بسام بربندی، تایلر تامپسون / ترجمه حامد هاشمی
سوریه ظاهرا وارد مرحله تازهای شده است. بشار اسد بر سر جایش باقی است، و همه میخواهند آنچه را که بر سر سوریه آمد به نوعی دیگر بازگویی کنند. همه میگویند طرفدار صلح و آرامش و آزادی بودهاند و در این میان معلوم نیست چه کسی سرکوب کرد و چه کسی جنگافروزی کرد. دولت ایران هم در حال تحریف نقش خود در سوریه است، چنانکه محمدجواد ظریف، در گفتوگو با تلویزیون الجزیره ادعا میکند که ایران فقط به دنبال ایجاد مصالحه در سوریه بوده است.
در این وضعیت یادآوری مداوم آنچه رخ داد، ضرورت دارد. نوشتهای که در زیر میخوانید نوعی سند یادآوری است. نوشته به قلم بسام بربندی و تایلر تامپسون است. بسام بربندی سالیان متمادی به عنوان دیپلمات در وزارت خارجه سوریه خدمت کرده است. او دیپلمات بلند پایه رژیم اسد در واشنگتن بود، اما دل در گرو خیزش مردم داشت و مخفیانه با مخالفان همکاری میکرد. بسام بربندی سرانجام در سال ۲۰۱۴ از دستگاه اسد جدا شد. روایت او به جهت اینکه از پشت پرده دولت اسد در آغاز ناآرامیهای خبر میدهد بسیار ارزشمند است. در بخشهایی از این نوشته او بیان میکند که چطور آن نیرویی که بشدت دولت اسد را به مقابله سخت با تظاهرات مردمی سوق میداد، حکومت ایران بود.
در ماه مارس سال ۲۰۱۱ فقط چند روز بعد از آغاز قیام مردم سوریه، سعید جلیلی دبیر شورای امنیت ملی ایران در سفری اعلام نشده به دمشق آمد. او حامل پیام روشنی بود: سوریه را تسلیم بهار عربی نکنید. جلیلی با بشار اسد و مشاوران بلند مرتبهاش دیدار کرد و پیشنهادی ارائه داد که آنرا «دیوار آهنین» نامیده بود. این طرح مبنی بر ایجاد اتحادی بود با ایران و روسیه برای مقابله با «توطئه غرب» در منطقه. بشار اسد علیرغم توصیه پدرش، مبنی بر دور نگه داشتن ایران در فاصلهی امن، این پیشنهاد را پذیرفت. اینگونه جهان شاهد افزایش نفوذ بیسابقه ایران در سوریه و لبنان، و نتیجتاً افزایش قدرت چانهزنیاش در مقابل غرب شد. با ادامه این روند اما خود بشار اسد به زودی به مهرهای قابل تعویض برای همه طرفها تبدیل خواهد شد.
درواقع این لبنان بود که محدوده اتحاد ایران و سوریه را مشخص کرد. بلندپروازی تهران در بسط نفوذش در منطقه آنها را به تاسیس حزبالله لبنان کشانید. درحالیکه سوریه بازیگران خودش را برای اعمال قدرت در لبنان ساخته بود.
به عنوان یک دیپلمات وزارت خارجه، در سال ۲۰۰۸ مهمان احمد موسوی سفیر ایران در یک ضیافت شام بودم. موسوی به من گفت که ایرانیان اینجا همه مدیون زحمات محمد ناصیف هستند. ناصیف، مشاور نزدیک حافظ اسد، و تا همین اواخر قائممقام معاون امنیتی بود. این گفته آقای موسوی اشارهای است به روابط پیچیده و پر کش و قوس بین ایران و سوریه در چهل سال اخیر. طبق قانون اساسی سوریه، رئیس جمهور کشور باید مسلمان باشد. در دهه هفتاد حافظ اسد که به فرقه علویان تعلق داشت، نیاز داشت که شبهاتی که بر مسلمان بودنش وارد بود را بر طرف کند. او این فرصت را در وجود یک روحانی شیعه ایرانی پر نفوذ در لبنان به نام موسی صدر یافت. او به رشد موسیصدر کمک کرد و در مقابل صدر اعلام کرد که علویان برادران دینی شیعیان هستند. موسیصدر سپس به حافظ اسد پیشنهاد کرد که یک روحانی ایرانی دیگر به نام خمینی را هم ببیند که آن زمان در عراق در تبعید به سر میبرد. اسد منافع استراتژیکی در حمایت از همپیمان آیندهاش یافت و از لحاظ مالی و اطلاعاتی به پشتیبانی از خمینی پرداخت. سوریه نخستین کشور عربی بود که دولت ایران بعد از سقوط شاه را به رسمیت شناخت و بعد هم در جدال با صدام حسین در دهه هشتاد از آنان جانبداری کرد.
اما درواقع این لبنان بود که محدوده اتحاد ایران و سوریه را مشخص کرد. بلندپروازی تهران در بسط نفوذش در منطقه آنها را به تاسیس حزبالله لبنان کشانید. درحالیکه سوریه بازیگران خودش را برای اعمال قدرت در لبنان ساخته بود. این تقابل نهایتاً در سال ۱۹۸۶ به نقطه بحرانی رسید و برای نخستین بار در لبنان به یک جنگ تمامعیار شیعه علیه شیعه انجامید. حافظ نیروهایش را پشت صفوف «حرکت امل» آرایش داد و نیروهای قدس ایران در کنار «حزبالله لبنان» در جبهه مقابل ایستادند. غلبه نظامی حافظ در این تقابل، مانعی در برابر نفوذ روز افزون ایران در لبنان قرار داد. از آن روز به بعد، حافظ فاصله ایمنی خودش را با ایران و حزبالله که تشنه بسط نفوذشان در منطقه شام بودند، حفظ کرد. اما وضع سلامتی حافظ، فرصت مجددی را برای نزدیک شدن آنها به قدرت در سوریه بواسطه جانشینی بشار بوجود آورد.
در دولت این موضوع خیلی محرمانهای بین ما نبود که بشار فاقد اعتماد به نفس پدرش در قابلیتهای رهبری است. کسی که در لندن آموزش چشمپزشکی دیده بود و آمادگیاش برای به دست گرفتن رهبری فقط به بعد از مرگ برادر بزرگترش در سال ۱۹۹۴ محدود بود. بسیاری از ما معتقد بودیم او آمادگی لازم برای رهبری سوریه را ندارد. حسن نصرالله رهبر حزبالله، از چند سال قبل از مرگ حافظ در سال ۲۰۰۰ روابطش را با بشار محکم کرده بود و چنان خودش را به اونزدیک کرده بود که غیر ممکن بود پدرش حافظ اسد هیچگاه به آن حد از نزدیکی اجازه میداد. در آخرین روز عزاداری برای مرگ حافظ، من همراه با وزیر امور خارجه به لاذقیه رفتم تا از یک گردان از رزمندگان حزبالله که در مراسم یادبود حافظاسد رژه میرفتند سان ببینم. اعلام اتحاد نظامی، برای بشاراسد حاوی این پیام بود که حزبالله میتوانند تکیهگاه مطمئنی برایش باشند.
تسلط به حرمها و مدارس مذهبی جریان دائم نفوذ و پول ایران را به دمشق تضمین کرد. پولی که صرف خرید حمایت و وفاداری نخبگان میشد.
دولت ایران البته کار سختتری برای نزدیک شدن به بشار پیش رو داشت. من چند نوبت با مقامات ایرانی جلسه داشتم که علاقمند بودند خط تلفنی مستقیمی بین دفتر رهبر ایران علی خامنهای و بشار اسد رئیس جمهور سوریه برقرار باشد تا بتوانند امور سیاسی منطقه را با هم هماهنگ کنند. محمد ناصیف، با علم به اینکه حافظ اسد هیچگاه چنین اجازهای برای سوریه صادر نمیکرد، فیالمجلس این پیشنهاد را رد کرد حتی بدون اینکه آنرا با بشار درمیان بگذارد. در تلاشی دیگر، ایران سعی کرد بازرگانان سوری مشخصیمسئولیت حرمهای شیعی را در مشق به عهده بگیرند و همچنین اجازه داشته باشند مدارس مذهبی شیعی در سراسر سوریه دایر کنند. بسیاری از این بازرگانان همانهایی بودند که طی جنگ ایران و عراق به ایران اسلحه میفروختند و در تلاش بودند با دولت سوریه قراردادهای تجاری ببندند. تسلط به حرمها و مدارس مذهبی جریان دائم نفوذ و پول ایران را به دمشق تضمین کرد. پولی که صرف خرید حمایت و وفاداری نخبگان میشد. با وجود این، ایران هنوز مشتاق کنترل بر خود بشار اسد بود.
جنبش مردم در ماه مارس ۲۰۱۱ فرصتی استثنائی را برای ایران فراهم کرد که بتواند سلطهاش را بر کل منطقه شامات ماندگار کند. ایران بسیار چابک عمل کرد؛ با فرستادن جلیلی فقط چند روز بعد از اینکه مردم در شهر درعا به خیابانها آمده بودند. جلیلی طرح «دیوار آهنین» را به حلقه نزدیکان بشار فروخت و قانعشان کرد که فرمول سرکوب موثر اعتراضات را میداند. مقامات ایرانی اسد را مجاب کردند تا از هرگونه امتیاز دادن بپرهیزد. چیزی که میتوانست نفوذ آنها را بر حلقه نزدیکان اسد محدود کند. زمانی که تنشها به مواجهه مسلحانه انجامید، ایران بلافاصله مشاوران نظامی، قناصهزنّها و نیروهای مخصوصاش را به سوریه فرستاد تا اسد را حفظ کنند. بشار برای جبران جای خالی نظامیانی که هر روز به مخالفان میپیوستند، به ناچار کمپ وفاداران خودش را با نیروهایی ایران و حزبالله تقویت میکرد. در حالیکه حافظ دههها تلاش کرده بود از چنین وضعیتی بر حذر باشد، حالا در انتهای سال ۲۰۱۱، پسرش بشار در دنیا در به در به دنبال یک متحد میگشت.
جنبش مردم در ماه مارس ۲۰۱۱ فرصتی استثنائی را برای ایران فراهم کرد که بتواند سلطهاش را بر کل منطقه شامات ماندگار کند. ایران بسیار چابک عمل کرد؛ با فرستادن جلیلی فقط چند روز بعد از اینکه مردم در شهر درعا به خیابانها آمده بودند. جلیلی طرح «دیوار آهنین» را به حلقه نزدیکان بشار فروخت و قانعشان کرد که فرمول سرکوب موثر اعتراضات را میداند.
اصرار ایران بر تن ندادن سوریه به هیچ نوعی از مصالحه، بشار اسد را نسبت همه طرحهای اصلاحات بیمیل کرده بود. در همان سال ۲۰۱۱ ما دو پیشنهاد جداگانه برای پیاده سازی اصلاحات سیاسی از دو کشور قطر و امارات متحده عربی دریافت کرده بودیم. اسد هر دو را رد کرد. وقتی که تلفات خیلی بالا رفت، در ژانویه سال ۲۰۱۲ ترکیه تلاش کرد روزنهای در این «دیوار آهنین» باز کند. پیشنهاد ترکیه این بود که بشاراسد به مقام نخستوزیری نزول کند، در عین حال ریاستش را بر تمام نیروهای مسلح و اطلاعات نیرویهوایی حفظ کند. این پیشنهاد همچنان شامل این بود که قائم مقام اسد، فاروق الشرع، سیاستمداری سنی که همه طرفها را به اتحاد فرا خوانده بود، موقتاً به ریاستجمهوری سوریه برگزیده شود و شوهر خواهر بشار اسد، عاصف شوکت، هم وزیر دفاع شود. ایرانیها این طرح را نپسندیدند. آنها علاقه نداشتند که به یک اصلاحطلب در راس حکومت سوریه تکیه کنند یا با عاصف به عنوان وزیر دفاع همکاری کنند. بشاراسد هم از طرفی به ترکها اعتماد نداشت با وجود این با بالاگرفتن درگیری و از دست رفتن کنترلش بر اوضاع کشور تلاش کرد گزینههای مختلف را مد نظر داشته باشد. در ماه فوریه، بشار بالاخره با ترکها درباره پیشنهادشان وارد گفتوگو شد تا بلکه از فشار غرب بکاهد.
نهایتاً در ماه مارس، فاروقالشرع مخالفین را برای مذاکره دعوت کرد. ولی این کار باعث شد ایران از کوره در برود و از تمام نفوذش استفاده کند تا هیچ ملاقات دیگری رخ ندهد. مذاکرات تهدید مستقیمی برای طرح دیوار آهنین ایران بود و میتوانست کشور سوریه را جایی خارج از چتر کنترلی ایران دوباره متحد کند. بعد، در هجدهم ماه جولای، بمبی عاصف شوکت و چند تن دیگر از مقامات مهم امنیتی را در دمشق به قتل رسانید. مقامات ایرانی اسد را قانع کردند که مصالحه تنها باعث میشود حملات مرگبار بیشتری بر علیه حلقه نزدیکانش انجام شود. بشار اسد بعد از آن سختگیرتر شد و دیگر از هیچ طرحی که قدرتش را در ساختار سیاسی تقلیل دهد استقبال نکرد.
نبرد شهر القصیر در سال ۲۰۱۳، نقطه تعیین کنندهای در روابط دولت و حزبالله بود. نیروهای ارتش پیش از آن سه بار تلاش کرده بودند شهر استراتژیک و سنینشین القصیر را از مخالفین بازپس بگیرند و هر بار شکست خورده بودند.
در همین حال، حزبالله خودش را به عنوان یک نیروی جنگی موثر برای اسد تثبیت کرد. نبرد شهر القصیر در سال ۲۰۱۳، نقطه تعیین کنندهای در روابط دولت و حزبالله بود. نیروهای ارتش پیش از آن سه بار تلاش کرده بودند شهر استراتژیک و سنینشین القصیر را از مخالفین بازپس بگیرند و هر بار شکست خورده بودند. حزبالله به مناطق اطراف شهر که علوینشین هستند وارد شد و با قدرت پروپاگاندای رسانهایاش، ساکنین این نواحی را قانع کرد که اسد از تضمین امنیت آنها عاجز است. بعد از چیره شدن حزبالله بر مخالفان در شهر القصیر، علویها خیلی بیش از قبل این تبلیغات را پذیرفتند. ایران از این پیروزی نظامی حداکثر استفاده را کرد و دست به تاسیس «حزبالله سوریه» زد و سرمایهگذاری هنگفتی هم روی تشکیل نیروهای شبهنظامی تحت عنوان «نیرویهای دفاع ملی» کرد.
بعدها بواسطه این دو اهرم، ایران دست به یکهتازی وسیعی در سوریه زد. این هسته جدید از جنگجویان و جمعیتی از سوریها که تحت کنترل آنها هستند، حالا دژ جدید نفوذ ایران در سوریه را شکل میدهند. در حالیکه بمبهای بشکهای اسد قسمتهای بزرگی از جمعیت عموماً سنی سوریه را به خارج از کشور رانده است، حزبالله و نیروی دفاع ملی دائم بر آتش جنگ فرقهای میدمند. آنها جمعیت علویّها و شیعهها را قانع کردهاند که بشار اسد اساساً نمیتواند امنیت آنها را حفظ کند و این امر تنها با حضور ایران تامین میشود. موفقیت این استراتژی ایران را در جایگاه تعیین کننده و پرنفوذی قرار داده است، حتی مستقل از آنکه نهایتاً چه بر سر خود بشار اسد بیاید.
یکهتازی ایران درون حلقه قدرت سوریه، حتی امکان انهدام دولت اسد را هم در اختیار ایران قرار داده است. حسین شیخالاسلام سفیر سابق ایران در سوریه در مصاحبه با العربیه در پنجم اوت ۲۰۱۴ ادعا کرد که ایران دائماً از رژیم اسد تقاضا میکرده که دست از وحشیگری در مقابل معترضان بردارد. این ادعا مطلقاً با هدایت واقعی ایران در سوریه همخوانی ندارد، اما نشانی از احتمال خیانت ایران به خانواده اسد است. بعد از تضمین نفوذ درازمدت ایران در سوریه، چنین ادبیاتی نشانگر این است که خود رژیم اسد برای ایران دست آخر چیزی قابل معامله است. تهران کنترلش را بر روی حزبالله و نیروی دفاع ملی حفظ خواهد کرد و اینگونه قدرتش در سوریه مستقل از دولت مرکزی ماندگار خواهد بود. حافظ درباره این خطر سالها قبل از این انقلاب به پسرش هشدار داده بود.
اتحاد ایران با بشاراسد در این جنگ به هیچ وجه از روی قرابت مذهبی نبوده است. برای حفظ او در قدرت هم نبوده. هدف این اتحاد تثبیت کنترل تهران بر سوریه بوده است؛ با خانواده اسد یا بدون آن.
منبع: Atlantic Council
ازرادیو زمانه
سایت حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.