بیست و ششماه است که یکی از جانیان و عاملان کشتار سال ۶۷ با تلاش و هوشیاری و پشتکار آقای ایرج مصداقی به دام افتاده و در سوئد برای محاکمه به دست عدالتِ دادگاه کیفری بین المللی سپرده شده است. این اتفاق فوق العاده و غیرقابل تصور، حتی قبل از شروع دادگاه و درطی تشکیل و تکمیل پرونده، واکنش هایی بسیار وسیع و گاه تا ۱۸۰ درجه متفاوت را دربر می گیرد. تصور نشود که دراین طیف ۱۸۰ درجه ای، بخشی از خود رژیم جنایتکاران را مد نظر دارم، بلکه این واکنش های متضاد و متناقض در جبهه کسانیست که علی الظاهر زخم خورده های این رژیم بوده و هستند.
در زخمهایشان تردیدی نیست، اما واکنشها از نظر من گویای حفره های عمیق فرهنگی و ضعف ها و عقده های غریب ماست که بی تردید در بقای این رژیم جهل و جنایت نقش داشته اند. ضعف هایی که آخوندها با شناخت شان از اقشار مختلف جامعه در طی قرن ها، برآنها آگاهی داشته و با مهارت با آن بازی می کنند.
هم میهنانی که پروسه این دستگیری و دادگاه را دنبال کرد ه اند، بیقین به نتایجی رسیده اند که میتوانسته در تصویر ذهنی شان نسبت به بسیاری از سازمان ها و شخصیت های مدعی مبارزه با جمهوری اسلامی، تغییر ایجاد کند.
برای خود من با خوشبینی که معمولا از من بعید است، حتی این امیدواری کاذب ایجاد شده بود که این موفقیت بتواند مخالفان را بهم نزدیک و اپوزیسیون پراکنده و تجزیه شده را به سوی هم بکشاند! ولی از همان هفته های اول بخش هایی از اپوزیسیونی که بعلت بی عملی گویی، وجود و حضور خود را در بقای رژیم حاکم می دیدند، شروع به سنگ اندازی در مسیر دادرسی، درحد به شکست کشاندن آن کردند. دو گروه متفاوت در این حرکت ها بودند. گروه اول در جبهه همراهی عملی با رژیم و گروه دوم در خود جبهه مردمی.
فرقه رجوی که از این موفقیت دچار شوکی عظیم شده و تا چند روز ساکت و مبهوت بود، با امدادغیبی وزارت اطلاعات رژیم و دریافت نوارهایی از ناصریان و علی رازینی مبنی بر بی اهمیت بودن جایگاه و نقش حمید نوری وارد صحنه شد. ورودی که اگر مواضع رجوی را از ابتدا تا به امروز در کنار هم بگذارید، چهره کریه و ضد انسانی او را به روشنی خواهید دید.
تا چندین ماه با به صحنه فرستادن مهره های آبرودارتر خود از قبیل حسن داعی و همچنین افراد بی حیثیتی چون حسن حبیبی و ژورک و امثال زینت میرهاشمی و… با ادعای اینکه نوری در جنگ داخل جناحی رژیم لو داده شده ( که حسن داعی در برنامه های تلویزیونی امثال علیرضا میبدی و شهرام همایون خبر از اطلاع قطعی خود از ۲-۳ منبع صددرصد مطمئن داخل حکومت می داد!) مانور داد. بعد دربرابر این سوال طبیعی که چرا این تضاد جناحی را در سوئد خواسته اند حل کنند، فرمودند که برای سفید کردن ایرج مصداقی بوده!
رجوی بی آبرو در این ۲۶ ماه دمی از توطئه دست نکشیده است. بدنبال برنامه های آقای مصداقی در میهن تی وی و فشار افکار عمومی و عملا با رد ادعاهای قبلی خود که حتما همه پیگیران این پروسه می دانند، بعد از چند ماه مجبور شد اجازه ورود چند نفر را بدهد. اما بازهم چندین شاهد و شاکی اصلی، چه از درون زندان آلبانی و چه در میان جداشده گانی که بند نافشان بدلیل نیاز مالی یا… به رجوی وصل بود، اجازه شرکت نیافتند.
رجوی شاهدان خود را چنان مفتضحانه مجبور به شهادتی یکسان می کرد که تا حد ممکن از اعتبار پرونده بکاهد! بعنوان مثال همه باید درمورد دماغ تیز و عقابی نوری در شهادتشان ذکری می کردند! یا ماکت آقای مصداقی را با حذف محل دادگاه بعنوان ماکت خود ارائه کرده و دستور داده بود که به نقشه ها و ماکت های آقای مصداقی که همگی جزو اسناد پذیرفته شده دادگاه هم بود، نمیبایست استناد کنند!
رجوی درخواست وکیل جداگانه کرده و کنت لوییس را معرفی کرده بود. کسی که دادگاه او را نپذیرفت و مجاهدین خود حقوقش را می پردازند. به هررو کنت لوییس بازیگر نقشه های سخیف رجوی در دادگاه در مدد رسانی به نوری و وکلایش شد. در این ارتباط چنان رجوی به ذلت و خواری تن داد که در جلسه دادگاه روز ۹ مارس، نوری صریحا از کنت لوییس سپاسگزاری کرد و به او گفت که مواضع کنت لوییس در جهت تبرئه اوست! همچنین بروشنی بیان کرد که : من و شما با هم در یک جبهه هستیم و دشمن مشترک هردوی ما «ایرج» (مصداقی) است! تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
برای من که شناختم از سازمانِ به فرقه بدل شده رجوی، از بسیاری از افرادِ حتی سیاسی، بسیار بیشتر بود، همواره دردناک بود که می دیدم چگونه شخصیت ها یا گروه و دسته هایی از مخالفین با توهم بسیار، سابقه مبارزات درخشان مجاهدین زندانی دهه شصت را همچنان به نام این فرقه نوشته و از آنان به سازمانی در جبهه مردم یاد می کردند. درحالیکه به یقین اگر رجوی به قدرت می رسید ما داستان خمرهای سرخ کامبوج را هم علاوه بر مسائل مذهبی تزریقی تجربه می کردیم. البته احتمالا در بخش اداره سایر موارد کشور، به نسبت رژیم کنونی میتوانستند مثبت باشند.
آخرین نمایش رجوی هم با شکست مفتضح دیگری روبرو شد. رجوی برای به شکست کشاندن این دادگاه بوسیله وکیل خود کِنِت لوییس از دادگاه درخواست کرد که عنوان نسل کشی را به عناوین اتهامات نوری اضافه کند. ادعایی که از ناحیه برخی افراد جاهل ولی پرمدعا هم قبلا مطرح شده بود و پاسخش روشن بود. رسیدگی به جرائم نسل کشی و جنایت علیه بشریت در دادگاه های سوئد برای جرائمی که قبل از اول ژوئیه سال ۲۰۱۴ اتفاق افتاده ممکن نیست (دادستان برجسته این پرونده خانم کارلسون نیز در مصاحبه خود بروشنی موضوع را توضیح داده بود. 1) و لذا برای جرائمی تحت عنوان جنایت علیه بشریت و نسل کشی که ۳۳ سال پیش رخ داده نمیشود در سوئد رسیدگی کرد و درصورت پذیرفتن آن حمید نوری است که رها می شود. این را اگر امثال خانم دلجو آبادی و بخشی از سیاسیون چپ ما نمی دانند و ندانسته نظر هم می دهند، کنت لوییس و رجوی باآگاهی کامل و به نیت رها شدن نوری این را مطرح کردند.
اما خوشبختانه این توطئه رجوی هم به شکست رسید و دادگاه عنوان را مناسب مدارک پرونده نوری ندانست و درخواست فرقه و وکیلش را بدون حق پژوهش رد کرد. داغ ننگی دیگر بر پیشانی رجوی و فرقه اش.
اما گروه دومی هم بودند. آنانی که در این دوران به وسط میدان پریدند و گرد و خاک کنان و صرفا به قصد خودنمایی، چپ و راست نظرات مشعشعانه کارشناسی دادند که این گروه لیستی طولانی دارد و در این مختصر نمی گنجد. اما بیان چند نمونه، از زاویه درک فشارهای سنگینِ همه جانبه بر بانیان اصلی این پرونده و صبوری و تحمل فوق العاده آنان که همچنین از نظر من، نشانه های روشن ضعف ها و کجی های جامعه ما می تواند بود، شاید بد نباشد.
من شخصا با توجه به پروسه سخت و سنگین تبعید و دربدری با سه فرزند، در این ۳۹ ساله از شناخت بالایی نسبت به بسیاری از افراد و نام ها برخوردار نبودم. به ویژه قبل از فراگیر شدن اینترنت و فضای مجازی. وقتی در دستگیری حمید نوری، نام کاوه موسوی با عناوین دهان پرکنی چون دکتر حقوق و استاد دانشگاه در حقوق بین الملل و قاضی در … مطرح شد به شخصه خوشحال شدم که چنین فردی در جمع دادخواهی حاضر است. او هم از فرصت استفاه کرده و ستاره برنامه های تلویزیونی شده بود! اما بتدریج باتعجب بسیارِ امثال من، چهره اش را رو کرد و در روزهای آغاز شدن دادگاه، در اتاق های کلاب هاوس و هرجایی که بلندگویی یافت نمایش کثیفی از ماهیت خود داد که بی اغراق چندش آور بود. همراه فرقه رجوی او هم مدعی نجات پرونده از سقوط شده و مدعی ایرج مصداقی شده بود! این نمایش در صحنه دادگاه و حضور کوتاهش هم ادامه یافت!!
اما جالب تر این بود که همان اوائل کار جناب حسن شریعتمداری هم بدلیل حضور کاوه موسوی در شورای گذار، «حاجی اَنَ شریک» گویان، مدعی بانی دستگیری حمید نوری شدن شورای گذار شد!
بابک عماد را با شرکتش در دادگاه مردمی ایران تریبونال می شناختم و برایش چون همه کسانی که برای آن دادگاه زحمت کشیدند احترام قائل بودم. اما آنچه او در جریان این دادگاه کرد را خنجری از پشت به دادخواهی و دادخواهان میبینم. آوردن وکیل سوپرراست مهاجرت نیما رستمی و معرفیش به خانواده های چپ و تلاش هایی که عملا منجر به غیبت شهادت چهره هایی کلیدی چون منصوره و جعفر بهکیش در پرونده نوری شد. لاله و لادن بازرگان هم اگر هوشیاری بخرج نداده بودند در تارهای تنیده شده اینها افتاده و از دادخواهی کنار رفته بودند. مدد رسانی به وکلای حمید نوری بوسیله نیما رستمی و به نوعی آدم فروشی و هرز بردن انرژی ها را مصداق «دیگی که برای من نجوشه، سر سگ توش بجوشه!» می دانم.
اما کسی که بازارش حسابی گرم بوده، خانم دلجو آبادی است. دلجو آبادی، مدیر سازمان همبستگی با پناهندگان ایرانی و پژوهشگر حقوق بشر است و تلاش های خوبی هم دراین رابطه گویا داشته است. اما ظاهرا کلمه «حقوق» در تیتر ایشان سبب شده که خود وی و دعوت کنندگان وی در تلویزیون ها و رادیو ها و روزنامه ها، او را صاحب نظر در مسائل «حقوق بین الملل» هم بدانند! اظهارات او و حتی اصرارش در مورد لزوم تغییر عنوان پرونده نوری به نسل کشی و جنایت علیه بشریت علیرغم دلایل مطروحه درجهت غیرقابل طرح بودن این پرونده با این عناوین، مرا حیرت زده می کرد. اما این خانم هنوز از این کلاه شعبده بازی ادعاهای دیگری را هم بیرون می کشید که متاسفانه بسیاری بویژه دوستان چپ، به او میدان می دادند. از جمله او می گفت چرا «امل کلونی» را برای وکالت انتخاب نکردند؟ یا اصلا بهتر بود جفری رابرتسون را که لندن هم بود انتخاب می کردند!
البته دادگاه نه به نام همسر جورج کلونی می چرخید و نه به صرف شهرت جفری رابرتسون!
به شهادت رابرتسون در روز ۱۰ مارس توجه کنید تا بدانید که اگر چنین انتخاب نادرستی صورت گرفته بود، پرونده نوری الان چه سمت و سوئی داشت.
یا اظهارنظر می کرد که یوران یالمارشون را ضعیف می بینم و انگلیسی نیما رستمی از او بهتر است!!! حتی کارش به انتقاد از قاضی دادگاه و دادستان ها و … هم کشیده بود و دوستان هم متاسفانه برایش هورا می کشیدند و دعوت پشت دعوت در کلاب هاوس و… که این سخنان هرچه بیشتر ایجاد شک و ابهام می کرد.
چرا؟
اینهمه کارشکنی از چه خصوصیت نادرست فرهنگی ما ایرانی ها نشأت می گیرد؟ چرا بجای همراهی و تقویت یکدیگر گاها بدون نیت بد، زیر پای یکدیگر پوست خربزه می اندازیم؟ چرا خود را همه چیز دان می دانیم و در هرموردی حتی تخصصی، بدون آگاهی نظر می دهیم؟
میگوئيد چرا می پرسم؟
چون باور دارم که بسیاری از این افراد منجمله خانم دلجو آبادی، کاملا در جبهه مردم تلاش می کنند. اما همه این سنگ اندازی ها گواه کجی ها و فرهنگ خودبزرگ بینی نابجا و استبدادی در ماست. شاید بواقع به نیاز این بازنگری فرهنگی توجه کنیم. همه ما شاهد روزانه این فرهنگ غلط هستیم. کافیست کسی طرح مطلب یا مشکلی را بکند، دیده ایم از هرطرف متخصص و دکتر و صاحبنظر است که ظاهر شده و به خود اجازه هرنوع اظهارنظر حتی تخصصی را می دهد! درشرایط عادی این کج و کولگی های ما شاید با نمودی اندک و بظاهر بی خطر برسد، ولی این خودبینی ها و دخالت های نادرست ما در مواردی می تواند به ضربه ای اساسی به مبارزه مان درجهت آزادی مردم ایران از اختاپوس حکومت اسلامی بدل شود. چه زیبا گفته اند که «خوش بود گر محک تجربه آید به میان»
خیر پیش
منیژه حبشی
۱۱ مارس ۲۰۲۲ برابر با ۲۰ اسفند ۱۴۰۰
————————————————–
1- همانطور که دادستان لیندوف کارلسون نیز در بیانیه ۲۷ ژوئیه ۲۰۲۱ نیز تاکید کرد جرم بینالمللی “جنایت علیه بشریت” نمیتواند جزو اتهامات بازداشت حمید نوری باشد:
“قوانین داخلی سوئد جنایات علیه بشریت را که پیش از اول ژوئیه ۲۰۱۴ ارتکاب یافتهاند شامل نمیشود و چون افعال مجرمانه مورد ادعا پیش از این تاریخ اتفاق افتادهاند کیفرخواست نمیتوانست بر این اساس صادر شود. در نتیجه کیفرخواست بر اساس جرائم علیه قوانین بینالمللی که یعنی جرایم جنگی و همچنین قتل عمد صادر شد.”
حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.