امین گل مریمی در کودکی پناهنده به آلمان آمد. او می گوید وقتی 15 ساله بود، او و بسیاری از جوانان دیگر را از کلن به عراق آوردند – به اردوگاه نظامی که توسط یک سازمان ایرانی به نام مجاهدین خلق اداره می شد. او اولین نفر از قربانیان این فرقه سیاسی است که داستان خود را به نام خود منتشر می کند.
نوشته لویزا هومریچ
Amin Golmaryami kam als Flüchtlingskind nach Deutschland. Mit 15 sei er zusammen mit vielen anderen Jugendlichen von Köln in den Irak gebracht worden, sagt er – in ein Militärcamp einer iranischen Organisation namens Volksmudschahedin. Er ist das erste jener Opfer dieser Politsekte, das seine Geschichte unter seinem Namen öffentlich macht. Von Luisa Hommerich
کامنت آقای حنیف حیدر نژاد بر روی همین گزارش در پست فیسبوکی من گذاشته اند را ذیلاُ می آورم:
«مقاله بصورت مفصل به سرنوشت امین گل مریمی می پردازد. اینکه چطور پدر و مادرش در ایران با سازمان مجاهدین رابطه داشتند و اینکه او در ایران به دنیا آمده است. بعد به دوران زندگی در عراق میپردازد و کشته شدن پدر در عملیات های مجاهدین، حمله ایالات متحده به عراق در جریان جنگ کویت و انتقال قاچاقی بچه های مجاهدین از عراق به کشورهای مختلف، از جمله به آلمان.
قسمت دیگر مربوط است به دوره نوجوانی امین در آلمان و نگهداری غیرقانونی آنها توسط مجاهدین و فشار اداره های آلمان به سازمان مجاهدین که این بچه ها ر از آنها گرفته و به سرپرست های قانونی بدهند. برنامه های مختلف سازمان مجاهدین برای کنترل بچه ها، شستشوی مغزی آنها، محدود کردن رابطه با خانواده، تحریک بچه هائی که کمی بزرگتر شده بودند به بازگشت به عراق و …
بعد از چند سال باز گشت امین و دو برادش به دلیل همین تبلیغات و شستشوی مغزی به عراق. در این زمان امین 15 ساله بوده. سازمان مجاهدین دلیل بردن آنها به عراق را دیدن مادر عنوان کرده بود، ولی از همان اول با پوشاندن لباس نظامی آموزش های نظامی را شروع می کند.
امین از ترس ها و فشارهای روحی خودش در قرارگاه اشرف و محدود بودن رابطه او با دیگر نوجوانانی که از آلمان می شناخت حرف میزند. جداسازی های جنسیتی، جلسه های ایدئولوژیک و زیر فشار قراردادن افراد برای انتقاد از خود و بیان رویاهای جنسی از جمله این فشارها بوده.
بعد از سرنگونی صدام تلاش های او برای جدا شدن از مجاهدین و انتقال به آلمان بی نتیجه می ماند. در نهایت زمانی که مجاهیدن از کمپ اشرف به لیبرتی منتقل می شوند او موفق می شود از طریق ارتباط مخفیانه با یکی از کارمندان سازمان ملل وضعیت خودش را توضی و جزء اولین گروهی می شود که از عراق به آلبانی منتقل می شود. او با دو برادر دیگرش و چندین نفر دیگر که در نوجوانی از آلمان به عراق منتقل شده بودند از سازمان مجاهدین در آلبانی جدا و بعد از چند سال با کمک یک دختر از جداشدگان سازمان مجاهدین که مثل خود او مدتی در عراق بوده، موفق می شود خود را به آلمان برساند.
امین هنوز از آن همه فشارهای روحی و زخم هائی که بر روان خود دارد رنج می برد، اما توانسته خود را دوباره پیدا کرده و زندگی اش را آنطور که می خواهد پیش ببرد.
او پیش بینی کرده که بعد از انتشار این مقاله شاید مجاهدین به او حمله کرده و در اینترنت به تخریب شخصیت او پرداخته و یا به او اتهام بزنند. به همین خاطر از قبل اقدامات احتیاطی لازم را انجام و با وکیل تماس گرفته تا اگر لازم شد از راه های قانونی اقدام کند.»
لینک گزارش به زبان آلمانی:
حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.