نویسنده میتواند خواننده را هدایت کند تا برای نمونه اگر زاغه ای را وصف میکند، آن را مظهرِ«بیدادگری های» اجتماع ببینید. حال آنکه نقاش خاموش است؛ و اگر نقش زاغه ای را رسم میکند تنها زاغه ای از زاغه ها را به شما نشان داده است، شما مختار هستید که هر چه میخواهید در آن ببینید. این زاغه نمیتواند مظهر فقر و بدبختی باشد. اگر میخواست چنین باشد می بایست از صورت « شیء» بیرون رود و در نهایت به صورت «نشانه» در آید.
نقاش[بد] در جستجوی نمونه نوعی(تیپ) است، یعنی در جستجوی کودک و یا زن به طور اعم. و این در حالی است که نقاشِ [خوب] میداند که رنجبرِ نمونه نه در عالم واقع وجود دارد و نه روی پرده نقاشی. از این رو کارگری را، کارگری از کارگرها را نشانمان میدهد. و ما کارگری از کارگرها را چه گونه در نظر می آوریم؟ شاید به صورت مجموعهای از امور متضاد. همه افکار و همه احساسات یک جا گِرد میآیند و با عدم تمایزی عمقی روی پرده نقاشی به هم آمیخته اند، بدون آنکه هیچ یک برتر یا فروتر از دیگری جلوه گر شده باشد. بنابر این ما هستیم که از این میان هر کدام را که میخواهیم انتخاب کنیم.
هنرمندان نیک دلی نیز بودهاند که گاهی کوشیده اند تا تأثر ما را برانگیزند؛ صف طولانی کارگران را در میان برف به انتظار استخدام، یا چهره نحیف و باریک بیکاران را، یا صحنههای« جنگ» را رسم کرده اند. اما درشاهکار «پابلو پیکاسو» در خصوص کشتار گِرنیکا چگونه میتوان گفت و نوشت؟
کشتار گِرنیکا،Guernica»، شاهکاری از «پابلو پیکاسو،Pablo Picasso»،(1937میلادی) را میتوان از نیرومندترین آثار هنری از یک سو و از دیگر فراز خواستار صلح و رد جنگ در جهان برشمرد.
در دهه(1920)وضعیت جهان و به ویژه اروپا به سمتی میرفت که بعدها وضعیت فردی و هنری «پابلو پیکاسو» را تحت تأثیر قرار داد.
در اسپانیا (موطن وی)، دو دستگیِ سیاسی اوج گرفت، «تجدد علیه سنت».
دولت به برکناری خاندان سلطنتی رأی داد تا جمهوری جایگزین آن شود. اما جمهوری نیز دافع اختلافات نبود و خشونت میان طرفین راست و چپِ سیاسی شدت گرفت.
در اواسط دهه (1930) اسپانیا تقسیم شد. یک سو اسپانیای مدرن و مدنی و صنعتی با تحریکات سوسیالیستیِ در حال رشد و آنارشیست های آشوبگر، در دیگر سو، اسپانیای سنتی و ملاکان و دهقانانِ فقیر. در این زمان پیکاسو از فرانسه به اسپانیا سفر کرد.
در سال (1936) ژنرال فرانسیسکو فرانکو اعلان جنگ داد و در رأس ارتش شورشی نخستین توپ هایش را بر ضد دولت مارکسیستی و آزادیخواه اسپانیا که از طریق برگزاری انتخابات دموکراتیک برگزیده شده بودند، شلیک کرد. هواداران شورش به منظور کمک به فرانکو، از همکاری مشتاقانه آلمان که پشتیبانی هوایی را تأمین می کرد، استفاده کردند.
در این خصوص «جورج اورول، خالق اثر نفیس؛ قلعه حیوانات» نوشت: «برخی از حامیان فرانکو در جنگ داخلی اسپانیا ادعا کردند که فاشیست ها اسپانیا را از چنگال دیکتاتوریِ کمونیستی تجات می دهند. بخشی از این ادعا این بود که شوروی ارتشی را به اسپانیا فرستاده است. حال آنکه ارتشی از روسیه در اسپانیا نبود. شاید چند یا حداکثر چند صد تن هوانورد یا تکنسین در آنجا حضور داشتند، اما ارتشی در کار نبود. هزاران تن خارجی، و میلیونها اسپانیایی که در اسپانیا می جنگیدند شاهد این بودند. ولی شهادت آنها بر تبلیغات چی های فرانکو، یا کسانی که با حکومت اسپانیا ارتباط داشتند هیچ گونه تأثیری نگذاشت… و این چیزی است که مرا می ترساند، چون این احساس را در من ایجاد میکند که «حقیقت عینی در جهان هر روز بیش از پیش رنگ می بازد.»!
در(26 آپریل1937) در شهر کوچک «گِرنیکا» در شمال اسپانیا، در جریان جنگهای داخلی آن کشور بر اثر هواپیماهای نازیِ آلمان و ایتالیا (با فرو ریختن بمب بر سر مردم بیدفاع)، تبدیل به ویرانه ای از خاکستر شد. در این میان هزاروششصدوچهل و پنج تن غیر نظامی کشته و تعداد بسیاری زخمی بر جای ماند.
در ابتدای (ماه می1937) پیکاسو شروع به ترسیم این فاجعه نمود. درواقع وی از تمام تجربیاتِ امور شخصی و هنری خود به منظور نمایاندن هیجان مدرنیسم و رسوایی « فرانسیسکو فرانکو» استفاده کرد که گزارشی از این بمباران در یک روزنامه فرانسوی در پاریس، با تصویری تراژیک در صفحه نخست آن به چاپ رسید. این تصویر مشابه یک جهنمِ شبانه بود در برابر تخیل تصویریِ پیکاسو.
به همین جهت است که او تابلوی گِرنیکا را به صورت «قتل عامی شبانه» رسام کرد. و این در حالی است که حمله هوایی در روز صورت گرفته بود. گرنیکا کوبیستی شده بود و پیکاسو هنرش را به منظور بازگویی حقیقت بی رحم و وحشتناک[جنگ] بکار گرفت، یک کوبیسم با وجدان که در آن از «نمادشکنیِ مدرن» به سوی «نمادسازی» گام برداشت.
در طرح های گرنیکا سر زنانی که گرفتار دردی رنجآور و زیر سوزنِ اشک ها هستند و نیز تصویری از کودکان مرده و دستهای بازمانده، تصاویری است که در ذهن پیکاسو جلوه گر شدند. تصاویری از یک تراژدی خانگی در ساختن فاجعهای انسانی[ جنگ].
این اثرماندگار الهام گرفته از این ماجراست و به همین جهت است که بسیاری آن را مهمترین اثر نقاشی معاصر و به هر روی از نیرومند ترین آثار هنری و ضدجنگ درجهان می دانند.
اما آیا گمان میبرید که تماشای این شاهکار توانست یک تن را همراه یا حتی هم عقیده مبارزان اسپانیا کند؟
با این وصف چیزی در آن گفته شده است که هرگز نمیتوان به تمامی آن را دریافت و هزاران هزار کلمه لازم است تا بتوان آن را به بیان آورد.
نیره انصاری، حقوق دان، نویسنده، پژوهشگر و کوشنده حقوق بشر
16،5،2019
26،2،1398
………….
5،5،2016
16،2،1395
منبع:پژواک ایران
حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.