سایت رسمی «سازمان مجاهدین خلق ایران» در مطلبی با عنوان «در باره مجاهدین خلق ایران»، تلاش دارد تا تاریخچهای جدید از این سازمان ارائه دهد. در همانجا نوشته شده است: «مجاهدین در پی جایگزین کردن دیکتاتوری دینی ایران با یک دولت سکولار، دموکراتیک و کثرتگرا هستند که به آزادیهای فردی و تساوی زن و مرد احترام میگذارد.»
این متن در ۲۷ عنوان تلاش میکند تا به صورت مختصر برخی نقاط سرفصلی سازمان مجاهدین را توضیح دهد.
به نظر میرسد تلاش جدید سازمان مجاهدین در نوشتن چنین متنی (که کمتر از آن بوی «اسلام انقلابی» به مشام میرسد)، نشان دادن یک چهره «لیبرال» و به ظاهر کمتر خشن از خود میباشد. مخاطبین این نوشته از نظر من در درجه اول نسل جدید زیر ۳۵ ساله هستند که تجربه مستقیمی از سازمان مجاهدین ندارند.
به باور من یک نکته مهم در این تلاش جدید سازمان مجاهدین این است که آنها خود، فرصتطلبانه و شرمگینانه تاریخچه خود را دستکاری میکنند. حال پرسش این است که هدف از «حذف کردن» برخی واقعیتها در این «تاریخچه جدید» چیست؟ آیا مجاهدین پی بردهاند که در بین مردم ایران جایگاهی ندارند و در تلاشاند تا با بزک کردن چهره خود، نشان دهند «آلترناتیو»ی توانمند و امروزی هستند؟
حذف وقایع، شیوهای ضد تاریخی است
در تاریخچه جدیدی که مجاهدین در مورد خود انتشار دادهاند به برخی سرفصلهای تاریخی این تشکیلات اشاره شده، اما به موارد بسیاری هم اشاره نمیشود. در زیر چند نمونه را یادآوری میکنم:
– در قسمت «بنیانگذاری»، به عبدالرضا نیکبین به عنوان یکی از بنیانگذاران این سازمان و چرایی جدا شدن او اشاره نشده است.
– به تشکیل جامعه بیطبقه و معنی و هدف آن از نظر این تشکیلات اشاره نشده است.
– به ترور آمریکاییان در زمان قبل از انقلاب ۱۳۵۷ و نقش یا موضع سازمان مجاهدین (بخش مسلمان یا بخش مارکسیستی) اشاره نشده است.
– به نقش اسلام و تشیع از نظر این سازمان به عنوان ایدئولوژی راهنمای عمل اشاره نشده است.
– در مورد مسعود رجوی در زندانهای ساواک و به همکاری او با ساواک (حتی در حد اطلاعات لو رفته به مثابه نمونهای از زرنگیهای او اشاره نشده است. همچنین به اینکه چگونه او به «رهبری» سازمان رسید، در حالی که آنموقع صحبت از «رهبری» نبود، بلکه یک دفتر سیاسی رهبری سازمان را به عهده داشت، اشاره نشده است. بعدها نیز تا سال ۱۳۶۷ فقط سخن از «مسئول اول» سازمان مجاهدین بود و نه رهبر.
– در قسمت «دیدار با خمینی در سال ۱۳۵۷»، به ایستادگی رجوی در برابر خمینی اشاره میشود، اما به اینکه سازمان مجاهدین در اوایل پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ خمینی را «امام» خطاب میکردند و برای شرکت در رفراندوم «آری به جمهوری اسلامی» تبلیغ کرده و خود نیز در آن شرکت کردند اشاره نمیشود.
– به اطلاعیههای این سازمان درباره «اعدامهای انقلابی» مقامات نظام پیشین و هورا کشیدن به خاطر این اعدامها و محاکمات ناعادلانه اشارهای نشده است. واقعیتی که نشان میدهد تا کجا این سازمان با حقوق بشر و ارزشهای دمکراتیک از جمله مخالفت با اعدام، پذیرش اصل برائت و رعایت دادرسی عادلانه و برگزاری دادگاههای صالح مبتنی بر حقوق بینالملل و پایبندی به حکومت قانون بیگانه بوده است.
– به واقعه ی «تسخیر» سفارت آمریکا در آبان سال ۱۳۵۸ و تائید آن توسط سازمان مجاهدین و تشکیل نیروی شبهنظامی با عنوان «میلیشیا» و رژههای آن در سراسر ایران برای مبارزه با «امپریالیسم خونخوار آمریکا» اشاره نشده است. رسانههای غیررسمی این تشکیلات نیز اگر از «میلیشیا» سخن میگویند، به دلایل واقعی تشکیل آن اشاره نمیکنند.
– به دستگیری محمدرضا سعادتی از رهبران این سازمان و ارتباط سازمان مجاهدین با سفارت شوری (به هر دلیلی) اشاره نشده است.
– به تظاهرات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ اشاره شده، اما به اعلام «جنگ مسلحانه» در فردای بعد از آن اشاره نشده است.
– به عملیاتهای بزرگ و کوچک نظامی مجاهدین در شهرها و کشتن رهبران رژیم و پاسداران و یا هواداران رژیم کنونی اشاره نشده است (پرهیز از ارائه سند و مدرکی دال بر عملیات تروریستی که میتواند در حال حاضر در غرب برای آنها دردسر ساز شود؟)
– به تشکیل «شورای ملی مقاومت» در سال ۱۳۶۰ اشاره شده، اما به اساسنامه این شورا و اعلام «دولت موقت جمهوری دمکراتیک اسلامی» که باید هنوز هم معتبر باشد پرداخته نمیشود. (تا کنون از مصوبه جدیدی که بیانگر این باشد که شورای ملی مقاومت آن را کنار گذاشته، صحبت نشده است).
-به نقش ابوالحسن بنی صدر به عنوان رئیس جمهور شورای ملی مقاومت در تأسیس این شورا اشاره نمیشود.
-به اعضا شورای ملی مقاومت و چرایی جدا شدن آنها از سال ۱۳۶۲ به بعد تا همین اواخر اشاره نمیشود (از جمله جدایی بنی صدر به عنوان رئیس جمهور این شورا، حزب دمکرات کردستان ایران، جبهه دمکراتیک انقلابی زحمتکشان، شورای متحد چپ، حزب کار ایران (توفان)، جبهه دموکراتیک ملی ایران، جنبش زحمتکشان گیلان و مازندران، اتحادیه کمونیستهای ایران (سربداران) و افرادی چون حسن ماسالی، بهمن نیرومند، منصور فرهنگ، پرویز دستمالچی، ناصر پاکدامن، احمد سلامتیان، علی اصغر حاج سید جوادی، مهدی خانبابا تهرانی، محمدرضا روحانی و کریم قصیم).
– به ارتباط مجاهدین با دولت عراق اشاره میشود، اما به گفتگوهای رجوی با بلندپایگان دستگاه اطلاعاتی و امنیتی عراق و دریافت پول از آنها اشاره نمیشود (اسناد آن در یوتیوب موجود است).
– به عملیات فروغ جاویدان در تابستان ۱۳۶۷ پرداخته و به تعداد کشته شدگان نیز اشاره میشود، اما به چرایی شکست آن و نقش مسعود رجوی در آن اشاره نمیشود.
-به انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین و مسئله طلاقهای ایدئولوژیک و جدا کردن کودکان از پدر و مادرانشان و فرستادن آنها به خارج از عراق، در مواردی با سرنوشتهای نامعلوم اشاره نمیشود.
– به قتل عام زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، بعد از عملیات «فروغ جاویدان» اشاره میشود و ادعا میشود که پس از عملیات فروغ جاویدان ۳۰ هزار نفر از زندانیان سیاسی عمدتا هوادار مجاهدین، طی سه ماه توسط رژیم جمهوری اسلامی اعدام شدهاند، اما دلیل و مدرکی برای این رقم ۳۰ هزار نفر ارائه نمیشود.
-معلوم نیست در ۳۰ سالی که از این قتل عام میگذرد، چرا سازمان مجاهدین تنها در این چند سال اخیر است که بطور جدیتر (آن هم اساسا از زاویهی تبلیغاتی) به این موضوع میپردازد. چرا با داشتن ۳۰هزار کشته این سازمان با دادگاه ایران تریبونال که در سال ۱۳۹۱ و برای روشنگری در مورد اعدامهای دهه شصت، به ویژه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ برگزار شد، همکاری نکرده یا از آن حمایت نمیکند؟
– به موضوع «۱۷ژوئن ۲۰۰۳، حمله به مقر رئیس جمهور برگزیده مقاومت در فرانسه» اشاره و از جمله ادعا میشود که: «دولت فرانسه زیر فشار افکار عمومی و سلسله اعتراضها و اعتصاب غذای ایرانیانی که از سراسر اروپا خود را به پاریس رسانده بودند، همه افراد بازداشت شده و در آخر خانم مریم رجوی را آزاد کرد» اما به خودسوزی چند نفر از اعضای مجاهدین که با توصیههای تشکیلاتی در پاریس انجام شد، اشاره نمیشود. چرا؟ آیا سازمان مجاهدین نگران است که به این ترتیب چهرهای فناتیک و متعصب از خود ارائه دهد؟
– به شکست صدام حسین در برابر آمریکا و خلع سلاح نیروهای سازمان مجاهدین توسط ارتش آمریکا در سال ۲۰۰۳ اشاره میشود، اما:
-به تشکیل یک اردوگاه در کنار کمپ «اشرف» (اردوگاه تیف)، تحت نظر ارتش آمریکا و اینکه حدودد ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر از نیروهای سازمان مجاهدین از این تشکیلات جدا شده و به آن کمپ منتقل و بخش بزرگی از آنها به ایران رفته و خود را تسلیم جمهوری اسلامی کردهاند و به چرایی این جداییها اشاره نمیشود.
– به اردوگاه «لیبرتی» و خروج کامل سازمان مجاهدین و انتقال از عراق به آلبانی بعد از ۱۰ سال که از سقوط صدام میگذرد اشاره میشود. به حمله به کمپ «اشرف» مرکز این سازمان در عراق و اردوگاه «لیبرتی» و کشته شدن دهها و زخمیشدن صدها نفر از مجاهدین اشاره میشود، ولی به این موضوع پرداخته نمیشود که چرا اصلا رهبری سازمان مجاهدین خروج از عراق را ۱۰ سال طول داد تا این همه انسان کشته شوند.
– به خروج سازمان مجاهدین از «لیست تروریستی» اشاره میشود اما به موافقت این سازمان در دادگاه «پوئک» در انگلستان برای کنار گذاشتن مبارزه مسلحانه اشارهای نمیکند.
– این سازمان به همکاری خود با نیروهای دست راستی و جنگطلب در بین سیاستمداران آمریکا و نیز ارتباط با دولتهای عربی خلیج فارس و هدف از این همکاریها اشاره نمیکند و نمیگوید گزینه مطلوب این سازمان برای عبور از جمهوری اسلامی جنگ و حمله نظامی به ایران و تشویق خشونت و جنگ مسلحانه است. این سازمان هیچ توضیحی نمیدهد که چرا استراتژیهای متعدد آن برای «سرنگونی» رژیم به نتیجه نرسید و حاضربه پاسخگویی در این زمینه نیست.
– سرانجام آنکه به سرنوشت مسعود رجوی «رهبر عقیدتی» این سازمان و اینکه چرا ۱۵ سال است در انظار عمومی ظاهر نشده و چرا ناتوان از آن است تا بطور ویدئویی یا صوتی با مردم و هواداران خود ارتباط برقرار کند، اشاره نمیکند.
این تاریخچهی تازهتنظیم شدهی سازمان مجاهدین بر اساس «حذف» یک سری نامها و افراد و شخصیتها و حذف یک سری وقایع تنظیم شده است. از همین رو غیرعلمی و غیرتخصصی، ناصادقانه و فریبکارانه تنظیم شده است. به باور من هدف از این تاریخچهی جدید و «بزکشده»، ارائه یک سری اطلاعات دستکاری شده به نسل جوان ایران است که از آن طریق بشود چهرهای ملایم و امروزی (لیبرال و غربی و تا حدی به ظاهر کمتر خشن) از خود نشان داد. این تاریخچه با بزرگنمایی و وارونه نشان دادن یک سری «دستاوردها» و پرهیز از انتقادازخود و اشاره با شکستها و دلایل آن تنظیم شده، غیر شفاف است و نمونهای است از فرصتطلبی و ریاکاری این تشکیلات در میدان رسانهای و کار با افکار عمومی.
این تاریخچه دستچین شدهی جدید نشان میدهد که سازمان مجاهدین شهامت ارائه چهره واقعی خود، آنگونه که بود و آنگونه که هست را ندارد. بنابراین قابل اعتماد و قابل باور نیست و به هیچ وجه صلاحیت حضور در بین نیروهای رهبری کننده برای تشکیل یک ایران دمکراتیک و آزاد برای عبور از جمهوری اسلامی را ندارد.
این سازمان در روی کار آمدن و همچنین با سیاستهای خود در ادامه عمر حکومت اسلامی در ایران مسئول بوده و از این طریق در به کشته دادن نسلی از جوانان صادق و عاشق ایران نیز مسئول است. این سازمان از یک ایدئولوژی مذهبی مبتنی بر «تشیع سرخ و انقلابی» پیروی کرده، دیدگاهی به غایت جنسیتی و ضد زن داشته و به حکومت قانون و ارزشهای حقوق بشری باور نداشته، بلکه با اعتقاد به «رهبری عقیدتی»، مدل بزکشدهی عفریتهی ولایت فقیه را در سر داشته و خواهان کسب تام و تمام و بلامنازع قدرت در ایران بوده وعملا به یک حکومت مذهبی میاندیشد و به جدایی دین و مذهب از حکومت باور ندارد. رفتار این سازمان با معترضین و مخالفین درون تشکیلات خودش و با آنانی که از این تشکیلات جدا شدهاند به خوبی نشان میدهد که این سازمان به هیچ وجه تاب تحمل دگراندیشان، منتقدین و آزادی عقیده و بیان را ندارد و چهار دهه است درهای تشکیلات خود را بر روی خبرنگاران آزاد بسته و از هر نوع رویارویی با دنیای آزاد طفره رفته و پرهیز میکند. این سازمان با نیازهای امروز مردم و نسل جوان بیگانه، با آزادی انسان و ارزشهای حقوق بشری مخالف و اساسا فاقد هرگونه صلاحیت مدیریتی مبتنی بر دستاوردهای علمی مدرن و امروزی است.
http://www.hanifhidarnejad.com
سایت حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.