مصباح یزدی راست می گوید:
۷۰ سال پیش آخوندی، گدایی محترمانه بود.
محل کار آخوند، در مسجد و قبرستان بود و بالای منبری که سالی دو سه بار، در عزای بزرگان اسلام روضه می خواند و اشکی از مردم می گرفت.
در کشوری که شادی و خنده در آن ممنوع نبود و مردم بخش بزرگ سال را می توانستند به خوشی و یا حداقل بدون شنیدن نوحه های هر روزه بگذرانند، وجود روزهای غم انگیز برای تعدیل روزهای شاد لازم بود و چون نسبت ها صحیح و طبیعی تقسیم شده بود، مخالفتی با مناسبت های حزن انگیز و اشک ریختن برای محترمان دین نبود.
و این مربوط به روزهایی بود که هنوز انقلاب نشده بود…
در دوران پیش از مشروطه، نام «آخوند» و «ملا» برابر بود با «الگوی سواد و علم». علم چیزی نبود که هر کسی داشته باشد و درست و صحیح اش را هم داشته باشد. علم از کتاب خوانی می آمد و ابراز علم با سخن رانی مقدور بود.
شخص سخن ران، سوادش با «خوش سخنی» و «شیوایی کلام» سنجیده می شد نه با معلومات واقعی و مدارج تحصیلی که پیموده بود.
کسانی که در سطح «آیت الله العظمی های امروزی» بودند، ممکن بود سخنرانان خوبی نباشند -چنان که امروز هم بسیاری از آنان نیستند- اما بسیار بودند بی سوادانی در لباس آخوندی که خوب سخن می گفتند و بیانی گرم داشتند و شنونده را به آسانی تحت تاثیر قرار می دادند.
بنابراین می شد کسی به قول قدیمی ها «آخوند دوزاری» باشد ولی مردم به خاطر کلام موثرش، او را «عالِم» بدانند و این ها هم مربوط به همان هفتاد هشتاد سال پیش بود که مصباح، امروز از آن دوران یاد می کند.
اما از مشروطه به بعد، هر چه جلوتر آمدیم، و هر چه دایره ی علم واقعی وسیع تر شد و هر چه ارزش علم آخوندی که در واقع «خرافات و ضدعلمِ تئوریزه شده» بود بیشتر سقوط کرد، آخوند هم به جایگاه واقعی اش که همان «گدایی محترمانه» بود نزدیک تر شد و در مکان صحیح قرار گرفت. با آخوندهای دارای مقام بالا هم کسی کاری نداشت و احترام آن ها همچنان از طرف مردم و قدرت حاکمه حفظ می شد.
انقلاب نکبت بار اسلامی که به وقوع پیوست، آخوند از جایگاه آخوندی و «گدای محترم» بودن به ناگهان به اوج قدرت و سطوت پرتاب شد طوری که تا مدت ها باور این که به چنین جایگاهی نقل مکان کرده برای خودش هم دشوار بود.
امروز که ۴۰ سال از وقوع آن انقلاب ننگین می گذرد، آخوند، جایگاه رفیع خود را در سلسله مراتب سیاسی و اجتماعی باور کرده و به خاطر خصلت چسبندگی و لزح بودن اش، نمی توان او را که چون کنه ای سمج به بدن جامعه چسبیده و از خون آن تغذیه می کند به راحتی کند و از شرش آسوده شد.
اما آخوند یک چیز را نمی داند یا می داند و خود را به ندانستن می زند و آن این که:
آخوند، همان گدای سابق متکی به خرافات و متعلق به قبرستان است و در این ۴۰ سال نه تنها چیزی به «مثبتیات» او افزوده نشده بلکه یک صفت قدیمی و فراموش شده هم به صفت های او افزوده شده که عبارت است از:
جنایت کاری رذیلانه!
حال باید دید، در آینده که آخوند از اوج قدرت به حضیض ذلت سقوط خواهد کرد آیا دوباره به همان جایگاه گدایی محترمانه بر خواهد گشت یا این که با این صنف همچون جنایتکاران رذل رفتار خواهد شد…
سایت حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.