وقتی برادرم و هزاران تن دیگر ازهمبندانش رابه قتل رساندند، هیچ فکر نمیکردم روزی مدعیان«عدالت» و«دادخواهی» با کاسه گردانی و پروژه سازی های به دور از اهداف دادخواهی عدالت محور، جان باختگان راه آزادی را دستمایه تکدی خود کنند.
اکنون بیش از سه دهه از آن جنایت فجیح میگذرد، در این مدت، مادرم ماند وساکِ فرزندش و دنیایی از بیعدالتی. مادر تمام گورستانهای غریب را مویه کنان در جستجوی گمشدهاش گشت و درجواب این پرسش که چرا پسرم را که حکمِ ده ساله داشت کشتید؟ جوابی غیرازفرمان کشتار«اشداء علیالکفار» آن هم به صورت رسمی و علنی چیزی نشنید. «دایه» عاقب در آرزوی اجرای عدالت به فرزندش پیوست.
اکنون مائیم، دادخواهان خون عزیزانمان، درمقابلِ قاتلانِ آنها، این معادله ایست بسیارساده ومشخص، یک طرف آن اسامی هزاران جان باخته آزادی، طرف دیگرهیئت های مرگ، مجریان حکمِ «امام»، با نام و نشان ومسئولیت های دولتی که به ارتکاب قتلها افتخارهم می کنند.
میپرسم راویان «اعدام های فراقضائی و گمشدگان قهری » به دنبال حل چه مجهولی هستند؟
من البته به سهم خویش، دستِ جانبدربردگانی که در پاسداشت خون جانباختگان، با تلاشی مستمر به شهادتِ کتابها، مقالات و گفتارشان سهمِ عمدهای درامردادخواهی داشته وهرگز به امتناع حق وعدالت تن ندادند را میفشارم، بگذار تاجرپیشهگانی که تا دیروز ازسفره آغشته به خون رژیم ارتزاق می کردند با دکانهای دونبش به کسبشان برسند. باید بگویم معنی عدالت برای ما چیزی غیرازدادخواهی عادلانه و کشف حقیقت نیست وخون برادر من و دوستانش غیرقابل فروش است. چرا که دادخواهی را با سهمخواهی کاری نیست. تنها حقیقت غیرقابل انکار در نظام ولایت فقیه آن است که هیچکس قاتلتر از خمینی تبه کارنیست. تمام عمله های این دستگاه جهنمی مشروعیتشان را از خمینی میگیرند. در همه این سالها هرگز دچار این توهم نشدم و به مخیلهام خطور نکرد که طلب داد از بیداد کنم.
من، خمینی و تمام جناح ها و افراد مابین آنها را قاتل میدانم ودادخواهی را به وزارت دادگستریای که مسئول آن مصطفی پورمحمدی، قاتل برادرم وعلیرضا آوائی، قاتل جوانان شهرمان نمیبرم.
منبع:پژواک ایران
سایت حقیفت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.