گاهی صحنۀ یک نمایش – جدا از برخی فزونی‌ها و کاستی‌ها – بی‌شباهت به دادگاه نیست. نور و تاریکی دست به دست هم می‌دهند تا تماشاگر – اگرچه نشسته و خاموش – خود را در صحنه، و در جایگاه داوری ببیند. بخصوص که پای دادخواهی، و یک قضاوت تاریخی نیز در میان باشد.

نمایش “کفترباز” از رضا جابر انصاری

چنین نمایشی، خواسته یا ناخواسته، ذهن را درگیر می‌کند. نمی‌خواهد سرگرم‌کننده باشد، یا بخنداند، بل می‌خواهد موضوعی را که از نظر دست اندزکاران نمایش مهم است، با تماشاگر در میان بگذارد. مثل این که خواسته باشد برای نخستین بار رازی را با گروهی در میان بگذارد، و همانطور که اشاره شد: فراخوانی‌ست به داوری.

تماشاگر کنجکاو می‌خواهد بداند، که در پس و پشت آنچه که می‌بیند و می‌شنود، یا آنچه در سکوت می‌گذرد، چه واقعیتی، و از چه زاویۀ دیدی نهفته است؟ نمایش با کف زدن‌ها تمام می‌شود. تماشاگر سالن را ترک می‌کند، اما درگیری ذهنی همچنان ادامه دارد. تا کی؟ تا هنگامی که زمینه‌های یک داوریِ درست و بهنگام فراهم شود.

نمایش “کفترباز” از رضا جابر انصاری با چنین چشم‌اندازی در تیاتروم برلین، و در حضور گروهی از ایرانیان مقیم این شهر به صحنه آمد. کفترباز بر محور رویدادهای تلخ و خونباری شکل گرفته، که از سال ۶۰ شمسی آغاز شده، و در مرداد و شهریور سال ۶۷ با کشتار چند هزار نفر از زندانیان سیاسی به اوج خود رسیده است. بنابراین زادۀ ذهن خیالپرداز نویسنده و کارگردان نیست، بلکه از واقعیت‌های عینی سرچشمه گرفته و به نوعی می‌توان گفت که بازسازی شده است. در این میان قربانیانی را می‌بینی که در صحنه ظاهر می‌شوند و تماشاگر را به دادخواهی فرامی‌خوانند.

نمایش “کفترباز” از رضا جابر انصاری

نکتۀ مهم این که جابر انصاری کار خود را برای مثال از جایگاه مخفی یک تیم مسلح آغاز نمی‌کند. یعنی به سراغ کسانی نمی‌رود، که خود را برای مبارزه و درگیری، کشتن و کشته شدن آماده کرده‌اند، بلکه به سراغ آدم‌هایی می‌رود، که به اصطلاح نه سرِ پیازند و نه تهِ پیاز. و گروه بزرگی از همان‌ها هستند که تر و خشک با هم می‌سوزند و قربانی دیدگاه‌های ایدئولوژیک و کوته‌بینی عملۀ قدرت می‌شوند،

خسرو نمونۀ تیپیک جوان‌های کم‌سن و سال و بی‌تجربه‌یی ست، که نمایش کفترباز بر محور زندگی او شکل گرفته است. کار او کفتربازی‌ست، و پدر و مادرش برای این که مبادا گزکی به همسایه‌های خرده‌گیر بدهند، گرداگرد پشت بام را با ورقه‌های “ایرانیت” مسدود کرده‌اند، بی آن که روزنه‌یی برای “دید زدن” به خانۀ همسایگان گشوده مانده باشد. با این حال برخی فضاسازی‌های تنگ‌نظرانه و رقابت‌های ناسالم مردم ناآگاه زمینه‌ساز بازداشت موقت او از طرف کمیتۀ محل می‌شود، تا توپ و تشری بزنند و زهر چشمی بگیرند و وادارش کنند که دست از کفتربازی بردارد.

تا اینجای کار هنوز تماشاگر نمی‌تواند به پی‌آمدهای هولناک این دستگیری یا بازداشت تنبیهی بیندیشد. فاجعه از آنجایی آغاز می‌شود، که در بحبوحۀ جنگ و گریزهای مسلحانۀ سال ۶۰ خسرو نیز در میان گروهی از دستگیرشدگان بُر می‌خورد، از کمیتۀ محل به اوین منتقل می‌شود و سرانجام پس از هفت سال در سال ۶۷ به جرم ناکرده به جوخۀ اعدام سپرده می‌شود. آن هم در یک محاکمۀ چند دقیقه‌یی. در یک سو متهم بیگناه، و در سوی دیگر قاضی شرع. نه دادگاهی، نه هیئت منصفه‌یی، نه وکیل مدافعی، و نه… بدینسان “سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت”.

نمایش “کفترباز” از رضا جابر انصاری

جابر انصاری کوشیده است تا در تصویر نمونه‌وار چنین جنایت‌هایی، و پی‌آمدهای اجتماعی آن سنگ تمام بگذارد، و نیز در تکیه بر تضادها و تناقض‌های شخصیت‌های مختلف نمایش و درگیری‌های درونی و بیرونی‌شان، چه در متن، چه در اجرا بر نکته‌های ظریفی انگشت بگذارد. گفت و گوها و صحنه‌پردازی‌ها نشانگر آشنایی عمیق او با موضوع نمایش و فضای شکل‌گیری آن است. او، که خود در جریان همین رویدادها سال‌هایی را به جرم ناکرده در زندان گذرانده، شاهد زنده‌یی‌ست بر آنچه در نمایش کفترباز می‌گذرد.

بازیگران نمایش، بجز خودِ کارگردان، اغلب جوان و آماتور هستند، که در میانشان نازنین کاظمی با توجه به سابقه بیشتر فعالیت در تئاتر چهره‌ی خوبی را از خود به نمایش می‌گذارد و دیگران نیز با توجه به جوان بودن، کمبود امکانات لازم، و وقت محدودشان در تمرین‌ها، تلاش کرده‌اند که نقششان را به خوبی اجرا کنند. که تا درجه‌ی قابل قبولی در کار خود موفق بوده‌اند. و این نشان از هدایت و آموزش درست آنان توسط کارگردان است. نکتۀ جالب این که رضا جابر انصاری برای نخستین بار در برلین، در قالب سه شخصیت متفاوت نقش‌هایی را به عهده گرفت و با تسلط تمام اجرا کرد. باشد که باز هم او را در صحنه ببینیم.

بازیگرانی که در این نمایش رضا جابر انصاری را همراهی می‌کردند عبارت بودند از: نازآفرین کاظمی، ارسلان پارسی، سامی طالبی، اهورا آرین، نوید سلطانی، نیلوفرمیراکبری و با دستیار کارگردانی مونا کوثری.