پیام رجوی با تاریخ سه روز بعد، و بازمصرف  بانو مرضیه  سیامک نادری

seyamaknaderi October 13, 2019 Comments Off on پیام رجوی با تاریخ سه روز بعد، و بازمصرف  بانو مرضیه  سیامک نادری
پیام رجوی با تاریخ سه روز بعد، و بازمصرف  بانو مرضیه  سیامک نادری

دروغ و دغل های رجوی با بانو مرضیه …، بانو مرضیه هدیه (فرش) مریم رجوی را نپذیرفت…

در حالیکه امروز ۲۰مهرماه ۱۳۸۹ است، مسعود رجوی پیامی به تاریخ ۲۳ مهر۱۳۸۹  برای درگذشت بانو مرضیه  انتشار داده است. نمی دانم این  اشتباه از رجوی است یا مسئولن سایت مجاهدین خلق؟. اما اسکیزوفرنی و سایر بیماریها و انگ ها و اتهاماتی که نثار دیگران می کنند گویا بیشتر دست و پای خودشان در چنین مواردی گیر کرده است.

لینک سایت مجاهدین و پیام رجوی ضمیمه است:

https://leader.mojahedin.org/i/news/69519

 

در تنگنای شکست ها و بی آیندگی استراتژیک، سیاسی و تشکیلاتی ، و همچنین روشنگری های  جدا شدگان ازتشکیلات مجاهدین و شورای ملی مقاومت در باره حقایق آنچه درتشکیلات مجاهدین در اشرف ، لیبرتی و آلبانی  وهمچنین درشورا گذشته و می گذرد، رجوی را ناگزیر ساخته برای نشان دادن چهره انسانی و مقبول ازخود، یکبار دیگر به بانوی آواز ایران را چنگ بزند تا شاید آبرویی برای خود بتراشد.

ذیلاً چهار نمونه از حقایق روشن شده در باره بانو مرضیه را می آورم تا بتوان از سوء استفاده و  بازمصرف بانوی آواز ایران بسود منافع سیاسی رجوی آگاهی یافت.

نمونه اول:

 ۱) نامها و یادها بخش چهارم – جانان خرم

حتی وصیت نامه مادر بزرگمو(بانو مرضیه)، مجاهدین به من ندادند.

قسمتی از مصاحبه محمد رضا شاهید با جانان خرم ( نوه بانو مرضیه) را، ازدقیقه ۵:۰۵  از گفتار به نوشتار پیاده کرده ام( سیامک نادری)»

جانان خرم:«‌مادر بزرگم ( بانو مرضیه) خاطرات خودش را داشت، ازسن ۷سالگی اینهارا نوشته بود تا همون روز، ویک مقدار خیلی زیادی ازاینها رو آتیش زد.»

محمد رضا شاهید:« و چرا؟»

جانان خرم:« قبلش می خواست چاپ کنه، ولی نمی دونم چی شد که.»

محمد رضا شاهید:« احساس هنرمندانه دیگه بلاخره.»

جانان خرم:« تصیم گرفت یک مقدار زیادی شو بسوزونه، و این چیز هایی که مونده بود همه صفحه صفحه بود، ومن هم به هرحال بخاطر اتفاتی که افتاده بود، که میدونید حتی وصیت نامه مادر بزرگمو مجاهدین به من ندادند، ومن چرک نویس وصیت نامه رو توی یکی از آلبوم عکسها پیدا کردم که پشت( با دست نشان میدهد)  عکس بود.»

محمد رضا شاهید با تعجّب می پرسد:« چرا ندادند؟.»

 جانان خرم:« نمی دونم، چند صفحش هم نبود البته؟(چرک نویس ها

محمد رضا شاهید با تعجّب می پرسد:« ولی چرا آخه دراختیار، ایشون چرا ؟»

جانان خرم:« چون توی عراق نوشته بودند وصیت نامه شونو»

محمد رضا شاهید:« ولی چرا به شما ندادند که نوه شان بودید و به ؟»

جانان خرم:« نمی دونم ولی من هم چندین بار ازشون  خواستم ولی خُب کسی چیزی نگفت و اون چند صفحه ای هم که نیست!، نیست!. ومادر برزرگم ازسالها پیش، درست بغل قبر مادرشون توی امامزاده عبدالله ابن بابویه یه قبر خریدند که توی وصیت نامه نوشته بودند که حتماً اون روزی که از دنیا میرن، برای همین ما مادر بزرگمو به امانت بخاک سپردیم اینجا(پاریس).»

لینک مصاحبه ضمیمه است:

https://haghighatemana.com/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%D8%A7-%D9%88-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85-%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86-%D8%AE%D8%B1%D9%85/

 

نمونه دوم:

۲) قسمتی از کتاب« حقیقت مانا، گزارشی به سه نسل،‌خطاب به رجوی»:

احمد شاملو، درسازمان، بدتراز پاسدار نام می گیرد. و تا زمانیکه زنده بود، نامش و شعرش درتشکیلات مورد لعن و نفرت بود وحتّی در تشکیلات گفته شد که: برای خمینی شعر سروده !.و…( من تا سال ۸۹ این حرف را باورکرده بودم. چون هیچ اطلاعی بغیر ازحرفهای سازمان نداشتم!)

زیرا احمد شاملو هیئت فرستاده شده توسط مریم رجوی( دکترهزارخانی ومهدی ابریشمچی) را برای اینکه او در کنارمجاهدین باشد، با جواب منفی،  پس زده بود و همین باعث کینه کشی رجوی بود.

پس از درگذشت شاملو، رجوی پیام بلند ستایش آمیزی، او را شایسته جایزه نوبل دانست. همه ما درسالن به هنگام شام واخبار سکوت تلخی کرده بودیم، زیرا حرفهای پیشین سازمان در یادمان مانده بود.

کما اینکه آقای دکتر کریم قصیم  دریادداشتی تحت عنوان:«عذرخواهی از آقای ایرج شکری» درفیسبوکش نوشته اند:« …به هرحال اکنون که دیگر مهر حفاظت از اسناد و نامه ها و …. را خودسرانه و شورا شکنانه از قفل برداشته اند. حالا که درب  این آرشیو (و ماده ۴ اساسنامه را) خودشان شکسته اند ، پس لطفا صورت جلسه حل اختلاف با خانم مرضیه عزیر را هم منتشر نمایند، صورت جلسه گزارش دیدار با شاملو را و اهانتهای چارواداری نسبت به شاملو را هم منتشر کنند …. تا مردم بدانند  چه نوع رفتارهای سیاهی را در نشستها باب کردند …»

همچنانکه ایرج شکری درنوشته ای تحت عنوان« چرا با دکتر هزارخانی گفتگو نکردم»: نوشته است:«… من از طریق گردانندگان جلسه پیغام داده بودم که می خواهم چند دقیقه ای با مسعود رجوی در مورد کار نشریه شورا صحبت کنم. در حاشیه یکی از نشست ها، این فرصت فراهم شد و در حالی که محسن(ابوالقاسم) رضایی هم کنار من بود من ماجرای حذف اسم شاملو از مصاحبه ام با دکتر را با مسعود رجوی مطرح کردم و گفتم اعمال حق وتو از طرف دوستانش در این مورد کار نادرستی بود. انتظار من از «مسعود رجوی»، کسی که در نیمه خرداد سال۶۰ در پاسخ به پیامی که گروهی از نویسندگان و شاعران(از جمله شاملو) به مناسبت سالگرد شهادت بنیانگذاران سازمان مجاهدین فرستاده بودند، پاسخ را خطاب به شاملو فرستاده بود و از او با عنوان« شاعر شاعران، خورشید درخشان آسمان ادب ایران» نامبرده بود(مجاهد شماره ۱۲۳ – ۱۴ خرداد ۱۳۶۰)، این بود که این عمل دوستان خود را تقبیح کند، اما من با برخوردی رو به رو شدم که واقعا برایم عجیب و دور از انتظار بود. او از محسن رضایی سوال کرد که مساله مصاحبه من با دکتر هزارخانی، مربوط به قبل از رفتن «شریف» و دکتر هزارخانی به دیدار شاملو (وقتی به سفر خارج کشور آمده بود) بوده است، یا بعد و اضافه کرد که اگر بعد از آن بوده که این که دیگر اهمیتی نداشته است و همانجا اضافه کرد که «من مریم را به خاطر فرستادن شریف به طور جدی مورد انتقاد قرار دادم، دکتر هزارخانی رفته بود کافی بود حالا[شاملو] این را می تواند همه جا خرج کند»). من واقعا از این حرف او به قول معروف «خشکم زد» که این بابا چه می گوید، این مسعود رجوی است که چنین دچار خود بزرگ بینی بیمارگونه شده است؟ چطور این آدم نمی فهمد که شاملو بزرگتر از آن است که نیازی به «خرج کردن» اعزام فرستاده از سوی مجاهدین و درخواست از او برای ماندن در کنار حضرت ایشان را داشته باشد.»

« پس ازانقلاب ایدئولوژیک که فضای تشکیلات روزبروز امنیتی تر می شد. سال ۷۳به بعد رسماً گفتند که افراد برکمد های فردی خود قفل نزنند و می گفتند: «مگرما اینجا دزد داریم که قفل می زنید؟!. »در حالیکه اوّلین دزد، خود سازمان بود که کمد ها را بازرسی می کرد. (پیش از این قفل زدن چیز عجیبی نبود ومرسوم بود وقفل را هم سازمان می خرید ودرتدارکات مقر ها هم موجود بود!.)  من تعجب کردم که بعضی ها از چک کردن کمد یا صندوق خانم مرضیه و شکایت او درشورا و تشکیل جلسه رسیدگی به این امر…و فحاشی محمد علی شیخی که عنوان «نمانیده استادان متعهد دانشگاهها و مدارس عالی کشور» درشورا،‌ بدون صلاحدید شخص رجوی، نبوده ونیست!. چنین مسئله ایی حتّی درحیطه مریم رجوی هم نبوده ونیست! درسطح  عنصری همچون شیخی نیست که به بانومرضیه فحاشی کند. بیشترین ترس او(شیخی)، ازچنین هتاکی نه ازبانو مرضیه، بلکه از قضا باید از واکنش شدید سازمان باشد، که بانو مرضیه مهمان اوبوده،  مشاور فرهنگی رئیس جمهور بوده؟. به همین دلیل برای فحاشی دستش باز بوده برای چنین اقدامی وازقبل خط و ربط را به او داده اند و توجیه شده بود… البته چنین برخوردی با خانم مرضیه، رجوی قیمت زیادی می دهد و اوّل ازهمه قلب مجروح مرضیه است! امّا قیمت ثبت شدن این عمل دررابطه با بانو مرضیه(دستبرد به صندوق) به هیچ وجه قابل جبران نیست! .چون رجوی می داند بانو مرضیه بدلیل علوطبع حاضر به بازگویی این بخش ازوقایع مجاهدین وشورا، وبکار گیری این عنصر مفلوک(شیخی) برعلیه او وشکستن حرمتش، نبوده ونیست. و رجوی هم روی همین سکوت خانم مرضیه سرمایه گذاری می کند وسناریو فحاشی را توسط چنین فردی پیاده می کند!. درون تشکیلات نیز همیشه چنین عناصر مفلوکی(شیخی) که پرونده های بسیاری نزد سازمان دارند از آنها چنین استفاده هایی می شود. ویا اینکه چنین افرادی خودشان فضا را حس کرده ونقش مهاجم را بازی می کنند. تفاوت شورا با سازمان دراین است که درسازمان و تشکیلات چنین شیوه هایی ازصبح تاشب درهمه اموراجرا می شود و افراد مهاجم نیز، همیشه نورچشمی بوده و ازمصونیت برخوردارند. در واقع اینها همان لباس شخصی های آتش بفرمانان بیت رهبری عقیدتی هستند. آمّا همه مردم میدانندکه «نیروهای خود سر» حتّی دردرون رژیم آخوندی، سرشان تنها درآخور ولی فقیه است.

چرا به صندوق شخصی خانم مرضیه ونوشته های او دستبرد زده اند؟.

درتشکیلات سازمان برای تشخیص وضعیت افراد، مخفیانه کمد فردی راچک می کنند که چه وسایلی را نزدشان نگه می دارند: ازعکس خانواده یا نامه ها ی آنها و نوشته ها و… پی به وابستگی او می برند. به همان دلیلی که کمد فردی مهدی افتخاری (فرمانده فتح الله ) را گشته بودند. اوهرنامه ای که به رجوی یا سازمان می نوشت دونسخه داشت که نسخه دوّم نامه هایش را درکمد او بدست آوردند وبه رجوی دادند. ورجوی درنشست طعمه ازاو می پرسید:‌« این نسخه دوّم را برای چه روزی نگه می داشتی؟!. می خواستی درآینده چه استفاده ایی ازآن بکنی؟!.»

سوء استفاده رجوی ازخانم مرضیه درتشکیلات

تنها کسی که رجوی، پشت سراوهرگزهیچ حرفی نزده بود، خانم مرضیه بود. واتفاقا بعکس، همیشه به نیکی ازاو یاد می کرد و می گفت:« اوهمه چیزداشت وبا آمدن به نزد مجاهدین وارتش، اوپرداخت کننده بود نه دریافت کننده!.»

امّا پس ازنشست ها ۴ماهه طعمه درسال ۸۰ ومحاکمه وتصفیه حساب با همه افراد تشکیلات!، که درواقع اگرحمله ۱۱سپتامبرتوسط بن لادن پیش نیامده بود، واقعاً معلوم نبود که نشست طعمه به کجاها بکشد!. زیرا درحضورخودش ومریم سرکوب مطلق وعلنی رابنا گذاشته بود. پس ازاین نشست ها، یک نشست دیگر گذاشت بنام «لب پرخوردن» ودرپایان این نشست همه باید متنی را که از پیش توسط رجوی نوشته شده را امضا کنند وطبق متن دیکته شده تعهد بدهند که ازاین پس لب پرخوردن درمسائل سیاسی وخطی و… نداریم و تعهد می دهم درصورت نقض این تعهد، یگان یا جمع در دسترس مسئول تعیین تلکیف من است.

این تعهد نامه بسیارتوهین آمیز بود کما اینکه هنوزچند ماه ازنشست طعمه نگذشته بود وهرسه ماه یکبار تعهد می گرفتن، و در واقع نسق کشی می کردند!. امّا سوء استفاده رجوی ازخانم مرضیه اینجا بود که اوهیچ چیزی ازنشست طعمه ومحاکمات و زد وخوردهای فیزیکی و تف وصندلی و لنگه کفش پرتاب کردن و فحاشی توسط بالاترین مسئولان سازمان و… خبری نداشت. درپایان نشست ها، روز آخر رجوی نشست گذاشت ویکباره وسط نشست خانم مرضیه هم به سالن نشست باقرزاده آمد ودرردیف جلو نشست. رجوی با تلطیف بیان و با شوخی وخنده وطنز، برخلاف روزهای قبل درنشست، با مصادره همه امورنامشروع توتالیتاریستی درمصادره کردن به جنایات رژیم آخوندی وامر مبارزه …، به خانم مرضیه هم گفت:« شما هم امضا می کنید؟.» خانم مرضیه گفت:« بله سردار!، من هم امضا می کنم.» وخانم مرضیه سپس درحین خواندن متن با خنده گفت:« من هم تعهد می دهم لب پرنخورم.». رجوی با این کارش بعد ها می گفت:« ببینید، خانم مرضیه درسن پیری و۷۰ سالگی، وبعنوان رزمنده ارتش آزادیبخش تعهد می دهد که لب پرنخورد!.» وهمین را اهرم فشار برعلیه دیگران می کرد.  کاش خانم مرضیه فقط یک ثانیه نشست های سالن میله ایی ونشستها محاکمه طعمه را می دید!. در طی این سالیان تا کنون من برای صفای وجود این زن بسیارارزشمند ازخصائل انسانی!، ارزش واحترام بسیار زیادی قائل هستم.

 

۳) نمونه سوم:

بانو مر ضیه هدیه مریم رجوی را نگرفت …

هدیه دادن یکی از ابزار هایی بود که رجوی برای حفظ و نگه داشتن اعضای سازمان، شورا و یا هنرمندان صورت میگرفت. یکبار مسئولین شورای رهبری یک هدیه ای ازطرف مریم رجوی  به بانو مرضیه تقدیم می کنند، وبانو مرضیه درپاسخ به آنها می گوید که من هدیه نمی پذیرم( و این را از خصائل و ارزشهای انسانی و روحی  خود میدانست) اعضای شورای رهبری زنان از این واکنش بانو مرضیه بشدت جا می خورند و می گویند:« این هدیه خانم ( مریم رجوی ) است. اگر نگیرید خیلی بد میشود.» و بدین شکل بانو مرضیه را ناگزیر از پذیرش هدیه می کنند. لازم به توضیح است که این هدیه فرشت دستبافی بزرگی بود که تصویر مرضیه برآن نقش بسته بود و احتمالا از ایران بافته اند و بصورتی مخفیانه به فرانسه برده بودند تا بدین وسیله  بانو مرضیه را در محذوریت اخلاقی قرار بدهند.

 

منوچهر سخائی بدون سنگ قبر؟

 

رجوی و مریم در حال دیدار با منوچهر سخائی

درپایان باید بگویم وقتی از فیسبوک خبردار شدم که آقای منوچهر سخائی پس از درگذشت سنگ قبر ندارد، برای من بسا ناگوار بود…، باورم نمی شود مریم رجوی که دریک فقره یک میلیون یورو به آلخود ویدال کوداراس و حزب دست راستی اسپانیا کمک مالی می کند چطور نمی تواند هنرمندی که سالیان برای آنها آواز خواند، بدون سنگ قبر باشد.

شعری در باره حاکمیّت پلید آخوندی درسال ۶۱ از زندان قزل حصار بیادم مانده است:

«دوسه روزی که وطن دست کفن دزدان است                عجبی نیست که این مُرده ما بی کفن است»

اینک باید در باره دوسوی یک همسویی های ولایت فقاهتی و جانشین بلامناع و تردید ناپذیر او( ولایت عقیدتی)باید گفت:

« دوسه روزی که اپوزیسیون دست کفن دزدان است        عجبی نیست که این مُرده ما بی گور است»

با درود به بانو مرضیه و منوچهر سخایی

 

۴) نمونه چهارم:

بخودم می گویم سیامک همین نوشته کافیست اما نام بانو مرضیه قرین نام اعضای  دیگر نیز هست و قسمتی دیگر از کتاب« حقیقت مانا» در باره پروژّ ه رفع ابهام و زندانهای رجوی در سال ۱۳۷۳ را ذیلاً می آورم:

نوازنده ضرب بانو مرضیه در زندان سال۷۳  دراشرف

 

محمود دالوند با شبرنگ زرد  و سوسن ( عذرا علوی طالقانی) با شبرنگ قرمز مشخص شده اند.

محمود دالوند از زندانیان سازمان در سال ۱۳۷۳ بود و باهم دریک سلول زندانی بودیم و در دادگاه سال ۷۴ نیز با حضور رجوی بعنوان رئیس دادگاه بعنوان متهم شرکت کردیم.

« درلحظات پایانی دادگاه، سوسن (عذرا علوی طالقانی) رئیس ستاد ارتش، در حضور رجوی یکباره رو کرد به سمت ما و با تهدید وغیض گفت:«هرچه بوده و هر بحثی شده همین جا(دادگاه) موضوع اش بسته شود، از اینجا که رفتید دیگر از این موضوع با هیچ کس، حتّی درمیان خودتان در همین جا صحبت نمی کند.»بعد با غیض تهدید کرد:« هرکس ازاین مسئله(زندان ودادگاه ) چیزی به کسی بگوید می کشیمش!.» با شنیدن این حرف شوکی به من وارد شد. باورم نمی شد که چنین حرفی شنیده ام. سرسوزنی فکر نمی کردم با چنین روح دوگانه وبیرحمی ما را مورد خطاب قرار دهند. ما دردادگاه، نه تنها هیچ انتقاد یا اشکالی به این دوره نگرفتیم، بلکه من خودم دراین دادگاه مطلق به رجوی دست بازدادم برای بازجویی وکابل …خودم دادم…و خاطره ایی ازشکنجه خواهری درراهرو بازجویی تعریف کردم…، خیلی سخت بود ما به رهبری می گفتیم عاشق سازمان وشما هستیم، امّا سوسن با چنین روحی ما را تهدیدمی کند؟. و رهبری هم بشنود و سکوت بکند؟!. الآن که دارم می نویسم پس از۲۱سال، برای اوّلین باربه ذهنم می زند که رجوی هم آنجا بود و شنید؟!. امّا هیچ چیزی نگفت؟!. ما عادت کرده بودیم و یا عادتمان داده بودند که هیچ وقت درباره اعمال و واکنش های رجوی فکر نکنیم. به همین دلیل درطی این ربع قرن دراشرف هیچگاه ذهنمان به سمت سوال کردن از رهبری نرفته!. راستی اگر جابرزاده و سیدالمحدثین و رجوی که بارها گفته اند محمد رضا روحانی گفته: «با دست باز هر کاری می خواهید بکنید؟ ما اینجا مسائل سیاسی حقوقی اش را حل می کنیم!»  پس چرا باید سوسن (عذرا علوی طالقانی) آنهم درحضور رجوی ما را تهدید به مرگ بکند؟ ، اگر واقعأ نمی ترسید پس این استناد به حرف های روحانی و متین دفتری و…چیست؟!. آیا روحانی می داند بدون هیچ حکم و اتهامی ۴ماه زندانی کردن و به دادگاه بردن وهیچ سندی نداشتن، جرم است؟!. بحث من و اتاق ما نبود، درجاهای دیگر چند نفر زیرشکنجه کشته شدند، شکنجه هایی وحشتناکی صورت گرفته، حتّی مشابه شیوه های «خانه های مسکونی» و شکنجه های ویژه رژیم؟!، و رکیک ترین فحاشی ها و تهدیدها به فرد و پدرمادر وخواهر و همسر…، (کاش آقای روحانی و قصیم یک نمونه چهرهٔ افرادی که شکنجه شده رامی دیدند و بویژه شکنجه ها روانی و…) آنها نمی دانند اگردراشرف بودند چه بلاهایی برسرشان می آمد!. شاهدین این شکنجه ها هستند و در آینده بیشتراز این افشاءخواهدشد.

 واکنش ها درزندان وسلول ها

یک سری فکرمی کردن که درراستای همان عملیات داخله می خواهند ما را آزمایش می کنند تا ببینند که چه کسانی شایستگی دارند. بعضی ها چک سال ۶۴ را مثال می آوردند. امّا دراتاقهای دیگرهمین قلعه ودرسایرزندانها ، به نسبت شکنجه هایی که بود، شکنجه ها تا حدّ مرگ وگرفتن اعترافات ویدئوی وسند سازی کتبی با دست خط توسط افراد برعلیه خودشان، درشوک سنگینی بودند چون هیچ حرمت انسانی را درزندانها وبازجویی های سال ۷۳برایشان باقی نگذاشتند.

درسال ۷۳ همه چیز مُرده بود، انسانیت ، شرافت،رحم ومروت و…! شکنجه سقف ایدئولوژیک داشت و رهبری مستقیم پشت مسئله بود.

نفررا لخت می انداختن داخل سلول و بین این همه، وقتی خودش را لخت می دید درهم شکسته و خُرد می شد. فحاشی هایی به مادروخواهر و…می شد که نه باورش ونه بیانش، هنوزهم برایم نه قابل فهم، ونه قابل بیان ونوشتن نیست…، نمی خواهم تکرار کنم، با تکرارآن خودم خُردمی شوم، خودم و خودمان پایین می آییم، این همان زجری است که می کشیم. کاش همه مان مُرده بودیم وبه چنین روزی نمی افتادیم. این شیوه ها متعلق به رژیم کثیف خمینی و آخوندی بوده وهست. اینک ما دردرون سازمان با نیروهای خودمان همان کارها را می کنیم. کاش موضوعش فقط مختص زندان ۷۳ بود…امّا این شروعی بود که پایانی نداشت.

۴ماه هواخوری نداشتیم

درطی این چهارماه هیچ کس ولو درحدّیک ثانیه هم هواخوری نداشت. تمام ترددّات زندانی برای بازجویی با چشم بند صورت می گرفت. داخل اتاق چشم بند داده بودند وازاتاق باید چشم بند می زدی بعد می بردند بیرون.

زندانبانان که مسئولین سابق ما بودند، با ما مثل مزدور ونفوذی…برخورد می کردند. تمام حرفها آنها فحاشی و توهین وتحقیروتهدید ونفرت… بود. وقتی هم خواسته ایی داشتیم می گفتند: برو گمشو مزدور…، کاش رهبری اجازه می داد تا حق شما را کف دستتان بگذاریم.

وضعیت غذا خوب نبود و احمد رازانی( زندانی سیاسی خمینی بود و درسال ۱۳۸۹ در اشرف خودکشی کرد) که مسئول صنفی اتاق بود تمام غذا ها را به دقت تقسیم می کرد.هیچ وقت میوه ای نداشتیم، ازدکتر و دارو هم خبری نبود. حتّی درعید نوروز ۹۴هیچ چیزی نداشتیم!. زمان سال تحویل را هم نمی دانستیم ، برایمان مهم بودکه زمان سال تحویل را بدانیم تا عید را جشن بگیریم. ما حدوداً ۴۰نفر دریک اتاق بودیم. من ازشورت یکی ازبچّه ها که رنگ قرمز داشت برای درست کردن کلاه حاجی فیروز استفاده کردم. (چیزی که عجیب بود شورت قرمز بود چون سابقه نداشت چنین رنگی در این یک ربع قرن که در ارتش بودیم برای ما آورده باشند بعضی از بچّه ها می گفتند: پارچه قرمز را از کجا آوردی؟. محمود دالوند (همان کسی که دراشرف برای ارکسترخانم مرضیه ضرب می نواخت) با قابلمه ضرب می زد برنامه رقص و ترانه و تئاتر و بازی … هم گذاشتیم تا سال نو را حسابی جشن بگیریم.»

وضعیت زنان زندانی بسا وخیمتر از شرایط ما بود….

فرح حاتمیان باشبرنگ زرد مشخص شده، درحال روبوسی با خانم مرضیه. خانم مرضیه نمی دانست که بسیاری از زنانی که با آنها روبوسی یا بامردانی که  دیدار می کند از زندانیان و شکنجه شدگان در زندانهای اشرف بودند…نه تنها خانم مرضیه بلکه خود ما و من نیز در طی این سالیان که در اشرف و لیبرتی بودم از مسائل بی خبر نگه داشته شده بودم، و هرگز حق نداشتم در این باره سخن بگوییم.

خواهر خانم فرح حاتمیان بنام ملکه حاتمیان( اشرف) همراه با برادرش موسی حاتمیان نیز از زندانیان سال ۷۳ درسازمان بودند و ملکه درسال ۱۳۷۶دریک تصادف ساختگی همراه با دو زن دیگر بنامهای ( مونا نوروزی و مریم طریقت نژاد) توسط سازمان مجاهدین به قتل رسیدند. ملکه حاتمیان از مخالفین روبوسی و …با مسعود رجوی بود.

در ۸ آذرماه ۹۵با موسی حاتمیان درباره رقص رهایی و روابط رجوی بطور عام زنان …صحبت می کردیم. اوگفت:« برای اولیّن بار من این حرف را از ملکه(خواهرم) شنیدم.‌ ملکه درسال ۱۳۷۶ چندماه پیش ازشهادتش گفت:« مریم رجوی به ما گفته اگر شما هم مثل برادران عطش نداشته باشد که مسعود را بغل کنید و ببوسید بایدبه ایدئولوژی تان شک کنید.» ملکه گفت:‌«همانجا بود که همه چیزدرمن فروریخت. و بعد گزارش نوشته بودم که پس تفاوت ما با خمینی چیست.» (هرکسی دراشرف باشد می داند معنی این سخنان که خطاب به بُت اعظم آقای رجوی باشد، چیزی جزمرگ در انتظار او نیست بویژه آنکه چنین سخنی را یک زن بر زبان رانده و گزارش نوشته باشد.)

تفاوت آنچه من ازگذر این دوران می بینم و به تحریر در می آورم  این است که من همه چیز را با پشت پرده جنایت، فساد و خیانت همراه می بینم، حقایقی که در طی این مدّت جمع آوری کرده ام. امروز باز هم مثل هفته پیش بر اثر ویروس  تب کرده بودم و شب پای اینترنت آمدم و تا خبر را خواندم ناگزیر باید روشنگری میکردم. من هرگز نمی توانم دست از خیانت رجوی بردارم. اگر چنین کنم این خیانت به مردم و خیانت به همه جانباختگانی است که در دهه ۶۰ و قتل عام ۶۷ سربدارشدند. ساعت ۱:۵۱ دقیقه صبح است و اکنون توانستم گزارش را بپایان برسانم. خطابم به رجوی و مریم این است که:« یقین کنید اگر من هم سکوت می کردم و نمی گفتم  و نمی نوشتم…دیگرانی خواهند آمد و حقایق را خواهند گفت. مگر می شود با چنین عملکرد خیانت باری بتوانید راهی برای خود متصور بدانید؟. نه هرگز!.

درچنین روزهایی که جهانی( دولت ها و مردم ) بر علیه حمله ترکیه به شمال سوریه و کشتار مردم و کودکان کُرد بپاخاسته اند، مسعود و مریم رجوی بدلیل منافع که در قبال ترامپ ( امریکا ) و اردوغان(ترکیه) دارد همچون قتل خاشقچی( منافع عربستان) ننگ سکوت را برگزیده اند. این درحالی است که حقوق بشر تفکیک ناپذیر است. و آنها نیز بزعم خود از پایبندی به اعلامیه جهانی حقوق بشر دم می زنند؟. قسم حضرت عباس مریم رجوی را باور کنیم یا دم خروس را؟. این همان زنی بود که می خواست درعراق سرپرستی ۱۰۰۰کودک یتیم عراقی را بعهده بگیرد؟. چنین نمایشاتی صرفاً بدلیل حفظ جان رجوی و حفظ اطلاعات جنایت و فساد و رقص رهایی او با زنان مجاهد بود و لاغیر، و  باقی ماندن تشکیلات مجاهدین در عراق. تا هر جدا شده ای النهایه به پلیس عراق تحویل دهند و روانه ایران تحت حاکمیّت رژیم جمهوری اسلامی شود و هر روشنگری را به رژیم آخوندی و وزارت اطلاعات آن نسبت دهد، تا حقایق را مشوه جلوه دهند.

مریم رجوی در مراسم عاشورا- مهر ۱۳۹۵

همچنانکه پیش از این نوشته بودم:

ننگ سکوت وخفت وخواری مریم رجوی درمقابل ترامپ و کشتارفلسطینان

لینک ضمیمه است:

ترامپ، مریم سلامت می کند – کُرنش نثارت می کند

خیانتکارانی مثل شما هرگز نمی توانند فکر کنند که افرادی مثل ما چگونه می توانیم سکوت کنیم که زیباتری های نسل ما درکنارمان سربدار شدند و ما هرگز سکوت نخواهیم کرد. روزی میرسد که وقتی تمامی حقایق روشن می شود…آنگاه نسل ما درخشش بیشتری پیدا می کند که با وجود چنین رهبران خائنی …، چه شجاعانه و صادقانه پای سوگند های اولین عشق و آزادی ایستادند.

درود بر طوقیان سربداران ۶۷

 

سایت حقیقت مانا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.