افغانستان من هشت مارس امسال را در قابِ نگاه نگران زنانى جشن مى‌گیرد که تصمیم کاخ سفید مبنى بر خروج سربازان آمریکایی و تلاش‌هاى شتاب‌زده براى به نتیجه رسیدن گفت‌وگوهاى صلح، آینده و دستاوردهاىشان را با چالش و تهدید آسیب دیدن مواجه ساخته است. زنان سرزمین مادری من به نسبت تحولات سیاسی اخیر، پیرامون مذکرات صلح و کم انگارى نقش و سهم زن در مورد این موضوع مهم که با زندگی و آینده همه‌شان رابطه مستقیم دارد، امسال با دغدغه‌هایى بسا جدى‌تر از سال گذشته در بزرگداشت هشتم مارس گرد هم می‌آیند.

حوزه و دامنه تلاش‌ها براى زنان افغانستان، مدتى است رنگى دیگر به خود گرفته است. بزرگداشت از این روز تاریخى که بیان گرآزادى خواهى، برابرى طلبى و عدالت محورى در جوامعى است که با مفهوم «مردم سالارى» و ارجحیت انسان  به جنسیتش آشنا هستند، امسال على رغم دلواپسى‌هاى سال‌های قبل، مجالى است براى عرض اندام زنانه در مقابل یک ایدیولوژی بنیادگراىِ حق به جانب به نام «طالب» که درصدد ادغام سیاسی مطلوب به نفع خویش و مشروعیتِ اجتماعى و مردمى با توجیه نمایندگى بى قید و شرط از جانب خداست.

هشتم مارس امسال را درحالى جشن خواهیم گرفت که زنان افغانستان، با وصف اینکه هنوز در جهنم تبعیض و تفکیک جنسیتى و یک دنیای نابرابرى آگاهانه یا غیرعمد و از روی عادت، از جانب مردان و هم از سوى هم جنسان خویش تنها نفس می‌کشند و این نفس مفهومش به هیچ عنوان زندگی کردن نیست، که تنها زنده ماندن است. اما هنوز مجراهاى مبارزه و تلاش را نبسته‌اند و نقش عروسک‌هاى منفعل و بی‌اراده را به هیچ وجه مناسب خود نمی‌دانند.

در جغرافیاى من، از روز زن در شرایطی تجلیل به عمل می‌آید که هنوز شمارِ زیادى از مدعیان روشن‌فکرى و دارندگان مدارجِ عالىِ آکادمیک حق و حرمت زن و برابرى را نه تنها به رسمیت نمی‌شناسند که به خود اجازه مى‌دهند به خاطر بى‌ملاحظگى‌ها و زیاده‌خواهى‌هاىشان زندگى یک زنِ با سواد و آشنا با ابزارهای زندگى مدرن و معاصر که از قضا مادر است و یک کودک که به عاطفه و توجه مادرش به اندازه تنفس اکسیژن براى زنده ماندن نیاز دارد، متاثر شود و هردو ناخواسته و انتخاب نکرده دچار وضعیتى بسا دشوار و ناخوشایند شوند، برای دست یابی به حقِ مسلم خویش تقلا کنند و مرارت بکشند و مردان و البته زنانى از جنس خودمان که همه آگاهند بر آن چه اتفاق افتاده و همه نقاب‌هاى باور به مدنیت عارى از جنسیت‌زدگى و برابرى به چهره دارند، به این گونه افراد مشروعیت و مقبولیت اجتماعی و مدنی بدهند تا آن جا که او را به عنوان یک الگوى بى‌عیب و نقص معرفى و تبلیغ کنند و برایش به به و هورا کنند تا آن مرز که دچار ایگوى برساخته و کاذب شود و سوار بر سمند توهم کمال و فراست تا بدان جا بتازد که خود را در مقام زعیم سیاسی، اجتماعى یک کشور با سى و چند میلیون جمعیت تصور کند!

رویینا شهابی

واقعیت وضعیت هشت مارس ما در سطوح عالى آکادمیک و در پایگاه‌هاى روشن‌فکرى متاسفانه هنوز در جا زدن و ویترین نمایش دادن و شعارِ بدون هزینه دادن است. در کنار عبور از این لایه‌هاى خوش‌رنگ و لعاب و تزیینی در سطوح بالا باید به یاد داشته باشیم، افغانستان تنها به کابل و مرکز چند کلان شهر دیگر خلاصه نمى‌شود و زنان بى‌شمارى در گوشه کنار این خاک هر روزه قربانیان خاموش نابرابرى جنسیتی و چرخه هژمون خشونت مذکر هستند.

ازدواج کودکان دختر یکی از همان خشونت‌هاى جنسیتی است که به اندازه کافى توجیه شرعى و مقبولیت اجتماعی دارد تا سال‌ها بتواند از دختران این سرزمین قربانى بگیرد و یک کودک نابالغ را وادار به برآورده کردن نیازهاى جنسى و هم‌خوابگى اجباری با مردی کند که شاید ۲۰ یا ۳۰ سال از او بزرگ‌تر است و همسر یا همسرانى دیگر نیز دارد. دخترى که با یک دنیا استعداد و انگیزه انسانى صرفا، به خاطر جنسیتش درحد تامین سکس ناخواسته و نابرابرِ شبانه و آشپزى و خانه‌دارى روزانه، براى خدمت به یک مرد فروکاسته مى‌شود.

ناقص کردن اندام جنسى زنان به شیوه و باور منسوخ عهد غارنشینی و اجبار زنان به سقط جنین‌هاى مکرر و ناخواسته از جانب خانواده‌هایی که نوزادِ دختر را بار اضافى و حتى شرم می‌دانند، در بسیارى از ولایات/ استان‌هاى افغانستان، هنوز مروج و مطلوب است. زنان پس از سقط جنین ناخواسته، نه تنها مورد مراقبت جسمانی و روانى قرار نمی‌گیرند که باید به وظایف روزانه خود نیز، رسیدگى کنند و مورد سرزنش هم قرار بگیرند که چرا درب طن خود نوزاد دختر داشته‌اند. این نوع خشونت در بسیارى از مواقع تنها از جانب مردان نیست و زنان خانواده، در منصب مادرشوهر و خواهرشوهر و … زنانى از جنس خود را شکنجه مى‌کنند.

خشونت‌های جنسی مانند وادارن کردن زن به تامین نیازهای جنسی شوهر، علی‌رغم نیاز و میل زن در خانه از جانب همسران شرعی و قانونی و ضرب و شتم بدنی و حتاکی و دشنام‌هاى رکیک اخلاقى هنوز آن قدر ریشه دارد که بیشترِ زنان افغانستان، خشونت خانگى را جزیی از زندگى عادى و معمولى به حساب مى‌آورند و به آن خو گرفته‌اند. اجبار زنان به تن‌فروشی از جانب خانواده‌هایی که درگیر اعتیاد هستند یا در متن ماجراهایی مانند قمار و فقر مضاعف، زخمى است که عفونت کرده و درمان‌های گاه به گاه و موقتی پیشروان حقوق بشر و حقِ زن هیچ افاقه‌اى نکرده و نخواهد کرد.

قضاوت و ارزیابى زنان در محیط کار براساس ملاک‌هاى زیباشناختى و جذابیت‌هاى جنسیتی و نه بر بنیاد دانش و آگاهى و تخصصشان، با وصف تمام تلاش‌ها براى تغییر این نوع از فهم غلط و نامناسب در مورد زن، که متاثر از ذهنیت جنسیت‌سنجِ مذکر است، هنوز تغییر چشمگیری به خود نمی‌بیند و زنان زیادی پیرامون من نه تنها از این موضوع رنج می‌برند که قربانیان این طرز تفکر هستند.

در سرزمین مادرى من از روز همبستگى زنان جهان در حالى بزرگ‌داشت به عمل مى‌آید که به دلیل انحصار قدرت، ثروت و منزلت اجتماعى در پنجه هژمون مذکر، زنانِ این جغرافیا براى مقبولیت و پذیرش در نگاه مذکر و به منظور دسترسی به منابع قدرت و ثروت، درصدد مبارزه و مسابقه با هم دیگر هستند و در جریان این هم شکلى و هم طرازی با مردان شمار زیادی از هم جنسان خود را آگاهانه زیر پا کرده و از روی آنها عبور می‌کنند، اما شعارشان همیشه حق زن و غم زن است. و حتى با هم فکران و هم‌جنس خود در خیلی از سطوح سرسازگارى و پذیرش ندارند، چرا که احاطه مذکرسالارى زنان را یک دست و یک صدا نمی‌خواهد و تهدیدی در مقابل منافع مردانه می‌داند. لذا مدیریت و مهندسى امور زنان براین روال است که زنان همیشه جزیره‌هاى منفصل و معلق و ناهمگون باشند تا بهتر بتوان شکارشان کرد و بر آنها تسلط داشت.

علاوه بر اینها خفقان اجتماعى على رغم تمام شعارهاى دهان پُرکن و شیک جهان فریب، در حدى است که صحبت کردن از تَن زن و زنانگى، هنوز شرم اجتماعی و تابوى جنسیتى است و زن حتى حق ندارد و نباید در مورد کیفیت و لذت رابطه جنسی میان خودش و همسرش، با مرد خود صحبت کند. چه رسد که در این راستا خواسته و تمایلى هم از خود بروز دهد که حتما به هرزگی و بى‌عفتى متهم خواهد شد. در حالی‌که مرد کیفیت و لذت هرچه بیشتر از رابطه‌اى دوسویه را به راحتى، به نفع شخصی خود مصادره می‌کند وحق شرعی و قانونی خود می‌داند که هرگونه تمایل دارد از زن بهره‌برداری کند تا به آرامش و لذت هرچه بیشتر، برسد.

ما درآستانه جشن هشت مارس ایستاده‌ایم درحالی که تَن زنانگى زیر سُم اسب شهر، به نام دین و مطابق تفسیر سنت و عرف هر روز مثله و تکه تکه می‌شود و از سیکل معیوب بیگارى جنسیت رهایی ندارد انگار! در این سرزمین، هنوز حساسیت به زن بودن آنقدر است که حتی، تحمل عکس نقاشی شده یک زن روی دیوارهای شهر وجود ندارد و باید برمبناى تاریخ انکار زن روی چهره‌اش خط خطى شود تا همگان بدانند هنوز خیلی زود است برای فهم فرهنگ برابرى و زن باورى و زن‌پذیرى! (اشاره به تخریب و محو عکس آریانا سعید، آوازخوان نام آشنای افغانستان، که چندى پیش روى یکی از دیوارهای شهر کابل، نقاشی شده بود. درحالی‌که کنار همان نقاشی، عکس فرهاد دریا آوازخوان نقاشی شده و مصون از هر گزندى‌ست).

بانوان و دختران کشور من، درحالی به استقبال ۸ مارس می‌روند که ماحول اجتماعی ما هنوز درک و دریافت‌شان از زنان، آنها را به واسطه انداختن یک تکه پارچه روی سرشان به نجیب و نانجیب تفکیک می‌کند و اگر مملکت را آب ببرد و تمام بنیان‌های سیاسی و فرهنگی و اجتماعی غرق در فساد و در چنگال مافیای قدرت و ثروت باشد، اگر فقر و بیکاری و بی‌عدالتی بیداد کند و اگر هزار و یک مشکل دیگر گریبان مردم را گرفته باشد، هیچ مشکلی نیست و همه جا امن و امان است، درصورتی که فقط زنان خود را با پارچه‌های بی‌شمار بپوشانند و حجاب را رعایت کنند تا موجب تحریک و سبب گناه برای مردان نشوند و تمکین بی‌چون و چرا از مرد را هیچ گاه فراموش نکنند. چرا که ریشه تمام مشکلات تَن زن و موى زن و صداى زن است.

یادآورى تمام این مشکلات و صدها چالش دیگر پیرامون زندگى معمولی و مشارکت سیاسی اجتماعی زنان در افغانستان، امسال با فرارسیدن هشت مارس، گره خورده به حضور مشروع و ادغام سیاسی اجتماعی یک تعریف زن ناباور و افراطی به نام «طالب» پس از به نتیجه رسیدن مذاکرات صلح، که قرار است طالبان را از تقلیل به یک گروه شورشی مخالف دولت و از زندگی سایه‌اى و در حاشیه، به متن مشروعیت سیاسی اجتماعی بیاورد و در پیوند به این تحول بزرگ، بسیاری از دستاوردها، رویکردها و قاعده‌هاى زنانه نیز متاثر و متحول شوند. تعریفی که عقبه تاریخی حضور و حاکمیتش، گواه زن‌ستیزى است و نشان داده سرآشتی با زن و پذیرش انسانی او را ندارد. حقیقتی که نمی‌توان دیده بر آن پوشید، این است که ما زنان افغانستان با وصف داعیه جهانی آمریکا، مبنی بر برابرى و عدالت محورى و دفاع از حقوق زنان، و به رغم حضور نزدیک به دو دهه آمریکا و متحدان جهانی‌اش در افغانستان با توجیه مبارزه با تروریسم و برقراری نظم و ثبات، امروز و هنوز برلبه برهنه تیغ برابرى و انکار زن، قدم برمی‌داریم و حال شاید خود به این آگاهی رسیده‌ایم که باید تنها به تن‌های زخمیی خودمان اتکا کنیم و پروژه‌هاى غربى مدت‌دار و منفعت محور را کمتر باور کنیم.

ما شاید زخم خورده و دردمند باشیم، شاید نگران باشیم، شاید در بین خود، زنانِ منفعت‌طلب زن ناباوری تولید کرده باشیم، شاید خیلی‌هامان دچار تغییر جنسیت فرهنگی شده باشیم، شاید سرخوردگی‌های تاریخی فراوانی داشته باشیم، اما ضعیف و ناتوان و منفعل و حرف شنو و اطاعت پذیر نیستیم دیگر. شاید آمریکا، دامن حضورش را جمع کند و با دار و دسته جهانی‌اش افغانستان را به واسطه منفعت خویش ترک کند، اما ما دیگر نمی‌خواهیم و نمی‌توانیم به پشت سرمان نگاه کنیم و به آن روزها بازگردیم. شاید تنها و به حال خود رها شویم اما ما بسیاریم و روزى از همین روزها پیروزی و خجستگى و غلبه برجهل و ترس از آن ماست و آن روز روزی است که باور کنیم باید همدیگر را بپذیریم و کنار هم باشیم، نه رو به روی هم. آزادى و برابرى مفاهیمی است که تنها ملت‌هاى آگاه که حاضر به پرداخت هزینه برای آن هستند لایق آن خواهند بود و می‌توانند به آن شکل و قالب دهند.