همراه با نقل خاطره ای از سیامک نادری از موسوی تبریزی دژخیم
موسوی تبریزی : “برخورد کلی اشتباه بود. اما وقتی آنها به کسانی که در عملیات مرصاد شرکت کرده بودند اعلام وفاداری کردند، مسلما حقشان اعدام بود.”
نقل از سیامک نادری(اجازه بدهید پیش از خبر این خاطره را برای آشنایی با این دژخیم موسوی تبریزی را نقل کنم ):
«درنیمه اول مهرماه سال ۶۰ زیر بازجویی درشعبه ۲۰ در کنار دختری شکنجه شده ای بودم که درسی متری جی تهران ساکن بودند. مادر و برادر کوچک او نیزدرشعبه بازجویی کنارش بودند.از زیر چشم بند نگاهشان می کردم. پاهای مادرش بر اثرضربات کابل بشدّت باد کرده بود. برادر کوچکتر ۹ ساله اش ترسیده و آه ناله میکرد و اشک میریخت. با زجوها مادر شکنجه شده و برادر گریانش را در اتاق بازجویی نزد او آورده بودند تا این دختر مجاهد را با شکنجه های خانواده اش به تسلیم بکشانند. آخوند موسوی تبریزی جنایتکار دادستان کل کشور به مادرش می گفت:«دختر شما یک نارنجک داشته ( دقیق یادم نمی آيد که نارنجک هم پرتاب کرده بود یا نه، و به احتمال زیاد همین عمل را انجام داده بود.» و ادامه داد:«دخترشما همکاری نکرده و اطلاعات اش رانمی دهد.» مادر درحالیکه روی صندلی نشسته بود با دلسوزی و مظلومانه گفت:«دختر من، دختر خوبی است.» معلوم بود که حاضر نیست در برابر این موسوی تبریزی جلاد به دخترش بگوید:«اطلاعات بده.»
صحنه بسیار دردناکی از شکنجه یک خانواده در جریان بود. اما آن دختر مجاهد با مظلومیّت می گفت:« مادر و برادرم هیچ گناهی ندارند و درجریان کارهای من نبودند… آنها را آزاد کنید.» موسوی تبریزی دید که آن دختر زیر این شکنجه های روحی و روانی درهم نشکست وگفت:« اینها را ببرید( مادر و برادرکوچکش را).»
پیش ازاین دیده بودم که آن دختر چگونه با دلسوزی و مهربانی و اشک ،و سرنوشتی دهشتناکی چونین، برادر ۹ ساله اش را درآغوش گرفت و نوازش می کرد، دلداریش می داد و می گفت:«علی جان گریه نکن، تموم میشه» فکرمی کنم اسم برادرش علی بود. وقتی مادر و فرزندش می رفتند، من مادر را می دیدم که با سنگینی وزنش به زحمت توانست روی پاهای کابل خورده و باد کرده اش بأیستد، درحالیکه کف پاهایش را بزحمت روی زمین می کشید، با کودکش گریانش رفت.
در شعبه بازجویی از زیرچشم بند پاهای آن دختر ۱۷ساله را که درکنار من ایستاده بود می دیدیم، شلوارش را تا زیر زانو بالا داده بودند و آثارشکنجه های وحشیانه و ضربات کابل و زخم و خون و تاول های چرکین برپاهای بادکردهٔ او نشان ازشدت شکنجه ها بود. قابل فهم است که مادر و برادر کوچکتر نیز پاهای خواهرشان را دیده بودند، درچنین فضایی ترس و حشت و گریه های کودک ۹ساله قابل فهم بود.
پس از از خارج کردن مادر و برادر از شعبه بازجویی، موسوی تبریزی جنایتکار دادستان کل کشور با حالت رذیلانه ای به آن دختر گفت:«خودم اینجا حجله ایی برایت ترتیب میدهم که صفا کنی.» من به هیچوجه به ذهنم خطور نمی کرد منظور او و موضوع صحبت او« تجاوز»است. فکرمی کردم اینها روحانی هستند و منظورش همان حجله هایی که درتهران و در خیابانها و سرکوچه ها پس ازمرگ افراد جوان برپا می کنند و عکس متوفی را هم برآن نصب میشود. و یا حدّاقل درحضور من چنین حرفی نمی زند. پس از این حرف موسوی تبریزی، بلافاصله صدای گریه خفیف و دردناک همان دختر مجاهد راشنیدم. گویا او خوب می فهمید که منظور موسوی تبریزی رذل ازحجله چیست!.»
سه سال بعد درهنگامی که درسلول انفرادی گوهر دشت بودم از روی دیوار این خبر با مورس زدن آمد:« مادری گفت:« موسوی تبریزی را بخاطر خانم بازی برکنار کردند.» و من بازهم همین خاطره و چند خاطره دیگر درمقابل مقابل چشمانم گذشت…»
خبر به نقل از بی بی سی ضمیمه است:
موسوی تبریزی: شروع اعدامهای ۶۷ از نامه ریشهری بود
حسین موسویتبریزی، روحانی شیعه اصلاح طلب و دادستان انقلاب در آغاز دهه شصت ایران، میگوید اعدام دستهجمعی هزاران زندانی سیاسی در سال ۱۳۶۷ با نامه محمد محمدی ریشهری، وزیر وقت اطلاعات به آیتالله روحالله خمینی آغاز شد.
آقای موسویتبریزی به اعتمادآنلاین گفته است: “آن موقع وزارت اطلاعات در دست آقای ریشهری بود. آن زمان تندرویهایی صورت میگرفت که من نمیتوانم نفیشان کنم؛ مثل قتلهای زنجیرهای در سال ۶۷.”
او توضیح داده منظورش اعدامهای آن سال است.
هزاران زندانی سیاسی در ایران طی مرداد و شهریور ۱۳۶۷ با دستور آیتالله خمینی اعدام و برخی در گورهای دستهجمعی دفن شدند.
خبرنگار اعتماد از آقای موسویتبریزی پرسیده: “چرا مساله یا معمای ۶۷ حل نمیشود؟”
او پاسخ داده است: “این سوال را باید از آقای ریشهری بپرسید که آن زمان وزیر اطلاعات بود و شروع آن ماجرا از وزارت اطلاعات بود. در واقع پس از حمله مرصاد که بعد از قطعنامه رخ داد، آقای ریشهری به امام نامه نوشته و توضیح داده بود که مجاهدین با صدام کنار آمدهاند و میخواهند شهرها را تصرف کنند.”
مقامهای حکومت ایران عملیات “فروغ جاویدان” سازمان مجاهدین خلق را، که در ماههای پایانی جنگ و تحت حمایت حکومت وقت عراق انجام شده بود، دلیل اعدامها خواندهاند و میگویند اعدامشدگان برای انجام توطئههایی با بیرون زندان هماهنگ بودند.
اعدامشدگان که عمدتا از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق و همچنین گروههای چپ بودند، دوران محکومیتشان را میگذراندند و بعضی هم با پایان دوره محکومیت در انتظار آزادی بودند.
بر اساس روایت بازماندگان، آنها در جلسههایی سریع و بدون تشریفات قضایی معمول و برخی بدون آنکه بدانند چه سرنوشتی در انتظارشان است به اعدام محکوم و مخفیانه اعدام شدند و جنازههایشان به خانوادههایشان تحویل داده نشد. گورستان خاوران در تهران یکی از گورهای جمعی این اعدامشدگان است.
حسین موسوی تبریزی به اعتماد گفته: “هر کسی ادعای توبه میکرد و راضی به مصاحبه میشد، یا آزاد میشد یا در زندان باقی میماند و هر کسی توبه نمیکرد یا حاضر نبود توبهاش را در مصاحبه اعلام کند، اعدام میشد.”
آقای موسوی تبریزی گفته: “برخورد کلی اشتباه بود. اما وقتی آنها به کسانی که در عملیات مرصاد شرکت کرده بودند اعلام وفاداری کردند، مسلما حقشان اعدام بود.”
او همچنین اشاره کرده که آیتالله حسینعلی منتظری گفته بود: “این قضیه در آینده برای نظام و انقلاب بد تمام میشود.”
آیتالله منتظری در جلسهای با مقامهای مسئول این اعدامها را “بزرگترین جنایت تاریخ” حکومت ایران خوانده بود.
مصطفی پورمحمدی، ابراهیم رئیسی، مرتضی اشراقی و حسینعلی نیری از مقامهایی بودند که درباره اعدام زندانیان تصمیم گرفتند.
ابراهیم رئیسی هماکنون رئیس قوه قضاییه ایران است.
مصطفی پورمحمدی هم، که سابقه وزارت کشور و دادگستری را دارد، مشاور قوه قضاییه است.
محمد محمدینیک، یا محمد ریشهری، علاوه بر حضور در وزارت اطلاعات، قاضی دادگاههای مهمی بوده و سابقه دادستانی کل و سرپرستی حجاج را هم داشته است. آقای ریشهری هماکنون عضو مجلس خبرگان است. اصلاحطلبان در انتخابات خبرگان از آقای ریشهری حمایت کردند.
حسین موسویتبریزی از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۳ دادستان انقلاب بود.
آقای موسوی تبریزی پس از آن هم دو دوره نماینده مجلس بود و بعدتر حضورش در سیاست کمرنگ شد.
علی رازینی، از مقامهای پرسابقه اطلاعاتی و قضایی ایران، گفته آقای موسویتبریزی به این دلیل از دادستانی انقلاب رفت که “با یک اتهام بسیار ناجوری” روبرو بود.
آقای رازینی در توضیح این مساله گفته بود: “این که یک نفر در رأس مسائل قضایی بیاید از یک متهمی که محکوم به زندان است بخواهد با آن ازدواج کند این چیز مناسبی نیست و از آن بدتر این که محکوم به زندان باشد و به خاطر این که جواب مثبت داده حکم زندان اجرا نشود.”
منبع: بی بی سی
حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.