” رستن “ ۱۳۹۱/۷/۱۰
از هم آغوشی گُلها
از هم آوایی بالها
رستم
ازجمود استخوانهای برجای مانده
ازحضیضِ جاه تن خاکی
جستم
رستن وجستنم ، رؤیا بود
درکودکی هایم ، جا کردم
دنیا – جای “بزرگترها” بود
بگذار
جا کنند و بمیرند و
استخوان برویانند …
همه اندیشه های محال را گشتم
همه رازها را خوردم
از اندیشه کرکس منقاربرلاشۀ هستی گذشتم
این خواهرعفریته و ، دسیسۀ هفت برادر خبیثش-
روباه شغال و گرگ و کفتار
مار و خنزیرو راسوی این جهان –
همه اندیشه های محال را گشتم
همه رازها راخوردم
به رؤیای دلم
به آوازک مرغ سحر
بالیدم .
ازکتاب:« برای لبخندی که برلبانم بنشیند» سیامک نادری
………………………………………………………………………………………………………
سایت حقیقت مانا- ۲۵ اسفند ۱۳۹۶ سیامک نادری
دیدگاهها بسته شدهاند.