ایران وایر – در روزهای گذشته نامهای به امضای ۱۴ تن از فعالان سیاسی و مدنی منتشر شد و امضا کنندگان آن به صراحت استعفای آیتالله «علی خامنهای» و تغییر «قانون اساسی» را درخواست کردند. آنها این دو درخواست را مقدمه تغییرات آینده در نظام سیاسی ایران دانستهاند. امضاکنندگان این نامه از طیفهای سیاسی مختلف هستند؛ از سلطنتطلب تا جمهوریخواه.
«محمدحسین سپهری»، معلم خراسانی، یکی از امضاکنندگان این نامه است. او معتقد است مقصر تمام خرابیهای ۴۰ سال گذشته، شخص رهبر جمهوری اسلامی است. «ایرانوایر» از او درباره این نامه پرسیده است:
ایده نوشتن این نامه از کجا شکل گرفت؟
- حدود ۵۰ روز قبل در جلسهای با دوستان، صحبت از مسایل کشور بود. خروجی بحثها به مقصر که میرسید، قانون اساسی و شخص رهبر مطرح میشد. گفتیم بیاییم لکنت زبانمان را کنار بگذاریم و بگوییم این قانون اساسی ظرفیت خودش را در این ۴۰ سال نشان داده است و به آقای خامنهای بگوییم شما در ۳۰ سال گذشته هر کار که دلت خواست کردی؛ سیاست گذاری کردی، قانونگذار تعیین کردی، هر کسی را دلت خواست به قضاوت منصوب کردی، هر موردی که مد نظرت بود را در کشور اجرا کردی، اگر یک خیابان هم قرار بود به نام «شجریان» انتخاب کنند، چون شما خوشتان نیامد، گفتی تغییرش بدهند. خروجی حاصل کارتان را همه با چشم خود میبینند. یک بار مسوولیت کارهایت را برعهده بگیر. یعنی وقتی که کوچکترین اتفاق خوبی در کشور رخ بدهد،همه بخشهای خبری کشوراعلام میکنند که با چراغ راه قراردادن فرمایشات پیامبرگونه شما، به این نتیجه رسیدهایم. پس این خرابکاریها را هم برعهده بگیر. در همه بخشها، از خصوصی سازی گرفته تا هستهای، مقصر اصلی ایشان است.
- موافقان نامه هم دو بخش هستند؛ در داخل و در خارج از کشور. در داخل همه ملاحظاتی دارند. این یک شرایط عمومی برای همه فعالان است. در حقیقت بهدلیل سرکوبی که وجود دارد، نوعی خودسانسوری را اعمال میکنیم. ولی برای دوستان خارج از کشور محدودیتی وجود ندارد. ما با زبان فعالان داخل کشور، تصمیم گرفتیم نامه را طوری بنویسیم که تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد. امضاکنندگان هم در داخل باشند. سعی کردیم بخشهای رادیکال را تعدیل کنیم که دوستان دچار تردید نشوند. بخشی هم به نوشتههای اصلاحطلبان نزدیک بود که تغییر دادیم و شباهت را برطرف کردیم. یکسری از دوستان اول برای مشارکت اعلام آمادگی کردند ولی در ادامه منصرف شدند. جمع آوری امضا هم با دلگرمی و هم دلسردی همراه بود. شاهد منیت و بیاعتمادی هم بودیم. این یکی از دستآوردهای ۴۰ ساله جمهوری اسلامی است که در این مملکت کمتر کسی به دیگری اعتماد میکند. این پیش آمدن وعقب نشینیها قابل درک بود.
- درباره زمان انتشار نامه هم قرار شد زمانی باشد که با مناسبتهای حکومتی و تعطیلات مردم تداخل پیدا نکند. بعد ماجرای «پرستو» بازیها پیش آمد. برای همین گذاشتیم تا روز ۲۲ خرداد که یادآور حرکتهای اصلاح طلبانه هست تا به آنها هم پیامی بدهیم. در مورد امضاکنندگان تاکید داشتیم برای توازن و گستردگی پوشش نامه، از آدمهای شناخته شده که سابقه مبارزاتی دارند تا منِ سپهری معلم که مردم یک سال است از طریق کلیپهای سخنانم مرا میشناسند، باشند. الان در میان امضاکنندگان نامه هم سلطنتطلب و هم جمهوریخواه حضور دارند.
۴۰ سال از تاسیس جمهوری اسلامی و ۳۰ سال از رهبری علی خامنهای میگذرد؛ بزرگترین مشکلات ایران در حال حاضر کدام هستند؟
- سال ۱۳۵۷ مردم فرهنگ و بلوغ سیاسی نداشتند. اگر داشتند که چنین انتخابی نمیکردند.۴۰ سال رژیمی بر این کشور حاکم است که با هر روشی، حتی توسل به امور ماوراءالطبیعه، سعی کرده است تا مردم از نظر فرهنگ سیاسی پیشرفتی نداشته باشند.
دوم این که مردم تجربه آرمانخواهی شکست خوردهای دارند. آرمانخواهی اولشان انقلاب ۵۷ بود. دومین آرمانخواهی هم جنگ بود که وارد بحث آن نمیشوم. سومین مورد نیز آرمانخواهی اصلاح طلبانه بود که ما ۲۲ سال است گرفتار آن هستیم. در اصلاح طلبی، مردم با امید و آرزوهای زیادی وارد شدند. رای آوردن «محمد خاتمی» هم بین بد و بدتر اتفاق افتاد. در میان بدترین کاندیداها که «محمد محمدی ری شهری» بود، خاتمی رای آورد. خاتمی اندکی جامعه را به سمت گشایشهای سیاسی جلو برد ولی وقتی سیستم متوقفش کرد، کوچکترین مقاومتی نشان نداد و آنقدرعقب نشینی کرد که به «محمود احمدینژاد» رسیدیم. احمدینژاد هم که ما را برد تا نقطه پرتگاه. حکومت دید اگر ما شش ماه دیگر فرمان در دست احمدی نژاد باشد، تکلیف مملکت معلوم است. بعد رسیدیم به «حسن روحانی». اگر به انتخابات سال ۱۳۷۶ نگاه کنیم، باز انتخاب بین بد و بدتر بود. ولی در سال ۱۳۹۶ بدترین انتخاب رفته بود در لیست «امید» آقایان. وقتی مردم شعار میدهند «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا»، نشان میدهد که چه سرخوردگی بزرگی از این آرمان خواهی اصلاح طلبانه پیدا کردهاند. حالا مردم به آن بلوغ رسیده و فهمیدهاند مشکل اصلی کجا است. مردم متوجه شدند بالای سر بیماری هستند که سرطان دارد، کلیهها و کبدش از کار افتاده، سکته هم کرده است. اگر یکی بیاید بگوید این دماغش را عمل کنیم خوشگل بشود، یعنی چه؟ ما باید علت اصلی را که همه میدانند قانون اساسی است، درمان کنیم. ولی چرا مردم کاری نمیکنند؟ چون نمیدانند افق پس از جمهوری اسلامی چه خواهد بود. وقتی از تحصیلکرده و کم سواد بپرسیم شش ماه چه بعد از رفتن این رژیم چه خواهد شد؟ هیچکس جوابی ندارد. میگویند کسی بیاید که به فکر مردم باشد و کمتر دزدی کند. وقتی در مورد سیستمهای حکومتی بپرسید، الفبای ابتدایی سیاست را هم نمیدانند.
برای ما خسارت و فاجعه هم عادی شده است. زمانی گفتند ۱۲۳ میلیارد تومان اختلاس شده است، بعد از مدتی فراموش شد. رسید به سه هزار میلیارد و رقمهای نجومی بالاتر که این هم برای همه عادی شد. این مسایل اتفاق میافتند ولی از آنها بهعنوان جوک استفاده میکنیم؛ مثل ماجرای «سعید طوسی» که حالا برای ما جوک شده است. همانطور که جنایت و آدمکشی برایمان عادی شده است. جوان مردم به خاطر دوتا نوشته در فضای مجازی، در دادگاه به هشت سال زندان محکوم شده است. بعد او را فرستادهاند بین یک عده چاقوکش و آدمکش که سلاخیاش کردند و آخر هم دفنش کردند. همه این خبر را شنیدند ولی برایشان عادی شده است. حالا قرار است چه اتفاقی بیافتد؟ قدرت زمانی به وجود میآید که ضعفی وجود داشته باشد. اگر جمهوری اسلامی احساس قدرتی میکند، بهخاطر تصور و احساس ضعف ما است. درست است برای همه ما پروندهسازی کردهاند ولی نمیترسیم. میگوییم قواعد بازی عوض شده است. انتظار نداریم آقای خامنهای فردا بگوید ای داد بیداد! شما گفتید و من متنبه شدم، باشه من رفتم. چنین اتفاقی نخواهد افتاد. اگر یکی در حکومت هم بگوید اینها که گفتند، حرف ملت را زدند، امید واهی و توهم است. مخاطبان نامه دو دستهاند؛ اول از همه مردم. این که بدانند سپهری هم از جنس خودشان است؛ یک معلم است و نه بیشتر. اگر ما توانستیم، پس شما هم میتوانید. دسته دوم هم گروهها و فعالان سیاسی هستند که باید غرور و منیت خود را زمین بگذارند و ملی فکر کنند. باید با هم متحد بشویم و آلترناتیوهای خود را ارایه کنیم. مردم انتخاب خودشان را خواهند داشت. دموکراسی مثل باران است، وقتی ببارد، بر سر همه خواهد بارید. وقتی دموکراسی برقرار بشود، همه راضی خواهند بود؛ چه سلطنتطلب، چه جمهوری خواه.
این ۴۰ سال هر جا بلندگوی حکومت صدا کرده، گفته است «مرگ بر ضد ولایت فقیه». میخواهیم به حاکمیت بگوییم ما مخالف ولایت فقیه هستیم، باید ما را به رسمیت بشناسید. جمهوری اسلامی مجبور است ما را بپذیرد. ما کسانی هستیم که میگوییم این قانون اساسی را از بنیان قبول نداریم و آقای خامنهای را آدم ناتوانی میدانیم.
?مطالب بیشتر در سایت ایران وایر
در نامه نوشته بودید که علی خامنهای باید استعفا بدهد. آیا با استعفای او همه مشکلات حل می شود؟ اگر نه، راه حل مشکلات چیست؟
- مشکل ما شخص نیست. حرف ما این نیست که یک «مدظله العالی» بد است و برود و یک «مدظله العالی» دیگر بیاید که خوب است. مشکل، ساختار است. اصولی از قانون اساسی را در نامه آوردیم. عمود خیمه این نظام، آقای خامنهای است. این عمود بیافتد، دیگر چیزی تهش نمیماند. دوستان میگفتند راهکارها را هم مشخص کنیم. من گفتم اگر از مشهد بخواهم به تهران بروم، کافی است ماشین مشکل فنی نداشته و سوخت داشته باشد و چراغهایش هم ۱۰۰متر جلوتر را روشن کند. در جاده درست حرکت کنم، میرسم. لزومی ندارد تمام پیچ و دست اندازهای جاده را بدانم. ما در مورد ساختار آینده حرفی نزدیم. باید گام به گام پیش برویم. گام اول را ما برداشتیم.
شما و برخی امضاکنندگان نامه جزو فرهنگیان ایران هستید. کارگران و معلمان چه نقشی میتوانند در پیشبرد هدف و حل مشکلات ایفا کنند؟
- به نظرم باید بپرسیم «مردم» چه نقشی ایفا میکنند. جوابش ساده است؛ بیتفاوت نباشیم. دوستان میگفتند شما دو فرزند پنج و ۱۲ساله داری، نگران نیستی با شما برخورد کنند؟ پاسخ دادم اگر پدران من و شما انسانهای وظیفهشناسی بودند، بار این مسوولیت گردن من و شما میافتاد؟ اگر من وظیفهشناس نباشم، فردا «فریدون» و «فریبرز» من باید این راهها را بروند. ما خواستهای مدنی داریم. ما زیر بار حرف زور نمیرویم. جمهوری اسلامی زورش تمام شده است. دوره طلایی امام نیست که آن «روحی فدا» چهار خط بنویسد و بعد با دستورش چند هزار نفر را بکشند. «ستار بهشتی» را در زندان کشتند، مادرش تمام این سالها محکم یقه آنها را چسبیده است. سال ۱۳۹۶ در ۱۰۰ شهر ایران مردم ۱۰ روز تمام به خیابانها آمدند و تندترین شعارها را سردادند. بیست و چند نفر هم کشته شدند ولی پرونده ایران به شورای امنیت سازمان ملل رفت. دوره سرکوب گذشته است. ماشین سرکوبی وجود ندارد. این هیبت وزارت اطلاعات و سپاه و دستگاههای امنیتی فرو ریخته است. آن پشت دیگر چیزی وجود ندارد. خبری نیست. یک ساختار سیاسی پر فساد است که دستگاههای اطلاعاتی از آن هم بدتر است.
این روزها سالگرد «جنبش سبز» است. نامه شما نیز همزمان با آن منتشر شده است. میراث جنبش سبز چیست؟
- میراث آن جنبش، ناامیدی از اصلاح طلبان و اصلاحات است. سال ۱۳۷۶ تلاش خود را کردیم تا اصلاحات پیروز شود. آن موقع من بهعنوان فعالترین دانشجو در استان هرمزگان از سوی دفتر مرکزی ستاد خاتمی تقدیر شدم. خاتمی که رییس جمهوری شد، پشت تریبون گفت باید اختیارات رییس جمهوری افزایش یابد. خوشحال شدیم که این یعنی تغییرات قانون. اما در حد زمزمه ماند. دوره ششم مجلس شورای اسلامی را که اصلاح طلبان تسخیر کردند، گفتند ما هر زمان بخواهیم، با دو سوم آرای مجلس میتوانیم قانون اساسی را به چالش بکشیم، رفراندوم بگذاریم و… .اما مجلس ششم تمام شد و خاتمی آمد در «دانشگاه تهران» خطاب به دانشجویان گفت:«حرف از تغییر قانون اساسی خیانت است.»
الان دارند همان حرفها را زمزمه میکنند. روحانی میگوید اختیارات رییس جمهوری خیلی کم است. آن طرف هم «محمود صادقی»، نماینده مجلس میگوید نه تنها رییس جمهوری بی اختیار است که ما بهعنوان نماینده مجلس هم کارهای نیستیم. آقای «مصطفی تاجزاده» هم در توییتر میگوید بیاییم رهبری را با ریاست جمهوری میکس کنیم. وقتی دوستان به اینها اشاره کردند، عرض کردم این عزیزان مزاح میفرمایند، شما جدی نگیرید. اینها که حرف از تغییر قانون اساسی میزنند، یعنی ما که سر سفره انقلاب نشستهایم، جایمان تنگ است. پس کنار بروید تا ما راحتتر سر سفره بنشینیم. راه را باز کنید که در صحنه سیاسی بیشتر حضور داشته باشیم. خودشان هم میدانند اگر این قانون اساسی نباشد، نه اصلاح طلبی و نه اصولگرایی وجود نخواهد داشت. آنها به این قانون اساسی چسبیدهاند و قصد تغییرش را هم ندارند. اگر بخواهد تغییر کند، در اصول ۱۷۶ و ۱۷۷ آمده است رهبری اجازه بدهد و بعد تمام کسانی که باید آن را تغییر بدهند، به انتخاب او باشند. این وسط مردم کجا هستند؟ این که چرا ما در این تاریخ نامه را منتشر کردیم، به همین موضوع بر میگردد. ما میگوییم دیگر از این مزاحها نفرمایید، این دوران تمام شده است.
حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.