اولین بار در اوایل سال ۱۳۵۸مهدی تقوایی را در کنار مسعود رجوی دیدم … روزنامه کیهان نیزسخنرانی مسعود رجوی و مهدی تقوایی در دانشگاه تهران همراه با عکس ازآنها در کنار هم چاپ کرده بود. مهدی از کادرهای اولیه تشکیلات مجاهدین و از آن دسته مجاهدینی بود که به اصول و ارزشهای اولیه سازمان پایبند بود.
مهدی از زندانیان زمان شاه بدلیل جا دادن به رضا رضایی که از زندان فرار کرده بود، به حبس ابد محکوم شده بود.
به طبع پرداختن به زندگی پر فراز و نشیب او در این فرصت امکانپذیر نیست.
در سال ۱۳۷۰ هنگامی که از مجاهدین خلق جدا شد هیچ خبری از او نداشتم و نداشتیم… نمی دانستیم که به اردوگاه رمادی رفته و با سختی و مشقَت … پس از ماه ها توانست توسط دوستان هم بندی مارکسیست به اروپا برود… همچنانکه در طی این سالیان ما در درون تشکیلات از هیچ کسی و هیچ چیزی خبرنداشتیم… و بواسطه سانسور مطلق خبر دار نمی شدیم…، این شیوه ای بود که رجوی بود که برای پنهان کردن حقایق، سنگ قبری بر روی حقایق و جداشدگان از سازمان و بطور خاص کادر های قدیمی سازمان می گذاشت.
کاش مهدی تقوایی پس از جداشدن از مجاهدین خلق حقایق را بازگویی می کرد…، کاش حقایق را می نوشت تا در آینده در اختیار هم میهنمانمان قرار بگیرد…، تجارب و حقایقی که می توانست نوری بربخشی از تاریکی های باشد،چرا که این خاطرات متعلق به یک فرد نیستند… این حقایق متعلق به مردم و تاریخ ایران است. هیچ توجیهی برای سکوت و سخن نگفتن، ننوشتن و … وجود نداشته و ندارد…سکوت یعنی فرجه ای به رجوی برای دوام و بقاء خیانت و فساد و جنایت…
مهدی تقوایی انسانی مبارز و شریف روز گذشته بدلیل سرطان در گذشت. برای اینکه بتوانم مهدی تقوایی را توصیفش کنم… شعری که گویای حقایقی از رنجهای مهدی تقوایی و از سوی دیگر ایستادن برپاشنه های اولین عشق و وفا است و پای فشاری بر صداقت و پاکی در مبارزه است را تقدیمش می کنم .
مهدی تقوایی با جداشدن از رجوی، تنها نیمی از مسئولیتش را به انجام رساند، اما سکوت او و عدم موضعگیری علنی او برای من و به طبع افکار عمومی قابل درک و فهم نبوده و نیست…، کاش مهدی تقوایی نوشته هایی از خود باقی گذاشته باشد…، و بی شک چنین اثری، مانایی او، و همچنین ارزشهای انسانی و مبارزاتی او نیز می تواند باشد. بنظرمن از بیشترین چیزی که باید ترسید، خود ترس است. کما اینکه کسی که باید بترسد، رجوی است و نه دیگران. انتشار نوشته های مهدی تقوایی، بهترین و قوی ترین ارج گذاری بر انسان مبارزی است که همه زندگی خود و خانواده اش را صرف مبارزه کرده بود.
” رستن ” ۱۰/۷/۱۳۹۱
از هم آغوشی گُلها
از هم آوایی بالها
رستم
از جمود استخوانهای برجای مانده
ازحضیضِ جاه تن خاکی
جستم
رستن و جستنم ، رؤیا بود
در کودکی هایم ، جا کردم
دنیا – جای “بزرگترها” بود
بگذار
جا کنند و بمیرند و
استخوان برویانند …
همه اندیشه های محال را گشتم
همه رازها را خوردم
از اندیشه کرکس منقار بر لاشۀ هستی گذشتم
این خواهر عفریته و ، دسیسۀ هفت برادر خبیثش-
روباه شغال و گرگ و کفتار
مار و خنزیر و راسوی این جهان –
همه اندیشه های محال را گشتم
همه رازها را خوردم
به رؤیای دلم
به آوازک مرغ سحر
بالیدم .
از کتاب:« برای لبخندی که برلبانم بنشیند»
مهدی تقوایی با جداشدن از رجوی، تنها نیمی از مسئولیتش را به انجام رساند، اما سکوت او و عدم موضعگیری علنی او برای من و به طبع افکار عمومی قابل درک و فهم نبوده و نیست…، کاش مهدی تقوایی نوشته هایی از خود باقی گذاشته باشد…، و بی شک چنین اثری، مانایی او، و همچنین ارزشهای انسانی و مبارزاتی او نیز می تواند باشد.
در گذشت مهدی تقوایی این انسان شریف و مبارز را به خانواده محترم تقوایی و دخترش سوده عزیز و به همه دوستان و آشنایان تسلیت عرض میکنم.
حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.