از یک تشکیلات در حال جنگ با رژیم است، که به سمت رژیم و وزارت اطلاعات آن رفته اند و این داستان هنوز ادامه دارد.
هدف از این گزارش، روشنگری نسبت به جداشدگان از مجاهدین خلق، ارتباط آنها و جاسوسی و همکاری با تشکیلات مجاهدین خلق است. این گزارش براساس آنچه در آلبانی و عملکرد آنها تا اینک و امروز شاهدش بودیم…، تهیه شده است.
همچنانکه مجاهدین خلق انواع سایت های رسمی با نام و عنوان خود دارند، بدلیل اینکه در میان مردم شناخته شده و منفور و ایزوله هستند سعی کرده اند با راه اندازی سایت های مخفی، پوششی و هویّت جعلی بتواند در میان مردم و افکار عمومی تأثیر گذاشته و در این میان بیش از صد سایت با نام های مختلف بکار گرفته اند. همچنانکه تحت عنوان جوامع ایرانی اقدام به تأسیس نهاد های سیاسی و مدنی جهت پیشبرد کار سیاسی و تبلیغی بسود مریم رجوی دارند.
این گزارش در چهار زمینه ارائه میشود:
گزارش اول) سوابق جاسوسان سازمان مجاهدین خلق در آلبانی
گزارش دوم) نفوذ میان شخصت ها و احزاب و گروه ها ( نمونه از شهر بوخوم و آقای آقبال اقبالی)
گزارش سوم) عناصر جاسوس و آلوده به وزارت اطلاعات، با سابقه عضویت و هواداری مجاهدین خلق
گزارش چهارم) سایت های جانبی و پوششی و پنهان سازمان مجاهدین خلق
گزارش اول:
بخش یک: سوابق جاسوسان سازمان مجاهدین خلق در آلبانی
ازسال ۱۳۹۲ که اولین سری از اعضای مجاهدین ازعراق به آلبانی – تیرانا آمدند، نطفه جاسوسی توسط جداشدگان برای سازمان مجاهدین خلق برعلیه جداشدگان دیگردر آلبانی بسته شد.
جاسوسان رجوی در سه دوره در آلبانی
۱) جاسوس های مجاهدین در آلبانی از سال ۱۳۹۲ تا تابستان ۱۳۸۴
در همان سال اول چهار تن درمیان جداشدگان ازسازمان مجاهدین خلق، بیش از دیگران بعنوان جاسوس و خبرچین شناخته شده بودند:
علی رئوسان و عطاالله حسینی و حمید مکی و بهرام معزی، حشمت الله غلامی. در فروردین سال۱۳۹۴ برغم اینکه به عطا الله حسینی چند بار تأکید کردم از روی کامپیوترمن آدرس ایمیل من را برای خودت ارسال نکن و او نیز پذیرفت. اما هنگامی که پس از شام از خانه من رفت، یکی از اقوم من که به کامپیوتر آشنا بود گفتم چک کن ببین آیا ایمیل من را ارسال کرده اس یا نه.؟ !.( بدلیل عدم اشرف و آشنایی با ایمیل و…). او با دیدن ایمیل من، گفت« بله ایمیل و آدرس ایمیل را ارسال کرده است به خودش.!.» و به عبارتی ایمیل من در دست مجاهدین خلق قرار می گرفت. و چند مورد دیگر از جاسوسی و خبرچینی او وجود دارد، و همچنین نقش رله کردن فریبکاری و دروغهای مسئولین مجاهدین خلق در آلبانی را بعهده داشت و بعنوان نمونه چون می دانستند من می خواستم با مریم رجوی تلفنی صحبت کنم، می گفت:« در خارجه و میان هواداران می گویند:« خواهرمریم می خواهد تمام نفرات را از عراق و لیبرتی به آلبانی و اروپا بیاورد اما رجوی نمی گذارد و مخالف است.»؟ همه اعضای مجاهدین و ازجمله عطا حسینی که به جاسوسو خبرچین رجوی تبدیل شده است، بخوبی میداند که مضحک ترین خبری است که می تواند انتشار دهد. همچنانکه مریم رجوی گفته است:« من بدون اجازه مسعود (رجوی) آب هم نمی خورم».
پیشبرد «ستاد جنگ سیاسی» رجوی، توسط جداشدگان جاسوس
فروردین ماه ۱۳۹۴ در آلبانی حشمت الله غلامی برگه ای ازسوی مجاهدین خلق آورد که ( احسان بیدی جداه ازمجاهدین خلق) نباید در کلاس زبان آلبانیایی ها حضورداشته باشد. به او گفتم:« برغم اینکه من مخالف حضور عناصر مزدور رژیم در کلاس زبان آلبانیایی هستم. اما هیچگونه رابطه ای با سازمان ندارم و خط و خطوط رجوی را در آلبانی پیش نمی برم. من خود جداگانه مخالفت خود را به کمیساریا و رمسای( اداره مهاجرت آلبانی) اطلاع میدهم، اما برگه تهیه شده دفتر مجاهدین خلق وجواد خراسان را امضا نمی کنم. چون هیچ مشروعیتی برای سازمان قائل نیستم.»
توضیح اینکه حشمت الله غلامی را خود مجاهدین خلق پیشاپیش در همان آلبانی اخراج کرده بود. زیرا بخوبی می دانست که نمی تواند او را در آلبانی کنترل کند…، برادر حشمت الله غلامی در سال ۶۰ و ۶۱ همبندی من در زندان قزل حصابود. هیبت الله غلامی در قتل عام ۶۷ با حکم خمینی ازجانباختگان ۶۷ است.
حشمت الله غلامی یکی از چماقداران تشکیلاتی مجاهدین که در طی این سالیان کار وی آهنگری و جوشکاری بود…، خود چنین می گفت:« کارمن درتشکیلات زدن افراد بود، من درتشکیلات مجاهدین خلق تا کنون ۱۰۰ نفر را کتک زده ام، مسئولین تشکیلات( درعراق و اشرف) به من می گفتند فلانی را بزن، و من نیز میرفتم و آن فرد را می زدم.»
بهنگامی که قرارشد جدا شدگان از مجاهدین، آپارتمان ۸طبقه وخانه های کمیساریا و رمسای، را ترک کنند، حشمت غلامی تن نمی داد و رئیس اداره رمسای را تهدید کرده بود:« ببین من مثل دیگران نیستم، می فهمی یانه!، من ازاین خانه بیرون نمی روم مگراینکه خانه دیگری به من بدهید، والا خودم و خودت( خانم رئیس رمسای) را می گیرم و ازهمین بالکن( طبقه هشتم) می اندازم پایین. خانم از من ترسیده بود و برای اینکه ازشرّ من راحت شود تعدادی وسایل خانه، فرش و مبل و…را به من داده بود.»
ممنوع بودن رقص زنان جداشده و مشروب در میهمانی
بهرام معزی و…از جاسوسان اصلی برای پیشبرد خط رجوی در میان جداشدگان و اداره رمسای و کمیساریا بودند.
نامه نگاری و فشار این جاسوسان به رمسای( اداره پناهندگی) و کمیساریا در هر زمینه ای وجود داشت. بطور مثال سازمان خط داده بود نامه نگاری و اعتراض کنید که کمیساریا و رمسای نباید در میهمانی و گردش هایی که برای اعضای جداشدگان ترتیب میدهد، آبجو یا شراب روی میز باشد. و یا حتی رقص نیز اجرا نشود( رجوی نمی تواند اجازه دهد که جدا شده مجاهدین در رقص شرکت کنند، زیرا رقص با زنان و یا خانم جدا شده ازمجاهدین، باعث مخدوش شدن مرزبندی ها… و تبلیغات سیاسی برعلیه رجوی است).
در ادامه این روند حتی دفترمجاهدین به جداشدگان زنگ می زند و اطلاع میدهد که در روزهای …شمانباید در خیابانها و پارک …، حضور داشته باشید، زیرا بچه های ما( اعضا تشکیلات ما و یا خواهران ما) در آن خیابانها…تردّد دارند. این یک امرعادی درتحمیل خطوط مجاهدین خلق به جدا شدگان در آلبانی است. به همین دلیل همه جداشدگان از همدیگر می ترسند که که ممکن است درصورتی که سخنی بگوید و یا …، به دفتر مجاهدین خلق گزارش شود.
کسانی که بخواهند در آلبانی ازتشکیلات مجاهدین خلق جداشوند، پس ازاینکه درنشست های بزرگ آنها را مورد تهدید و تحقیرو تهمت و فحاشی قرارمیدهند، یک تا دوماه نیزباید در قرنطینه( زندان انفرادی) بسرببرند( این شیوه ارعاب رجوی است که حتی زندانی فکر کند رجوی ممکن از در انفرادی هربلایی…سر او بیاورد و کسی هم خبردار نشود.) این موضع را نه تنها بهرام معزی و جمعه آل حمود و اسماعیل جوراب باف و…می دانند حتی مسئول دفتر کمیساریا( آقای حارث) معاونین او آقا رفیع و محمد نیز بخوبی اطلاع دارند و هرسه مسئول دفتر کمیساریا این موضوع را در دیدار حضور در کمیساریا به من گفته اند که ما از زندان و قرنطینه و…اطلاع داریم.
خارج از این افراد دیگری نیز بودند که همچون عناصر فوق فعال نبودند، اما حاضر بودند خبرچینی کنند. توضیح اینکه بیشتر افراد جدا شده از مجاهدین خلق هزینه ماهیانه ۵۰۰ دلار(۶۰۰۰ لک – و احد پول آلبانی) ازمجاهدین خلق دریافت می کردند و تعداد بسیار کمی نیز بودند که نمی خواستند از مجاهدین خلق دریافت کنند و و برغم فشار مالی، هزینه ماهیانه به مبلغ ۳۴۰ دلار ( ۴۰۰۰لک) از کمیساریا دریافت می کردند. و همچنین افرادی بسیاری بودند که از مجاهدین خلق هزینه ماهیانه دریافت میکردند، اما تن به جاسوسی و خبرچینی برعلیه سایر جداشدگان در آلبانی نمی دادند.
از اسفند ماه سال ۱۳۹۳ که من به منطقه کشار آمدم و خانه گرفتم و با جداشدگان ارتباط داشتم، اولین سخن جداشدگان با من ، معرفی جاسوسان مجاهدین خلق بود و با تاکید براینکه حتی بهرام معزی برای حمایت از مریم رجوی هر روز ازصبح تا ظهر بمدت چهارماه با ایمیل های مختلف و جعلی توئیت ارسال می کند.
چنین افرادی نه تنها در آلبانی، بلکه حتی در اروپا نیز برای توئیت کردن بسود مریم رجوی بکارگرفته میشدند.
این شیوه جعلی تبلیغی مریم رجوی و مجاهدین خلق را در کتاب حقیقت مانا در سال ۱۳۹۴ ثبت کرده ام و ذیلاً ارائه میدهم:
«من نمی توانم نمونه های دروغ را بنویسم، زیرا می بایست ۳دهه دروغ ها روزانه را به تحریر دربیاورم. اگرچه دراین کتاب وفصل فصل آن، می توان دروغها را بخوبی حس کرد ودید.
«دور شو از برم ای زاهد و بیهوده مگوی من نه آنم که دگر گوش به تـزویر کنم» بیدل
پشت پرده دروغ ودغل های گوبلزی دردستگاه رهبران عقیدتی؟
وقتی نسرین (مهوش سپهری) همردیف رهبری عقیدتی درنشست ها ی تشکیلاتی می گوید: «بله آمار را اضافه می کنیم. باید هم بکنیم وخودمان را زیاد نشان دهیم…»
وقتی سازمان مجاهدین حتّی از بهرام معزی که درسال۹۳ درآلبانی ازسازمان جدا شده و روزانه صبح تا ظهر کارش درخانه شخصی اش، توئیت کردن؟ برای سازمان بود؛ می توان فهمید پشت صحنه این توئیت ها چیست. مثل آخوندها که با تسبیح می شما رند و۱۰۰۰ذکرمی گویند، بهرام معزی که رجوی و مریم و سازمان مجاهدین او را زالو، بریده و خائن و…می نامند؛ روزانه ۱۰۰۰ توئیت ذکربگوید برای مریم رجوی، تا خدای جهان کنونی! و برادران مسلمان نئوکان درقاموس منجی! این کشتی به گل نشسته رجوی را یاری کنند. غافل ازاینکه بهرام معزی هم این اواخردرسال ۱۳۹۶آنطور که دوستان می گفتند: پشت سر رجوی ومریم وانقلاب ایدئولوژیک وتشکیلات و… سخن گفته وبه عبارتی تکه پرانی می کرد.
رو آوردن رجوی به ساندیس خورهای نوع آخوندی، واستخدام برای توئیت، نشان از ورشکستگی اجتماعی است. گویی روزهای بعد سازمان باید برای مراسم کفن و دفن هم عزادارکرایه کند. به یک نمونه ازسایت ها رژیم ولایت فقیه توجه کنید:
سایت : امروز فردا را می سازیم ۳ بهمن ۱۳۹۳
« از هزینه بنرهای تحریم تا استخدام نیروهای عزادار
گرم کردن مراسم ترحیم با استخدام نیروهای به ظاهر عزادار!/ چند می گیری گریه کنی؟ +تصاویر
درصورت کم بودن تعداد اقوام و یا آشنایان نزدیک به متوفی برای گرم شدن مراسم ترحیم، نیروهایی به ظاهر عزادار و البته با پوششی کاملا شیک و آراسته به صورت ساعتی در مراسم حضور مییابند. همچنین هیچ محدودیتی برای تعداد افراد و یا ترکیب نیروها متشکل از آقا و خانم وجود ندارد. هزینه هر ساعت حضور یک خانم در مراسم…
چند می گیری گریه کنی؟
این قصه اینجا به پایان نمی رسد. امروزه چشم و هم چشمی ها به قدری بالا گرفته است که مراسمات عجیب و غریبی در بین مردم جا افتاده است؛ شرکت های برگزار کننده مراسم ترحیم که با گرفتن هزینه های سرسام آور به خانواده بازماندگان خدماتی را ارائه می دهد که مراسم بی نقص برگزار شود! اجرای گروههای موسیقی عرفانی، ارائه سیستمهای صوتی، میزهای تشریفاتی و یادبود، حجله، فرش و ظروف مجلل، تنها بخشی از خدمات شرکت های برگزار کننده مراسم ترحیم است.
اما نکته قابل توجه افرادی هستند که در ازای دریافت حقوق روزمرد و یا توافقی، ساعاتی را در نقش میهمان در جمع اقوام متوفی حضور پیدا می کنند!.»
بهرام معزی
اینک جداشدگان باشرف باید از بهرام معزی بپرسند:« چند می گیری توئیت کنی؟»
و اگر بی جیره و مواجب توئیت می کنی، سوال و ابهام در این مورد بسیار است که باید به آن پاسخ دهد.
۲) از تا بستان ۱۳۹۴ تا مهرماه ۱۳۹۵
علی رئوسان و عطا الله حسینی بشیوه قاچاق از آلبانی خارج شدند. حمید مکی در یک شرکت بعنوان مهندس تجوید( سرمایش) کار می کرد و دیگر نمی توانست برای سازمان مجاهدین فعالتی داشته باشد.
آنچنانکه جدا شدگان و از جمله آصف بیات می گفت:« سازمان مجاهدین به حیمد مکی تهمت زده بود که او بهنگام حضور در بنگال سرمایش با یکی از زنان مجاهدین خلق رابطه جنسی… داشته است و حمید مکی این را دروغ محض و تهمت می دانست و به این دلیل از مجاهدین خلق جدا شد.»
توضیح اینکه آنچه من از حمید مکی در طی این سه سال در آلبانی شاهد بودم، او فردی درستکار، دارای پرنسیب های اجتماعی، پایبند به مبارزه به رژیم جمهوری اسلامی بود. اما کماکان مشروعیتی برای رجوی در مبارزه با رژیم قائل بود. و به همین دلیل پس ازسال ۱۳۹۵ هنگامی که همه اعضای مجاهدین خلق به آلبانی آمدند، بیشتر زنانی که ازتشکیلات مجاهدین جدا میشدند، مسئولیت کارهای آنها را به حمید مکی و همسرش(اشرف – گوهر، جدا شده ازمجاهدین) می سپردند. و درواقع مهره اصلی پیشبرد خط مجاهدین در این زمینه بود.
یکی ازپست های فیسبوکی حمید مکی چنین است:
http://iranazadfarda.com
آدرس سايت ايران آزاد فردا ،سايت هوادران مجاهدين در آلباني
« دراين سايت آخرين فعاليتها ي رژيم در آلباني را ميتوانيد مشاهده كنيد و مقالاتي كه هوادران سازمان درآلباني نوشته اند را بخوانيد ، همچنين درقسمت كشور آلباني آموزش زبان وتصاويرزيباي آلباني قابل دسترسي است.
همچنين آخرين اخبار و رويدادهاي ايران و جهان ، افشاگري مزدوران رژيم را ميتوانيد دنبال كنيد.
مسئول كميساريا عالي پناهندگان سازمان ملل در آلباني
با سلام و اداي احترامات
ما جمعي پناهندگان ايراني مقيم آلباني اين نامه را درباره موضوع مهمي كه ظرف هفته هاي گذشته پيش آمده است مينويسسم.
در چند هفته گذشته گزارشات و اخباري از وضعيت پناهندگان ايراني در آلباني بر روي سايت هاي وابسته به وزارت اطلاعات رژيم آخوندي و يا روي فيس بوك عوامل وزارت اطلاعات منتشر شده است كه نشان ميدهد رژيم قصد سوء استفاده از ما براي پيشبرد مقاصد شوم خود را دارد.
رژيم تلاش ميكند از طريق جنگ رواني و توطئه جديدي را عليه ما برنامه ريزي كند. وزارت اطلاعات با انتشار اسامي و عكس برخي از پناهندگان سياسي در كشور آلباني، ما را در اين كشور در معرض خطرات امنيتي قرار داده و خانواده هايمان را در داخل كشور در معرض تهديد و فشار وزارت اطلاعات قرار ميدهد.
لازم ميدانيم تا مطالب زير را به اطلاع شما برسانيم:
۱- ما از ظلم و ستم رژيم آخوندي در ايران و درعراق به كشور آلباني پناهنده شديم و كماكان اصلي ترين دغدغه ما دمكراسي و آزادي و عدالت در ايران هست.
۲- نيروي اصلي مخالف رژيم ايران ، سازمان مجاهدين خلق ايران است و ما كماكان هوادار اين سازمان هستيم. ما سالهاي متمادي را صرف يك هدف مقدس ، كه همان كسب آزادي در ايران است كرديم.
تاكنون و در اين مسير آزادي مردم ايران خونهاي زيادي نثار شده است و بعضي از بهترين دوستانمان را در اين ساليان از دست داده ايم. که هرگز آنرا فراموش نمي كينم.
۳- ما ازمهمان نوازي دولت آلباني كه ما را در اينجا قبول كرده است بسيار سپاسگزاريم. ما مقيد به قوانين و مقررات اين كشور هستيم و خواستار آن هستيم تا هر چه زودتر ريل هاي قانوني پناهندگي را در چهارچوبهاي مشخص شده طي كنيم.
۴- از اينكه ما موضوع سوء استفاده و تبليغات بعضي از سايتهاي وابسته به وزارت اطلاعات رژيم ايران قرار گرفتهايم اظهار انزجار و بيزاري ميكنيم.
وزارت اطلاعات سعي ميكندكه يك فضاي غير واقعي از آن چيزي كه در آلباني ميگذرد را جلوه ميدهند. بر خلاف ادعاي وزارت اطلاعات ايران، بعنوان هوادار سازمان مجاهدين خلق ايران و شوراي ملي مقاومت همچنان رژيم آخوندي حاكم در ايران را دشمن اصلي مردم ايران دانسته و براي برقراري آزاديها در ايران تلاش ميكنيم
۵- از شما درخواست داريم تا اجازه سوء استفاده از وضعيت موجود براي پيشبرد اهداف پليد حكومت ايران در آلباني را ندهيد. چنين وضعيتي موضوع پناهندگي ما در اينجا و واقعيتهائي كه هم اكنون در ايران و عراق ميگذرد، مخدوش ميكند.
پيشاپيش از توجهات و همكاري شما تشكر می کنیم
جمعي از پناهندگان سياسي هوادار مجاهدين در آلباني- نامه با امضاء جمعي
رونوشت: جهت اطلاع افكار عمومي
حمید مکی و اشرف در حال پاییدن من. همه سرگرم موزه هستند و این دو…؟ ( سال ۱۳۹۶ در آلبانی.)
یک نمونه از پست های حمید مکی در آلبانی برای مجاهدین خلق در سال۲۰۱۵ .
زنان جدا شده از مجاهدین در آلبانی
این زنان پس از جداشدن حق نداشتند خانه تکی یا دو نفره برای خود اجاره کنند بلکه می بایست زیرنظر مجاهدین خلق باشند و در یک مکانی که مجاهدین برای آنها خانه گرفته بودند بصورت جمعی زندگی می کردند. حتی به آنها گفته شده بود که درخیابانهای اصلی و یا مکان هایی از قبیل کمیساریا و رمسای ظاهر نشوید. حتی یک خودرو نیز برای آنها تهیه شده بود تا در انظار عموم ظاهر نشوند. به زنها گفته بودند اگرحجاب را ازسربردارید هزینه شما را قطع می کنیم. اما بعضی از آنها به این مسئله تن نداده بودند. من خود به شخصه این زنان و خودرو آنها را دیده ام. آنها می ترسند با جداشدگان دیگر(مرد) تماس بگیرند. آنها حق ندارند در مراسم و میهمانی های کمیساریا و رمسای و یا گردش در شهرهای آلبانی که هر چندماه یکبار صورت می گیرد شرکت کنند. رجوی توانست فعالیت کمیساریا و اداره پناهندگی در باره جدا شدگان در آلبانی را تعطیل کند و رجوی این را یک «کلان پیروزی» نامید. مهدی ابریشم چی گفت:« ما در کمیساریا را در تیرانا را گل گرفتیم.» و با این شیوه ها، می توانستند مانع جداشدن اعضا از تشکیلات شوند.
فرار از تشکیلات مجاهدین در آلبانی
خانم نصرت نظری با عکس برادرش امیر نظری که در۱۰ شهریور ۹۲ در حمله به اشرف کشته شد. خانم نظری نه از آلبانی، بلکه در پاریس و ازمقر خام رئیس جمهور برگزیده مقاومت فرار کرد.؟ امیر جوانی بسیار مؤدب، فروتن و پاکی بود.
زنان در تشکیلات مجاهدین اسفبارتر است. حتی درسال ۱۳۹۳ سه تن از زنان از تشکیلات مجاهدین اقدام به فرارکردند. ممکن است این حقایق عجیب بنظر برسد، اما توتالیتاریسم هولناک حاکم برتشکیلات مجاهدین حتی باعث شده است زنان نتوانند از مجاهدین جداشوند و در یک کشور اروپایی و آزاد؟، اقدم به فرار ازتشکیلات مجاهدین می کنند.
همان نقشی را تشکیلات رجوی در اسارت زنان انجام میداد، در آلبانی و پس از جداشدن این زنان، جداشدگان جاسوس مستقیم و غیرمستقیم ابزار دست رجوی برای به کشیدن زنان بودند.
زندانسازی مریم رجوی در آلبانی، خائنان به مردم، دشمنان مصداقی و «میهن تی وی» با سیامک نادری
https://www.youtube.com/watch?v=OrOdcnHQZNg
گزارش مفصل اززندان های مریم رجوی درآلبانی با عکسهای اختصاصی سیامک نادری
به همین دلیل نقش این افراد جاسوس و پستی کار آنها در مقابل اعضای جداشده ای که سه یا چهار دهه درغار و توتالیتاریسم اشرف و لیبرتی و آلبانی بسر برده اند و اکنون می توانند در یک کشور فقیر نفسی بکشند. اما با پرداخت هزینه زندگی توسط مجاهدین( مریم رجوی به کمیساریا گفته بود:« ما خودمان هزینه زندگی جداشدگان را می پردازیم و نیازی نیست که شما بدهید.» و اهرم فشار قرار دادن همین هزینه زندگی و … همه این جداشدگان را در تیول خود گرفته اند. این همان پستی و رذالتی است که رجوی برعلیه جداشدگان انجام میدهد و پیشبرد این خط با جاسوسان رجوی در آلبانی بود.
این جاسوسان حتی بهنگامی که به اروپا آمدند، همچنان از سازمان پول و امکانات و خدمات پزشکی، اداری و… دریافت می کنند. مجموعه حقایقی که در این باره وجود دارد خود یک گزارش مفصلی از فشار رجوی برجداشدگان و زندگی نکبت با این جاسوسان است.
مجاهدین خلق جهت جذب دوبار جداشدگانی که از آلبانی به اروپا آمده اند، بسراع آنها می روند و خواهان جذب و یا حداقل سکوت و عدم انتشار حقایق درفیسبوک و یا….میشوند. محسن عباسی ( محمود ائمی)و حبیب ( ابوالقاسم رضایی) از این دست افرادی هستند که حتی در اروپا نیز جداشدگان را به سکوت و …واداشته اند. آنها استدلال می کنند که این حقایقی که شما از درون تشکیلات مجاهدین می نویسید درست است، اما این بسود رژیم و وزارت اطلاعات تمام میشود. اما سوال اینجاست که: اگر بیان این حقایق « رجوی ، باعث سوء استفاده وزارت اطلاعات و بسود رژیم رژیم و خامنه ای است، پس به چه دلیل به همین « فساد و جنایت و خیانت» ادامه میدهید.؟ این توجیه رجوی برای جلوگیری از انتشار حقایق است. و این جاسوسان و پادوهای رجوی، ابزار دست رجوی برای انتشار حقایق هستند. جدای از اینکه هراطاعاتی که از هرشخص و گروهی بدست می آورند …، به تشکیلات رجوی ارائه می دهند.
دوران یکه تازی بهرام معزی در آلبانی
از این پس از تابستان ۱۳۹۴ تا مهرماه ۱۳۹۵ بهرام معزی و آصف بیات دو نفر باقیمانده جاسوسان در آلبانی بودند. آصف بیات بدلیل بیماری و عدم تحرک و تردّد، بیشتر از طریق تماسهای تلفنی و …جاسوسی و خبرچینی می کرد. او حتی درسال ۹۴ به آقای مرتضی آستانی یکی از جداشدگان درحضور تنی چند از جداشدگان می گفت:« اعلامیه ای که ازطرف جداشدگان ( که ازسوی مجاهدین خلق گفته شده است) را امضا کن. و آقای مرتضی آستانی نیز به انحا مختلف طفره می رفت و می گفت:« من از مجاهدین جدا شده ام و کاری به اینکارها ندارم.»
آصف بیات و عباس داوری
آصف بیات خیلی اصرار داشت بامن ارتباط و تماس تلفنی و… داشته باشد و من سرباز می زدم. در بهار۱۳۹۴ زنگ زد و گفت آب خانه ما دو سه روزی قطع است… و قرارشد برای حمام بیاید خانه من. آصف می گفت:« من با روابط و مناسبات مجاهدین مشکل داشتم و بودند نفراتی که با اعضای جوان رابطه مناسبی نداشتند و من این موضوع را گزارش کردم( مدافع مناسبات درون تشکیلات مجاهدین و پرهیز از فساد و آلودگی بودن). برادر رحمان( عباس داوری) مرا صدا زد و گفت:« این مزخرفات چیست که در باره روابط مرکز خودتان برای من نوشته ای.؟ این ذهن خودت است که آلوده به است و خودت باید گزارش بنویسی که چرا چنین فکر هایی می کنی و چنین گزارش هایی را می نویسی.؟ هدف تو از این گزارش نوشتن ها چیست.؟» و بجای اینکه به فساد روابط جنسی درون تشکیلات برسند، تمرکز را گذاشت روی فساد روی ذهن من و….» و من ازمجاهدین خلق جدا شدم.»
آصف بیات حقایق فساد را وارنه و عطف به اعضا سخن می گفت در حالیکه این تشکیلات مجاهدین و رجوی بود که پایه فساد و جنایت و خیانت بود.
توضیح اینکه صرفا بدلیل روابط انسانی می توانست برای استحمام به خانه من بیاید، اما هیچ اعتمادی به او نداشتم و پس ازاینکه خانه را ترک کرد، تمام حمام و توالت و بالکن و اتاق نشیمن را چک و بازرسی کردم و بلحاظ استراق سمع و یا مواد آلوده… پاکسازی کردم. چون هیچ اعتمادی به مجاهدین خلق نداشتم.
توضیح اینکه آصف بیات می توانست بجای من که ضد مجاهدین و ضد جاسوسان رجوی هستم می توانست به خانه چندین جدا شده دیگر درهمان نزدیکی خانه خودش که با مجاهدین ارتباط دارند، برود و ازجمله خانه بهرام معزی که در ۵۰متری خانه من قرار داشت.؟
عکس من و آصف بیات در همان روز در بالکن در طبقه هشتم خانه در منطقه کشار
برادر وی هوشنگ بیات نیز آخرین پستی که در فیسبوک گذاشته است هویت اش را مشخص می سازد. او پس از سرنگونی صدام به اشرف رفت و آمد داشت(پیام شماره ۲۰ رجوی):
اما بهرام مغزی نفر اصلی و یکه تاز جاسوسی بود و به همین دلیل همه از او می ترسیدند.
هراس جدا شدگان از بهرام معزی
آقای یاسرنظری یکی از جداشدگان که بامن دوست بود و اشکالات دستگاه کامپیوتری من را حل میکرد. درحالی که یکروز از سرچهارراه خیابان کشار می خواستیم باهم برای کار پزشکی یا خرید لوزم کامپیوتری برویم، در فاصله ۵۰ متری تا بهرام مغزی را دید با اضطراب و احساس خطر و با حواس جمعی به من گفت:« بهرام معزی ما را در کنار هم دید!، بهتره بهانه بیاوریم اتفاقی همدیگر را دیده ایم.» او حرکت را کند کرد و هنگامی که بهرام در نزدیکی چهار راه کنار خانه اش به ما رسید، یاسر به گفتگو به او پرداخت و طوری وانمود که که من و سیامک(نگارنده) بطور اتفاقی همدیگر را دیده ایم و گفت می خواهم بروم به …، و درهمان حال من جدا شده و از یاسر خداحافظی کردم و رفتم.» زیرا یاسر می ترسید که بهرام من را با او ببیند. زیرا من آشکارا و علن مخالف سازمان بودم و اساساً پنهان نمی کردم. اما یاسر برغم اینکه در آنزمان هنوز از کمیساریا پول می گرفت، اما از ترس سازمان مجاهدین خلق نمی خواست نزدیکی و رابطه با به من را عنوان کند. وضعیت سایر جداشدگانی که ازمجاهدین خلق پول می کردند مشخص بود و اغلب پنهانی بامن تماس داشتند، تا سازمان متوجه نشود. زیرا هیچکس از جداشدگان نمی خواست یا نمی توانست در حضور بهرام مغزی و جاسوسانی که با پستی تمام، برده ی رجوی بودند، تماس داشته باشد، زیرا گزارش بهرام، روز و ساعت و مکان و مدت دیدار من و یاسر روی میز جواد خراسان مسئول پرونده جداشدگان در سازمان بود. جواد خراسان شکنجه گرسال ۷۳ و شکنجه گر علیرضا طاهرلو بود که النهایه در ۱۹ فروردین سال۱۳۹۰ او را با شعله های آتش فرستادند بسوی دشمن. درحالیکه دشمن این زندانی نه تنها رژیم جمهوری اسلامی، بلکه همین مجاهدین و رجوی و جواد خراسان نیز دشمن و قاتل او بودند.
علیرضا طاهرلو، از چاله خمینی تا سیاهچاله رجوی
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-90655.html
علیرضا طاهرلو از چاله خمینی بیرون آمد و در سیاهچاله رجوی و بازجویی ها و شکنجه و … سوختن درآتش کشته شد.
بهرام معزی
آزار و اذیت جنسی یک زن توسط او در فروشگاه یاتا
در سال ۱۳۹۵ یاسر نظری به من گفت:« سیامک یک مسئله ای است خواهش می کنم به کسی نگو، نمی خواهم این خبردر آلبانی یا میان افراد و یا جدا شدگان بپیچد. تمام آبرو و حیثیتمان رفته است. اما واقعیت این است که «فروشگاه یاتا» بهرام را گرفته(دستگیرکرده) است و کار به پلیس آلبانی کشیده، من اول فکر میکردم بهرام اقدام به دزدی از فروشگاه کرده است، اما موضوع این نیست. حقیقت آن است که یک زن آلبانیایی از بهرام شکایت کرده و کاربه پلیس کشیده و بهرام سخنان آن زن آلبانیایی را تکذیب کرده و گفته این خانم دروغ می گوید. اما هنگامی که دروبین و کامپیوتر فروشگاه را چک کرده اند، مشخص شده که حرف آن خانم درست بوده و موضوع برسر آزار جنسی توسط بهرام است. الان یک افتضاحی پیش آمده که «فروشگاه یاتا» اعلام کرده است:« ایرانیان نباید به فروشگاه یاتا بیایند…» و هیچیک از جدا شدگان را نیز راه نمی دهند.»
از روی نقشه مپ سوپرمارکت یاتا در منطقه کاشار را با شبرنگ سبز مشخص کرده ام. حتی فروشندگان و تمام محله ما را می شناسند زیرا سه سال اکثر جداشدگان و ازجمله بهرام معزی در این منطقه زندگی کرده ایم.
این درحالی است که حتی یک نفر ایرانی، بجز جدا شدگان از مجاهدین در البانی حضور ندارند و بیشتر جدا شدگان نیز در همین منطقه کشار زندگی می کنند و فروشگاه یاتا نیز در همین منطقه است. اما من توجهی نکردم و به فروشگاه می رفتم زیرا که خواهرم به آلبانی آمده بود و می دانستند که آدم محترمی هستم…، اما پس از این حادثه یکی دوبار احساس کردم خانمی از کارکنان فروشگاه از پشت توجهش به من است، شاید در ذهن آنها براثر همین کار بهرام معزی مورد دزدی نیز پیش آمده است و پس از آن دو بار، من دیگر موردی ندیدم.
در باره بهرام معزی مسائل بیشتری وجود دارد که من کاری به زندگی خصوصی افراد ندارم، اما ارزشها و پرنسیب هایی هست که زندگی اجتماعی میان مردم و حتی مردم آلبانی …شاخص هستند و همین نشانه ای برای شناخت افراد است.
متأسفانه در همان محله ی کشار یک نمونه کودک آزاری توسط یکی از جداشدگان از طرف خانواده آن کودک شکایت شد و این جداشده که بافریب و نیرنگ مجاهدین به عراق و اشرف کشانده شده بود، دستگیر و بمدت یکسل و نیم درزندان بسر برد.
۳) جاسوسان از شهریور سال ۱۳۹۵ به بعد
پس از انتقال تمامی اعضای مجاهدین خلق از عراق به آلبانی، ترکیب جدید جاسوسان مجاهدین خلق عبارت بودند از: جواد عرب، شهرام فروزنده ، بهرام معزی، حمید مکی، زهرا (گوهر)همسر حمید مکی، آصف بیات، نعمت فیروزی و…
در این تصاویر همه جداشدگان مشغول بازدید از موزه اسکند بیک سردار آلبانیا هستند. اما نعمت فیروزی در تمام مدت چشم دوخته به من. چندماهی است که جدا شده و با جواد زائریان در یک خانه بودند. جواد زائریان هم برغم اینکه انسان خوبی بود و با من نیز بسیار دوست بود، هر دروغی را که رجوی دیکته کرده بود برعلیه من نوشت. در حالیکه سند صوتی تماس تلفنی من از لیبرتی با خواهرم در کانادا موجود است که حرفهای جواد دروغ محض است. توتالیتاریسم و رهبرش انسانها را برنگ خودش در می آورد.
مقاله های نعمت فیروزی در سایت های تابعه مجاهدین انتشار می یابد. یک نمونه :
شهرام نصیری که خود از یکی از دستگیرشدن در سال ۱۳۷۳ به اتهام واهی نفوذی و جاسوس رژیم در پروژه رفع ابهام بود که یک چهارم اعضا در درون تشکیلات دستگیر و زندانی و شکنجه و درحضور رجوی دادگاهی شدند. از هنگام جدا شدن بلافاصله جاسوس سازمان مجاهدین خلق شد
وی در سال ۱۳۹۵دو نوبت ازمن(نگارنده ) با تلفن موبایل فیلمبرداری می کرد تا به مجاهدین خلق تحویل دهد. او همچنین به یکی ازجداشدگان گفته بود:
خواهر( نام و نام فامیل یکی از زنان شورای رهبری را میبرد ومن حذف کرده ام) من را کشید داخل اتاق و بغل کرد و از من می خواست با او…ومن را ول نمی کرد، من نپذیرفتم وخارج شدم. شهرام ۲ نفر دیگر از زنان را گفت که می خواستند با آنها چنین کاری بکنند نام یکی از آنها در یادم نمانده.( ۲۷ آبان ۹۵- همه گفته ها و اخبار و…با روز و تاریخ و منبع آن ثبت شده است. من هر مطلبی را با دقت ثبت میکردم، تابتوانم حقایق را مستند کنم).
در سمفونی جدایی هنرمندان از تشکیلات رجوی در آلبانی ، از شهرام نصیری نیز نام برده بودم. متأسفانه او از پست ترین
جداشدگان جاسوس تشکیلات رجوی بود. پستی این آدمها این است که تمامی حقایق را می دانند اما بازپس از جداشدن بخدمت رجوی در آمدند.
http://pezhvakeiran.com/pfiles/samfoni-jodaee-honarmandan-sn.pdf
[ ساعت ۲:۴۱. نیمه شب است یکی از افرادی که بیماری روانی دارد و تاکنون ۲ بار بشدّت
به من حمله کرده است…، همین ۴دقیقه پیش یکباره از در راهرو وارد سالن همکف شد و با غیض و کین و مشت گره کرده بسوی من آمد و می گفت:« نادری کامپیوتر…نادری کامپیوتر…، یک لحظه دلم ریخت، نکند در فاصله نیم متری با من، کامپیوتر را خُرد کند…، سکوت و لبخند مظلومانه و مهربانانه ای جواب او بود تا به کامپیوتر حمله نکند…، سیکورتی پس از چند لحظه آمد و پرسید…، گفتم چیزی نیست بگذار آرام می شود. در این سه چهار ماه اخیر همیشه در استرس هستم که نکند یکی از این افراد حمله کند…و کامپیوتر و …نابود شود. خودکار نوشتن را بسیار دوست دارم زیرا با خواننده و مردم و دوستان یکی میشوم با تمام احساس و روح و روانم. اما هرگز با خائنان و جاسوسان و کسانی که اصول و ارزشها را برای منافع خود را زیر پا می گذارند هرگز و هرگز کنار نخواهم آمد و همین آرامشم می بخشد، اگر چه بهنگام نوشتن این گزارش بسا خشمگینم بسا خشمگین. من نمی بخشم کسانی را که ناگزیرم می کنند این نوع گزارش ها را بنویسم…در حالی که انبوه کار روی دستم مانده و دشمن قهار مجالی نمی دهد به مردمان و ما …]
وضعیت چنین جداشدگانی که آلوده به جاسوسی برای مجاهدین خلق هستند، چنین است. کما اینکه شهرام نصیری به یک فردی که چند روزی جداشده است، گفته بود:« اینجا «زن»( برای روابط جنسی) است و ۲۰ هزار لک …( ۱۶۰ دلار)پول می خواهد و من می توانم…». این فضاحت جداشدگان جاسوس است، هنگامی که جاسوسی و خبرچینی از دوستان و جدا شدگان در آلبانی برای او قُبحی نداشته و خیانت محسوب نمیشود. حتی به فرد تازه جداشده که پس از سی سال ازهمه چیز بی خبراست، می خواهد از این جدا شده ۱۷ هزارلک(۱۳۶ دلار) کلاهبرداری کرده و به جیب خود بزند.(یعنی نیمی از هزینه ای که کمیساریا ماهیانه به او می پردازد). این مرام و مسلک جداشدگان جاسوس و خبرچین رجوی است. این فسادی است که مریم رجوی و مسعود رجوی و تشکیلات و جواد خراسان مسئول دفتر مجاهدین در آلبانی درمنطقه کشار، به جداشدگان خود تحمیل میکند، و درصورت تن ندادن جداشدگان به خواست رجوی، در آلبانی به دستور مجاهدین و جواد خراسان مورد بایکوت و طرد و انزوا قرارگرفته می گیرد، و درصورتی که ازخط قرمز( روشنگری حقایق فساد، جنایت و خیانت درون تشکیلات) عبور کنند و حقایق را در رسانه انتشار دهند مورد تهمت و افترا قرار گرفته و آنها را به رژیم و وزارت اطلاعات منسوب کرده و پرداختی های هزینه های زندگی در آلبانی توسط مجاهدین خلق و تعهدات داده شده در این زمینه را نیز ضمیمه می کنند. توضیح اینکه معدود جداشدگانی در آلبانی ویا اروپا هستند که با رژیم و وزارت اطلاعات همکاری می کنند و سازمان مجاهدین خلق از وجود چنین عناصری میان جداشدگان، برعلیه جدا شدگان از مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت که با شرافت تمام هم درمقابل رژیم پلید جمهوری اسلامی ایستاده اند و هم فساد و جنایت و خیانت رجوی را روشنگری می کنند، بکار می گیرد و با چنین سوء استفاده ای حتی کسانی که برعلیه رژیم هستند را به رژیم جمهوری اسلامی منتسب می کند.
ازسال ۱۳۹۵ پس از انتقال تمام اعضای مجاهدین به عراق، وظیفه این جاسوسان، تنها به جاسوسی از جدا شدگان ازمجاهدین خلاصه نمی شد، بلکه اعضای تشکیلات که بعضی مواقع به خیابان می آمدند درصورتی که کارخلافی انجام دهند، این جاسوسان حتی در باره اعضای تشکیلاتی نیز گزراش ارسال می کردند. اعضایی وجود داشتند که مخفیانه تلفن ارزان می خریدند تا بتوانند با خانواده خود تماس بگیرند و من چند مورد را دیده بودم. وجود چنین جاسوسانی، زندگی و آزادی جداشدگان را درآلبانی محدود میکرد. زیرا جداشدگان هزینه ماهیانه را از دفتر مجاهدین می گرفتند و درصورت هرخطایی، سرموعد پول پرداخت نمی شد.
بهرام معزی جاسوس و پادوی مجاهدین خلق در آلمان
بهرام معزی در فیسبوک خود هیچ ردّی و نشانی از ارتباط با مجاهدین خلق باقی نمی گذارد، زیرا دیگر نمی تواند بعنوان یک فرد «مستقل» و بدون وابستگی و همکاری با رجوی خود را معرفی کند.
اما در پشت صحنه، یکی از عناصر اصلی و فعال در ارتباط با مجاهدین خلق است.
بهرام معزی در جمع آوری امضا برعلیه مصاحبه من با خانم مهنازقزلو در رادیو مانی شرکت داشت و خود نیز یکی ازامضا کنندگان بود. ابوالقاسم رضایی( حبیب) دبیرشورای ملی مقاومت مسئول این پروژه، و نفرات پیشبرد آن بهروز قربانی و بهرام معزی بودند. هدف آنها تهدید و ارعاب مسئول رادیو مانی برای برداشتن مصاحبه من از سایت و یوتیوپ بود. تهدید کرده بودن برعلیه او شکایت کرده و پرونده را به دادگاه خواهند کشاند و باعث بسته شدن رادیومانی خواهد شد. اگر رجوی واقعاً قصد شکایت و جرأت چنین کاری را داشت می بایست برعلیه من شکایت می کرد و نه رادیو مانی.
اطلاعیه وابستگان فرقه رجوی علیه روشنگری سیامک نادری
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-91423.html
لیست نویسندگان نامه به رادیو مانی
امضاء کنندگان (به ترتیب حروف الفباء)
نادر افکاری- ترانه افشاری- مینا بهزادی- اسماعیل جوراب باف- مهدی جلالی – عطا حسینی – رضا حسن زاده – طاهره زارع – یاسین سعیدی – مریم شجاعی- کوروش شریف زاده – مجید شکوه زاده – امیر شکوه زاده- امیر فلاحت پور- بهروز قربانی- فریبا قربانی- محمد کاظمی- منصور کنگره- مهران کروندی- یوسف ماحوزی- اکبر مطلق- پرویز معراج- بهرام معزی– اسماعیل ونک- فریندخت هادیخانلو.
+ 32 نفر با امضاء محفوظ (که به دلایل امنیتی از ذکر نامشان معذوریم)
مصاحبه در ارتباط با همین نامه را می آورم:
واقعیت یا اتهام؟ نامۀ جداشدگان از سازمان مجاهدین. مهناز قزللو، اسماعیل وفا یغمایی و سیامک نادری
شروع امضا سری دوم بیش از ۱۵۰ تن را شامل می شد و اخبار واطلاعات امضاگیری بدست من نیز می رسید. یکی از امضاکنندگان سری اول کوروش شریف زاده بود. کورش حتی در اشرف و آلبانی در مرکز ما بود و برای خوش رقصی نزد مسئولین تشکیلات در اشرف و البانی آشکار و علن ضدیت خود با من را نشان میداد. کوروش نیزاززندانیان پروژه رفع ابهام که رجوی یک چهارم اعضا را در سال ۱۳۷۳ بعنوان نفوذی رژیم در تشکیلات مجاهدین خلق دستگیر کرده و زندانی بود. او شاهد شکنجه قربانعلی ترابی ومرگ او و شکنجه خسرورحیمی و…بود.
کوروش در مرداد سال ۱۳۹۵ از تشکیلات مجاهدین در آلبانی جدا شد و یکروز یاسرنجفی …آمد و گفت:« کوروش پشت در حیاط است ومی خواهد تورا ببیند آیا مایل هستی او را ببینی.؟» گفتم:« بله. بگو بیاید خانه، رفتم درب حیاط به استقبال از او.( کوروش بدلیل مواضعی که در قبال من در تشکیلات داشت خجالت می کشید خودش بیاید و فکر می کرد من اورا نمی پذیرم.) پس از دو ماه به چند تا ازدوستان و …گفتم:« کوروش جاسوس دو جانبه است هم برای من خبرمیدهد و هم برای تشکیلات مجاهدین جاسوسی می کند.» وپس از چهار ماه گفتم:« کوروش دیگر جاسوس دوجانبه نیست! و فقط برای مجاهدین کارمی کند و اخبار من و… را برای مجاهدین خلق می برد.» واقعیت اینکه کوروش بمدت چهار ماه هر روز خانه من می آمد و به بهانه یاد گرفتن زبان انگلیسی باهم صحبت می کردیم.»
عکسهای کورش شریف زاده و من و شاید بیش از صدها عکس و ویدئو:
من به کوروش کمک می کردم، حتی دو هفته پیش ازاینکه برعلیه من نوشته و امضا کند در یک پرونده حقوقی به او مشاوره دادم و خودش نیز گفت:« تابحال هرچه تو گفته ای درست درآمده است و در این مورد پرونده حقوقی نیز من تجربه و شیوه کار را به او انتقال دادم و تشکر کرد و گفت دیگر نیازی به استخدام وکیل ندارم.»
مؤلفه ای که باعث شد امضا گیری سری دوم برعلیه من و رادیو مانی در نیمه را کنار گذاشته شود، انتشار ویدئو سخنان کوروش شریف زاده درباره شکنجه های مجاهدین خلق و رجوی در اشرف و در زندانهای سال۷۳ بود، و رجوی نیز فهمید که حجم اطلاعات و اسناد و مدارک نزد من بسیار است و امکان اینگونه تهدید و ارعاب توخالی رادیو و تلویزیونها و اشخاص دیگر… وجود ندارد.
حقایق زندان، شکنجه و قتل توسط دستگاه رجوی از زبان کوروش شریف زاده و سیامک نادری
واقعیت اینکه کورش شریف زاده بهنگام عبور غیرقانونی از آلبانی به آلمان، در بلگراد اثر انگشت داشت، و با من نیز درارتباط بود…وبه همین دلیل به خفت وخواری کتمان حقایق آنهم بصورت علنی و رسانه ای تن داد. درحالیکه من رازداری کردم و می کنم. کوروش شریف زاده خودش بخوبی میداند که اساساً مشکل مالی ندارد و به گفته بودم که سراغ مجاهدین خلق نرود. اما برای حل پناهندگی بسوی مجاهدین خلق رفت…
کوروش شریف زاده در آلبانی به من گفت:« الان دو ماه بیشتر است که من هر روز می آیم خانه تو، و تو از من پذیرایی می کنی… ، گفتم:« هیچ ارزشی ندارد(مسائل مادی) من دوسال زودتر از تو از تشکیلات بیرون آمده ام…، وضعیتم از تو بهتراست.» اما کوروش در خانه من از من جاسوسی میکرد…، این وضعیت چنین جداشدگانی است که خود شاهدین شکنجه هستند. و در روزهای آینده باز ناگزیرم بدلیل توطئه های مجاهدین خلق بر علیه من و دیگر دوستان باز موردی از جاسوسی پست کوروش را بنویسم. همیشه ابا دارم از نوشتن این مسائل، زیرا تمام زندگی من و ما چنین بوده و هست و خواهد بود. کوروش شریف زاده حتی قبل از سال ۱۳۷۷ و قبل از خودکشی ام در تشکیلات …، در نشستی که اکرم دامغانی برای یگان ما گذاشته بود، از آنجا که چند ماه در اوج تنش و درگیری با سازمان بودم، یکباره در نشست گفت:« یه دونه می زنم تو گوشت.» کسانی که در تشکیلات مجاهدین هستند بخوبی میدانند که یک توپچی تانک هرگز به فرمانده دسته و یا آن موقع افسر اطلاعات مرکز ۵ بودم جرأت چنین سخنی را ندارد، اما کوروش از ترس زندانهای رجوی در سال ۱۳۷۳ و شکنجه های هولناک…چنین شخصیتی پیدا کرده ، و برای مسئولین خوش رقصی می کرد. هنگامی که کوروش چنین حرفی زد، از نظرمن نشست تمام شد، بلند شدم و گفتم:« تو که لایق این نیستی پاسخت را بدهند اما لاجوردی ها ما را کابل و کتک می زدند.» و دیگر نأیستادم و رفتم و هرچه اکرم دامغانیان گفت…برنگشتم. اکرم دامغانیان از آن دسته زنان فروتن و پرکار و زحمتکش بود …سالیان پیش حتی با هم در باره زندان و خاطرات …صحبت کرده بودیم و اما روح تشکیلات انعکاسی از منویّات رجوی است. کسانی که بدنبال قدرت هستند هنوز پلیدی قدرت و جاه و مقام و کرسی را درک نکرده اند…،اکرم همان لحظه که بلند شدم به کوروش گفت:« این چه غلطی بود که کردی؟!.» رفتن از نشست قیمت سنگینی داشت، اما باید رفت، اگر نروی، می میری. مرگ هرگز سخت نیست…اما روحت را نه ، نباید به کشتن بدهی.
متاسفانه همان فضایی که در تشکیلات بر افراد حاکم بود اینک روز بروز در آلبانی و پس از جداشدن ازمجاهدین استمرار دارد. قسمتی از شعری که در درون تشکیلات و در لیبرتی سروده ام:
اینروزها – احساس میکنم
هنر
یعنی :” قدرت ”
و قدرت
کشتن حقیقت است .
هنرِ پوشاندن و
آراستن شیطان
و ” باید ” ی چنین
بالماسکه قدرت
مانیفیست دیپلماسی ست
اینروزها احساس میکنم
” رفیق ”
از در دیگر
می آید و
می رود
و من از – نوشتن باز می مانم
مثل الآن …
یک شات ” مات ” !
و من و زمان و جهان
می ایستد همه چیز !
روی عقربه سیاه زندگی
اینروزها
نه – دیگر نه !
این قلم شرم دارد …!
ننویس !
بگذار در زیر این نوشته ها
هر کس که خواند و شنید
چیزی بنویسد …!
از اینروزها ….!
ازکتاب:« عشق خواهرمن است»
یکی از دوستان حقوقدان من گفته است:« اگر برعلیه این افراد و تهمت و افتراء که به شما نسبت داده اند، به دادگاه شکایت کنید، این افراد محاکمه شده و شما هم سود مالی خواهید برد. اما میدانم شما …چنین کاری نمی کنید. واقعیت این است که نه یکبار بلکه دهها بار گفته ام: آقای رجوی! بفرمایید دادگاه . تا انبوهی از اسناد و مدارک و… و شاهدین را در دادگاه ارائه بدهم. اینجا اروپا است و نه محاکم توتالیتاریسم خلیفه اسلامی شما. آنوقت تمام پرونده های قتل و فساد و جنایت نه در دادگاه بله به رسانه ها جهانی خواهد کشید. دشمن اصلی مردم رژیم جمهوری اسلامی و رهبر قاتل آن خامنه ای است، اما تهدید مردم ایران یک اسلام دیگر ازنوع ولایت عقیدتی است. و مردم ایران به هیچ نوع اسلامی با هر باندرولی تن نخواهند داد.
بهرام معزی در سال ۱۳۹۸
بهرام معزی این پادو پست و حقیر و جاسوس همیشگی رجوی، در برابر پرسش یکی از جداشدگان مبنی براینکه:« آیا پس از دیدن این نوار کوروش شریف زاده باز حاضری برعلیه سیامک نادری امضا کنی.؟» بهرام معزی پاسخ داده بود:« اگر هزار بار هم قرار باشد برعلیه سیامک امضا می کنم و از دیگران امضا جمع می کنم.»
درواقع بهرام معزی و این دسته از افراد بخوبی میدانند: بود من، یعنی نبود رجوی و جاسوسان است. روشنگری های من باعث رسوا شدن این جاسوسان و وامداری شان به رجوی است. این وامداری ممکن است پول باشد، پرونده جنسی که رجوی برعلیه افراد ساخته است، و یا پرونده امنیتی که اعضای مجاهدین نزد رجوی دارند، و یک قلم آن، امضا و اعتراف کتبی گرفتن از اعضای مجاهدین در زندانهای رجوی در سال ۷۳ و سپس ازسال ۷۶ به بعد بعنوان «نفوذی رژیم و وزارت اطلاعات برای ترور رجوی» و یا تخریب و یا کشتن مجاهدین خلق است. این اعتراف از اکثریت زندانیان سال ۷۳ توسط رجوی بعنوان اهرمی جهت تهدید و ارعاب بکارگرفته میشود. همچنین جداشدگانی هستند که شهدای مجاهدین خلق و روابط عاطفی و تاریخچه ای از سه و چهار دهه از زندگی شان با آنها آمیخته است و هنوز ای وسط مثل پاندول بی ثبات هستند.
در تابستان ۱۳۹۶ کوروشریف زاده، بهرام معزی، شریف دانش و رضا حسن زاده دریک خانه اجاره ای مشترک با هم زندگی می کردند و اخبار آنها بدست من میرسید. همین بهرام معزی از رقص رهایی و زندانهای سال ۷۳ و شکنجه ها و…اطلاع داشت،اما بدلیل منافعی که از جاسوسی نزد تشکلات داشت تا اینک و امروز نیز همین شیوه را بکار گرفته است.
********************************************************
گزارش دوم:
نفوذ میان شخصت ها و احزاب و گروه ها
( نمونه از شهر بوخوم و آقای آقبال اقبالی)
برای اولین بار در بهارسال ۱۳۹۷ از طریق دوستان و شخصیت هایی خارج از سازمان مجاهدین و متعلق به طیف های سیاسی مختلف که سالیان در خارج از کشور فعالیت سیاسی دارند نظری را پیشنهاد می کردند که با اعضای جدا شده از سازمان مجاهدین خلق، یک «تشکیلات و سازمان و گروهی» تشکیل دهیم. ویا حتی بسیاری از دوستان که اطلاعی از وضعیت جداشدگان نداشتند نیز از سرخیرخواهی و …چنی پیشنهادی به من می شد که من خود یک تشکیلات از جداشدگان و دیگر دوستان مبارز راه بیندازم.
پاسخ دادم:« اگر این افراد می خواستند کار تشکیلاتی بکنند در همان مجاهدین می ماندند، ضربه ای که به اعتماد آنها خورده است سنگین تر از آن است که حتی وارد مسائل سیاسی شوند چه رسد به کار تشکیلاتی. بالای ۹۰ درصد آنها اساساً در فیسبوک خودشان، هیچ پست سیاسی نمی گذارند و تنها عکس های گل و بلبل است، وبیشرین چیزی که برای همدیگر کامنت می گذارند این است که « چطوری خوش تیب» « چقدر خوش تیپ شده ای» بله در سن ۶۰ سالگی و با لباس های دسته دوم، بعد از اینهمه سالیان بی هویّتی و خیانت رهبری، شاهد چنین پست هایی هستیم. اگر این افراد می خواستند کار تشکیلاتی بکنند درهمان تشکیلات مجاهدین می ماندند. این افراد بدلیل خیانتی که شده، از تشکیلات بیزار هستند. ازطرفی تعدادی از آنها هنوز خودشان را وامدار به مجاهدین و رجوی میدانند و بیشتر درگیر روابط عاطفی با جانباختگان( شهدا ) هستند و به همین دلیل فریب رجوی را می خورند. و عده ای نیز هستند دوجایه خور هستند، هم از توبره می خورند و هم از آخور( یعنی خیانت و فساد و جنایت رجوی را می دانند، اما سکوت کرده و برای حفظ منافع و زندگی در آسایش و امنیّت، با رجوی نیز کنارمی آیند و علن و آشکار برعلیه او سخن نمی گویند). و عده ای هستند خالص تر و ازجنس رجوی که جاسوس ها وخبرچین های رجوی هستند و یا بنا به مشکلات مالی و یا پناهندگی و یا اثرانگشت داشتن در یک کشور دیگر، دست به دامن رجوی شده اند و یا پرونده هایی که در تشکیلات رجوی برای آنها ساخته است، مثل همان پرونده هایی که وزارت اطلاعات برای زندانیان درست می کند، از وحشت و هراس نمی توانند در مقابل سازمان مجاهدین، شخصیت مستقلی داشته و حقایق را بگویند. ایجاد ارعاب و وحشت حربه و ابزاری است که هر دو ولایت فقاهتی و عقیدتی مدعی رهبری اسلام بدان متکی هستند.
داستانی در بوخوم – آلمان
تشکیل جبهه ای از سه سازمان و گروه در خارج از کشور
دیدار اول
در شهر بوخوم یکی از دوستان می خواست من را به آقای اقبال اقبالی معرفی کرده و آشنا کند. آنروز باهم رفتیم و ایشان در چاپخانه نبودند و منتفی شد و قرار شد، خودم بروم و در اولین دیدار، گفتگوهای اولیه از سوابق همدیگر شروع شد و من نیز همه نکاتی را که می توانستم به او گفتم.
آقای اقبال اقبالی( و بااسم های دیگر مثل هومن ، سیاوش و قبادی یا…) یکباره به من گفت:« آنها در صدد تشکیل یک حزب و سازمان هستند و با افرادی از جدا شده های مجاهدین رابطه دارد و اسم بهرام معزی و جمعه آل حمود و اسماعیل جوراب باف نام برد که در حزب ما هستند.»
یکباره از شنیدن اسم بهرام معزی بدلیل سوابق جاسوسی و…، یک لحظه از فرط حیرت و ناباوری، نمی توانستم جلو شوکه شدن و توأمان ترکیدن پوزخند را بگیرم و توأمان احساس جدیّتی که قبال آقای اقبال اقبالی داشتم که چقدر ساده لوحانه وخام خیال به چه دامی افتاده است. بلافاصله گفتم:« این بختک است، این نفوذی و جاسوس سازمان مجاهدین درمیان شما است، یعنی شما پس از اینهمه سال از زمان شاه تا اکنون نمی توانید تشخص دهید که این نفوذی و عنصری آلوده است.»؟« یعنی برای شما سوال نمی شود کسی که سی سال در مجاهدین بوده و یک خط در باره علت جدا شدن خود و بررسی و نقد پروسه سی ساله سخنی نگفته است، می آید عضو حزب شما می شود، و همچنان با مجاهدین هم رابطه دارد و فعال است. صورت مسئله بهرام معزی و..، نیست، کسی که پشت صحنه است و هدایت می کند مجاهدین خلق است»؟
به آقای اقبالی گفتم:« همانطور که وزارت اطلاعات در سال۱۳۷۴ در تهران تشکیلاتی از افراد مجاهدین خلق را خودش ساخته و پرداخته بود و افراد هوادار و یا زندانیان را فریب داده و همه آنها فکر می کردند که در تشکیلات مجاهدین خلق هستند. این تشکیلات بنام « روسری سفید ها » موسوم بود. زیرا تمام زنان آن تشکیلات روسری سفید استفاده می کردند. حتی سازمان مجاهدین خلق نیز این تشکیلات وزارت اطلاعات تحت عنوان « روسری سفید ها» را افشا کرد که در دست وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی است. و وزارت اطلاعات از این افراد بعنوان «بختک» استفاده می کند. ما در زندان گوهردشت از وجود تشکیلات وزارت اطلاعات موسوم به « روسری سفیدها » مطلع بودیم.
همچنانکه گفتم موضوع راه انداز یک حزب ازجداشدگان مجاهدین خلق و رجوی، توسط دوستان خارج از کشوری به من پیشنهاد شده و اطلاع داده بودند.
عنصر اصلی جاسوسی ( بهروز قربانی)
توضیح اینکه چهار ماه پیش با چند تن از دوستان جداشده ازمجاهدین خلق، که افراد مستقلی هستند…، و رابطه ای با مجاهدین خلق ندارند، در باره این موضوع پرسش کردم، اما بدلیل کثرت کار و اولویت های سیاسی زمانی برای پرداختن به این موضوع را نداشتم و این دوستان جداشده گفتند:
« در مورد اون موضوع حزب تشکیل دادن … اینکار با ابتکار بهروز قربانی صورت گرفته و احتمالا حزبی به نام سوسیال دمکرات مسیحی نام دارد. ولی این کار به اغلب احتمال خط و خطوط سازمان است که با الگوی رژیم و جناح اصلاح طلب قصد اپوزیسیون سازی در میان جداشدگان را دارد که معاند را به منتقد و منتقد را به موافق تبدیل کند ، توضیح اینکه بهروز قربانی در ظاهر از سازمان جدا شده، ولی زیر میزی با آنها در ارتباط است و خط وخطوط آنها را پیش میبرد.»
به آقای اقبال اقبالی هر آنچه لازم بود در باره این افراد و مشخصاً «بهرام معزی» و جاسوسی و… و حتی فروشگاه یاتا و…را گفتم.
آنروز احساسم این بود که افراد خارج ازکشوری، فاصله نوری دارند با چیزی بنام تشکیلات و فهم مسائل اطلاعاتی و…، تشکیلاتی که آنها از آن سخن می گویند یا مدنظر دارند، پوست پیازی است که هر چه به آن دست بخورد می شکند و خُرد می شود. و اساساً پوسته پیاز به خودی خود، اصالتی ندارد. تفاوت یک مهمانی و هفتگی دور هم جمع شدن ، و از آن عقب تر، نشست تلفنی برگزار کردن، با تشکیلات و مبارزه سازمانیافته ۱۸۰ درجه فاصله دارد. چنین کاری بازی ذهن و وقت پرکردن و دلخوشی بودن به انجام فعالیت سیاسی است.
ناگزیر با صراحت و دلسوزی و صمیمیت به ایشان گفتم:« هدف مجاهدین خلق نفوذ و جاسوسی در میان تمام گروه ها و شخصیت ها است، این مسئولیت بخش اطلاعات و ضد اطلاعات مجاهدین خلق است. و شبکه های خارج ازکشوری تا طیف هواداران و…هر اطلاعاتی را به مجاهدین خلق گزارش می کنند.
هدف از نفوذ و جاسوسی این است هرتهدیدی برعلیه رجوی شناسایی و خنثی و یا بسود اهداف و منافع رجوی کانالیزه شود، نفرات مخالف و یا نزدیک به مجاهدین در هر گروه و…شناسایی شوند، تا بتوانند در مرحله پیشگیری، با نفوذی ها و یا با پمپاژ اخبار و اطلاعات و بریف کانالیزه شده ، هرگونه مخالفت با مجاهدین را سمت و سو داده و پس بزنند خنثی کنند ویا النهایه صحنه را بسود منافع خود بچرخانند.»
گفتگوها بخوبی و خوشی گذشت و با هم گرم وصمیمی بودیم. هر آنچه در اولین مصاحبه با تلویزیون میهن تی و ی گفته بودم برای او توضیح دادم. همین یک مصاحبه اصلی ترین مسائل را در آن مطرح کرده ام:
دیدار دوم با ۱۸۰ درجه تغییر رویکرد
دو سه روز بعد در دومین دیدار با اقای اقبالی، من هیچ نشانی از برخورد روز اول درچهره و رفتارمنفعل و بسته او …ندیدم. به دوستم که اورا معرفی کرده بود، همین فضا را منتقل کردم که:« آقای اقبالی به حرفهای بهرام معزی و سایرنفرات اعتماد دارد و نه من. و آن افراد جزء حزب آنها هستند.»؟ و آقای اقبالی همان فردی نیست که من بار اول با او دیدار داشتم.»
حقیقت این بود که آقای اقبالی می خواست تنها کار کند(در بوخوم) و وجود من، بمعنای عدم او بود. بود من، نبود او بود. متأسفانه او من را رقیب خود در بوخوم میدانست. این تصویر هر روز بیش از پیش آشکار و علن می گشت. او با من هیچ رابطه ای نداشت، بلکه به جاسوسان و نفوذی های رجوی اعتماد کرد.
به آقای اقبال اقبالی گفتم:« آیا این روشنگری هایی که من از درون تشکیلات مجاهدین و رجوی در عراق می کنم، کار اصولی و درستی است.؟ آیا نیاز است که مردم و افکارعمومی این حقایق را بشنوند.؟ آیا من و ما باید امین مردم باشیم یا امین رجوی و صدام حسین.؟ آیا این حقایق و روشنگری ها بمثابه پادزهری برای سایر گروه ها و کسانی که مدعی رهبری و اپوزیسیون هستند نیاز است یا نه.؟ و…» آقای اقبالی گفتند:« بله درست است و باید روشنگری کرد و اینها باید شناخته شوند که چیزی مثل همان اسلام خمینی هستند.» و ادامه داد:« این افراد( بهرام معزی، جمعه آل حمود، فاضل با نام اصلی اسماعیل جوراباف) نیز این حرفهایی که تو میزنی را به من گفته اند و من این حقایق را می دانم. !»
به آقای اقبالی گفتم:« پس چرا این افراد در نشست های شما و یا تماس هایی که با شما دارند چنین حقایقی را می گویند، چرا این حقایق را به مردم و افکار عمومی نمی گویند.؟ مگر این حرفها حقیقت ندارد.؟ پس چرا از مردم پنهان می کنند.؟ مگر این مسائل بسود مردم و شناخت ماهیّت جنایتکارانه فاسد و خیانتکار رجوی نیست.؟ اما بازهم در پشت پرده از مواضع مجاهدین خلق و رجوی دفاع می کنند و از تنها کسی که در این مدت بصورت مستمر و حرفه ای و شبانه روز زندگیش را در این مسیر گذاشته و حقایق را روشنگری می کند، برعلیه او نامه می نویسند و امضا جمع می کنند. درحالیکه خود تاکنون ولو یک کلمه در باره مجاهدین ورجوی ننوشته و نگفته اند.»؟
در ادامه گفتم:« مگر آقای کریم قصیم، محمد رضا روحانی، و وفا یغمایی و هدایت الله متین دفتری…شخصیت های مبارزی نیستند… که رجوی اینهمه برعلیه این شخصیت ها تهمت می زند و به و با دروغگویی آنها را به رژیم و صل می کند… »؟ آقای اقبالی تایید کرد.
گفتم:«جمعه آل حمود و فاضل با نام اصلی اسماعیل جوراباف، عضو شورای ملی مقاومت نیز بودند. این دو نفر پای اطلاعیه ای رجوی برعلیه این شخصیت ها و همه تهمت و دروغ ها و…را امضا کرده اند. این دوتن از مجاهدین خلق جدا شده و اکنون در اروپا بسر می برند، آیا نباید تا بدین حد از خود اراده و اختیار و استقلال نظرداشته و جدای از مجاهدین خلق وتحمیل آنها موضع داشته باشند و این امضا خیانت بار و تهمت افتراها و دروغها برعلیه دکتر قصیم و روحانی و…را پس بگیرند، و حداقل چهره خودشان را از این ننگ پالوده کنند. این در حالی است که حتی زمانیکه در سال ۱۳۹۲ رجوی به اعضای مجاهدین درلیبرتی با غیض و کین و تهمت و افترا برعلیه دکتر قصیم و روحانی سخن گفت و تأکید کرد هر کسی از شورا یا مجاهدین جدا شود به رژیم وصل میشود، فصل از مجاهدین، وصل به رژیم است و سپس گفت:« هرکسی می خواهد بیاید پشت بلند گو و صحبت کند.» اما هیچکس پشت بلند گو برعلیه دکترقصیم و آقای روحانی صحبت نکرد. و هیچ چیزی نگفت. و این خفت و خواری برای رجوی بود. چرا این دو که چندین سال است از مجاهدین و شورا جدا شده اند، اما حتی در اروپا تن به این ننگ و خفت و خواری می دهند.
گفت و شنود با دکتر کریم قصیم (۵) بیداری بزرگ میآید و آفتاب حقیقت میدمَد
اسماعیل جوراب باف( فاضل)
اسماعیل جوراب باف( فاضل) زندانی سیاسی زمان شاه و عضو شورای ملی مقاومت و یکی از جداشدگان از تشکیلات مجاهدین خلق در آلبانی، همیشه خود را از جداشدگان دیگر پنهان می کرد و باهیچ کس ارتباط نمی گرفت. در سال ۱۳۹۵سه بار در آلبانی- تیرانا با من دیدار داشت. همان بار اول به او گفتم:«مجاهدین می گویند که تو ۱۱ و بقولی دیگر ۱۴ هزاردلار پول نقدسازمان را برداشته ای و فرار کرده ای. و حتی بسیاری از جداشدگان می گویند که کارخوبی کرده است که این پول ها را برداشته است.» فاضل گفت:« تمام این حرفهای مجاهدین دروغ است و اساساً در روابط مجاهدین پول نقد جابجا نمی شود. و این تهمتی است که برای خراب کردن من زده اند. اینها سرتاپایشان فسادند.»( حرفهای او در این باره درست است و این صرفاً جهت تهمت و تهدید است.) خاطره ای که در سال ۱۳۸۴با او در ستاد داخله داشتم و به من اجازه تماس تلفنی نمی دادند بیان کردم و اینکه در طی این ۱۷ سال چه بلاهایی سرمن آورده اند و بلحاظ جسمی اکنون در این وضعیت هستم…، و گفتم تو که در ستاد داخله بودی خوب میدانی که مجاهدین چه جنایت و فساد و خیانتی انجام داده اند و می دهند…، او سکوت کرد زیر خوب میدانست که در آن قسمتی که کار می کند چه می گذشت، و نخواست به من اطلاعاتی از فساد و جنایت بدهد.
دردیدار دوم و سوم که با هم قرارگذاشته بودیم. جزئیات جداشدن از تشکیلات وسفر حبیب( ابوالقاسم رضایی) ازپاریس به آلبانی بدلیل جدا شده فاصل از تشکیلات را بیان کرد. حبیب دبیر شورای ملی مقاومت و زندانبان مجاهدین خلق در سال۱۳۷۰ بود.
حبیب النهایه پس از شکست خوردن از بارگرداندن او به تشکیلات و شورا…به فاضل گفته بود:« زیاد در شهر آفتابی نشو، تاجداشدگان تورا نبینند و بفهمند که ازتشکیلات جدا شده ای. اگر رژیم ( جمهوری اسلامی) بفهمد که که تو از مجاهدین و شورا جدا شده ای، این بسود رژیم تمام می شود. و این برگی است که رژیم برعلیه مجاهدین استفاده میکند.» به همین دلیل فاضل برخلاف سایر جداشدگان، بیشتر با کت و شلوار و کراوات تردّد می کرد.
به او گفتم:«این ترفند سازمان و رجوی است که که با پنهان نگه داشتن جداشدن اعضا و تو که عضوشورا هستی توجیه میکند که بسود رژیم است. اگر تو چنین باوری داری!، پس چرا بسود رژیم عمل کرده و جدا شده ای.»؟
او جوابی نداشت. برای او این مهم بود که حبیب و دبیرشورا از پاریس به آلبانی بیاید و با اوصحبت کند. او تمامی حقایق زندان و شکنجه و قتل و فساد و …را می دانست و من هرچه که میدانستم به او گفتم…، برغم تأیید، اما سکوت او در قبال حرفهای من و اینکه او از درون سازمان و جنایات و فساد سخن می گفت، مشخص میکرد که ای او در این داستانها گیراست. زنانی زمان شاه بود و همیشه در سیستم داخله کار میکرد و زمانی معاون محمد حیاتی( سیاوش) در همین سیستم بود، و تمام سکوت او به همین برمی گردد.
فاضل از مشکلات خانواده و دخترش در هلند برای من گفت… و اینکه برای رفتن به اروپا ۵۰۰دلار کم دارد. من گفتم اگر بتوانم برای تو تأمین می کنم.
روزی یاسر نظری به خانه من آمد و گفت:« دیشب خانه محمود … و اکبر…بودم فرید …و فاضل (اسماعیل جوراب باف) هم آنجا بود. فرید به فاضل گفت:« سیامک آدم خیلی ساده و عاطفی است، اگر بگویی ۵۰۰ دلارکم دارم می توانی…بگیری.» ویاسر به من گفت به فاضل پول نده. تو از کمیساریا پول میگیری، و فاضل از مجاهدین، ( او ۶۰۰۰۰ لک می گیرد و من ۴۰۰۰۰لک)، چر به دیگران کمک می کنی و پول میدهی.؟( همزمان با فاضل دو نفر دیگر درهمان تابستان برای رفتن به اروپا پول نیاز داشتندو هرکدام ۵۰۰دلار.) یاسر وضعیت من را می دانست که با صرفه جویی زندگی می کنم. حتی همین فرد به من با تأکید می گفت:« برای چی می خواهی از پول خودت پول بدی، به فاضل ۵۰۰ دلار نده!»(چون تا آنزمان قصیدم کمک به او بود. خودش هم گفته بود مشکل مالی دارد.)
با اینکه فاضل (اسماعیل جوراب باف) تمام پروسه من در مجاهدین و زندگی ام را در آلبانی میدانست و می گفت:«این سازمان سراپا فساد است، یک جایی وجود ندارد که آلوده به فساد نشده باشد. اما حاضر شد تن به خواسته حبیب( ابوالقاسم رضایی)بدهد و پای همان تهمت هایی که حبیب نوشته بود را برعلیه من امضا کند.
درحالیکه فاضل می توانست تمام پشت پرده ستاد داخله و کشاندن بیش از هزارجوان نگون بخت که بافریب و نیرنگ با وعده کسب و کار، پول و کیس پناهندگی در اروپا و زن و خوشگذارانی و آموزش … به عراق و اشرف کشانده شدند، روشنگری کرده و حقایق را برملا کند و یاحداقل مثل سایر دوستان اطلاعاتی دراین زمینه به من و سایر دوستان بدهد. تا من و ما روشنگری کنیم. فاضل از همه چیز می هراسد حتی از نوشتن مقاله علنی درسایت آقای آقبال اقبالی. همچنانکه گفته اند و میدانم او بسیار پیچیده تر ازدیگران برخورد می کند. روزیکه تمامی این حقایق برملا شود، می باید پاسخ این سکوت و همکاری با فساد مجاهدین خلق و تن دادن به امضا برعلیه آقای دکتر کریم قصیم و آقای محمد رضا روحانی، و … و تهدید رادیو مانی و من را بدهید. آنروز دیگر خیلی دیر است و مردم و افکار عمومی پاسخ وهمکاری شما را پس از جداشدن نمی پذیریند.
کینه توزی مسعود رجوی در برابر یک استعفا در پرسش و پاسخ محمد رضا روحانی و سیامک نادری
آقای اقبالی! آیا کسی که سی و چهل سال در تشکیلات مجاهدین بوده و جدا شده است، نباید به مردم و افکارعمومی علت جدا شدن را توضیح دهد و مواضع مجاهدین را نقد کند، و چه مسائلی در تشکیلات مجاهدین وجود داشت که ناگزیر جدا شدید.؟ کسی که تا این حد می ترسد و استقلال و اختیار و اراده وهویّتی از خود ندارد، می تواند بیاید و عضو حزب شما باشد.»؟
عکس جدید از فیسبوک اسماعیل جوراب باف(فاضل)
سکوت آقای اقبال اقبالی و پاسخ ندادن به این مسائل واضح و روشن که خود نیز بدان اذعان می کند، من را با شخصی مواجه کرد که صداقت لازمه برای بیان منافع و مصالح مردم و مبارزه و اصول و ارزشهای انسانی، اجتماعی و مبارزاتی را نداشته و بدلایل منافع شخصی و حزبی پنهانکاری می کند. از این پس همیشه بهنگام مراجعه نزد او، با سکوت و سرمای او روبرو شدم.»
به ایشان گفتم:«مردم قبل از اینکه خواسته تشکیل حزب و گروه و سازمان و اپوزیسیون داشته باشند، خواسته شان صداقت است. اعتماد مردم دریده شده، مردم از سیاست و سیاستمداران متنفرند. بدلیل همین خیانتی که طی این چهل سال همین گروه های سیاسی به امید و اعتماد آنها خیانت کرده اند. بدترین ضربه در طی این چهل ساله، ازنظرمن ضربه ای است که به اعتماد مردم برای یک «مبارزه سازمانیافته » ومبتنی برتشکیلات خورده است. این بزرگترین ضربه و کمبود اصلی این مرحله ازمبارزه است به همین دلیل است که رهبر و اپوزیسیونی نداریم.»
متأسفانه هرچه که پیش رفتیم آقای اقبال اقبالی روی سرمایه گذاری تشکیل یک حزب و سازمان حساب باز کرده بود. حزبی که تلفنی در طی روزهای شنبه با هم تماس دارند. حزبی که همگان پناهنده هستند، و کسب و کار دارند و خود آقای اقبالی نیز از صبح تا ساعت ۸ شب در چاپخانه مشغول سروکله زدن با مشتری هایی است که لحظه به لحظه مراجعه می کنند.
متآسفانه آقای اقبال اقبالی نمی توانند درک کند که سازمان مجاهدین خلق با وجود بیش از نیم قرن تشکیلات، با قدرت مالی فراوان، و توان تشکیلاتی بی نظیر که حتی هیچ کس نمی داند توان تشکیلاتی و سازماندهی بی نظیری به نسبت تمام احزاب درطول یکصد سال اخیر و نه در ایران و خاور میانه، بلکه درجهان را دارند، و اینک و امروز با ۲۰۰۰ نیروی تشکیلاتی در آلبانی، نه تنها نتوانسته همان وجهه و اعتبار خود در سال ۵۸ تا۶۰ را حفظ کند، بلکه به بی آبروترین و منفور ترین گروه سیاسی نزد ایرانیان و صحنه سیاسی تبدیل شده است.
و اینک آقای اقبالی و دوستان دیگری در این طیف می خواهند با جداشدگانی نظیر بهرام معزی و … تشکیلات راه بیندازند.؟
تاریخ شب به من آموخت
بیدار کردن آدمی در روز
چه نیروی سترگی می خواهد
اما داستان آقای اقبالی و دوستان ایشان برای تشکیل حزب و سازمان و گروه، بسا سخت تر از تاریخ شب و بیدارکردن آدمی در روز روشن است. زیرا کسانی که خود را بخواب زده اند… ونمی خواهند از خواب بیدار شوند…و نمی خواهند حقایق را درک کنند و می خواهند با به خواب زدن خودشان، از حقایق پیش رو فرار کنند… بسا سخت تر است. و البته از سویی دیگر، بسا ساده و گریز ناپذیر، زیرا حقیقت و آنچه در پیش رو دارند، بدلیل ماهیّت و محتوا، هرگز نمی توانند به اهداف خود برسند و اگرهم حزب وسازمانی بر روی کاغذ و رابطه تلفن و… تشکیل شد، بنا به تجربه و دانش و آگاهی مردم، اینگونه تشکیلات دوام و بقاء آنها، تا خشک شدن جوهر روی کاغذ دوام خواهد داشت. البته باید قاطعانه گفت که مردم و عناصر مبارز و آگاه و مسئول، هرگز ازچنین احزاب کاغذی ضربه نخواهند خورد، زیرا به اندازه کافی در این چهل سال به اعتماد آنها ضربه وارد شده است که که اینگونه افراد و سازمان ها را، نه تنها جدّی نمی گیرند، بلکه ارزش و اهمیّتی برای آنها قائل نیستند و تنها سود چنین احزاب و گروه هایی به جیب رژیم و وزارت اطلاعات می ریزد تا مردم را ناامید کنند و به مردم بگویند:« این حاکمیّت هیچ اپوزیسیون و مخالف جدی روی صحنه سیاسی ندارد.» و این تنها برگ برنده رژیم در سرکوب قیام های بدون رهبری و اپوزیسیون است که فقدانش مانع اتحاد و همبستگی مردم و برای پشتیبانی از قیام و حضور توده ای در خیابان است.
کمک به مجید رجبی دراعتصاب غذا
پس ازجلسه آماده سازی برای کنفرانس بخوم، آقای اقبال اقبالی از من پرسید:« آیا مجید رجبی را می شناسی که در آلبانی اعتصاب غذا کرده است.؟ می خواهم به اوکمک مالی بکنم. گفتم:« بله و در آلبانی اورا دیده ام … اما صبرکنید چون دیروز یک اطلاعیه درسایت های تابعه وزارت اطلاعات به نقل از مجید رجبی چاپ شده است و برغم شناخت قبلی باید در این باره تحقیق کنم آیا درست است که مجید رجبی با سایت وابسته به رژیم مصاحبه کرده است. »؟
پس از چند روز نزد آقای اقبال رفتم وگفتم:« می خواهم برای مجید رجبی کمک مالی ارسال کنم، آیا شما می توانید کمک کنید و ازطریق خودتان ارسال کنید…؟» اقبال گفت:« نه، اگر بخواهم خودم کمک می کنم. » به عبارتی من را پس زد و نخواست بواسطه من و با نشانی که من میدهم ارسال کند.» شاید عناصر معتمد آقای اقبال همان بهرام معزی و… باشد.»؟
فقط تا همین جا سربسته بگویم که چند ماه پس از شکستن اعتصاب غذا توسط مجید رجبی، هرکسی که می خواهد، می تواند از آقای مجید رجبی سوال کند:« آیا در حین اعتصاب غذا و یا چند ماه پس از آن و یا کسانی که او را دعوت کردند اعتصابش را بشکند، یک تومان و حتی یک ریال و یک سنت کف دست آقای مجید رجبی گذاشتند.؟ پاسخ خیر است. زیرا در این باره دقیق ترین اطلاعات را دارم. حتی مجید رجبی پول پرداخت کرایه خانه اش را هم نداشت و بدلیل ضعف جسمی ناشی از اعتصاب غذا توان کار کردن هم نداشت، یعنی کار سیاه( درصورتی که کار سیاه برای او پیدا میشد. و کارسیاه در آلبانی نیز سنگین ترین کارهایی است که در توان جسمی او نبود).
در همان حیص و بیص اعتصاب به آقای اقبال مراجعه کردم و گفتم:« من می توان چندین تی شرت سفید بگیرم و برروی آن عکس مجید رجبی را چاپ کنیم( در چاپخانه آقای اقبالی که نمونه اش را دیده بودم) تا بتوانیم این تی شرت را چند نفر به تن کنند و پیام ویدئویی بدهند و ازکمیساریا ملل متحد بخواهند که هزینه زندگی این جداشدگان را قطع نکند، زیرا دولت آلبانی نیز به آنها هزینه زندگی نمی پردازد و اجازه کارهم نمی دهد و…؛ توضیح دادم که این ویدئوها باعث می شود کمیساریا از اقدام خود مبنی بر قطع هزینه مالی جداشدگان در آلبانی عقب نشینی کند زیرا در معرض افکار عمومی قرار می گیرد و من می توانم این ویدئو ها را مستقیم به دفتر و مسئولان کمیساریا در آلبانی- تیرانا ارسال کنم، زیرا با آنها در ارتباط هستم. و خود من اولین نفر هستم که با تی شرت سفید و عکس مجید رجبی پیام ویدئویی میدهم. اما پاسخ منفی بود. یعنی حتی دو نفر بغیر من حاضر باشند چنین کاری کنند وجود نداشت. و سوال کردم پس ازسی سال که در این شهر میگویید انجمن و… تشکیلات و گردهمایی ۱۲۰۰نفره و…برگزار می کنید دونفر را نمی شناسید که معرفی کنید.؟ پاسخ منفی بود. و تنها یک نفر وجود داشت که حاضر به پوشیدن پیراهنی با عکس مجید و مصاحبه بود و آنهم من بودم. و آقای اقبال گفت هیچ کس را نمی شناسد. پاسخ سرد و منفعل او مرا دست خالی بازگرداند. برای من سوال بود یعنی سی سال در آلمان هستند اما یک نفررا نمی شناسید که چنین کند و یا حتی خودتان.؟ و من از تنهایی خود در شهر بوخوم درد می کشیدم. ازاینکه چرا اینهمه زمان گذاشتم برای آقای اقبالی …، درحالی که می توانستم افراد بسیاری را پیدا کنم( دراین یکماه اخیر که وارد مسائل تشکیل گردهمایی در بوخوم شدم تازه می فهمم که افرادی بودند و اگر این موقعیت را درزمان اعتصاب غذای مجید داشتم بسهولت این کار قابل اجزا بود.)
درسی و پنجمین روز اعتصاب غذای مجید رجبی با ارسال ایمیل به کمیساریا به یاری او بشتابیم
پوستر های تبلیغات کنفرانس بوخوم
چند روز پیش از برگزاری کنفرانس بوخوم در ۱۳ تا ۱۵ سپتامبر نزد آقای اقبالی رفتم و اعلامیه های کنفرانس را که چاپ شده بود گرفتم و پرسیدم:« درکشور آلمان قوانین خاصی دارد، من درکجا می توانم اعلامیه نصب کنم که نقض مقررات نشود و برای کمیته کنفرانس مشکلی پیش نیاید.؟ آقای اقبال اقبالی گفت:«نمی دانم.» من تعجب کردم سی سال است در این کشور است و بگفته خودش کار تشکیلاتی کرده و انجمن حمایت از پناهندگان تأسیس کرده اند، تظاهرات و گردهمایی ۱۲۰۰ نفره در بوخوم برگزارکرده است و انبوهی ازفعالیت های سیاسی و حقوق بشری و فرهنگی و…؛ باز پرسیدم در همین اونی سنترمحل دانشگاه بوخوم، که محل کار شما است، کجا می توانم بروم و این بنر و پوسترها را به دیوارها…، نصب کنم. باز گفت:« من نمی دانم.» آنقدر سرد و خشک و …که همانجا درجا تصمیم گرفتم:« از این پس باید خودت هرکاری را در عمل انجام بدهی و یا بگیری و برای چنین کارهایی نیازمند هیچ کسی نباشی.» این درحالی بود که آقای آقبال هم عضوی از کمیته نشست های کنفرانس بوخوم بود. حتی به گفته خودش آنچنان که به من گفت:« ۴۰۰ یورو خرج پوسترها شده و برای کنفرانس مجانی چاپ کرده است.» و درحالی که نیازی به گفتن این نبود که مجانی پول کرده است. و این به رابطه خودش با کمیته و یا… برمی گردد.»
ناگزیر شدم به کمپ برگردم و با یک خانم آلمانی که بیمار… بود، ازاو کمک بگیرم تا مکان هایی که امکان نصب پوستر و تراکت است را به من نشان بدهد و دونفره دو روز قبل از کنفرانس بمدت ۶ ساعت در شهر و مناطق مختلف رفته و پوسترهای کنفرانس را نصب کردیم. و من سعی میکردم درحین کارسوال کنم تا بتوانم اطلاعات بیشتری کسب کنم برای نقاطی که اجازه نصب پوستر داریم.» همان روز برای من سوال پیش آمد یعنی آقای آقبالی به اندازه این خانم آلمانی که بیماری شدید دارد و…، اطلاعی نداشت که درچه محیط هایی می توانیم پوسترنصب کنیم حتی کنار چاپخانه خودش در دانشگاه بوخوم.»؟
واکنش در بیانیه اول گروه ۱۴ نفر
آقای اقبالی در باره بیانیه اول۱۴ نفر و نفی آن گفت:« این همان خط اصلاح طلبی از درون نظام و برای حفظ این نظام است. و در متن بیانیه نیز همین را نوشته اند.» گفتم اشتباه می کنید چنین چیزی نیست من متن را خوانده ام، روی حرفش تأکید کرد. همانجا گفتم متن را بیاور روی کامپیوتر و نشان بده، و متن را آورد گفتم بخوانید و بگویید کجای متن چنین سخنی آمده است. پاراگراف اول و دوم را خواند و چیزی نبود، اما باز با کلی گویی و گنگ حرف زدن همان حرف را زد. گفتم اساساً چنین چیزی نیست که شما عنوان می کنید، متن را خواندم و ابهامی نبود و تأکید کردم این متن بسته به شرایط داخل کشور است و اگرصریحتر از این بنویسند که همه دستگیر می شوند. باید محتوای متن را فهمید. خودش نیز فهمید که چنین چیزی که می گوید درست نبود و درمتن وجود ندارد. و با بیانیه دوم خود ایشان از حامیان این گروه ۱۴ نفره بود.
تظاهرات برای دستگیری افراد بیانیه ۱۴ نفر
با دستگیری تنی چند از امضا کنندگان بیانیه ۱۴ نفر، به آقای اقبالی گفتم:« دراعتراض به دستگیری ها این افراد که هدف رژیم ارعاب و خفه کردن مردم و صدای هراعتراضی است، در این شهر گردهمایی بگذاریم، الان زمان گردهمایی است و نه بعد. می توانیم از سایر دوستان در کشورها وشهرهای دیگر نیز چنین دعوتی برای گردهمایی و تظاهرات داشته باشیم. هنگامی که ما در خارج بدون هیچ مشکل امنیتی برای خود و جان و مال و فرزندانمان ، به خیابان نمی آییم، چطور می خواهیم مردم به خیابان بیایند و رژیم را سرنگون کنند.»؟
به او گفتم:« مسئولیت این تظاهرات و گردهمایی باشما، من فقط هدفم به خیابان کشاندن مردم در بخوم است، هرکار اجرایی و… باشد انجام میدهم و تمام وقت دنبال می کنم. من هیچ چیزی نمی خواهم، فقط سکوت نکنیم ساکت ننشینیم. در آینده مردم به ما خواهند گفت شما در حاشیه امنیت خارج ازکشورچرا ساکت ماندید و جوابی نداریم.! به هرزبانی بود گفتم که من دنبال هیچ نقش و اسمی و …نیستم، همه چیز با نام شما. من هرکاری باشد انجام میدهم.»
پاسخ آقای اقبالی با خونسردی و بی تفاوتی این بود که:« صبرکن ما چند روز دیگر می خواهیم تشکیل یک جبهه بدهیم و سه گروه و سازمان با هم ائتلاف کرده و تشکیل جبهه را اعلام می کنیم و پس از تشکیل جبهه در شهر بوخوم این تظاهرات را برگزار می کنیم.» طوری ازتشکیل یک جبهه از سه حزب سخن میگفت که گویی تحولی بیسابقه در عرصه همبستگی و اپوزیسیون است. برای اینکه با نظرش مخالفت نکنم و برداشت دیگری نکند، ناگزیر باز سکوت کردم.» زیرا خودم هیچ اشراف و آشنایی با شهر و افراد و شخصیت ها نداشتم. و تمام وقت من صرف روشنگری و نوشتن مقاله وگزارش و مصاحبه می شد.
من دو سه روز صبر کردم و باز هیچ خبری نشد، باز به نزد ایشان رفتم و مطرح کردم: اقای اقبالی ما زمان را داریم از دست می دهیم،« اصل طلایی دیپلماسی« زمانسنجی» است.» به او گفتم:« اصل، برگزاری تظاهرات در این مقطع مشخص و اعتراض به این دستگیری ها است چون در داخل ایران تظاهراتی نیست و مردم نمی توانند هرلحظه ای که بخواهند به خیابان بیایند اما ما می توانیم ، ما مکمل همدیگر هستیم و باید صدای اعتراض به رژیم جمهوری اسلامی برسد. گفتم حتی می توانید بعد از اعلام تشکیل «جبهه» بگویید این تظاهرات ازطرف «جبهه» شما ترتیب داده شده است و هیچ مانعی نیست. هدف من فقط گردهمایی و تظاهرات ایرانیان برعلیه سرکوب و دستگیری ها است.»
با اینکه این دلیل و بی تفاوتی او قانع کننده نبود، که یک حرکت اعتراضی را منوط به اعلام تشکیل یک جبهه از سه گروه …کرد. اما بازهم دندان به جگر گذاشتم.
تقدم و تأخر بیم منافع حزب و منافع مردم
اما بعد هم حضوری و هم پیام تلفنی برای او نوشتم:
« منوط کردن برگزاری گرد همایی و تظاهرات برعلیه دستگیری امضا کنندگان بیانیه ۱۴ نفر، به اعلام تشکیل جبهه ای متشکل از سه حزب و گروه، بمعنای تقدم و اولویت دادن به منافع ومصالح حزب و جبهه ، بر منافع و مصالح مردم و مبارزین داخل ایران است. و چنین امری بمعنای فساد است و فساد از همین جا در یک حزب و…شروع میشود. گروه های دیگر که اکنون منفور مردم شده اند نیز همین گونه عمل کردند. تقدم با اصالت مبارزه و منافع مردم است ونه منافع یک حزب.»
و تا اینک و امروزکه چندین ماه است از آن روزها می گذرد واین گزارش را می نویسم هیچ سخنی از تشکیل و اعلام یک جبهه نیست. فارغ از اینکه من معنی تشکیل حتی یک محفل وجمع کوچک، یک کمیته و کانون و گروه و سازمان و حزب را میدانم، چه رسد به همبستگی چند سازمان و گروه برای تشکیل جبهه.
کمک مالی به یکی از ایرانیان مبارز
وضعیت یکی از ایرانیان مبارز در داخل کشور بدلیل بیماری مناسب نبود و توان پرداخت هزینه دکتر و رها شدن از درد شدید را نداشت. به آقای اقبالی گفتم:« می خواهم برای این فرد کمک مالی ارسال کنم( نام فرد و وضعیت پزشکی اش را توضیح دادم و اینکه من با او ارتباط دارم.»
آقای اقبالی گفت:« ما خودمان بیشتر…، و خودمان کمک می کنیم.» یعنی هیچ امکانی برای بحث نگذاشت و هرحرفی را قطع می کرد. در حالی که این فرد درمعرض دستگیری نیز بود و…» وجهی که من روی آن انگشت می گذارم، صرفاً رویکرد وی در ارتباط به خود من است و ممکن است ایشان کمک کرده باشند و من هرگز این موضوع را رد نمی کنم و اطلاعی ندارم. چون هدف بیان حقیقت است و درگذشته هم آنچنانکه به من گفته است کمک های زیادی به پناهجویان و یا کارحقوق بشری و …انجام داده است.
نشست شنبه ها
به او گفتم:« بدلیل اینکه هر روزاز صبح تا ۸شب درگیر کار در چاپخانه هستی، بهتر است یک روز درشنبه بگذاریم تا بتوانیم صحبت کنیم. او گفت:« من شنبه ها نشست سراسری حزب داریم و با تلفن بهمدیگر وصل می شویم و اساساً زمانی ندارم.» هر راهی را انتخاب کردم تا بتوانم او و گروه و دوستانش را از دام و تله ای که در آن افتاده اند، بیرون بکشم. و بارها گفتم تمام اطلاعات نشست حزبی شما و …به دست سازمان مجاهدین خلق ایران می رسد.» مفید فایده نبود.
نیاز به اینترنت و پاسخ منفی آقای اقبالی
تابستان سال ۹۸ ساعت ۳ بعداظهر نزد آقای اقبالی در چاپخانه رفتم و با بیش از ۷ کامپیوتر برای مشتریانش. محترمانه و با خواهش به ایشان گفتم:« درکمپ اینترنت قطع است. ساعت ۴ عصر باید بروم شهر دیگری، خانه یکی از دوستان، چون ساعت ۶ یا ۸ شب( دقیق یادم نمانده است) مصاحبه تلویزیونی دارم( پخش مستقیم) یک ساعت یا ۴۰ دقیقه نیاز به اینترنت شما دارم اگر ممکن است کد وایفای اینترنت را بگویید تا بتوانم از روی سایت و…متن و خبرها مصاحبه را آماده کنم، هیچ چیز آماده ای ندارم.» اقای اقبالی خیلی خشک و جدی گفت:« نمی توانم کد را بدهم.» و من درجا خشکم زد وسرم را پایین انداختم. ناگزیر بدون اینترنت کوله را برداشته و رفتم. درحالیکه در شهر واستان قبلی به ازای هریک ساعت استفاده از اینترنت و کامپیوتر، من یک یورو و نیم میدادم و کد وایفای خودشان را نیز داده بودند. آنها فقط میدانستند که من یک زندانی رژیم و ۳۶ سال در اسارت بودم و یک فعال سیاسی و نویسنده هستم، همین مشخصات یک پناهنده در کمپ برای آنها کافی بود، تا کمکم کنند.
پس از مصاحبه یکی از دوستان زنگ زد و چون شناخت کافی ازوضعیت جسمی و …. من داشت، گفت:«سیامک، من مصاحبه را مستقیم دیدم، حالت خوب نبود، معلومه که خواب نداری…، باید قبل از مصاحبه یکی دو ساعتی استراحت داشته باشی…» به این دوست گفتم اینترنت کمپ قطع است و در شهر جایی را پیدا نکردم، و ۳۶ساعت است نخوابیده بودم. اما خجالت میکشیدم که بگویم یکی از دوستانم که زندانی سیاسی زمان شاه است و … ، در مغازه اش و در بوخوم حاضر نشد کد وایفا را به من بدهد. میدانستم که ازشنیدن این مسائل حالش خراب میشود. زیرا چندین سال است که در این وضعیّت بسرمی برم.
عمل جراحی بهرام معزی
در تابستان ۹۸ آقای آقبالی گفت:« می خواهم بروم عیادت بهرام( معزی) چون درشهر دیگری است» به او گفتم:« هومن!، مگر تونمی دانی که این فرد کیست و جاسوس سازمان است؟!» آقای اقبالی لحن اش را تغییرداد وازموضع انساندوستانه گفت:« من از زاویه حقوق بشری می خواهم بروم ببینمش، چون عمل جراحی کرده است.» این سخن خلاف واقع بود، موضوع نگرش حقوق بشری نبود. موضوع این بود که عضو حزب آنها است و به او اعتماد دارد و فقط به فقط به این دلیل که نیازمند داشتن «یک عضو حزب» است. همین سیاهی لشکری که آقای نوری علا نیز در پی آن بود.
من گفتم:« برای کمک حقوق بشری موارد بسیاری از پناهجویان وجود دارد، نه کسانی مثل بهرام معزی، که جاسوس مجاهدین و رجوی است. من بدلیل مسائل مهمتری که در این وضعیت سیاسی وشرایط روز وجود دارد، نمی توانم اولویت را به این مقوله بدهم که به نفوذ رجوی درمیان شخصیت ها و گروه های خارج از کشوری بپردازم، زیرا ازمن سه چهارروزی روز بیشتر وقت میگیرد»( بدلیل همین کارها ۶ماه است که نتوانسته ام خانه ای برای خودم پیداکنم، پرونده های پزشکی، اداری و کتابهای ویراستاری نشده روی دستم مانده است.)
آقای اقبالی برای زیرسوال بردن اصالت سخنان من در باره این افراد و مشخصاً بهرام معزی حالت جدی بخود گرفت و در نفی این اصالت سخنان من گفت:« اگر می توانی انتشار بده.!»
گفتم:« من قبلا درمصاحبه تلویزیونی به گوشه ای از آنها اشاره کرده ام، اگر خودتان دنبال حقیقت بودید، می توانستید پیگری کنید.»
کمک برای پناهجویان
به آقای اقبالی گفتم:« خانم جوان۲۲ ساله ای اهل کشور…است و نیازمند کارنیمه وقت است و آقای اقبالی گفتند:« بگویید بیاید اینجا و نزد من، برای او کار پیدامی کنم.» ومن به آن خانم گفتم این دوست من است و فعال سیاسی و حقوق بشری و آدم مطمئنی است. اما بعد این خانم مشکلاتی داشتند که اساساً و برای کار کردن مراجعه نکردند. نوبت بعد خانم و آقای جوان ایرانی که من بصورت اتفاقی درمسیر کمپ به آنها سلام دادم و شروع کننده رابطه من بودم و نه آنها!، بعد دیدم کفش خانم ایرانی یک کتانی کهنه است و…، آن جوان گفت پولمان تمام شده وکار پیدا نکرده ایم، هنگامی که مطرح کردم آقای اقبالی گفتند:« باید مواظب باشید که ایرانیان ممکن است با رژیم در ارتباط باشند، و من نظرمساعدی ازفرهنگ آنها نداشتم.» طوری گفت که گویی این دو فرد رژیمی هستند یا همان فرهنگ رژیمی را بکارمی گیرند. حتی یکی از دوستان بسیار نزدیک من نیز هنگامی که در باره اداره کاریابی و …پرسیدم و این دو جوان را نام بردم دوست من نیز به من گفت:« سیامک باید مواظب باشی، چون هم رژیم جمهوری اسلامی و هم مجاهدین خلق برضد تو هستند، تو باید مواظب امنیّت خود باشی که درمعرض تهدید هستی.» منظورمن این است که حتی غیر از آقای اقبالی نیز، این دوست من نیز چنین حرفی زد. و من گفتم:« هوشیار هستم و اگر موردی ببینم حواسم به آنها هست.» ومن اساساً حرف آقای اقبالی را رد نکردم. چون در مقابل حرف درست باید ازخود استقبال نشان میدادم.
از قضا برای یک ماهی تلفن نداشتم و ازتلفن یکی از دوستانم که متعلق به کودک او بود استفاده می کردم، و این تلفن معمولی نبود تنظیماتش بهم میریخت و تمام ارتباطم مختل شده بود. دوبار برای تماس با این دوست، ناگزیر نزد آقای اقبالی رفتم و گفتم، تلفن من خراب است، به این شماره زنگ بزنید تا با او صحبت کنم و قرار دیدار بگذارم. بار اول تلفن زد وصحبت کردم و بار دوم هنگامی که آقای اقبالی زنگ زد، تلفن را بدست من نداد، وصبرکرد تا دوستم تلفن را بردارد و بعد گفت من اقبال هستم دوست سیامک، و سیامک می خواهد با شما صحبت کند، شما؟( متأسفانه آقای اقبالی خواست چک کند که من با چه کسی صحبت می کنم آیا درست می گویم که می خواهم با دوستم که اسمش را هم به آقای اقبالی گفتم بودم و ایشان را هم سالیان می شناخت) هنگامی که دوستم پاسخ داد من فلانی …هستم.» آقای اقبالی تلفن را به من دادند. و همین کنجکاوی شک برانگیز او، علائمی بود که دیگر برای من خط پایان رابطه با اقبالی بود. او بجای اینکه به بهرام معزی ها و…شک کند، به من شک کرده بود. آلودگی ذهن و ارتباط با عناصری جاسوس رجوی و …همین مسائل را بدنبال دارد.»
عجیب اینکه وقتی همان لحظه تلفن را از اقبال گرفتم، دوستم گفت من همین جا در نزدیکی تو هستم و دو دقیقه دیگر می آیم نزد تو، و آمد چاپخانه آقای اقبالی و بهدیگر وصل شدیم. اما این حقیقت تلخ در ذهن و ضمیر من ماند. در دنیایی بسرمی بریم که یک فردی که با وزارت اطلاعات ارتباط داشته و…، ویا فردی که جاسوس و…رجوی بوده، اینک مورد اعتماد آقای نوری علا و آقای اقبالی است، و برغم اینکه همه شواهد و مدارک را نیز صادقانه و دلسوزانه ارائه می کنی، تعجب انگیز است که باز از این افراد دست برنمی دارند.»
شرکت در گردهمایی بوخوم – آلمان
حضور بهرام معزی و…و اجازه ندادن برای سخنرانی
درحالیکه دوماهی بود که هیچ رابطه ای با آقای اقبال اقبالی نداشتم و با او قطع رابطه کرده بودم، در گردهمایی بوخوم که توسط او تشکیل شده بود با دو تن از دوستان شرکت کردم. در این گردهمایی سه تن از جداشدگان از مجاهدین خلق ( بهرام معزی، محمد ترکمن و …حضور داشتند) و من به دوستم گفتم:« آخرسر هومن ( اقبال) پای این جاسوسان را به اینجا کشید. دو نفر از اینها نیز همان کسانی هستند که بنا به خواست رجوی به رادیو مانی نامه نوشته و خواستار برداشتن مصاحبه من از رادیو مانی و یوتیوپ شدند و آقای مانی را تهدید کردند به دادگاه و….»، برای اینکه به همان دوستم ثابت کنم که حرفهایی که میزنم واقعیت دارد و بعد از آن نفس حضور جاسوسان و…، به دوستم گفتم:« من هم می خواهم صحبت کنم.» او گفت:«خوبه، کاری نداره، به هومن بگو» درهمان گردهمایی به خود اقبال اقبالی گفتم:« من هم می خواهم صحبت کنم. اقبال گفت:«باشه باشه الان الان الان ووو…» و پشت کرد و رفت و درواقع هیچ پاسخی نداد و با این این شکل رفت. از این لحظه به بعد آقای اقبال از دید و روبرو شدن با من می گریخت. یکبار دیگر صدایش کردم و شنید و خواستم حرف بزنم ، اما وسط راه در دومتری مسیرش را عوض کرد به بهانه اینکه سرش شلوغ است بسوی دیگری رفت.؟ دفعه سوم به آقای محترمی که مسئولیت وی شعار دادن در تظاهرات بود، گفتم به اقبال بگو سیامک می خواهد صحبت کند، او هم رفت به اقبال گفت و دیدم که با او دیالوگ می کند و خیلی طول کشید…، از چهره آقایی که شعار دهنده تظاهرات بود می شد فهمید که متناقض است. این آقا پیش از این من را در برنامه کنفرانس بخوم در سپتامبر۲۰۱۹ دیده بود. من آگاهانه به آقای شعار دهنده تظاهرات گفتم، تا هومن بعداً عنوان نکند که من سرم شلوغ بود و متوجه نشدم یا … که تو چه گفتی!»، و بارچهارم در حالیکه کاری نداشت رفتم به خودش گفتم چون اینبار امکان فرار کردن نداشت، به آقای آقبال گفتم:« دو دقیقه می خواهم صحبت کنم از دادگاه حمید عباسی جنایتکار قتل عام ۶۷ و دو روز دیگر برای شهادت به سوئد می روم.» او گفت:«الان خلی شلوغه سرم و اینجا جای این حرفها نیست( پشت سن و یا کنار میز گردهمایی) و… و النهایه گفت:« نه نمی شه می بخشید.»
این درحالی بود که یکی از نفراتی که سخنرانی کرد، از هواداران مجاهدین خلق بود که پشت میکرفون گفت:« همه گروه ها باهم علیه رژیم و خامنه ای مبارزه می کنند و ازجمله «سازمان مجاهدین خلق» و باید با هم همبستگی و وحدت داشته باشیم.» نفس وجود چنین سخنانی و کشاندن جاسوسان مجاهدین و فرد شناخته شده ای همچون بهرام معزی، بسا ننگ آلود بود، این درحالی بود که اقبال پیش از این به من گفته بود:« این سازمان مجاهدین توتالیتاریسم است و همچون رژیم جمهوری اسلامی و حاکمیت ولایت فقیه، اینها اگر سرکار بیایند همین کارهای جمهوری اسلامی را می کنند.»
آنچه برای من اهمیت داشت و پشت پرده جاسوسی این جداشدگان و حضورشان در این گردهمایی را می دانستم این بود که:« جاسوسان و مشخصاً بهرام معزی می رفتند و به مجاهدین خلق گزارش می دادند سیامک نادری حتی را نگذاشتیم در شهر خودش، میکرفون دستش بگیرد و صحبت کند و بایکوتش کردیم. این رسالت و نقش و مسئولیت این جاسوسان است. کما اینکه بهرام معزی در سمت دیگری روبروی من قرار گرفته بود و با تلفن همراه فیلمبرداری می کرد، تا برای حرفهایش سندی هم داشته باشد.( متأسفانه آقای اقبال اقبالی تمام پست های فیسبوکشان ظرف یک سال را پاکسازی کردند و مرانیز بلوک کردند تا امکان دسترسی به این اسناد نباشد.)
سخنرانی ها تمام شد و دیگر هیچ سخنرانی وجود نداشت، اقبال اقبالی گفت:« سخنان سخنرانانی که به گردهمایی دعوت کردیم، تمام شد، زمان داریم و هرکسی از میان شما می تواند بیاید و ۲دقیقه صحبت کند و من نوبت می دهم.
سخنان اقبال که تمام شد، من اولین نفر رفتم و صحبت کردم درباره دادگاه حمید عباسی و سروده ای خطاب به مردم ، و آقای اقبال گفتند دو دقیقه تمام شد، عده ای از شرکت کنند گان صدا می زدند، بگذارید شعرش را بخواند، من ، ما دو دقیقه وقتمان را می دهیم تا سیامک شعرش را بخواند. اما برغم همه صداها، آقای اقبالی اجازه نداد وقطع کرد. پس از اینکه همه صحبت کردند، و باز کسی نبود…، خانمی با صدای بلند به آقای اقبال گفت:« بگذارید سیامک شعرش را در باره زنان بخواند» و چند تن از خانم ها و …هم تکرار کردند و ناگزیر چنین درخواست و صداهایی به آقای اقبالی تحمیل شد. هنگام خواندن شعرانگیزاننده عصر عجایب زنان.. که در تلفن دستی ام بود، تنش پای راستم شروع شد و دیگر نمی توانستم تلفن را ثابت نگه دارم و بخوانم و دستانم می لرزید و تکان شدیدی می خورد، گفتم معذرت می خواهم، بدلیل شکنجه هایی که شدم پای راستم مشکل دارد ودستانم تکان می خورد نمی توانم تلفن را نگه دارم، آقای اقبالی تلفن را نگه داشت و شعر تمام شد. جدای از پیام به مردم و عشق به مبارزه و دوستانی که حضور داشتند، یک چیز را در این گردهمایی به ثبت دادم:« جاسوسان و خائنان به مردم باید بدانند که نمی توانند در جایی که من حضور دارم، بتوانند اینجا را جولانگاه خود کنند و به رجوی و مریم رجوی گزارش پیروز خودشان را بدهند که نگذاشتیم سیامک صحبت کند.» من هرگز نیازمند صحبت کردن دو دقیقه ای برای یک جمع صد نفره نداشتم. چون دریک حساب دو دو تا چهارتا، هم مصاحبه تلویزیونی داشتم و هم سایت و رسانه. اما باید میخ شرافت و آزادی و ایستادگی در مقابله این جاسوسان و رجوی را می کوبیدم، و کوبیدم.
خانم نسرین رمضانعلی
پس ازاین خانمی بنام نسرین رمضانعلی که نه دو دقیقه بلکه ۲۰ تا ۳۰ دقیقه زمان سخنرانی داشت، باز مجدداً پشت میکرفون کنار آقای آقبال قرار گرفت و با تشکر از او عطف به سخنان من در باره شکنجه شدن، با طعنه پشت میکرفون گفت:« آقای اقبالی شما اینهمه در زمان شاه شکنجه شده اید، اما دست و پایتان نمی لرزد!» ایشان بسهولت این حق و اجازه را بخود میدهند تا چنین کینه توزانه در یک گردهمایی برعلیه رژیم جمهوری اسلامی برعلیه یک زندانی سیاسی زهر بریزد. و اقای اقبال اقبالی هم به پاس ستایش از ایشان، فروتنانه سرش را بزیرافکند و در این باره سکوت کند. هیچکس نمی داند سالیان است دریک تنهایی مدید، تنها با عشق به مردم و مبارزه برای آزادی زخم ها تن و روحمان را می لیسیم.
من معنی حرفهایم را میفهمم، بدلیل آقای آقبالی و یا کسانی که در گردهمایی حضور داشتند، تمام سخنانم در گردهمایی عطف به جنایت رژیم جمهوری اسلامی بود، و حتی این حقیقت را نگفتم که:« لرزش و تکان های شدید پای راست من، از سال ۱۳۷۷، یعنی ۱۰ سال پس از آزادی اززندانهای رژیم خمینی، براثر شکنجه های جسمی و روحی در تشکیلات مجاهدین چنین شد. و مستقل از آن، لرزش پای من در شرایط خاص، یک مسئله پزشکی است و خوشبختانه اینجا کشور آلمان است و متخصصین پزشکی بسیار، و تشخیص داده شده که لرزش و تکان های پا راست و اگر تشدید شود به پای چپ هم سرایت می کند و همچنین به کل بدن من، ناشی از شکستگی و خرد شدن مهره کمر است و به عصب های کمر مربوط است. و آنچه پزشکان متخصص تشخیص دادند با آنچه در سال ۱۳۷۶ به بعد در تشکیلات مجاهدین روی داد و دو روز من را با حضور ۶۰ نفرکتک میزدند و با پوتین تمام بدنم را سیاه کرده بودند ارتباط دارد.
اما حرمت گردهمایی برعلیه رژیم جنایتکار، من را باز میدارد تا حتی حقیقت شکنجه در درون تشکیلات مجاهدین را بخواهم بازگویی کنم. هنگامی که سخنان خانم نسرین رمضانعلی را شنیدم با اینکه هیچ ارتباطی با او نداشتم، لحظاتی از گردهمایی بی آنکه بخواهم به خاطرات زندان در اوین و قزل حصار و گوهردشت در خیال پرکشید…، چقدر درد ناک است سال ۱۳۹۸ در یک کشور آزاد و درگردهمایی برعلیه رژیم جنایتکار، چنین سخنی از یک خانمی بشنوم که دعوی مبارزه با رژیم را دارد، اما فرصت را مغتنم شمرده و من را هدف می گیرد. گویی باند بازی، رفیق بازی، گروه کشی، بده بستان و…، نامش «مبارزه» است.
در زندان بسیاری از هم بندانم و عزیزترین هایم شاهد بودند و در قتل عام ۶۷ جان باختند، اما هنوز هستند زندانیان و هم بندانی که زنده اند … و شاهدند و حقایقی و اعترافاتی که بازجو و شکنجه گر و زندانبان و دادیار بند( محمد توانا) از مقاومت بند ما سخن می گفتند. زیرا افرادی بودیم که سه سال انفرادی را پشت سرگذاشته بودیم، و محمد توانا این زندانبان بند ما و بعد دادیار گوهردشت در قبال یک پاسداری که تازه به گوهردشت آمده بود و درجریان مسائل نبود، جهت خوش رقصی کردن به محمد توانا گفت:« اینها( ما زندانیان) اعتراض داشتند من جوابشان را دادم. محمد توانا در جواب این پاسدار و غلطی که کرده بود و به دروغ هم آنرا بزرگ می کرد( همه ما را تنبهی برده بودند به اتاق گاز) و همه ما از زیر در سلول می شنیدمگفت:« تو بی خود کرده ای، توغلط کرده ای که چنین حرفهایی به آنها زده ای، اینها مقاوم هستند، بیشتر از دوسال هر بلایی بوده سراینها در سلولی انفرادی آورده ایم، اما اینها مقاومت کردند. کلمه « مقاومت»، کلمه با ارزشی است، اینها مقاومت کردند و ما باید به اینها احترام بگذاریم.»
سخن در این باره اینگونه اعترافات ناگزیر بازجویان و شکنجه گران بسیاراست…، برای من بسا دردناک بود در گرهمایی سخن از حمید عباسی جنایتکار قتل عام۶۷ سخن بگویم که بطور مشخص شکنجه گرمن نیز بود( شکنجه جسمی، روحی یعنی بردن به سلول انفرادی و تاریکخانه و بازجویی و…) و اکنون در نبود هم بندیان و یارانم در این صحنه و دراین گردهمایی، خانمی از گروه های چپ، اینگونه وارانه گویی کرده و کینه کشی کند. باور کنید آنچه در خارج کشور در این دوسال می بینم « شرم آور» است. اگر همان پاسدارن و بازجو ها و شکنجه گران در همین گردهمایی حضور داشتند…، نمی توانستند چیزی جز حقایق زندان را بگویند، همان حقایقی که در زندان اعتراف می کردند.
قیام، حمید عباسی شکنجه گر من بود، بده بستان اطلاعاتی خامنه ای و رجوی درمورد حمید عباسی
لینک مصاحبه:
تفاوت زندان با خارج از کشور
تفاوت من با این خانم نسرین رمضانعلی این است که من در زندان و پس از سه سال سلول انفرادی و تاریکخانه ها و شکنجه ها …هنگامی که در سال۱۳۶۶ پاسدار زندان که او را «حقوق بشر» می نامیدیم، زیرا دیدن چهره او و خون وخوی بهمیمی اش، خود بخود نقض حقوق بشر بود، و در حالیکه ۸ – ۷ تن از هم بندیانم جلو در با پاسدار برسر مسائل زندان اعتراض می کردیم …، فحش داد مادر قح…ها». ما زندانی سیاسی بودیم و وارد این سطح …نمی شدیم اما برای اولین بار به آن پاسدار گفتم:« همون چیزی که گفتی، به مادر خودت!» پاسدار جا خورد و حرفش را پس گرفت و گفت:« من چیزی نگفتم.؟!» من هم گفتم:« نه!، همون چیزی که گفتی!، به مادر خودت!.» حسین محمد خواه مسئول تشکیلات بند ما از پشت لباسم را کشید و در حالیکه با برق شوق چشمانش از خنده می ترکید گفت:« سیامک چی می گی بهش؟.» گفتم:« حسین جان بگذار بفهمد ما مؤدب هستیم، اما بخواهند سوء استفاده کنند و به فحش دادن بکشند، می گذاریم کف دستشان!.» و باز هنوز نگاه عاشقانه و برق چشمانش جلو چشمم است( به خودم می گویم سیامک ننویس…، حیف از آن خاطرات و انسانها که بخواهی برای چنین مسائلی مطرح کنی بگذار هم چیز پاک و صادقانه بماند و به این مسائل …آلوده نشود. هرگز کتمان نمی کنم که بهنگام نوشتن این پرانتر، اشک بود و یاران سرو قامت زیبا روی من … ) دوباره برگشتم بطرف در و پاسدار که حرف میزد. برای اینکه به او(پاسدار بند) بفهمانم «غلط اضافی در برابر ما، موقوف!، به پاسدارگفتم:« برو به رئیس زندان بگو ما در حمام«واجبی»نداریم، برای ما واجبی بردارد بیاورد!» خواستم بفهمدم که باید بنشیند جای خودش. پاسدار با حیرت و خشم و تهدید گفت:«چی گفتی.» یکبار دیگر واضح تر گفتم تا خوب بفهمد:« برو به ناصریان(رئیس زندان) بگو، ما واجبی نداریم، برای ما واجبی برداره بیاره.» بیش و پیش از حرفهایم، چشمهایم برایش معنا و مفهوم داشت. باز هم حسین محمد خواه از پشت مرا کشید و با همان حالت شوکه شدن از خنده گفت:« سیامک داری چکارمی کنی.؟!» دیگر عصبانی بودم از دست این پاسداربی شعور احمق نفهم و یاوه دهانان. گفتم:« اومده اینجا و بذار بفهمه اشتباه گرفته.» ( جلاد ناصریان همان آخوند مغیسه ای است، که اینک در لباس رئیس دادگاه زنان آزاده میهنمان از جمله خانم نسرین ستوده و …را محاکمه میکند.)
عجیب است ژیار گل و بی بی سی هم این روزها نفس در آورده و مدعی میشود:
« پروژه توابسازی» در اعدامهای دهه ۶۰، زندانیانی که بسوی هم بندانشان شلیک می کردند.»
ژیار گل و بی بی سی در تحریف حقایق دهه ۶۰ و شرکت هزاران زندانی در جوخه های اعدام
سیامک نادری
اگر درهمان گردهمایی بوخوم بجای آن خانم، یک پاسدار و زندانبان همان حرف را زده بود، بدون اینکه مسئول گردهمایی دو دقیقه را زمان بدهند یا نه، بی مهابا و قاطعانه می رفتم و میکرفون را می میگرفتم و پاسخ آن پاسدار و زندانبان بند را می دادم و می گذاشتم کف دستش. تا همانا ایرانیان و معدود آلمانی هایی که در گردهمایی حضور دارند و اینک و امروز برای من مثل هم بندیانم هستند، بدانند که در برابر فحاشی و تهمت و هویّت آلوده به کین…، پاسخش را خواهم داد.
بنظر من خانم نسرین رمضانعلی و آقای اقبال اقبالی که درقبال سخن ایشان سکوت کردند، باید بدانند که همین روح و ماهیّت بهترین سنجش برای شناسای افراد و مواضع گروه ها و سازمانها است. هنگامی که یک فرد(خانم نسرین رمضانعلی) با پرچم سرخ حزب خودش( چپ)، آنهم در یک گردهمایی برعلیه رژیم و کشتار آبان ۹۸، برعلیه یک فعال سیاسی و یک زندانی که از سال ۶۰ تا ۶۷ زندان بوده و بمدت ۲۶ سال نیز در یک توتالیتاریسم هولناک تشکیلاتی در عراق، مورد کین و غضب رجوی قرار داشت و مورد شکنجه جسمی و روحی قرار گرفته است، اگر این خانم و حزب تابعه او( سخن من عطف به حزب او نیست، جهت مثال است) در یک کشور آزاد، همچون آلمان، چنین سخنانی میگوید، اگر این خانم ( حزب، دیدگاه و عملکرد آن) در ایران به حاکمیّت برسند، چه پیامی و شیوه و عملکردی در برابر مردم و افراد و گروههای سیاسی و… خواهند داشت.؟
باز تأکید می کنم سخن من عطف به حزب کمونیست کارگری ایران نیست، بلکه موضعگیری همین خانم است. من هیولای توتالیتاریسم هولناک رجوی را با پوست و گوشت و استخوان از سرگذرانده ام. اما دیگر به هیچ نوع توتالیتاریسمی و تهمت و مارک زنی های رایج استالینسیتی و همین روش بکار گرفته شده توسط این خانم نیز، نه ارزشی قائل خواهم شد و نه مهمتر از آن، به این باند بازی باج نخواهم داد. به همین دلیل هرگونه باج دهی، باند بازی، یارکشی منفعت طلبانه، کینه کشی برای خوشایند قرار گرفتن نزد یک دوست شخصی، یا هم مسلک و مرام، و تهمت زدن و… را نافی ارزشهای انسانی، اجتماعی و مبارزاتی و دمکراتیک می دانم. بیان سخنان این خانم، نه بدلیل اهمیّت دادن بدان، و یا شخصی کردن این مسئله، بلکه در مداری بالاتر و وسیع تر، باید این حقایق چرکین و ضد اصولی حاکم برروابط و ذهن و عمل چنین افراد و گروه هایی را بیان کرد، تا پاد زهری باشد در مقابله دیکتاتوری و توتالیتاریسم، تا منافع شخصی، حزبی و گروهی برمنافع اصولی و ارزشهای انسانی و دمکراتیک تقدم نیابد. زیرا بیش و پیش از اینکه من بخواهم سخنی برعلیه این خانم بگویم که اساساً اورا نمی شناختم، خود و سخنش، به بهترین و قوی ترین صورت، شناسای اندیشه و عمل او است.
تنش بهنگام شعار: رضا شاه روحت شاد
پس از پایان سخنرانی ها، تعدای از ایرانیان شعار دادند« رضا شاه روحت شاد» و آقای اقبال اقبالی گفت:«این شعار را ندهید.» و رفت پشت میکرفون گفت:« شما که این شعار را میدهید باید بدانید که در دروه پهلوی، من خودم زندانی سیاسی بودم و شکنجه شده ام و…( نقل به مضمون) » و همین باعث تشنج و بگو مگوی لفظی در گردهمایی شد.
بنظرمن هنگامی که آقای آقبال اقبالی در ابتدای گردهمایی دو بار تأکید کرد:« این گردهمایی متعلق به تک تک شما است و این صدای همه است نه متعلق به کسی یا حزب و گروه خاصی» با شنیدن این شعار ازسوی زنان ومردانی که در گردهمایی شرکت داشتند. نباید چنین سخنی می گفت. زیرا همین شعار در ایران و در قیام دی ماه ۹۶ نیز سرداده میشد. حتی مستقل از خاستگاه این شعار توسط مردم که می تواند از موضع و ضدیت رضا خان با« ارتجاع و آخوند ها»باشد؛ ما نمی توانیم به مردم بگوییم این شعار را بدهید یا ندهید.؟ این تقض دمکراسی است، این توهین به آن تعداد ایرانیانی بود که درگردهمایی بودند. و این توهین به همه شرکت کنندگان بود.
همان لحظه رفتم وسط گردهمایی و با صدای بلند گفتم:« شعار بدهید: «رضا شاه روحت شاد» و ادامه دادم:« من سلطنت طلب نیستم، من طرفدار رضا پهلوی نیستم، اما اینجا ایران و رژیم جمهوری اسلام نیست که تعیین کنیم حق دارید این شعاررا بدهید یا ندهید!. اینجا آلمان است اینجا بوخوم است، ما در آلمان و بوخوم یک خمینی دیگر نمی خواهیم. آزادی یعنی این، و احترام گذاشتن به رنگین کمان مردم ایران. کشور آلمان به ما این اجازه را می دهد که اینجا گردهم بیاییم، چرا باید ما خودمان دیکتاتوری داشته باشیم.»
تفاوت مبارزه با رژیم و تشکیل «شرکت سهامی» درمبارزه
درحالیکه مردم در قیام آبان ۹۸ و یا قیام های پیشین، بهنگامی که در مقابل رژیم و خامنه ای و پاسداران جنایتکار و نیروی قدس قاسم سلیمانی و… یکپارچه در کنار هم درکف خیابان حاضر شده و تظاهرات می کنند و شعار می دهند نابود با جمهوری اسلامی، کشته می دهند، زخمی میشوند، دستگیر و زندانی می شوند. اما درمقابل دشمن اصلی و خامنه ای و رهبر قاتل پایداری می کنند.
مردم درآغاز ویا حین تظاهرات با شرکت کنندگان در تظاهرات شرط و شروط نمی گذرند که نظرت، و افکارت و تمایات سیاسی، آرمانی و شما ….چیست. چون دشمن سایه سیاهش را روی زندگی آنها گسترده است. چون پاسدارن و جنایتکاران مسلح رهبر قاتل روبرویشان ایستاده اند وسرکوب می کنند.
– مردم درآغاز یا حین تظاهرات برعلیه رژیم ازهمدیگر نمی پرسند: تو کیستی.؟
– آیا با پرچم ایران موافقی یانه.؟
– آیا با قسمت شیر و خورشید پرچم ایران موافق هستی یا نه. ؟
ـ من با پرچم شیرخورشید مخالفم، پس در تظاهرات شرکت نمی کنم.!
– من با نامه ۱۴ نفر و نوری زاد مخالفم، پس در تظاهرات شرکت نمی کنم.!
– اگرپرچم کمونیست ها بیاید، من درتظاهرات شرکت نمی کنم.!
. اگرپرچم شیرخورشید نباشد، من شرکت نمی کنم-
! – شما به فرخ نگهدار گفته اید خائن، من درتظاهرات شرکت نمی کنم.
– چون ما عقاید « چپ » داریم، در تظاهرات اگرپرچم ایران باشد، ما شرکت نمی کنیم.!
درپاسخ به این افراد باید گفت:« مبارزه و شرکت در تظاهرات، شرکت سهامی نیست که بخواهید سهام بگذارید و طبق سهام شما و شرط و شروط شما مبارزه صورت بگیرد.!
تفاوت شما با مردم در داخل ایران این است که شما، با دشمنی که روبروی مردم قرار دارد، مواجه نیستید. شما پس ازتظاهرات می توانید به خانه هایتان بروید و یا مثل من و دوستان دیگر که پس از گردهمایی بوخوم در آلمان به کافی شاپ رفتیم و گپ و گفتی داشتیم.
مردم ایران پس از تظاهرات و یا در حین تظاهرات ممکن است با تک تیراندازهای قاسم سلیمانی جنایتکار کشته شوند، دستگیر شوند، زخمی شوند، مورد ضرب و شتم عناصر سرکوبگر رژیم و رهبر قاتل قرار بگیرند.
ممکن است از ترس تعقیب قرار گرفتن یا بودن، شب به خانه شان نروند و فراری شوند.
ممکن است با حکم جلب به دادگاه فراخوانده شوند.
ممکن است خبرکشته شدن فرزند و یا دوست و یا همرزم خود درتظاهرات را بشنوند.
ممکن است دنبال جنازه فرزندشان و یا دستگیری عزیزانشان درصف اوین قرار بگیرند.
مردم ایران درصحنه جنگ و زد و خورد و چوب و تیر و تبر رهبر قاتل هستند.
مردم ایران یکصدا می گویند: نابود باد جمهوری اسلامی.
مردم ایران شماره شناسنامه همدیگر را نمی پرسند که تو بهایی هستی یا نه.؟
مردم ایران نمی پرسند: کمونیست ، ملی گرا، طرفدار رضا پهلوی، وکدام گروه سیاسی هستی. ؟
مردم ایران همچون نظام فاشیزم هیتلری با کولیس( ابزار اندازه گیری) بینی افراد را اندازه نمی گیرند که تو نژاد ژرمن هستی یا یهودی، تا غیر نژاد خود را روانه آشوویتس کنند.
مردم ایران یک دشمن اصلی و یک دشمن مشترک دارند: رژیم جمهوری اسلامی
داشتن هرگونه اختلافات سیاسی، نظری و آرمانی، مانع از مبارزه مشترک با دشمن مشترک نیست.
هرگونه تقدم منافع حزبی، گروهی، قومی، آرمانی، برمنافع ملی و میهنی و مبارزه مشترک مردم با رژیم جمهوری اسلامی، امری انحرافی و درخدمت حفظ و دوام و بقاء جمهوری اسلامی و رهبر قاتل آن است.
انتخاب نوع حکومت و … منوط به پسا سرنگونی، و مراجعه با آراء عمومی دریک انتخابات آزاد است.
هرگونه شرط وشروط گذاشتن حزبی، گروهی، قومی و آ رمانی و… درمبارزه و یا شرکت درتظاهرات و…، امری ناموجّه و خود خواهانه و خود پسندانه، و تحمیل قوارهٔ آرمانی و اعتقادی خود به دیگران، و جدای از حرکت مردم، قیام، و تظاهرات و خواست ومنافع مردم ومیهن است.
شما وقتی گردهمایی می گذارید:
باید اعلام کنید این گردهمایی شما حزبی و گروهی است و یا مختص عقاید و نظرات«چپ » ها است.
باید اعلام کنید ورود پرچم سرخ ( چپ) بلا مانع است و لاغیر.
شما باید اعلام کنید این گرد همایی متعلق به شما نیست( برخلاف اینکه در ظاهر امر می گویید این گردهمایی متعلق به تمام شما است و متعلق به تک به تک شما.» باید بی هیچگونه تعارف … بگویید: این گردهمایی متعلق به من و یا نظرات حزبی من و ما است، زیرا من و حزب من و اندیشه گروهی من برگزار کننده آن هستیم.
شما وقتی تظاهرات می گذارید باید به مردم به پرچم ایران(به عقاید همان مردم) احترام بگذارید و تا زمانیکه در یک انتخابات آزاد و با اتکا به آراء عمومی، نوع حاکمیت و …مشخص نشده است، نباید یک تنه و خود رای تصمیم بگیرید و روی پرچم بنویسد«ایران».
عکس پرچم اقبال اقبالی
تعیین پرچم و نشان آن و…، بعهده یک فرد نیست، امرمبارزه و اصول و ارزشهای دمکراتیک و حاکمیّت مردم، چهار دیواری خانه خودتان نیست، که صلاحیت و آراء ۸۰ میلیون ایرانی را مصادره کنید. همچنانکه امر«مبارزه» و تغییرات پرچم ایران یک فانتری نیست.
شما می توانید پرچم خود را داشته باشید. اما خود راساً نمیتوانید پرچم ایران را به یک تنه مطابق میل خود، وبه شکل خود خواسته بدل سازید. همه کشورها خواه ناخواه یک پرچم دارند، و هرگونه تغییری نه تنها درحیطه صلاحیت یک فرد،بلکه در حیطه یک گروه و…نیست.
شما باید با درک مفاد فوق، به خود اجازه ندهید به شعور مردم توهین کنید و یا از ابتدا شروط شرکت در گردهمایی خود را اعلام کنید.
شما باید اعلام کنید ما به مجاهدین خلق تریبون می دهیم. اما به رضا پهلوی و یا … تریبون نمی دهیم، تا طرفدار رضا پهلوی یا سلطنت طلبان و… آگاهی یافته و از حضور در گردهمایی منصرف شوند.
بر اساس اعلام مفاد فوق این حق مسلم شما است تا هرکسی که در حیطه نظرگاه حزب و شخصی شما نمی گنجد، پیشاپیش آگاه بوده و حق ورود به گردهمایی و یا هیچگونه خواسته و انتظاری خلاف آنرا نداشته باشد.
شما نیز چراغ قرمزهای خود را روشن کنید تا مشخص شود دراین مسیر و چهارراه پیش رو، برای یک مسیرچراغ سبزاست.
شما باید اعلام کنید این تنها رژیم اهریمن اسلامی نیست که پرچم کین و نفرت را برافراشته است، بلکه ما نیز حتی کسانی که در زمانی با رژیم بوده اند، و اکنون برعلیه رژیم هستند، بدلیل اینکه از خانواده آخوند هستند، همچنان کین و نفرت می پرورانیم.
شما باید اعلام کنید ما به مجاهدین خلق و هواداران رجوی تریبون می دهیم. و یا جاسوسان مجاهدین را برای حضور درگردهمایی دعوت می کنیم. تا شرکت کنندگان در گردهمایی پیشاپیش آگاه باشند. یکباره درحین گردهمایی با این پدیده مواجه نشوند.
شما باید به آزادی عقاید مردم، خارج ازنگرش ایدئولوژی و نظرگاه حزبی خود احترام بگذارید.
گردهمایی در بروکسل
آقای اقبالی به من اطلاع دادند که برای برای بروکسل اتوبوس گرفته اند. برای من برخوردار بودن از چنین امکاناتی… ارزشی نداشت. چون پیش از این نیز گفته بود دو خانه دارم، دو ماشین دارم، دو موتور دارم، قبلاً چهار چاپخانه داشتم، الان نمی رسم و همین یکی کافیست. من هیچ چیزی نداشتم و اکنون نیز مشکلات پزشکی… و اداری، مشکلات زندگی درکمپ توأمان کار سیاسی، و نیافتن خانه پس از ۶ماه بدلیل همین اشتغالات … ( ۷ دسامبر ۲۰۱۹) پاسخ خود را به آقای اقبالی فرستادم:
«بله با تشکر. من ۸ماه بطور صادقانه هرآنچه بود به شما گفتم اما شما انتخاب خودتان را داشتید، برای همراهی با جاسوسان مجاهدین خلق و کسانی که کارشان خیانت است و منوّیات پلید رجوی را پیش می برند. متأسف هستم برای چنین برخوردی ازجانب شما. اگر چه بدلیل شرایط و ضرورت ها نخواستم این خائنین و فاسدین را معرفی کنم و نه از بابت خود آنها، زیرا خودشان هرگز سرسوزنی ارزش واهمیت ندارند، بلکه از حیث اقدامات اپورتونیستی رجوی برعلیه مردم و نیروها و شخصیت ها. من خارج از روابط با افراد این روشنگری را ارائه خواهم داد. همچنانکه بخش شنود سازمان را (اخباری) وهمکاری با رژیم و…که متآسفانه دربرنامه تلویزیونی قبلی بدلیل زمان محدود و اشکال در وصل نتوانستم کامل بگویم. من بغایت متعجّب و حیرت زده ام از موضع و اقدام شما در تظاهرات پیشین در بوخوم، چه در رابطه با شخص خودم و چه در باره نحوه تنظیم رابطه با شرکت کنند گان. کما اینکه بسیار از شرکت کنند گان آمده و مسائل را به من گفتند. پس از چهل سال هرگز نمی توانم ملاحظات فردی داشته باشم؛ برای من آنچه حقیقت و اصول مبارزه و صداقت در آن مهم است. حتی به ( نام دوستم را نمی آوردم ) گفتم و او گفت به خودش بگو( دوماه قبل). گفتم لازم نمی بییم با کسی که چنین برخوردی می کند مسئله ای را طرح کنم. همانطور که انسانی بسیار صمیمی و عاطفی هستم درجای خود بسا قاطع و مصمم هستم. متاسفم ازهر دو رویکرد شما. باتشکر. »
در گردهمایی بروکسل دوستان مراجعه می کردند ومی پرسیدند از نتیجه دادگاه امروز حمید عباسی در سوئد خبرداری.؟ این را در گرهمایی بگو تا همه بشوند و خوشحال شوند. تماس گرفتم و ازنتیجه دادگاه توسط آقای مصداقی باخبرشدم. حتی آقای جلال ایجادی سه بار در دفعات مختلف به مسئولین گردهمای گفت:«سیامک دو دقیقه صحبت کند.» ایشان فکر میکردند که با یکبار گفتن و یک اشاره کردن کافیست و کار حل میشود. اما… نگذاشتند. زیرا آقای اقبالی نیز یکی از برگزار کنندگان این کمیته تظاهرات بود. پس از این دیدم یک بادیگارد نیزجلو وردی محل سخنرانی گذاشتند.؟ که هیچکس بدون اجازه وارد نشود. به آن آقای بادیگارد نزدیک شدم و موضوع داگاه را گفتم. اما با تمسخرو کنایه گفت:« ما خودمان از دادگاه خبرداریم و نیازی نیست که بگوییم.» این بادیگارد پس از درخواست آقای جلال ایجادی در ورودی جایگاه سخنرانان گذاشته شد و فقط مختص به من بود. و حقایق تلخ دیگری …که در آنجا بدان پی بردم.
بارها گفتم پای نفوذی های مجاهدین خلق را به اینجا( بخوم و…) نکش.
در این گردهمایی درهمان سخنان کوتاه هنگامی که گفتم« دوشنبه» بعنوان شاهد بر علیه حمید عباسی جنایتکار به سوئد میروم. این را همان جاسوسان و جداشدگان مجاهدین و بهرام معزی هم شنیدند.
همین که به سوئد رفتم روز دوم پیام حمید قنبری یکی از جدا شدگان از مجاهدین خلق را ازطریق فیسبوک دیدم. برای من این پیام وهمزمانی آن با شرکت من بعنوان شاهد جنایت در دادگاه سوئد معنا و مفهوم داشت و تهدید کرده بود که تو را می کشانم به دادگاه!.
در این باره در آینده گزارشی خواهم نوشت که سازمان مجاهدین خلق و مسعود و مریم رجوی چگونه جداشدگان را در هرزمینه ای بکار می گیرند، تا مخالفین شان را سرکوب کنند، بی اعتبار کنند، حتی با پرونده سازی دروغین وساختگی به داد گاه بکشانند. من می دانستم که این راپورت توسط همین جداشدگان درگردهمایی به مجاهدین خلق داده شده است، و این توطئه سازمان مجاهدین خلق است.
پس از ۳۶ سال کار تشکیلاتی و شناخت ماهیّت این هیولای توتالیتاریسم رجوی، نیازی نیست که بخواهم شواهد بیشتری را ببینم. حتی پیش از آنکه شواهد عیان باشد، این حسّ درونی و حسّ امنیّتی است که در این چهل یکسال، شناسای توطئه هایی است که پیش رویمان قرار می گیرد. از سال ۱۳۷۷ تا اینک و امروز روزانه با رجوی چنگ در چنگم. هزاران توطئه او باعث شناخت او و شیوه های بکارگرفته شده است.
هرجایی که این عناصر(بهرام معزی و…) در آن حضور داشته باشند، تمام اطلاعات آن بدست رجوی و تشکیلات مجاهدین میرسند. همچنانکه بهرام معزی حتی در سال۱۳۹۸ به یکی از جداشدگان گفته است:« اگر هزار بار هم نیاز باشد، برعلیه سیامک نادری امضا می کنم و امضا جمع آوری میکنم( برای تشکیلات رجوی).
آقای آقبال آقبالی!
بیش و پیش از اینکه شما و حزب شما با بهرام معزی آشنا شده باشد، ما در آلبانی او را شناختیم. سوال این است که:« او عضو حزب شما است یا تحت فرمان، جاسوس و پادو، و آتش بفرمان و آتش به اختیار ولایت عقیدتی مسعود رجوی.»؟
همچنانکه همین سوال را از آقای نوری علا در باره عنصرفریبکار و دروغگویی چون فرشید نصرالهی بیان کرده و روشنگری کردم.؟
حقایق موجود در باره افراد حزب وگروه اقبال اقبالی
بهزاد معزی
بهروز قربانی( مجاهد خلق- کشیش- قاچاقچی انسان- پادو و جاسوس مجاهدین)
بهروز قربانی در گذشته عضوتشکیلات مجاهدین خلق بود و سپس جدا شده و کشیش شد. وی یکی از حامیان رجوی است. همسروی فریبا هادیخانلو یکی از بریدگان و توابین زندان بود که در دادستانی و لاجوردی درشناسایی زندانیان شرکت می کرد و آنها را لو میداد. او و همسرش بهروز قربانی و بهرام معزی از دست اندرکاران اصلی جمع آوری امضا برعلیه من و حذف یوتیوپ برنامه رادیو مانی توسط آقای میرزا آقا عسگری بودند.
فریبا هادیخانلو «اشرف نشان» یا «تواب اتاق آزادی اوین- ایرج مصداقی »
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-56335.html
بهروز قربانی درباره برادرش بهمن ( مسعود قربانی) و محمود قائمشهر….مقاله می نویسد در حالیکه من با برادر وی در سال ۶۰ ارتباط تشکیلاتی داشتم و برادر وی جزء همان کسانی است که سه پاسدار رژیم را دستگیر و شکنجه کرده و کشته بودند. بکارگیری شکنجه و کشتن زیر شکنجه تحت هرعنوانی که باشد امری ناقض اصول و ارزشهای انسانی و مبارزه و اعلامیه جهانی حقوق بشر است.
سند مصاحبه
محمود قائمشهر خود از شکنجه گران تشکیلات مجاهدین خلق در سال۱۳۷۳ و یکی از این موارد مشخصاً شکنجه گر حمزه رحیمی بود، حمزه رحیمی پس از شکنجه های مجاهدین خلق به قتل رسید. پیش از این در چندین مقاله از این شکنجه ها و قتل ها روشنگری کرده بودم.
امریکا پیگیر یک خلبان اف ۵ ویک شهروند ناپدید و سربه نیست شده بدست رجوی
نقاشی چهره «حمزه رحیمی» را در آلبانی برای تحقیق قتل او در زندانهای مجاهدین خلق در سال۱۳۷۳ انجام دادم.
قاچاق انسان از آلبانی به اروپا
بهروز قربانی در دو سه سال اخیر در کار قاچاق انسان است و افرادی را که از تشکیلات مجاهدین خلق در آلبانی جدا میشوند را به اروپا انتقال میدهد. بهرام معزی نیز در اینکار شرکت دارد.
افرادی هستند که تحت عنوان کمک به جدا شدگان مجاهدین در آلبانی و انتقال آنها به اروپا، از هم میهنان خارج از کشور پول جمع آوری می کنند. و در این میان از۷۰۰ یورو یی که می گیرند ۱۰۰ یورو آن راخرج شده مزبور میکنند.
به هم میهنان و دوستان هشدار میدهم، فریب افرادی که برای کمک به جداشدگان از تشکیلات مجاهدین درصدد جلب حس انساندوستی و کمک به جداشدگان در آلبانی بدنبال کسب پول هستند، فریب این افراد را نخورده و به دام آنها نیفتید.
مقاله های بهرام معزی
در سایت متعلق به آقای آقبال اقبالی:
( این درحالی بود که به من می گفت:« چون عمل جراحی کرده است رابطه حقوق بشری می رویم عیادت بهرام معزی.»
آقای اقبال حتی فراتر از این مقاله بهرام معزی را در سایت ایران گلوبال و با کدشخصی که خودش اجازه آنرا دارد انتشار می دهد، همچنین با تغییر نام خودش به « بهرام فرد»؟ :
مقاله بهروز قربانی در سایت آقای اقبال اقبالی:
لینک مقاله بهروز قربانی:
او در این مقاله که کپی فرهنگ مجاهدین خلق است با نقل خاطرات در باره ماهدین نوشته « فرمانده ی والامقام محمود مهدوی (محمود قائمشهر)، من با برادر او بنام بهروز قربانی ( بهمن) در سال ۶۰ درتهران ارتباط تشکیلاتی داشتیم. برادر وی همان کسی است که در شکنجه سه پاسدار در سال ۶۱ دست داشتند و آن سه پاسدار زیر شکنجه کشته شدند. انجام عمل شکنجه نقض حقوق بشر و نامشروع بوده و هست. ما نمی توانیم شکنجه خمینی و خامنه ای را نامشروع بدانیم، اما خود شکنجه کنیم.
محمود قائمشهر شکنجه گر حمزه طوماری در پشت سر مسعود رجوی
محمود قائمشر از بازجویان و شکنجه گران سال ۷۳ در پروژه رفع ابهام بود. در سطور فوق در باره حمزه طوماری نوشته ام.
مقالات بسیار از کاوه آل حمود در سایت آقای اقبالی وجود دارد:
کاوه آل حمودی در یک مقاله در سایت آقای آقبالی نوشته است:
«شکنجه در هیچ منطقی قابل دفاع نیست, اکنون شرایط داخلی و بین المللی برای این کار بسیار مساعد است.
وقت ان فرارسیده است که همه مخالفان برانداز حول موضوع حقوق بشر با یکدیگر همصدا شده و حول این مسئله با حداکثر انرژی و توان وارد عمل مشترک شوند.
این اولین گام برای همگرایی احاد اپوزیسیون برانداز برای سرنگونی دیوان عمامه بسر می باشدو محکی است تا سره از ناسره تشخیص داده شود.»
کاوه ال حمودی
لینک مقاله:
همچنین در فیسبوک در باره حسرت خود «برای همگرایی و همکاری و همگانی در امر سرنگونی دشمن ضد بشری » را می نویسد اما نمی گوید گرا از تشکیلات سازمان مجاهدین و شورای …بیرون آمد. حضور وی در شورای تنها به این دلیل بود که کلکسیون ملیتها در شورا وجود داشته باشد. و آقای جمعه آل حمود هم برای ملیّت عرب به این شورا اضافه شد.
کاوه و همه این جداشدگان بخوبی از زندان و شکنجه های مجاهدین خلق و حتی فراتر از آن را خبر دارند. اما هنرشان این است که « اولین گام برای همگرایی احاد اپوزیسیون برانداز برای سرنگونی دیوان عمامه بسر » بسود مجاهدین خلق بردارند.
چاپ مقالات کاوه آل حمودی در سایت های تابعه سازمان مجاهدین خلق.؟
راستی به چه علت مجاهدین خلق که جداشدگان از تشکیلات را، بریده، خائن، زالو، بدتر از پاسدار و …می نامند و همه جداشدگان هزاران بار از مسعود و مریم رجوی شنیده اند، اینک مقاله آنها در سایت های خودشان چاپ می کنند.؟
آیا مجاهدین خلق مقاله آقای دکتر قصیم و روحانی، وفا یغمایی و متین دفتری و…را انتشار می دهد.؟
کاوه آل حمود در سایت های تابعه مجاهدین خلق:
علت تغییر خط رجوی و بکار گیری بریده ها، زالو ها ، خائنان و بدتراز پاسدارن … از مجاهدین
پس از شروع روشنگری های نگارنده در آذر۱۳۹۶ در باره جنایت و فساد و خیانت رجوی، و ارائه اسناد و مدارک در این زمینه، رجوی در ادامه این روند ناگزیر شد به جدا شدگان مراجعه کرده و از آنها دعوت کند تا با سازمان مجاهدین خلق ارتباط داشته باشند. حتی فردی مثل رمضانعلی خیرآبادی که از لیبرتی به هتل مهاجر عراق رفته و سپس به آلبانی آمده بود بعنوان جاسوس رژیم و …معرفی می کرد و این فرد از کمیساریا حقوق می گرفت. او در فروردین ۱۳۹۴ در آلبانی به خانه من آمد و من هنگامی که چند نمونه از شعرهایی که در لیبرتی و در درون تشکیلات سروده بودم برای او خواندم گفت:« خیلی عجیبه . تو تمام حقایق تشکیلات را در شعرهایت سروده ای.» و سپس به من گفت:« هرموقع تو بگویی من آماده ام که برعلیه رجوی مصاحبه کنم و حقایق را بگویم.» و من بدلیل اینکه هرگز نمی خواستم کسی متوجه اهداف من بشود، دراین باره با او چیزی نگفتم.»
با همین فرد نیز حتی زمانیکه به آلمان رسیدم ارتباط داشتم، وسپس علائم ترس را از اودیدم. بعد به من خبررسید که رمضان علی خیرآبادی از برلین در جلسه سالیانه مریم رجوی در ویلپنت (فرانسه) شرکت کرده است. ۴نفر از افرادی که حاضربودند با من در روشنگری علیه مجاهدین شرکت کنند و خودشان چنین پیشنهادی داده بودند، همه آنها در اروپا هستند، اما ترس و وحشت ازمجاهدین خلق و رجوی، و ازسویی دیگر منافعی که دارند از این امرسرباز زدند.
اطلاعات و ضداطلاعات مجاهدین خلق
حسن نظام الملکی یکی از اصلی ترین مهره های کلیدی رجوی در بخش اطلاعات وضد اطلاعات است. در سال ۶۹ بدلیل در مرکز ما و فرمانده توپخانه بود، بسیاری از حقایق را به من گفت، زیرا او هرگز فکر نمی کرد روزی صدام سرنگون شود، و پرونده ارتش آزادیبخش، بدون هیچ جنگی ازصفحه زمین برچیده شود. اومی گفت:
«همه این گروه ها و محافل سیاسی و افراد خارج از کشوری در دست ما هستند و همه اطلاعات آنها را داریم ما می دانیم چه فعالیت هایی انجام می دهند و چه برنامه هایی در آینده دارند. اینها یک سری روشنفکر کافه نشین هستند که فقط حرف می زنند. هنوز هیچکس به قدرت شبکه های اطلاعاتی در خارج ازکشور که ما داریم، پی نبرده اند.»
تهیه پرونده پرسنلی خارج ازکشور، یکی ازوظایف بخش اطلاعات وضداطلاعات مجاهدین خلق است. در سال۱۳۹۶ زهره شفائی هنگامی که جوان ایرانی از کشور کانادا را بعنوان عضو دسته تانک به من تحویل میداد، بمدّت ۲ ساعت طول کشید و ازروی پرونده او تمام اطلاعات زندگی شخصی وخصوصی او و مادر و پدرش و… را به من می داد و گفت:« هرجا که لازم دیدی نکات مهم اش را بنویس تا هیچ اشتباهی در باره نیرو( فرد) نداشته باشی. این امری معمول بود و حتی بسیاری از اطلاعات خاص را در سطح من نمی دهند، و نزد خودشان باقی می ماند.
پرونده پرسنلی، می تواند پروسه فرد و ارتباطات و امکانات (سیاسی، تبلیغاتی، اقتصادی و اطلاعاتی، و هریک از این موضوعات مختلف در فرم های مدار بندی شده قرار می گیرد. ) او را بررسی کند و هراطلاعاتی به بانک اصلی اطلاعات میرود و این بهترین امکان است که سازمان مجاهدین می توانست تشخیص دهد از کدام فرد و گزینه و امکان می توان بعنوان شاخک های اطلاعاتی در خارج از کشور بکاربگیرد.
مجاهدین خلق هرگز مشکل نیرویی نداشتند، زیرا همی بخش اطلاعات و عملیات در صورت نیاز می توانست برای بخش کامپیوتریزه کردن اطلاعات، ازبدنه سازمان و بطور خاص از «زنان» استفاده کند. و بدین شکل هر قسمت و بخشی که نیاز به نیرو داشت، بسرعت تعداد مورد نیاز را به بدنه آن پمپاژمی کرد. توضیح اینکه پرونده پرسنلی همچنانکه در داخل ارتش و اعضای مجاهدین خلق وجود داشت، ابتدا بدنبال نقاط منفی فرد بودند، تا در صورت نیازبتوانند آنرا برعلیه او بکاربگیرند.
جنگ اول خلیج در سال ۱۳۷۰ در شهر جلولا در عراق، از حزب دمکرات و یه کتی(بویژه جلال طالبانی و همکاری اش با رژیم و خامنه ای که همیشه تهدیدی علیه مجاهدین خلق بود) و کومله و… ، حتی از کم و کیف وضعیت ارتش عراق… اطلاعات جمع می کردیم. در همین سال هنگامی که من و رسول حسینی برای کار اطلاعاتی با کردها تماس می گرفتیم، یکی ازسوژه هایی که محافظ کارخانه سنگ و آهک بود، وهمیشه به شهر های کردی تردد می کرد و اخبار جدید داشت و از پیرمردان هم دوره ای مصطفی بارزانی بود، اطلاعات می گرفتیم و به بهانه دیدار برای او میوه و غذا میبردیم. رسول حسینی گفت:« این جاسوس دوجانبه است …»
بخش اطلاعات و ضد اطلاعات مجاهدین خلق حتی با استخدام عناصرعادی وغیر سیاسی درجامعه ویا معتاد و…را به میان آنان می فرستادند(رژیم و گروه های کرُدی در عراق و…) و هر نوع اطلاعاتی که وجود داشت را جمع آوری کنند. و من خود از شاهدین چنین موردی بودم.
سمت راست مسعود خدابنده ( رسول اطلاعات) و حسین رسولی
دوماه بعد عوامل رژیم جمهوری اسلامی به یکی از برجهای نگهبانی نفوذ میکند و قصد کشتن یا اسارت گرفتن نگبهان پس را داشت، بدلیل اینکه توانسته مخفیانه ازسیاج و سیم های خاردار عبور کرده و به بالای برج بیاید هنگامی که یک متری کیوسک برج قرار گرفت گفت:« منافق …» نگبهان یکباره متوجه شد و سلاح را کشید و او گریخت اما بدلیل زخمی شدن براثرشلیک نگهبان برج، از زیر تونل زیر جاده فرار کرده بود. یادم می آید پویا( مهدی زارع) رد خون اورا زیر پل پیدا کرده بود.
ضربه تروریستی که ازسوی رژیم جمهوری اسلامی خوردیم و بدلیل اشتباه این تروریست و صحبت کردن با نگبهان و هوشیار کردن او، خنثی شده بود، درصورتی که می توانست نگهبان را با کلت صدا خفه کن و…بزند و یا به اسارت بگیرد.
پس از این حمله تروریستی، آن پیرمردی کُرد، دیگر به کارخانه سنگ نیامد. در واقع، نگهبانی از کارخانه پوش او بود و این ضلع از قرارگان را شناسایی می کرد و شناسایی برج نگهبانی، زمانبندی تعویض پست و نحوه تعویض( یک فرد پیاده می آمد و ازپله ها بلند برج نگهبانی بالا میرفت، و هیچ خورویی فراد پست ها را جابجا نمی کرد.)
جمع بندی این حمله توسط حسن نظام الملکی صورت گرفت و ازقضا همان زمان همین حسن نظام الملکی فرمانده همین قرارگاه بود.
حسن نظام الملکی یکی از بازجویان و شکنجه گران بخش اطلاعات و ضد اطلاعات مجاهدین خلق است. فرید فلاحی را همین فرد شکنجه کرده است.
تفاوت فردی مثل من با دیگران این است که من اطلاع دارم، بهرام معزی هم داستان شکنجه های فرید فلاحی را می داند. حتی بهنگامی که با کورش شریف زاده، شریف دانش، رضا حسن پور در یک خانه بصورت مشترک اجاره ای زندگی می کردند. رض حسن زاده از هدیه دادن کرست و سینه بندو شورت زنانه به اعضای شورای رهبری مجاهدین سخن می گفت. اما همین بهرام معزی وهرگز حقایق جنایت و فساد وخیانت رجوی را برملا نمی کند و به در اعلامیه سازمان مجاهدین خلق من را به وزارت اطلاعات منتسب می کند.؟ راستی برای آقای اقبالی سوال پیش نمی آید که با چه کسانی رفت و آمد دارید.؟ پای چه کسانی را به بوخوم و گردهمایی باز می کنید.؟ اینها جاسوسان مجاهدین هستند و نه افراد مستقل.
برگزاری گردهمایی در بخوم
در همان گردهمایی آقای آقبالی در بوخوم پس از تنش و برخوردهای لفظی، چندتن از ایرانیان به من مراجعه کردند و گفتند:« اگرکسی باشد در اینجا گردهمای راه بیندازد و مسئولیت اینکار را بپذیرد، ما ناگزیرنمی شویم به این گردهمایی آقای اقبالی بیایم. اوسالها است که عامل اختلاف و نیامدن افراد به گردهمایی است، الان چندین سال است که همین وضعیت در این شهر بوخوم ادامه دارد.»
خانمی می گفت:« یکبار پلیس بوخوم که گردهمایی ما را دید با طعنه گفت:« از میان ۶۰۰۰ ایرانی در بخوم همین۱۰۰نفربه گردهمایی آمده اند.»؟
به همین دلیل با اینکه هیچ آشنایی با شهر بوخوم و افراد آن نداشتم و بشدّت درگیر مسائل سیاسی روز هستم، قدم جلو گذاشتم و برای تأسیس کمیته گردهمایی بوخوم.
در گردهمایی اول برای برغم اینکه چند روز فرصت داشتیم و هیچ الزامات و امکاناتی هم نداشتیم، اما عزم داشتیم این چرخه معیوب را تغییرداده و گردهمایی را به طیف وسیعی از نظرات و گرایش ها بدل سازیم:
Siamak Naderi به همراه Safa Ashtiani.
گردهمایی در بوخوم- آلمان در هوای سرد و بارانی روز چهار شنبه ۲ بهمن ۹۸ماه بمناسبت فاجعه سقوط هواپیما و کشته شدن ۱۷۶تن از مسافرین بی گناه… برگزارشد و با شرکت ایرانیان و دوستان آلمانی و همچنین اقای دکتر کریم قصیم و خانم مینو الوندی و آقای جهانگیر لقایی و حضور جمعی از دانشجویان از شهر بوخوم و دوسلدروف برگزار شد.
شایعه پراکنی در تخریب گردهمایی بوخوم
توضیح انتشار داده شده در فیسبوک:
Siamak Naderi به همراه Fara Bahar.
دوستان و آشنایان
روشنگری در باره شایعه پراکنی عناصر مخرب در بوخوم
درباره گردهمایی بخوم در ۲بهمن ۹۸ شایعه کرده بودند که این گردهمایی را مجاهدین خلق راه انداخته اند و این گردهمایی را بایکوک کنید. چنین پیامی در جهت منافع رژیم جمهوری اسلامی و وزارات اطلاعات است و یا شاید از سر ناآگاهی. واقعیت این است که هیچ کس نمی تواند مقابل حقیقت بأیستد. بنا به تجربه ثابت شده است که این عوامل نمی توانند کاری ازپیش ببرند زیرا ما درعصرارتباطات و اینترنت و کریستالی شدن جهان قرار داریم. باتشکر و احترام
گردهمایی بخوم در ۱۹بهمن ۹۸ (۸فوریه )۲۰۲۰
واکنش آقای اقبال اقبالی در برابر ایجاد کمیته گردهمایی
پس ازاین گردهمایی اطلاعیه ازسوی آقای اقبال اقبالی جهت دعوت برای ایجاد کمیته ای جهت گردهمای صادر شد.؟ و حتی بدون چک وپرسش از افراد که در اطلاعیه از آنها نام برده بود، نام آنان را دراین اطلاعیه آورده بود. تعدادی از این افراد به اقای اقبالی اعتراض کردند که به چه حقی بدون اطلاع و پرسش ازما ، اسامی ما را در این دعوت به ایجاد کمیته نوشته اید و برای همه ارسال کرده اید.؟
این دعوتنامه واکنشی بود به نشست کمیته گردهمایی که توسط ما ترتیب داده شده بود. اگر صداقتی درکار بود می بایست پیش از تشکیل کمیته توسط ما و برگزاری گردهمایی در بخوم، در طی این چند سال چنین فراخوانی برای ایجاد کمیته … صادرمی شد.
درگردهمایی دوم در تحریم انتخابات آقای محمد رضا روحانی شرکت داشتند. و پس از آن یک اطلاعیه دیگر برای ایجاد کمیته از سوی آقای اقبالی صادر شد که در تاریخ ۳۰ فوریه برگزار می شود.
بعضی از دوستانی که در بوخوم و… در جریان مسائل ده ماهه اخیر نبودند سخن از وحدت و یکی بودن و رفتن به کمیته پیشنهادی آقای آقبالی داشتند، اما آنچه مشخص است چنین شیوه های بکار گرفته شده توسط آقای اقبالی…، نامش «وحدت» نیست، بلکه بعکس ضد « وحدت» است. او هرگز فکر نمی کرد من و دوستان گردهمایی برگزار کنم. زیرا بخوبی وضعیت زندگی در کمپ …و کارسیاسی ومشکلات پزشکی و اداری و خانه یابی مرا می دانست.
برغم اینکه من و دوستان در گردهمایی های برگزارشده توسط آقای اقبالی شرکت میکردیم و ماوقع هم بیان شد…، اما آقای اقبالی و دوستانش هرگز در دو گردهمایی شرکت نکردند. و این البته قابل انتظار و فهم بود.
وحدت یا کوتاه آمدن از اصول و باج دهی و تمکین به افراد
درکمیته اولی که آقای اقبالی تشکیل داده بودند. بیشتر افراد آن لیست حضور نداشتند. یکی از افراد با دیدگاه سلطنت طلبی به نشست رفته بود، و پرسیده بود شما می گویید وحدت و همه افراد می توانند شرکت کنند، پس آن کلمه جمهوری که در ابتدای اطلاعیه نوشته اید، معنی اش چیست.؟ این کلمه جمهوری به معنی نفی دیدگاه من است که سلطنت طلب هستم.
و آقای آقبال اقبالی گفت:« شما درست می گویید و کلمه جمهوری را پاک کرد.»؟
اگر اقای اقبالی برسر اصول و مرام ومسلک خود می ایستاد و بخاطر اینکه این یک فرد در کمیته او باشد حاضر نمی شد کلمه جمهوری که از اعتقادات او است حذف و پاک کند. من برای ایستادگی روی اصول و اعتقاد خود او را تشویق کرده و احترام و ارزش برای او قائل می شدم. اما هنگامی که اصل و هدف، صرفاً جمع کردن نفرات دور خود و در کمیته خود و بای دادن از مواضع خود که در طی این سالیان تا اینک و امروز بدان پای می فشرد و اینک در ناگزیری ایجاد کمیته ای در ضدیت با کمیته گردهمایی تازه تشکیل شده، به چنین روش هایی رو می آورد، خود نشان از عدم صداقت در امر مبارزه و راستی با دوستان و مردم است.
فرار از حقیقت و پنهان کاری
به دوتن از دوستان محترمی که در بوخوم و …هستند، اطلاع دادم که مشکل فراتر از آقای آقبالی و خودمحوری و حذف دیگر افکار و عقاید در بخوم است و در هفته آینده گزارشی در اینباره و جاسوسان رجوی و… خواهم نوشت. زیرا اکنون درگیر مسائل دیگری هستم از جمله روشنگری در باره فرشید نصرالهی که با فریبکاری و دروغ سوابق رفتن به ایران و همکاری با وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی سعی در پنهان کردن چهره خود دارد. کما اینکه بسیاری ازدوستان از ۴ماه پیش گفته بودند که در این رابطه بدلیل شناخت و اطلاعاتی که دارم حقایق را گفته و روشنگری کنم.
وحشت از انتشار حقایق
بلکوک کردن فیسبوک و خارج از دسترس قراردادن آن
روز پنج شنبه۱ اسفند۹۸ برای دسترسی به فیسبوک آقای اقبالی که از دوستان فیسبوکی من نیزهستند، برای دستیابی به پست های او و رابطه اش با این چهار تن افراد جدا شده از مجاهدین خلق مراجعه کردم. متأسفانه هیچ رد ونشانی از فیسبوک آقای اقبالی نیافتم. او کاملا بلوک کرده بود و من اطلاعات کامپیوتری و فیسبوکی نداشتم. پس از سه ساعت چک و بازرسی تمام دوستان در فیسبوک هیچ عکس و ردی یافت نشد. هرگز فکرنمی کردم ازترس روشنگری اقدام به حذف فیسبوک و نوشته ها و …دست بزند.
Eghbal Eghbali حتی نامش را به انگلیسی نوشتم و سرچ کردم:
طبق این عکس و تاریخ آن در قسمت زیر و راست عکس، هیچ نشانی از نام اقبال اقبالی در فیسبوک نبود.
روز جمعه ۲ اسفند۹۸ به دوستم اطلاع دادم و او پس از ارسال عکس گفت:« تو را بلوک کرده است و امکان دسترسی به فیسبوک او را نداری.»
زیرا من نیاز داشتم با درو یدئویی که آقای آقبالی انتشار داده بود، نشان دهم که بهرام ازسمت راست و درطرف من به سمت چپ گرد همایی رفت و با موبایل فیلم می گرفت. من بدلیل گردهمایی اهمیتی ندادم. چون می توانست عنوان کند از همه فیلم میگریم و …
سمت راست بهرام معزی و سه تن از جدا شدگان از مجاهدین و شبرنگ زرد نگارنده و آقای آقبالی
یکشنبه ۴ اسفند ۹۸ ماه باکمک یکی از دوستان جدا شده ازمجاهدین که ازماهها پیش در جریان بود که من روزی در این زمینه روشگری خواهم کرد، با یک اکانت جدید که برای من ساخته بود، به فیسبوک آقای اقبال اقبالی دسترسی پیدا کردم.
درکمال تعجب دیدم تمام پست هایی که وجود داشته پاک و حذف شده است.؟ پیش از این هرزچندگاهی دنبال میکردم تا بدانم این جاسوسان رجوی چگونه دنبال پست های او هستند و برای او کامنت های ستایش گونه می گذارند و با تعریف وتمجید و تلمق کارشان را پیش میبرند.
تنها یک نمونه از این کامنت ها در فیسبوک حذف شده آقای اقبال بجا مانده بود:
Eghbal Eghbali عکس نمایهاش را بهروزرسانی کرد.
دوستی گفت که تصویر پروفایلت را بروز کن. گفتم مهم اینه که خودم بروز باشم! اما دلخورت نمی کنم!
Top of Form
۹۲Gashtasb Bavand، Ali Atai و ۹۰ نفر
نظرها
Honey Kaveh اقبال جان از همه بروز تر و خوش تیپ تری
Bottom of Form
- · ۲۱هفته
Behrooz Ghorbani به روز که البته هستی… اما آرزو میکنم که مانا هم باشی اقبال جان.
Asghar Kiani همیشه آبدیت ???
- · ۲۱هفته
Eghbal Eghbali سپاس از مهرتان، عزیزان همیشه گرامی!
- · ۲۱هفته
Esmael Joorab Baf Fazel اقبال عزیز هم به روز هستی و هم خوش تیپ و هم چریک پیر همیشه شاد و تندرست باشی
- · ۲۱هفته
Eghbal Eghbali لطف داری فاضل جان
آقای اقبال اقبالی
بمدت ۸ ماه من تمام تلاشم را کردم که «بروزت کنم» و از این باتلاقی که هستی بیرون بکشم. و از حقیقت فرار کردی. من هرگز در تملق و ستایش و چاپلوسی خطابت نکردم « چریک پیر»، چون چریک پیر در توصیف کسی که در آلمان و کسب و کار روزانه است سنخیتی ندارد. من نه توهین می کنم و نه ستایش. حقیقت را گفتم. اگر به این ها دلبسته ای، این افراد مبارکت باشند.
اگر تا این حد از حقیقت می ترسی که باشنیدن سخنان من ازطریق دوستان که« درباره اقبال و جاسوسان رجوی» خواهم نوشت، تمام پست های فیسبوکی ات را حذف کرده ای!، فردا درمیان مردم و افکار عمومی چه جوابی در برابر پرسش آنها خواهی داشت. بهنگام نوشتن این مطالب هنگامی که پست دختر خواهرت را دیدم بسا دلیگر شدم. که نوشته بود:«… » بله راست می گوید چون کمک بسیاربزرگی برای زندگی آنها کرده ای. اما آیا من می توانم بخاطر خانم پری و عواطف اش در باره تو و آنچه در این ده ماه گذشت حقایقی که متعلق به مردم و مبارزه است ننویسم. و سکوت کنم.؟
نه هرگز
“هرگزها …” 00/7/1392
نان و نمک غم را خوردن
و عشق را
پشت پا زدن
هرگز
سر بر بالین احساس گذاشتن -امّا
لحظه شوق را نچیدن
هرگز
قدم زدن با ماه
تا منزلگه خورشید
بی عبور از کوچه آینه ها
نه هرگز
ازکتاب:«عشق خواهرمن است»
این همان وحشت آقای اقبالی بود که در چند روز اخیر شنیده بود من دست به روشنگری خواهم زد. و پیش از این نیز چندین روشنگری مستند من با ارائه اسناد و مدارک و شاهدین را دیده بود.
آقای اقبال اقبالی
سوال این است هنگامی که شما خودتان چندماه پیش حق بجانب بودن نظرات و باورهای خودتان، با طعنه و تأکید به من گفتید:« اگر می توانی انتشار بده.!»
چرا اینک اینچنین به هراس و وحشت افتاده اید. فیسبوک خورد را بلوک می کنید.؟ پست های خود را پاک کرده اید.؟ تاجاییکه از سال ۲۰۲۰ تا سال ۲۰۱۸، شما تنها ۱۱ پست بر روی فیسبوک خود دارید.؟ حتی عکس ها و ویدئوهای گردهمایی بوخوم و …را حذف کرده اید. این مسائل حقایقی است که من و بعضی از دوستان میدانیم. اما هنگامی که با سند و مدرک نشان بدهیم و هنگامی که بخواهیم به اعماق این ماجرا برویم و بیشتر تحقیق و بررسی کنیم می دانید که در یک محکمه و یک تحقیقات قوی، حتی می توان همان پست های قبلی شما را نیز پردازش کرد.
شما که ازیک روشنگری من می ترسید، فردا چگونه می خواهید پاسخ مردم و افکار عمومی رابدهید و پاسخ این پنهانکاری و حذف پست های فیسبوکی و ….؟
مشکل من شما نیستید. مشکل فراتر ازشما و بسیار بزرگتر از همان حزب و گروه و جبهه شما و دیگران است. من ده ماه تمام با فروتنی و تواضع تمام هرچقدر توانستم به شما مراجعه کردم. اما شما این تواضع و فروتنی را اشتباه گرفته یا بسود منافع و مصالح خود تشخیص ندادید.
مشکل رژیم پلید حاکم برمیهن است و مشکل خیانتی است که گروه های سیاسی است که به اعتماد مردم ضربه زده اند. پس از چهل سال مشکل دستان خالی مردم در داشتن یک رهبری و اپوزیسیون است، که در قیام آبان باید به میدان بیایند اما بدون رهبری و اپوزیسیون شناخته شده و معتبر و صادق و مبارزه سازمانیافته، تنها و تنها مغز و قلب شان مورد اصابت تک تیرانداز ها و گلوله ها متلاشی شد.
سخن من با همه شخصیت ها و گروه ها و …است. تفاوت امر«مبارزه» و «مبارز» با یک « کلکسیون» و یک «کلسیونر» بکلی متضاد است. بعضی ها می خواهند برای سوابق خودشان ویا تمایلات سیاسی و علائق فعالیت سیاسی و یا حتی درصادقانه ترین صور آن ، در حد امکان و توان خود، به فعالیت سیاسی برعلیه نظام حاکم بپردازند. و دراین زمینه کلکسیون فعالیت سیاسی وامضا گذاشتن پای اطلاعیه ای آنها را راضی می سازد.
در نشست محاکمات ۴۰۰۰ تن از اعضای مجاهدین در سال ۱۳۸۰ چهار ماه بطول کشید، روزی رجوی خطاب به همه اعضا با کین و غیض گفت:« اگر مبارزه شما با رژیم این است، « تُف» به این مبارزه تان.!»
بنظرمن رجوی باید ان تف را به صورت خود می انداخت. وقتی شرف و صداقت و پاکی و اصالت مبارزه برای آزادی و دمکراسی مخدوش و زیر پاگذاشته میشود. باید گفت:« تُف به این مبارزه شما.» ومردم این «تُف» راتمامیّت رجوی و اسلام و رهبری عقیدتی او انداخته اند.
قانونمندیهای مبارزه و شرافت انسانی و صداقت بامرم و پاکی و راستی اصالت دارند و هرکسی ولو اینکه هرچقدر سابقه و قدرت و تشکیلات و تاریخچه و قدرت مالی و اسپانسر و…داشته باشد، نمی تواند بالاتر از موقعیتی که رجوی در سال ۵۸ تا ۶۰ از آن برخوردار بود را داشته باشد:
خطاب به هم میهنان و شخصیت ها و احزاب و گروه ها و افکار عمومی – سیامک نادری24فوریه, 2020
رهبری که درسال ۱۳۶۰هر هفته ۳۰۰ تا ۴۰۰ تن از اعضایش به جوخه های اعدام می سپرده می شدند.
اینک پس از ۶ روز، تنها ۹۸ بیننده دارد.؟ چرا باید مصاحبه های من تنها در این ۴ماه اخیر،۳۰۰۰ تا ۶۰۰۰ بیننده داشته باشد و رهبری مجاهدین خلق با ۵۵سال تشکیلات ۲۰ نفر بیننده داشته باشد.؟ رجوی باید به این خیانت پاسخ دهد.
این نه علائم زنده بودن، بل مرگ اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژی رجوی را نشان می دهد:
هدف از روشنگری در باره فساد و جنایت و خیانت رجوی و مجاهدین خلق در طی این دو سال که روشنگری کرده ام، پادزهری جهت انحراف از اصول و ارزشهای انسانی، اجتماعی، سیاسی ومبارزاتی و دمکراتیک است. بزرگترین، سازمانیافته ترین، قویترین و سازمان سیاسی با امکانات و قدرت مالی فراوان، با انبوه جانباختگانی که برای آرمان آزادی به مبارزه و این تشکیلات پیوستند. پس از نقض اصول و توتالیتاریسم هولناک تشکیلاتی و ایدئولوژیک، حتی در چتر حمایت یک دولت( عراق ) و ایجاد یک قرارگاه نظامی درکنار مرز های رژیم جمهوری اسلامی، موردتنفر و انزجار مردم اکثریت ایران و افکار عمومی قرارگفتند. همچنانکه ازآغاز گفتم:
رجوی زنده است، وحتی از شهر و کشوری که حضور دارد مطلع هستم. اما نه زنده بودن او مهم است و نه نقطه ای که به حیات خفیف جسمانی و خائنانه خود ادامه میدهد. ازسرنوشت انگلِ جمود و پیزور شکسته تنی که در قلمرو انسان و«رؤیایی انسانیت» منم میزند، باید آموخت که پشت پا زدن به مردم وصداقت و اصول و ارزشها، بطور اتودینامیک، چونین سرنوشتی در پی دارد.»
این تنها یک نمونه از«تُف» بزرگ مردم به تمامت این نوع سازمان ها و سیاستمدارن است.
وحدت با رجوی
کمتراز یکماه پیش یکی از دوستان بسیار عزیز تماس گرفت و متن اطلاعیه ای را خواند و ازمن خواست آنرا امضا کنم. و پس از آن دو سه بارنیز پیگری کردند.
وگفتند که بدون هیچ مرزبندی( رجوی و رضا پهلوی) حاضر به وحدت برعلیه رژیم جمهوری اسلامی و خامنه ای هستیم. برغم احترام به آن دوست گرامی، قاطعانه گفتم:« حتی اگر یک نفر در روی زمین باشم که مخالف این بیانیه است، بازهم می ایستم و مخالف این بیانیه می مانم و روشنگری میکنم.» همچنانکه دوستم گفت:« ما در این زمینه اختلاف نظرداریم.»
سال گذشته به دوستم که یک حقوقدان است گفته بودم:« بحث من با رجوی مسائل سیاسی وانتقاد و اشکال به خط و خطوط سیاسی و استراتژیک رجوی نیست، اگر چه این خط وخطوط سیاسی و استراتژیک نیز ناشی از اپورتونیست و فساد و خیانت او نشأت می گیرد، اما اگر یک رهبری و …(رجوی)، فقط یک «قتل» و جنایت کرده باشد، آیا این فرد می تواند بعنوان اپوزیسون، رهبر و …و در دولت آینده داری پست و مقام اجرای باشد.؟. ایشان گفتند:« نه!، نمی تواند.»
سوال:
آیا دراین یکساله در حوزه حقوقی معنی جنایت و « قتل» تغییری کرده است.؟
فراخوان به مریم رجوی
جنگ رجوی با خمینی و خامنه ای، جنگی درون خانواده اسلام است. یکی برای حفظ قدرت ویکی برای کسب قدرت. رجوی بخوبی درونمایه وذات خود را بیان می کند و می گوید:« خمینی رهبری انقلاب را دزدید» و اوو خامنه ای را «خلیفه ارتجاع» می نامد. دعوا برسر «خلیفه اسلام» است و او خودرا « خلیفه اسلام» میداند. و مریم رجوی نیز باپسوند« اسلام دمکراتیک وبردبار» سعی میکند نابردباری اسلام و آیات کین و نفرت و جنایت قران را رتوش کند. آیا دمکراسی و بردباری با شعار« ایران رجوی- رجوی ایران» و هزاران مورد دیگر …خوانایی دارد.؟
سوال:
خاستگاه این نوع وحدت( تحت پوش و باندرول دمکراتیک و «بدون مرز» ودن، چیست.؟. این سوالی است که صادر کنندگان این اطلاعیه باید بدهند. زیرا این نشان دمکراتیک بودن و بدون مرز بودن و روی گشاده نشان دادن به «همه» نیست، بلکه بعکس، انشان تمام عیاری از بی مرزی و نقض چارچوب ها و ارزش های دمکراتیک است.
حجم اسناد و مدارک بسیارند و فرصت کافی برای پرداختن بیش از این نداشتم .
قسمت سوم و چهارم این گزارش بزودی می شود.
بدلیل حجم کار امکان اینکه گزارش یکباره ارائه شود وجود نداشت. اما عناوین و توضیح اولیه خود گویا است :
گزارش سوم) عناصر جاسوس و آلوده به وزارت اطلاعات، با سابقه عضویت وهواداری مجاهدین خلق
دستگیری این افراد که سالیان عضو و هواردار مجاهدین خلق در آلمان، بلژیک و اسرائیل گویای همین حقایق است. محاکمه آنها هنوز در جریان است. در این باره نیز با عکسها و اطلاعات و اخبار جدید روشنگری خواهم کرد. متاسفانه مجاهدین خلق این حقایق را پنهان می سازند در حالیکه تهدید و خطر شامل همه اشخاص و گروه ها است.
تشکیلات خارج از کشور مجاهدین خلق آلوده به نفوذی های وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی است. بیشتر اطلاعات درونی مجاهدین خلق و از قضا سایر گروه ها و شخصیت ها، توسط همین عاملین نفوذی و یا افرادی که از تشکیلات مجاهدین خلق جدا شده و با رژیم و وزارت اطلاعات همکاری داشته ارسال می شود. اطلاع رسانی بهترین و قوی ترین شیوه ای هوشیاری و پیشگیری از چنین نفوذ و جاسوسی همه جانبه…است.
گزارش چهارم) سایت های جانبی و پوششی و پنهان سازمان مجاهدین خلق
بدلیل نفرت مردم از مجاهدین خلق و رجوی، مجاهدین خلق بغیر از سایت های رسمی از سایت های پوششی و یا پنهان و بدون هیچگونه علائم و نشانه ای از خود، در پی اهداف خود هستند. شناخت این عملکرد فریبکارانه، مکمل حقایق فوق است.
لیست سایت ها همراه با لینک آنها را ضمیمه خواهد شد.
دیدگاهها بسته شدهاند.