چندى پيش نوشته اى تحت نام ؛ «شرم چيز خوبي ست، البته اگر آدمى اندكى داشته باشد»، در سايت پژواك ايران درج شد و سپس دوست گرامى آقاى اسماعيل يغمايى، با از خودگذشتگى و آزاد انديشى آن نوشتار را در سايت خود آوردند و به قضاوت خوانندگان گذاشتند.
با خواندن نظرات ديگران در زير آن نوشته بسيار كوتاه دريافتم كه ؛
هر كسى از ظن خود شد يار من از درون من نجُست اسرار من
آنهمه تضاد و برخورد متفاوت از يك نوشته كوتاه نشان از سردرگمى جامعه به اصطلاح روشنفكر و مبارز و نشريه خوان و باسوادجامعه ما دارد.
هر كسى برداشت خود را كرد و نتيجه گيريهاى خود را گرفت. كسى نيز به انشاى دوران دبستان و
مدرسه اشاره كرد و برخى دفاع عاقلانه كردند و برخى عاجلانه و عده اى بُل گرفتند و اين نوشته را چنان توپّى در لوله توپ خود گذاشتند و به آقاى يغمايى حمله ور شدند و حسابهاى شخصى و سازمانى خود را با اين نوشته تسويه كردند !
نخست آنكه در پايان آن نوشتار مشخص است كه منظور از اندكى شرم داشتن، سرکار مسعود سررشته مأمور ساواك رژيم شاه بود كه با افتخار، دستگيرى و شكنجه كردن و كشتن جوانان ميهنمان در زمان شاه را در آن جلسه وظيفه ميهنى خويش تلقى كرد. آنهم در حضور كسانى كه در زمان شاه قربانى حكومت ديكتاتورى شاه بودند.
اين كوتاه سخن براى كسانى كه ندانستند يا نخواستند بدانند.
مگر اينكه عاشقان شاه و ساواك، يعنى سازمان جهنمى رژيم شاهنشاهى ادعا كنند كه سازمان ساواك اداره صليب سرخ و يا هلال احمر حكومت گذشته بود !
كسى نيز در زير نويس آن نوشتار زحمت كشيده و تايپ كرده بود كه چگونه ميشود در يك جلسه پى برد چه كسى سلطنت طلب و شاهدوست است.
در اينجا نمى توان تك تك كامنت گذاران را پاسخ داد اما، قدر مسلم اين است كه آن جلسه در كره ماه كه تشكيل نشده بود ! در پاريس بود و ايرانيان آواره در آن جلسه نزديك اندر نزديك و يا دورا دور از يكديگر حداقل شناختى دارند.
در مورد كسانى همچون مجاهدين و هواداران ذوب شده در ولايت آقاى مسعود رجوى كه براى آن مقاله به به و چه چه ها زيرنويس زدند و با اشاره به آن نوشته آقاى يغمايى را بى شرم خواندند بايد فكرى بحال خود كنند و از آن قفس بسته تنگ نظريها، تهمت و بهتان زدنها خارج شوند زيرا ؛
آزادى بدون آزاد انديشى ميسر نيست !
با تمام احترامى كه براى برخى از هواداران سازمان مجاهدين كه قلبشان براى آزادى ايران مى طپد دارم و آنان را انسانهاى شريفى ميدانم كه دل در گروى آزادى وطن دارند و بايد اذعان داشت كه اينان هموطنان شريف ما و شهروندان ايرانزمين هستند اما در حلقه محاصره يك ايدئولوژى پوسيده اى هستند كه ميخواهند با شمشير زنگ زده اسلام به جنگ بقول خود اسلام خمينى بروند، آنهم با كمك عناصر دست راستى آمريكايى همچون جان بولتونها كه نمايندگان كارتل هاى نفتى و بنگاههاى تسليحاتى هستند !
و بايد اعتراف كرد كه اگر كسانى همچون آقاى يغمايى به نقد گذشته خود نشستند و گذشته را چراغ راه آينده خود قرار دادند و كاستى و كجروى ها و نقاط قوت و ضعف را نشان دادند و انتقاد از خود كردند، اين كار و اين برخورد شهامت و شجاعتى نيز لازم دارد.
انتقاد از خود نشان از آزاد انديشى ست، گذشته خود را نقد كردن فرهيختگى و برازندگى ست و اندك كسانى اين شجاعت و درونمايه را دارند !
درود بر آقاى اسماعيل وفا يغمايى ! درود !
اما در باره كسانى كه در برخورد با آن نوشته با كامتهايى از شاه و تمامى عملكردهاى او دفاع ميكنند بايد يادآور شد كه ؛
خود شاهنشاه چند ماه مانده به اخراج شدنشان توسط ژنرال هويزر آمريكايى گفتند :
صداى انقلاب را شنيدم !
و البته شخص خود ايشان اقرار كردند كه البته اينجا و آنجا كاستى هايى بوده و سعى ميكنيم جبران كنيم و به همين خاطر نخست وزير ١٣ ساله خود امير عباس هويدا را به زندان انداخته و قربانى نمودند و عده ديگرى را نيز يا بركنار و يا دستگير كردند !
كسانى نيز به اين نوشته و نويسنده آن حمله ور شده اند كه نويسنده گويا چهل سال است در خواب است و غيره !
نه تنها نويسنده آن مقاله بلكه بسيارى ميدانند كه رژيم شاهنشاهى، ديكتاتورى ذات اقدس همايونى از ديكتاتورى و سفاكى رژيم ولايت فقيه صد البته بهتر بود !
ننه بزرگها هم ميدانستند كه رضا شاه بهتر از آخوندهاست و بسيارى از ننه بزرگها به جوانان گوشزد كردند كه دنبال آخوندها نرويد، ولى كجا بود گوش شنوا !
حافظ و خيام در چندين قرن پيش آخوندها را افشا كرده بودند.
در قرن حاضر، فرخى يزدى و ايرج ميرزا و صادق هدايت و بسيارى ديگر در باره آخوندها آگاهى ها داده بودند اعلام خطرها كرده بودند . اما در مقابل آخوندها نيز سالها بود از عدل على گفته بودند و شهادت حسين براى عدالت و بردبارى محمد ! و البته كه ملت در باره اسلام دچار توهم بود و فريب آخوند را نيز خورد.
از آن گذشته، ذات اقدس همايونى خدايگان شاهنشاه آريامهر محمد رضا پهلوى شاه شاهان چرا به آخوندها ميدان دادند.
در زمان شاهنشاه، جوانان آگاه، دانشجويان دلسوز و هر آنكس كه گويا كله اش بوى قورمه سبزى ميداد، در زندان بودند و آيت الله بهشتى و يا آخوند ديگرى بنام باهنر برايمان كتاب درسى مى نوشتند !
آخوند مرتضى مطهرى در دانشگاه تهران سخنرانى ميكرد و آزاد بود و جلساتش مملو از شركت كننده !
راشد و فاطمى نيز هر هفته بطور مرتب برنامه هاى مذهبى در راديو رسمى و دولتى ايران داشتند و از طرف ديگر حسينه ارشاد و دكتر شريعتى و سيل دانشجويان تشنه ” آزادى و برابرى و عدل اسلامى !
در مساجد گوناگون در بازار و مسجد سپه سالار و مسجد هدايت و غيره، آخوند هاى ديگرى بنام كافى و عبدالرضا حجازى و عبدالرسول حجازى و آخوند كت و شلوارى ديگرى بنام فخرالدين حجازى از اسلام و عدل على مى گفتند و تريبونها و بلندگوها در اختيارشان بود و همه و همه در جهت مبارزه با شبح كمونيسم !
كامنت گذار ديگرى نوشته اند كه حالا بهتر شد !
چه پاسخى به پرسش شما بايد داد ؟ براى كه بهتر شد ؟ نميدانيد و از سيل آوارگان تبعيد شده مى پرسيد ؟
تكرار مى كنم و اگر نميدانيد بدانيد ؛
رژيم شاهنشاهى كشور ايران را به اين روز سياه نشاند !
اگر نميدانيد بدانيد كه برخى مى گفتند ؛
شاه خودش خوبه، دوروبريايش بدند !!!
دیگری نوشته بود که دوران شاه بهتر بود !
البته ! دوران هخامنشی که از همه دورانها بهتر بود !
بجای این سخنان بهتراست زحمت پژوهش را بخود دهیم و در یابیم که چرا امروز بدام اسلام و آخوندها افتادیم ؟
چرا اعتقاد دارم كه رژيم شاهنشاهی باعث شد ما گرفتار آخوندها شويم ؟
من در خيابان نظام آباد تهران دبيرستان مى رفتم، نوجوان بودم و خام، ( در پاسخ كسى كه نوشته بود خودت ميگويى ناآگاه بودى پس قبول كن اشتباه كردى )، آرى خام بودم و نه تنها من بلكه همكلاسى هايم نيز !
معلم تعليمات دينى مان آخوند كت و شلوارى بود بنام ملاعليان، او ما را به محافل ضد بهايى مى برد تا چگونه با بهائيان برخورد كنيم. ساواك هم بى خبر ؟!
از طرف مؤسسه انتشاراتى در قم به نام دارالتبليغ اسلامى نشريات و كتابهاى اسلامى برايمان به در خانه با پست ارسال ميشد. مفت و مجانى ! سرپرست آن مؤسسه همين آيت الله مكارم شيرازى بود كه هم اكنون كشور در اختيارش است ! اداره ساواك از فعاليت هاى آنها هم بى خبر بود !؟
اما در همان زمان، هنگامى كه انشايى در باره جنگ ويتنام نوشتم به دفتر مدير مدرسه احظار شدم !
اين بود وضعيت اسفبار كشور ما از نظر آگاهى هاى سياسى و اجتماعى، بر ما و نسل ما خرده نگيريد ! آقای یغمایی درست میگوید که ما ناآگاه بودیم، اما باید افزود که ما را ناآگاه نگه داشتند و صد افسوس !
تاريخ صد ساله گذشته را مروری كنيد و از برخورد های شخصى با دیگران دست بردارید، مسائل را در ظرف زمان خود بسنجيد نه با عصر تكنولوژى و اينترنت و واتساپ و تلگرام و تويتر !
بيش از اين اشاره نشود كه سخن به درازا خواهد كشيد !
لب مطلب اين است كه در مرحله نخست اين آمريكا بود كه با ايجاد كمربند سبز ، يعنى گسترش ايدئولوژى اسلامى و پرورش دادن آن در كشورها، قصد كشيدن ديوارى به دور اتحاد جماهير شوروى را داشت.
به عبارتى اسلامى كردن كشورها حتى در دور دستها همچون اندونزى و مالزى، صرفاً براى مقابله با جنبش هاى سوسياليستى در حال رشد !
انگلستان و فرانسه و بلژیک و سوئد و دانمارک و آلمان و به عبارتی کل اروپا، به چنگال مسلمانان افراطی افتاده است، مقصر من و آقای یغمایی و نسل ما بود ؟
چشمانتان را باز کنید و وضعیت ترکیه را ببینید، مصر را بنگرید ! ترکیه هم چریک فدایی و مجاهد داشت ؟
حمايت آمريكا از كودتاگران زير فرمان خود همچون سوهارتو كه نسل سوسياليست ها و روشنفكران را در آن كشور نابود كرد تا ضياءالحق كه پاكستان را پايگاه القاعده نمود و ساير كشورهاى اسلامى، همه در راستاى محكم كردن همان كمربند سبز بود !
برويد در گوگل و بزنيد Green belt ! دوران، دوران اينترنت است و كسب آگاهى و شناخت !
و در اين روند اسلاميزه كردن كشورهاى مسلمان، ايران نيز توسط شاهنشاه كمر بسته امام رضا، مسلمان شيعه حاج آقا شده و شهبانو فرح پهلوى كه با چادر مشگى به همراه شاه به زيارت مشهد ” مقدس ” جهت غبارروبى از حرم مبارك ميرفتند، پايگاه آخوندها شد.
ضمن آنكه شهبانو فرح هر ازگاهى به كربلا نيز جهت زيارت ميرفتند و آخوندى بنام آيت الله روحانى كه بعدها ساكن پاريس شد و در پاريس نيز درگذشت، در كربلا براى شهبانوى عزيز زيارت كربلا ميخواندند.
حال بفرماييد ؛
چه كسىانى باعث شدند كه ملت تشنه آزادى رو به اسلام آورد و فريب آخوند را بخورد و حاصل و نتيجه اش اين شود كه ايران بدين روزگار سياه گرفتار آيد.
البته اگر ايران هم اكنون توسط رضا شاه دوم اداره ميشد و ايران بهشت برينى بود و سازنده هواپيما و اتومبيل و كشتى و غيره و پابپاى كره جنوبى و فرانسه و سوئد و آلمان پيش ميرفت، آخوندها دست بردار نبودند و هنوز سازمان مجاهدين خلق و فيلسوف عبدالكريم سروش و آيت الله كديور و حسن روحانى و سيد على خامنه اى و ساير آخوندهاى ريز و درشت بر بالاى منابر موعظه ها ميكردند و از عدل و انسانيت على مى گفتند كه شير را نخورد و گفت به قاتل من ابن ملجم بدهيد و از انسانيت محمد مى گفتند كه به ديدار پير زن مريضى رفت كه بر سر مباركش خاكستر مى ريخت !
و بدينسان ملت را تشويق به قيام ميكردند تا حكومت عدل على و اسلام ناب محمدى را پياده كنند !
بهمين جهت ما ايرانيان چهل سال از تركيه و پنجاه سال از افغانستان و صد سال از عربستان و دويست سال از پاكستان جلو افتاده ايم ! به نسل جوان بنگريد !
و براى كسانى كه كامنت گذاشتند و نوشتند گذشته را ول كن حالا را بچسب !
هموطن گرامى !
گذشته چراغ راه آينده است، اگر از گذشته درس نگيريم باز به سياه چاله ديگرى خواهيم افتاد.
اين نوشتار را با شعرى از رودکی پايان مى برم :
هر كه ناموخت از گذشت روزگار هيچ ناموزد ز هيچ آموزگار
تا جهان بود از سر مردم فراز كس نبود از راز دانش بى نياز
مردمان بخرد اندر هر زمان راز دانش را به هر گونه زبان
گرد كردند و گرامى داشتند تا به سنگ اندر همى بنگاشتند
دانش اندر دل چراغ روشن است وز همه بد بر تن تو جوشن است
ع – سليمانزاده
منبع:پژواک ایران
سایت حقیقت مانا– ۱۹مرداد ۹۷ – سیامک نادری
دیدگاهها بسته شدهاند.