شکوفه های سپید خلعت ام دادند پریروز شکوفه های سپید صدایم کردند وگفتند:«بیا کنارمن، عکس بگیر، توهم با پیراسریت هر روز شکوفه بزن، سپید سپید. ازکاج وسرو بلند کناردست من، اندیشه های سبز را، […]
Latest Posts Under: اشعار
“پُر حرفم پُر رؤیا ” ۱۳۹۲/۴/۷ پُر حرفم پُر رؤیا پُر امید و هوس – چشمهایی روشن و باز… ادامه …
“تاجگذاری روز” ۱۳۹۱/۷/۱۴ از سرشاخه نور موج ها می رویند صبح نم نمک می آید… ادامه …
اسماعیل وفا یغمائی شاعری میهندوست و انساندوست است که از 21 سالگی جان و زندگی خود را در راه خدمت به مردم و میهنش قرار داد. او عاشق مردمش است. خودش می گوید “نه باورهای […]
“جنگ” 00/9/1392 من نمی دانم هنوز از دل گرم زمین چیزی مانده هنوز ؟ چیزی از اینهمه نابودی و جنگ . من نمی دانم هنوز این سیّاره خون در منظومۀ نفرت […]
“سنگ زیرین آسیاب” ۱۳۹۲/۴/۶ برای دریدنم ، عاریه کن دندان گرگ را برای کشتن رؤیایم کین ات را به شناعت زهرگین برای تلاشی روحم ” برگ ” هایت را رو کن از آستین افعی […]
“فقیه هراس “ ۱۳۹۲/۵/۹ اندیشه بُخل فکر پینه بستۀ قدرت بسته بندی جهل کادو پیچ هراس بید بُن لرزان از مهابت ” آزادی ” ! و انگشت تماس […]
“بهار” ۱۳۹۲/۴/۲۲ سخاوت بهار مادرانه ایست همیشه دسته گلی پر شکوفه تن پوش شاخه ها حتّی شکوفه ها میدانند مادر چیست !. […]
“زیر برق تکنولوژی ” ۱۳۹۱/۶/۵ زیرچترتکنولوژی نورباران پروژکتورها با سُس های ایدئولوژیکی خویشتن را آراست به زرق و […]
“قلبم صداقت گل را می خواست نه کاغذِ کاه “ ۱۳۰۱/۶/۳۰ احساس را به سُخره میگرفت گُلهای بی بوی کاغذی طعمِ برودتِ یخین ِنگاهش چشمی برای نگاه کردن نداشت مردمک شیشۀ برفک زدۀ […]