شایعه ی حضور حسینعلی نیری در آلمان و جنجال ها و پافشاری و اصرار برخی افراد بر درست بودن این شایعه، و پس از آن بیانیه دادستانی هانوفر در تکذیب این خبر، بار دیگر این پرسش را در ذهن ها ایجاد کرد که چرا افرادی که این شایعه را ساختند و بر آن اصرار کردند و اعتراض و روشنگری کسانی چون ایرج مصداقی را رد کردند و برای اثبات برحق بودن خود دست به دلیل تراشی و گاه ناسزاگویی به معترضان زدند، حالا که دادستانی هانوفر بیانه ای در تکذیب این شایعه ارائه کرده، عذرخواهی نمی کنند و مسئولیت نمی پذیرند؟ در این مقاله ی کوتاه تلاش می کنم از منظر روانشناختی به چرایی این مسئله بپردازم و ذهنیت این افراد را و تاثیر و پیامد قبول مسئولیت را به اختصار بررسی کنم.
«ببخشید» یا «معذرت می خواهم» یکی از نخستین آموزه هایی است که در کودکی در روابط خود با دیگران یاد می گیریم، با این حال، بسیاری از بزرگسالان از عذرخواهی یا پوزش خواستن سرپیچی می کنند. آیا این افراد فقط یک دنده یا به اصطلاح سرتق هستند یا دلیل دیگری در پس آن نهفته است؟
پوزش خواستن برای برخی افراد چنان دشوار است که حتی پذیرفتن کوچکترین اشتباه به نبردی بزرگ و اغلب بی حاصل منجر می شود. گرچه ممکن است بی میلی یا بیزاری این افراد از پذیرش اشتباه را گاه به حساب دفاع، یکدندگی یا غرور آنان بگذاریم، اما نوعی ریشه ی روانشناختی ژرف تری در کار است. به این معنا که سرپیچی از پوزش خواستن در حقیقت نشانگر تلاش آنان برای محافظت از «خویشتن شکننده ای» است که سعی در پنهان کردن آن دارند.
گاه، این افراد اگر در خیابان به کسی تنه بزنند، به سرعت یک «ببخشید» کوتاه می گویند و رد می شوند، بی آنکه به آن فکر کنند. اما همین افراد هنگامی که مثلا همسرشان در بزرگراهی درحال رانندگی ست با سماجت از او می خواهند برخلاف مسیری که جی پی اس نشان می دهد، به چپ بپیچد و وقتی متوجه می شوند پیچیدن به چپ اشتباه بوده و باید مسیر را دور بزنند و برگردند، به جای عذرخواهی، شروع به دلیل تراشی می کنند که «بیشتر وقت ها جی پی اس مسیر اشتباه را نشان می دهد» یا «تقصیر من چیه؟ اگر به موقع پیچیده بودی، این مشکل پیش نمی آمد» و به این ترتیب اشتباه را به گردن طرف مقابل می اندازند و از عذرخواهی شانه خالی می کنند.
معمولا هنگامی که عمل یا بیعملی ما باعث آسیب واقعی، ناراحتی یا دلخوری میشود، اکثر ما به سرعت صمیمانه عذرخواهی میکنیم، هم به این دلیل که آن شخص سزاوار عذرخواهی ماست و نیز به این دلیل که این بهترین راه برای جلب بخشش و کم کردن احساس گناه است. اما در این مواقع، برخی افراد به جای عذرخواهی از بهانه و انکار برای شانه خالی کردن از مسئولیت خود استفاده می کنند. اجازه دهید نام این افراد را «بی مسئولیت» بگذاریم و بپرسیم چرا این افراد، «پوزش خواستن» را تهدید می بینند نه فرصتی برای جبران اشتباه؟
برای «بی مسئولیت ها» تایید اشتباه خود و عذرخواهی دارای پیامدهای روانی ست که به جاهایی بسیار دورتر از خود «عذرخواهی» می انجامد به این معنا که (آگاهانه یا ناآگانه) ترس های بنیادی را در آنان برمی انگیزد، ترس هایی که بی مسئولیت ها تلاش می کنند از آن بگریزند:
نخست) اعتراف به اشتباه برای افراد بی مسئولیت بسیار تهدید کننده است زیرا توانایی جدا کردن «اعمال» خود از«شخصیت» خود را ندارند. اینطور محاسبه می کنند که: اگر کار نادرستی انجام داده اند پس آدم بدی هستند؛ اگر غفلتی کرده اند، پس آدم بسیار خودخواهی هستند؛ یا اگر اشتباهی کرده اند پس باید آدم احمقی باشند. بنابراین، عذرخواهی به مانند تهدیدی مهیب نسبت به «هویت» و «عزت نفس» آنان تلقی می شود.
دوم) برای اکثر مردم عذرخواهی می تواند دروازه ای به روی احساس گناه و سپس، جبران اشتباه باز کند در حالی که برای بی مسئولیت ها این دروازه ی «شرم» است که به رویشان باز می شود. احساس گناه سبب می شود از اعمال خود ابراز پشیمانی کنیم ولی «شرم» باعث ایجاد احساس بد نسبت به شخصیت و هویت خود در بی مسئولیت ها می شود، که البته شرم احساسی زهرآگین است و درواقع یکی از ترس های بنیادینی ست که بی مسئولیت ها از رودر رویی با آن فرار می کنند.
سوم) اکثر مردم «عذرخواهی» را فرصتی برای حل درگیریها می دانند، اما بی مسئولیت ها از اینکه عذرخواهی «سیل بندهای» مصنوعی شخصیت آنان را ازمیان برداشته و راه را برای موج سرزنش و درگیری باز کند، وحشت دارند. درواقع تصور می کنند اگر اشتباه خود را بپذیرند، طرف مقابل فرصت می یابد تا اشتباهات و خطاهای پیشین آنان را نیز به رخ شان بکشد، همان اشتباهاتی که پیشتر از پذیرش آن سر باز زده بودند و برای آن بهانه تراشی کرده بودند.
چهارم) «بی مسئولیت ها» می ترسند با اعتراف به اشتباه خود، مجبور به قبول مسئولیت شوند و به بی کفایتی خود اعتراف کنند. «بی کفایتی» نیز یکی دیگر از ترس های بنیادی «بی مسئولیت ها» ست که برای آنان به معنای اعتراف به ضعف شخصیت، هویت دروغین، و ناکارآمدی ست. از آنجا که نام این افراد درواقع «بی مسئولیت» است، میانه ای با مسئولیت پذیری و پاسخگویی ندارند و آن را دون شان خود می دانند. آنان تلاش می کنند با سرزنش افراد و شرایط موجود، انکار حقایق یا حمله به شخص یا افراد درگیر، (گرچه درواقع اشتباه خود را دوچندان می کنند) به جای احساس خطا، احساس قدرت کنند. پس احساس قدرت را به ناتوانی ترجیح می دهند و از راه رفته بازنمی گردند.
پنجم) با سر باز زدن از عذرخواهی، درواقع «بی مسئولیت ها» تلاش می کنند از جریحه دار شدن احساسات و غرور خود جلوگیری کنند. معمولا این افراد سخت دچار احساس تهدید و آسیب پذیری هستند. بنابراین، به راحتی عصبانیت، کج خلقی، تحریک پذیری، و زودرنجی خود را بروز می دهند و طرف مقابل را با ناسزا، سرزنش و تهمت های ناروا بمباران می کنند تا راه گریزی از مخمصه ای که در آن گرفتار شده اند بیابند. این واکنش ها که از نظر مردم بسیار عجیب و غیرمنطقی می آید، در واقع مکانیسم های دفاعی «بی مسئولیت ها» ست و این افراد بنابه تجربه، مهارت خاصی در بکارگیری این مکانیسم ها دارند تا آنجا که طرف مقابل را حیرت زده می کنند.
«بی مسئولیت ها» می ترسند با پایین آوردن خفیف گارد دفاعی خود، به ناگاه همه ی سپر دفاعی روانی آنان فرو بریزد و آنان را در مقابل تهدید، درمانده و بی دفاع کند و در را بر اندوه، احساس فروماندگی و مهم تر از آن بی اعتمادی مردم بگشاید و طرفداران خود را از دست بدهند و چنان به زمین بخورند که دیگر توان برخاستن نداشته باشند. البته این ترس آنان چندان بی پایه و اساس نیست چراکه در طول زمان با برداشتن گامهای اشتباه و سپس دفاع از خطاهای خود و عدم اعتراف به اشتباه و عذرخواهی از طرف مقابل، زمینه را برای آسیب پذیری خود ایجاد کرده اند، و خود به این مشکل آگاهند اما همچنان ترجیح می دهند بر اشتباه پای بکوبند و دیگران را سرزنش کنند چراکه هزینه ی آن متوجه دیگران است نه خود آنان!
از نظر روانشناختی، اعتراف به اشتباه، ناراحتکننده و دردناک است. برای قبول مسئولیت و عذرخواهی، عزت نفس ما باید آنقدر قوی باشد که بتوانیم این ناراحتی را بپذیریم. در واقع، اگر عزت نفس ما بالا و پایدار باشد، میتوانیم درد موقتی را که چنین پذیرشی به همراه دارد تحمل کنیم، بدون اینکه دیوارهای عزت نفس مان فرو بریزد و دچار درماندگی شویم. درحالیکه، اگر عزت نفس فرد به ظاهر بالا اما در واقع شکننده باشد، نوک تیز پیکان اعتراض می تواند از دیوارهای دفاعی وی عبور و ضربه مستقیمی به شخصیت و هویت او وارد کند. در واقع، به عنوان یک قاعده روانشناختی، هرچه مکانیسمهای دفاعی فرد محکم تر باشد، نفس (ego) که از آن محافظت میکند شکنندهتر است.
هجدهم اگوست دوهزاروبیست و سه
سایت حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.