حقایقی از ترجمان معرفی نامه محمد اقبال و ماشین سرکوب رجوی
سیامک نادری
همراه با عکس و ویدئو محمد اقبال بر سر سنگ قبر سمانه بزرگانفر و رضا ستود مرام که در آلبانی خودکشی کرده بودند.
« پند از سخن واعظ بدكار شنیدن – چون قبله نما ساختن اهل فرنگ است »
یعنی کسی که پیرو و استاد و مرادش این چنین گمراه است از مرید و پیروش چه انتظاری می توان داشت
رژیم جمهوری اسلامی و رجوی در یک اقدام مشترک با منافع مشترک با بکارگیری ایادی خود اقدام به سمپاشی برعلیه منتقدان سیاسی و ایدئولوژی خود از قبیل آقایان اسماعیل و فا یغمایی و مصداقی و سایر دوستان نموده اند. این وحدت عمل مشترک ناشی از هراس و پس افتادگی سیاسی و ایدئولوژیک آنها در عرصه سیاسی و اجتماعی در داخل و خارج از کشور است.
از میوه می توان یک درخت را شناخت و از شجره خبیثه یک ایدئولوژی ضد انسانی و ضد زن نیز می توان پیروان آن را شناخت. باید دانست که کرم های درخت از خود درخت است و این شجره خبیثه و درخت کج بجز آتش راست نشود.
مسعود رجوی رهبر مجاهدین خلق که از صحنه مبارزه گریخته و بمدت ۱۷سال در انواع غیبت های کبری و صغری بسر می برد با دستگاه فحاش و تهمت پراکنی و فرستادن افرادی نظیر محمد اقبال بعنوان پارازیت و الودگی در صحنه سیاسی، خود را از دید و قضاوت افکار عمومی پنهان می سازد. هدف از این مقاله نه شخص محمد اقبال بلکه بارز کردن نیاز رهبری عقیدتی به آلوده ساختن فضای سیاسی جهت پوشاندن و استمرار ماهیّت و عملکرد و نیّات خودشیفتگی هولناک خود است، این در حالی است که هنوز هم از رجوی گرفته تا تمامی مجاهدین خلق و محمد اقبال و …ناگزیرند از سروده های آقای اسماعیل وفا یغمایی استفاده کنند اما فحاشی همین است که باز تناقضی احساس نکنند که او را شاعرک؟ و …بنامند. همچنانکه خامنه ای نیز بعنوان ولی فقیه، آتش بفرمان و آتش به اختیاران و لباس شخصی ها و حسین شریعتمداری های خود را دارد. جنگ این دو رهبر فقاهتی و عقیدتی چیزی جز دعوای درون خانواده اسلام شیعی و مدعی «خلیفه اسلام»نبوده و نیست. هر دو از یک روش و تذکار در مقابل مخالفین استفاده می کنند.
در این میان باید گفت:« خدا( رهبری عقیدتی) نجار نیست ، اما در و تخته رو خوب به هم جفت میکند » همچنین گفته اند که :« خداوند هرکسی را به همجنس خود نزدیک و مألوف میکند»
محمد اقبال سخنان دکتر محمد مصدق را بعنوان آیینه مسلک خود در فیسبوک قرار داده است:
«مسلک من مسلک سید الشهدا است. یعنی آنجایی که حق در کار باشد با هر قوه ای مخالفت می کنم. از همه چیز می گذرم. نه زن دارم، نه پسر دارم، نه دختر دارم، هیچ چیز ندارم مگر وطنم را درجلو چشمانم دارم.»
باید دید که این نوشته تا چه میزان با شخصیت و مسلک محمد اقبال خوانایی دارد.
بررسی و پاسخ به معرفی نامه مصدق نشانی یک نشاندار آتش به فرمان رهبری عقیدتی:
۱) مسلک من مسلک سید الشهدا است.
حقیقت: اگر چونین بود این هم مسلک سید الشهدا، نمی بایست در سال ۱۳۹۲، لیبرتی و به تعبیر رجوی رزمگاه لیبرتی و پلی بسوی تهران را ترک می کرد و بدا بدتر، از تشکیلات مجاهدین خلق در آلبانی جدا نمی شد تا رجوی باز هم ناگزیر شود او را از آلبانی بعنوان جدا شده از تشکیلات به فرانسه نقل مکان دهد.
هم مسلک دیگر او یک سید الشهدای دیگر بنام محمد خدابنده لویی است
یکی از اشرف گریخته (خدابنده لویی) و دیگری از لیبرتی و تشکلات آلبانی(اقبال)
در حالیکه رجوی در بهمن و اسفند سال ۱۳۸۷ در نشست ها و پیامهای خود به همه اعضا گفته بود که در مقابل مصاحبه انفرادی و حضوری ساکنان اشرف با نمایندگان دولت عراق جهت پیشنهاد خروج انفرادی از اشرف و رفتن به اروپا، هر مجاهدی خلق باید طبق واژه و آیه قرآنی بگوید:« کَلَّا » (هرگز چنين نيست – حاشا – کلمه کلا به معناي رد و زير بار نرفتن و تن ندادن به بُت« خامنه ای« است.) از میان بیش از ۳۳۰۰ نفر از اعضا، ۱۱ نفر از اعضا خود را تسلیم سربازان دولت عراق کردند و رجوی با کینه تمام آنها را پست ترین خائنان خود فروش نامید که رهبری عقیدتی را به خامنه ای و دولت مالکی فروختند.
محمد خدابنده لویی بهمراه عموی ۵۰ ساله خود بنام ولی خدابنده لویی خود بجای پاسخ دندان شکن «کلاً »به سرباز مصاحبه کننده دولت عراق که رجوی سرمشق همه قرار داده بود، خود را به دولت وابسته به خامنه ای تسلیم کرده و به هتل مهاجر رفتند. در این میان عموی وی، «ولی خدابنده لویی» از هتل مهاجر به ایران رفت و محمد خدابنده با کمک ایرج مصداقی به اروپا آمد.
علی کاکی و ولی خدابنده لویی – کنفرانس مطبوعاتی در بغداد پس از جداشدن از مجاهدین خلق
خواهر محمد خدابنده لویی نیز که در سال ۱۳۷۴ در یگان و مرکز ما بود و کماکان در تشکیلات مجاهدین در آلبانی بسر می برد.
۲)یعنی آنجایی که حق در کار باشد باهر قوه ای مخالفت می کنم.
حقیقت: او کسی بود که همواره در حضور رجوی از اعضایی که خواهان خروج از سازمان بودند درباره حکم ۲سال زندان در اشرف و بعد ۸ سال زندان عراق و حتی بیگاری کشیدن از اعضای زندانی در زندان در اشرف سخن می گفت….
۳) ازهمه چیزم می گذرم
حقیقت : از هیچ چیز حتی ازهر چیزی که شامل راحتی و رفاه و … خودش بود نمی گذشت، و برغم ممانعت مسئولین تشکیلات برای خروج از پایگاه مجاهدین در آلبانی، او تنها کسی بود که برای تفریح و گشت و گذار به شهر و حتی به استخر می رفت که اساسا نه تنها دیدن زنان ممنوع بود بلکه به شنا کردن میان زنان و مردان می پرداخت. در تشکیلات کامپیوتر شخصی ممنوع بود و او تن نداد و برای خودش کامپیوتر خرید، و همین امر باعث شد تا او را از تشکیلات خارج کنند.
۴) نه زن دارم.
حقیقت: اقبال بسادگی دروغ می گوید، همسر اولش ( خانم زهرا اسلامی که انسانی بسیار مهربان، مؤدب و زحمت کش و پرکاری بود ) را در اشرف بنا به حکم انقلاب ایدئولوژیک بناگزیر طلاق اجباری داد، و پس از آمدن به فرانسه همسر دوم را اختیار نموده است.
۵) نه پسر دارم.
حقیقت: دو پسر جوان به نام های طاهر و احسان که در ۱۶ و ۱۸ سالگی به مجاهدین در عراق آمدند. به آنها می گوید شما به خواهر مریم و انقلاب ایدئولوژیک و طلاق مادام العمر و مبارزه با دستگاه جنسیت و مسائل جنسی و ترک زن و زندگی پایبند باشید، اما خودش در سن بالای ۷۰ سالگی دنبال ازدواج بود و ازدواج هم کرد و برغم اینکه ازدواج به معنای خیانت به مریم رجوی و رهبری عقیدتی بود اما از نظر من البته که کار درستی انجام داده است. ولی کاش این توصیه ها را پیش روی فرزندانش نمی گذاشت.
(در سال ۶۸ طاهر و بویژه احسان بدلیل علاقه به فوتبال همیشه دوست داشتند با من بازی کنند و بدلیل اینکه فوتبالیست خوبی بودم از من می خواستند به آنها پنالتی بزنم. کودکان بسیار دوست داشتنی، مؤدب و با تربیتی بودند. گاه هنگام مسابقه فوتبال از من می خواستند که به کسی پاس ندهم و خودم همه را دریبل کنم و گل بزنم…وقتی چنین نمی کردم می دیدم که همراه با کودکان احمد شادبختی( سیاوش و احتمالاً حنیف) که در کنار زمین فوتبال نشسته بودند با من قهر می کردند و به هنگام چشم در چشم شدن نگاهم نمی کردند و من ناگزیر بودم برای دل این کودکان نازنین کار فردی کنم و دریبل بزنم . حتی در سال ۱۳۹۰ بهنگامی که در یک خودرو باهم میر فتیم خاطره دوران کودکی را برایش بازگو کردم.)
۶) نه دختر دارم.
حقیقت: چون دخترندارد گویی می بایست بواسطه این امر، حقیقت متقنی در اثبات راستی و درستکاری خود به ثبت می رساند.
۸) هیچ چیز ندارم مگر وطنم را درجلو چشمانم دارم.
حقیقت: همه چیز دارد، خانه دارد، زن و زندگی دارد، ماشین شخصی هم توسط مریم رجوی برای او خریده اند…حقوق ماهیانه از سوی رجوی و اضافه دستمزدهایی که بخاطر بازکردن بیش از حد دهان از رجوی و مریم وصول می کند را با تضمین و گارانتی باز کردن محیرالعقول دهانش را بهمراه دارد. اما بحث وطن درجایی که رهبری ایدئولوژیک و عقیدتی وجود دارد امری بی مورد است تنها چیزی که جلو چشم اقبال قرار دارد همان هیولای رهبری عقیدتی است که از قضا بسیار از آن ترس و و اهمه دارد، چرا که رهبری عقیدتی قادر مطلق روی زمین و سقف کوچک بالای سر محمد اقبال است.
کلیپ جدید محمد اقبال:
محمد اقبال در همین دو هفته پیش در کلیپ ویدئویی مصاحبه اش در دقیقه ۱:۰۹:۴۵ به تعهد و پیمان باز گذاشتن دهانش نیز اعتراف کرده و به تأکید در باره وظایفش و خواهرانش می گوید:« بگذریم که من همیشه قبلاً (به سازمان و رجوی) گفته ام که «اون» بامن!، ماماچه پلیدک، پلیدکچه، این فامیل الدنگ بامن! حسابشان را رسیدم و خواهم رسید! مزدور های دست چندمند دیگه، حساب شونو می رسم» و هر بار بیش از پیش دهانش را باز میکند… شغل او بازکردن دهانش است… فک و دهان منابع ارتزاق او هستند. این صرفاً به دوران اخیر حضور او در فرانسه باز نمی گردد او پیش از «عزیمت خطیر» به فرانسه، در اشرف و لیبرتی و آلبانی نیز همیشه دهانش را بر روی همه اعضا بازمی کرد. صداقت او در دهان بازکردن به میزانی بود که دهان همه اعضا از حیرت باز می ماند که در نشست های تشکیلاتی و غسل( بیان مسائل جنسی در حضور جمع) با غیرت و همیّت تمام که رعشه به اندامش می افتاد به همه می گفت:« شما ( اعضا ) غرق در مسائل جنسی هستید و …باید از زن و زندگی دست بکشید واقعاً شرم آوره که پس از اینهمه سال شما مسئله زن و زندگی رو حل نکردید!» درحالیکه اعضا حق نداشتند پایگاه سازمان در تیرانا را ترک کرده وحتی به خیابان کنار پایگاه بیایند، خودش روزانه به شهر می رفت و طرفه آنکه گاها ناخواسته بدون اینکه متوجه باشد یا نیّت اش این باشد یکباره متوجه میشد که زنان در استخر در کنار او دارند شنا می کنند و برای او سوال می شد که این زنان یکباره از کجا پیدایشان شده و در کنار او در درون استخر قرار گرفته اند. محمد اقبال آدمی را همیشه از میزان دهان باز او درحیرت می گذارد. نقطه وحدت و نیاز رجوی به او همان دهان بازی است که محمد اقبال تمام دارایی اش محسوب میشود .
نمایش محمد اقبال در گورستان آلبانی
محمد اقبال ویدئو کلیپی در وبگاه و فیسبوک خود انتشار داده است که بر سر قبور کشته شدگان مجاهدین می رود و سنگ قبر آنها را با دست تمیز می کند. درحالی که دو تن از این افراد بدلیل فشارهای تشکیلات مجاهدین و رهبرعقیدتی دست به خودکشی زده اند.
لینک ضمیمه است:
https://www.facebook.com/MessagFromIran/videos/2444931285736007/UzpfSTgyNTY5OTIzNzQ0MTAxNTozMDEyOTIyNjA1Mzg1MzIz/
محمد اقبال در حال تمیز کردن سنگ قبر
عجب روزگاریست ، خود می کشند و خود تعزیه میدارند:
محمد اقبال بر سر سنگ قبر رضا ستود مرام که در آلبانی خودکشی کرده بود
عکس مهر ۹۶ تحقیقات در باره خودکشی در آلبانی( رضا ستوده مرام) .
رضا ستوده مرام اهل ارومیه،پس از سال۶۰بیش از۶سال زندانی سیاسی رژیم خمینی بود. لازم به ذکر است که رضا ستوده مرام هم درسال ۱۳۷۳ در پروژه رفع ابهام دستگیر و در اشرف زندانی و شکنجه شده بود. سرنوشت رضا ستود مرام و خودکشی وی در لینک زیر آمده است:
فراخوان تحقیقات به مریم رجوی، بیش از۱۰۰ خودکشی و قتل درمجاهدین
سمانه بزرگانفر دختر ۲۳ ساله ای که در آلبانی خودکشی کرد
محمد اقبال از کنار سنگ قبر سمانه گذشت در حالیکه بر اساس اطلاعاتی که من ارائه داده ام او می دانست که سمانه و رضا ستوده مرام در تشکیلات مجاهدین در آلبانی بر اثر فشارهای مسعود و مریم رجوی خودکشی کرده اند.
لینک :
خودکشی دخترجوانی بنام سمانه بزرگان فر درتشکیلات مریم رجوی در آلبانی
خودکشی دخترجوانی بنام سمانه بزرگان فر درتشیکلات مریم رجوی درآلبانی
عکس مهر ۹۶ تحقیقات در باره خودکشی در آلبانی( سمانه بزرگانفر)
عموی سمانه، غلامرضا بزرگانفر هم بندی من در گوهر دشت و از جانباختگان قتل عام ۶۷ بود.
چند نمونه از فرهنگ لمپنیزم رهبری عقیدتی و خانم رئیس جمهور رهبر عقیدتی
منظور از چند رأس حیدرنجاد! و رضای گور به گور شده، آقای حنیف حیدرنژاد و آقای رضا گوران است که بمدت سه سال در سلول های انفرادی زندان اشرف تحت شکنجه ها بالاترین مسئولین سازمان از جمله ابراهیم ذاکری بوده است.
فرهنگ لمپنیرم منحط آقا و خانم رجوی که برگرفته از جنایتکاران حزب موتلفه اسلامی و همچنین حاج داود رحمانی رئیس شکنجه گر زندان قزل حصار است. حاج داود نیز بر اساس طینت لمپنزیم خود، اسامی افراد را با تمسخر صدا میزد. یکبار به یکی گفته بود مسعود بیسوات( بی سواد) و بکار بردن حید نجاد و پیشوند های دیگر نشان از غنی شدن رهبری عقیدتی در حل شدگی و استحاله رجوی به سیستم و فرهنگ ولایت فقیه و آخوند های حوزه علمیه منحط است.
اسلحه استراتژیک درون و برون تشکیلاتی رجوی
« النصر بِالرُّعْبِ »
دست آخر تهدید و ارعاب سلاح اصلی جهت ممانعت از روشنگری و نقد عملکرد و شفاف سازی ماهیت و نیّات رجو ی است . چند جانبگی آن شامل اعضای تشکیلات و هواداران و اعضای شورای ملی مقاومت، تا جدا شدگان و منتقدین سازمان و شورا و همچنین مهمتر از همه شخصیت های ملی ، سیاسی و فرهنگی و دانشگاهی خارج از طیف رجوی است. ارعاب و ترور شخصیت یک چتر حفاظتی و تنها راه بقا و دوام رجو ی برای جلوگیری از پاسخگویی به فساد و جنایت و خیانت است.« النصر بِالرُّعْبِ » قوی ترین سلاحی است که چنگیز خانم مغول و سه جریان اسلامی خمینی و داعش و رجوی بخوبی از آن بهره جسته اند و تا کنون هم برای رجو ی و خامنه ای منشاء خیر بوده و شیوه ارعاب بخوبی در صحنه عمل اثبات شده است.
محمد اقبال نمونه ای از ماشین سرکوب و فحاشی رهبری عقیدتی
آنچه در سالهای ۵- ۱۳۹۴ در آلبانی در کتاب «حقیقت مانا» برشته تحریر در می آوردم، در باره محمد اقبال چنین مواردی آمده است :
۱) پس از سال ۱۳۷۴ هنگامی که کمیسیون های شورای ملی مقاومت و مسئولین هر کمیسیون معرفی شدند، محمد اقبال درنشست عمومی رجوی در اشرف پشت میکرفون رفت و با خواهش و تضرع خطاب به رجوی گفت:« برادر حالا که با ایجاد کمیسیون ها در شورا به هر فردی مسئولیت و پستی می دهید( مسئول کمیسیون )، به من هم یک پست و مقامی در شورا بدهید!.» او طبعآً پیشاپیش چنین درخواستی را مکتوب نوشته و خواسته او رد شده بود، اما می خواست در حضور همه اعضا، رجوی را وادار با پاسخ و موافقت با خواسته خود نماید، برغم این نوع درخواست عجیب و بی سابقه درحضور جمع، رجوی هیچ وقعی به سخنان او نگذاشت.
مبلغ زندان در تشکیلات و اشرف و تحویل اعضا به زندان ابوغریب
و معاوضه با اسیران ایرانی
۲) محمد اقبال حدود سالهای ۱۳۷۴ به بعد نیز در نشست عمومی ارتش آزادیبخش به رجوی می گفت:
« ما چرا باید افراد بریده رانگه داریم یا به اروپا بفرستیم، ما طبق قانون بعد از دو سال زندان در اشرف، آنها را تحویل دولت عراق بدهیم. آنها هم بعنوان ورود غیر قانونی به عراق ۸سال زندانی و سپس با اسیران عراقی با ایران معاوضه می کنند.»
توضیح اینکه منظور وی از «نگه داشتن افراد»، نگه داشتن در «زندان» است!، و منظور از فرستادن به اروپا نیز، در اساس دروغی بیش نبوده و تنها برای تهییج و برانگیختن جمع حاضر در نشست و توجیه زندانی کردن و فرستادن به زندان ابوغریب عراق است. همچنین ترم بکار رفته « ورود غیرقانونی به عراق» نیز، شیوه مافیایی و تبهکاری رجوی در باره اعضا بود، تا هیچ کس امکان خروج قانونی از عراق را نداشته باشد.
درحالیکه هیچ کس درسازمان نیست که کیس معمولی برای ورود به عراق داشته باشد؟. همه افراد، حتّی کسانیکه پاسپورت اروپایی داشته و از اروپا، امریکا و آسیا به عراق و سازمان آمده اند. بصورت غیر قانونی وارد عراق شده اند و ورودشان در فرودگاه عراق مُهر نخورده است!. این شیوه رجوی بود تا هر کسی بخواهد جدا شود؛ باید طبق قانون، بدلیل ورود غیرقانونی به عراق، ۸ سال را در زندان سپری کند!. هیچ یک از افراد، بدلیل اعتماد به سازمان مجاهدین و رجوی و بی اطلاعی از قوانین عراق، درجریان چنین مسائل و توطئه ای نبود و اساساً سر چنین مسائل و موضوعاتی در زمان صدام، باز نمی شد. همچنین در قرارگاه اشرف از سال ۷۵ به بعد همه پاسپورت ها و یا مدارک قانونی پناهندگی افراد را گرفتند. چنین تله ایی که سازمان سر راه هرکسی کار گذاشته بود، چیزی جز اعمال نابکارانه مافیایی نیست. به همین خاطر در عراق کسی را به هویّت فردی نمی شناختند و به اسم «جماعت رجوی» نا م می بردند. ما در عراق هیچگونه استاتوی قانونی نداشتیم. زیرا رجوی چنین قراردادی را با صدام بسته بود. او از همان آغاز فکر همه جای آنرا، حتی در باره مسائل حقوقی کرده بود. چنین روحی از تنظیم رابطه با عاشقان و مردم و خلق قهرمان و اصول و ارزشها ی اولیّه سازمان مجاهدین و حقوق و قوانین بین المللی، هیچگونه مشروعیّت و حقانیّتی برای رجوی و عملکردش باقی نمی گذاشت. بنا براین رجوی پیش از اینکه به عراق بیاید!، به این ورطه سقوط کرده بود.
سخنان محمد اقبال مروج زندان سازی در اشرف در نشست های رجوی، تبعات بسا سنگینی برای اعضای سازمان در زندان، شکنجه و قتل و سربه نیست کردن و خود کشی ها… داشت، همچنین بسیاری در زندانهای صدام و ابوغریب شکنجه، کشته و یا از سرنوشت آنها تاکنون هیچ اطلاعی در درست نیست.
یک نمونه از حقایق تکان دهندای که کوروش شریف زاده بر زبان می آورد:
حقایق زندان، شکنجه و قتل توسط دستگاه رجوی از زبان کوروش شریف زاده و سیامک نادری
دستور رجوی برای کشتن مخالفین و منتقدین سازمان
۳) رجوی بارها در نشست های عمومی گفته بود:
«این دستور از من به شما!، اگر شکست خوردیم، تمامی خائنین و بُریدگان را در هر کجای اروپا امریکا که بودند با چاقو و یا دست خالی هم که شده آنها را بکشید، زندان های آنها ( اروپایی ها) هتل ۵ ستاره است، بعد هم بروید خودتان را تسلیم کنید و بگویید: بله ما کشتیم! در دادگاه هم از خودتان دفاع کنید، تا ما به اروپایی ها و آمریکایی ها نشان دهیم که چقدر جنتلمن هستیم.» و در جای دیگری گفته بود:« درصورتی که شکست بخوریم، پول و سلاح و پاسپورت از من، و چكاندن ماشه و كشتن از شما.» ویا عنوان می کرد:« پس ازکشتن همانجا بأیستید تا بیایند و دستگیرتان کنند و…»
هدف رجوی از این سخنان و حکم قتل دادن، نه جدا شده ها و…، بلکه در گام اوّل افراد حاضر در نشست هستند تا مرعوب شوند! و سپس با چنین حربه ایی برای هواداران خارج از کشور مرز می کشد و می ترساند. این شیوه مبنای دوام و قوام سیستم و حاکمیّت توتالیتاریستی رجوی در حفظ تشکیلات بود.
همچنانکه در نشریه مجاهد شماره ۵۹۹ به قلم محمد علی جابرزاده نوشته شده است:
محمد اقبال طبق معمول بعنوان بازار گرم کن رجوی و آتش بیار معرکه، یکی از کسانی بود که پشت میکرفون رفت و از انتقام و کشتن بریدگان سخن گفت( غافل از اینکه بُریده واقعی از تشکیلات توتالیتاریسم ایدئولوژیک مجاهدین خلق، خود محمد اقبال است، و حتی برخلاف سی سال تعهدی که به مسعود و مریم رجوی داده بود، هنگامی که پایش به آلبانی رسید همه چیز را زیر پاگذاشت.
مروج اردوگاه اجباری
۴) محمد اقبال در نشست طعمه، یکی از دهشتناک ترین نشست های سرکوب و محاکمه بمدّت چهار ماه، در سال ۱۳۸۰ هیزم به آتش سرکوب رجوی می ریخت و می گفت:« کسانی که به زندان می روند، باید آنجا کار کنند!. نمی شود که بروند زندان ومفت بخورند و بخوابند. در زندان باید خرج خودشان را دربیاورند.»
رجوی نیز سکوت می کرد و هرگز به اقبال نمی گفت که، چنین کاری نقض حقوق بشراست؟. این دیگر زندان هم نیست!، بلکه یک مرحله پست تر یعنی ارودگاه کار اجباریست!.
کما اینکه مهوش سپهری(نسرین) نیز درسال ۱۳۷۶درنشست اعضای لایه قدیمی سازمان می گفت:« بله زندان داریم، می اندازیم تو هلفدونی…»
حتّی در نشست «ام جدید» ها نیز، یکی ازجدا شدگان درآلبانی می گفت:«مهوش سپهری درنشست لایه ما هم می گفت:»بله زندان داریم، این حق ما است که زندان داشته باشیم.»
چاپلو منشی مشمئزکننده این موجود و خوردن شیرینی با پوز
در سک سپاسی پیرو رهبری و سگ درگاه عقیدتی بودن و محمد اقبال حرجی نیست، زیرا پیش از این رجوی خود نزد رؤساء ارتش عراق برای دریافت پول و امکانات و درخواست دیدار با صدام سک سپاسی می کرد.
۵) او برای نشان دادن خوش رقصی، چاکرمنشی و بقول خودش سگ درگاه رجوی بودن، لازم می بیند سینی شیرینی و شکلاتی که رجوی بدست گرفته است را برخلاف دیگر مریدان رجوی که با دست شیرینی برمی دارند، باید پوز و دهان خود را به سینی شیرینی و شکلات ها ببرد و بخورد. تا نسبت به دیگران، هرچه بیشتر خود را سگ درگاه رجوی بنماید. او حتی نمی تواند بفهمد که چنین کاری بی ادبی و بی احترامی نسبت به دیگران و پرنسیب های اجتماعی است و مسائل بهداشتی نیز در پی دارد.
۶) محمد اقبال بهمراه حمید اسدیان( که او نیز از فحاشان رجوی است و بسادگی آب خوردن می تواند یک کتاب فحش بیرون بدهد، تا جایی که دو کتاب فحش نسبت به آقای اسماعیل وفا یغمایی تولید کرده است!» در نشست طعمه و محاکمات سال ۸۰ در باقرزاده حضور داشتند و از قضا چند روزی از طرف مسئولین تشکیلات در قرار گاه باقرزاده برای کنترل و چک و بررسی وضعیت من گمارده شده بودند!، و در همه امور هرسه نفر درکنار هم بودیم، کار آنها زیرنظر داشتن من که زیر نظر و زیر مانیتور تشکیلات بودم، درپی جاسوسی و شناخت وضعیت درونی من بود تا بتوانند به تشکیلات گزارش کنند. در این چند روز کار اینها «بو کشیدن» بود، تا بتوانند هر عنصر ضد رجوی را در درون من بیابند.
۷) در نشست طعمه در قرارگاه باقرزاده در سال ۸۰، نشست های جانبی هر مقر نیز جداگانه برگزار می شد، من و محمد اقبال نیز چون اعضای قدیمی بودیم دریک نشست حضور داشتیم، در یکی از نشست ها که در سالن غذا خوری مقر برگزار میشد از زنان ارشد شورای رهبری برای « رمضان پایکار» که فرد بسیار محترمی است نشست دیگ گذاشت، و طبق معمول، به هرکسی در همان گام اول تهمت میزدند که مسائل «جیم» ات را بگو( مسائل جنسی و آنچه در ذهن و عین و عملکرد روزانه می گذرد )، در این لحظه محمد اقبال که سر پا ایستاده بود رو به مسئول نشست گفت:« خواهر حمیرا !، من وقتی اسم وکلمه « زن» را می شنوم، واقعاً حالم بهم می خورده!، چندشم میشه! و برام مشمئز کننده است که اسمش رو بیارن، مثل اینه که یک تشت کثافت جلوم بذارن ( اقبال با حالتی که بیان می کند که تمام چندش از شنیدن کلمه «زن» را در لحن و چهره اش نشان میدهد).» حمیرا حجتی هم امان نداد و با حالت تهاجم و توهین و تحقیر خُرد کننده رو به محمد اقبال گفت:« تو یکی دیگه نمی خواد حرف بزنی! خفه شو، بتمرگ سرجات!!» محمد اقبال با ترس و لرز درحال عقب رفتن و نشستن روی صندلی خودش بود، گفت:« بله خواهر چشم.» و دیگر تاپایان نشست ازسرجایش بلند نشد و همانجا نشست.
باور کنید من حتی اگر محمد اقبال را در همان نشست سوژه می کردند اصلاً استقبال نمی کردم، حتی همین اکنون نیز حاضر نیستم محمد اقبال را سوژه نشست های تشکیلاتی کنند، چون چیزی جز خرد کردن و درهم شکستن انسان نیست. نتیجه چنین خُرد شدگی و درهم شکستن انسان، تبدیل شدن محمد اقبال به چنین فردی است، نه اینکه بخواهم مسئولیت انسانی شصخص او را نادیده بگیرم اما آنچه در این توتالیتاریسم فرقه ایی می گذرد، وجود چنین محصولاتی غیرطبیعی نیست.
همین خانم(حمیرا حجتی) در لیبرتی درنشست به محمود حجازی – ام قدیم – با ۵۵ سال سن در حالیکه سکته قلبی هم کرده بود، می گوید:«دیوث تن لش!». همین خانم به هنگام ورود به اتاق نشست عملیات جاری که تمام اعضای قدیمی سازمان(ام او) و بلحاظ سنی نیز از او بزرگتر هستند با پرخاش و حسابرسی می گوید:« چرا من وارد (اتاق) شدم از جایتان بلند نشدید؟! و… »( و من نیز در همین نشست بودم).
دیوث – از ویکی پدیا، دانشنامه آزاد:
«دَیّوث به مردی گفته میشود که همسرش زنای محصنه میکند و او در اینباره غیرت و حسادتی ندارد. دیوث همچنین به معنیِ کسی است که زنِ خود را برای رابطهٔ جنسی به دیگران میدهد، در فقهِ اسلامی به این کردار، دیاثت گفته میشود.»
هنگامیکه آیت الله جوادی آملی در اردیبهشت سال ۹۵ واژه دیوث را بکار برد، در روزنامه های ارتجاع و ولایت وفقیه قرون وسطایی! سرو صدا بپا شد. آنها خبر ندارند که نقل و نبات نشست های ما همین کلمات است. البته بیشتر از جانب «خواهران»! اعضای سازمان تنها کسانی هستند که معنی «خواهر؟» و «رهایی زن؟» در تشکیلات مجاهدین خلق را فهمیده اند. چنین شد که ما فهیم معنای «رهایی زن» شدیم. فهیم فرهنگ لمپنیزم«رهبری عقیدتی!».
۸) رجوی نه تنها از خمینی الگو برداری میکرد، بلکه اين دوخط موازی و همسوئی های (ولایت فقاهتی و رهبری عقدیتی)، در پروسه خودش، تنها به کپی برداری از خمینی محدود نگشت. حتّی کار به استفاده از شیوه های مزدوران برون مرزی رژیم آخوندی نیز کشید. رجوی اینبار الگوی خط سرکوب را از نخست وزیر عراق نوری مالکی (حزب الدعوه) بر علیه سُنّی ها اقتباس کرد. کلمه «اجتثاث» را از روی نام «کمیته ریشه کنی حزب بعث عراق »برداشت( و در واقع سرکوب سنی ها).
رجوی در نشست اسفند ۱۳۸۸ موسوم به «نشست اجتثاث» می گفت: «اجتثاث را از کمیته ریشه کنی حزب بعث و دولت قبلی عراق(صدام) گرفته ام.» یک نشست گذاشت که از ابتدا معلوم بود که نشست خاص و با هدف زهر چشم گرفتن از سوژه های مشخصی را دنبال می کند. زیرا برای اوّلین بار، برخلاف سالهای پیشین، اینبار لایه «ام قدیم» حضورنداشت و تنها لایه «ام – او» بالاترین لایه و سطح تشکیلاتی حضور داشتند. در بدو ورود به سالن اشرف و نشستن بر روی صندلی، یکباره متوجه شدم فرمانده ستاد اطلاعات ارتش ( مهری حاجی نژاد ) از صندلیهای ردیف اوّل فرماندهان درجلو سن سالن، برگشته و با نگاه حاکی ازکین و غضب… چشمش را به من دوخته است. فهمیدم بحث در این نشست روی سوژه ای مثل من است و احتمالاً فتح الله(مهدی افتخاری). در شروع نشست رجوی با قا طعیّت گفت:« ما هم می خواهیم اجتثاث کنیم درسطح ارتش! و تعارفی هم نداریم!…( تصفیه و اخراج از مجاهدین)»
بلافاصله محمد اقبال پشت میکرفون آمد و گفت:« برادر( رجوی)! از همین جنس افراد که شما می گویید درهمین نشست و درهمین لایه خودمان«ام – او» که اینجا حضور داریم، «یکی دو نفر»هم حضور دارند که باید تعیین تکلیف شوند و… (من و ناصر- اسم دیگرمهدی افتخاری بود) ، سن و سال و سابقه ما (لایه اعضای قدیمی ام – او) ملاک نیست چون ما هم همان دستگاه جنسیّت را داریم که نفرات پایین تر دارند. پدر بنده ۱۰۰ سالش بود، امّا تا قبل از مرگ توانایی جنسی داشت و فعال هم بود… ( با حالت تمسخر و کنایه) .» می بخشید ما بدلیل احترام به آن مرحوم و دیگران از گفتن سخنان او می گذرم. بدین شکل محمد اقبال بر بحث اجتثاث( ریشه کنی) رجوی مُهر تأیید زده و کارد او را تیزمی کرد. چون رجوی با چهره و لحن پرخشم و کینه و به شکل توهین آمیزی همه را اینطور مورد خطاب قرارداد:« دنبال زن هستید و ازدواج …هان؟! هنوز شما زن را در ذهنتان نگه داشته اید؟!…». ( این در حالی بود که بیش از ۲۰ سال بود از انقلاب ایدئولوژیک گذشته بود و هیچ کس زن نداشت و ۹ سال بود نشست های غسل برگزار میشد و…و چنین تهدیدی بسیار عجیب بود، درحالیکه در درگیری ۷-۶ مرداد ۸۸ همه اعضا جلو هجوم وحشیانه دولت عراق ایستاده بودند و با هزار زخمی و کشته های بسیار…)
دو سه ماه بعد هنگامی که نوار ویدئویی نشست جداگانه دیگر رجوی بنام اجتثاث با یک لایه پایین تر تشکیلات یعنی «ام قدیم »ها در سالن بهارستان اشرف برگزار شده بود را پخش کردند، آنجا بود که فهمیدم محتوای بحث اجتثاث که درسطح لایه ما «ام – او» انجام شد، تفاوت کیفی دارد با نشست لایه ایی که «ام قدیم »بود، و نوار ویدئویی این نشست برای همه اعضا ی در اشرف پایین پخش شد. برای آنها اجتثاث نه به معنی «ریشه کنی افراد مخالف در ارتش و اخراج از سازمان…» ، بلکه بحث اجتثاث دستگاه ایدئولوژیک جنسیّت، عطف به زدودن ذهن و تفکرات بود!. معلوم بود که این تفکیک نشست دو لایه که همواره پیش از این نشست با هم صورت می گرفت، برای اوّلین بار و بمنظور مشخص دو سوژه اصلی رجوی در این نشست «مهدی افتخاری و من» بودیم. بدلیل توطئه ایی که از سال ۸۶ روی من پیاده کردند و من آگاه بودم مسئله چیست( یاد آوری کنم که دراشرف ازسال ۱۳۸۶برای من تلهٔ جنسی گذاشته بودند ( یکی از زنان مجاهد) تا بتوانند برعلیه من پرونده سازی کنند) ، سرانجام کار به این تهدید و ارعاب توسط رجوی کشید که مرا مرعوب کرده و تو دل مرا خالی کنند. تا مجبور به گزارش نویسی بشوم و در دست خود مدرک و سند داشته باشند. چون بعد از نشست رجوی نیز، یک روز کار من درتبلیغات تعطیل شد، تا بروم گزارش بنویسیم. و روز بعد نشست با فرمانده مقر (فرزانه میدانشاهی )بود که در مجموع ۱۴نفر «ام – او» در«مقرّ یکم» بودیم. و در نشست قاطعانه گفته شد:« بحث اخراج جدی است! و ما در این دوره اخراج می کنیم! » می دانستیم که رجوی شرم را وانهاده ، و برای رسیدن به هدفش ازهر وسیله ایی استفاده خواهد کرد. چون دو سال برای چنین کاری زمینه چینی کرده بودند (که ازبیان آن شرم دارم – بعدالتحریردرسال ۹۴.)
۹) پس از سال ۱۳۸۰ محمد اقبال در هر مکانی که با هم روبرو می شدیم زهرش را به من می ریخت و اگر مسافت بین ما زیاد بود، می ایستاد و از دور با کین و نفرت به من چشم می دوخت، از سال ۸۸ به بعد مدّت ۳سال دریگان تبلیغات بودم و هنگامی که محمد اقبال برای بخش ترجمه عربی به یگان ما می آمد، دستش برای زهر ریختن مستقیم بسته بود، چون اینک مانیتورینگ روزنامه های رژیم برای رساندن اخبار و … به سیمای آزادی و سایت مجاهدین بعهده من بود. اما او نمی توانست زهر و کین اش را پنهان سازد.
حتی سال ۹۰ هنگامی که در اتاقی نشسته بودیم محمد اقبال وارد شد و کنار صندلی نفر ترجمه عربی یگان نشست و صورتش را بطرف عقب برگرداند و به من گفت:« ما هر دو تُرک هستیم( ترک زبان) و همدیگر را می شناسیم، ماها همون افراد هستیم فقط پالانمون عوض شده». این شخص حتی در توهین کردن به شخصیت خود نیزهیچ مشکلی نداشته و نمی بیند.
محمد اقبال، پیش از سه بانگ خروس در آلبانی
۱۰) محمد اقبال همینکه پایش از لیبرتی به آلبانی رسید، بنای ناسازگاری با مسئولین و تشکیلات سازمان مجاهدین را گذاشت، برخلاف تمام اعضای سازمان که حق نداشتند بدون ویزا و اوکی مسئولین سازمان بصورت تک نفره از پایگاه سازمان خارج شوند، او به این چهارچوب و ضوابط تشکیلاتی و ایدئولوژیک تن نداد و همیشه بصورت تک نفره به شهر می رفت. و در اولین فرصت هم یک کامپیوتر برای خود خریداری کرد و از اینترنت همان ساختمان(کمیساریا) استفاده میکرد درحالیکه استفاده از اینترنت بدلیل وجود تصاویر زن و مسائل جنسی در سازمان ممنوع بود.
در حالیکه ارتباط و صحبت کردن اعضا با مردم آلبانی و بطور اخص با زنان ممنوع بود و هیچ کسی هم جرأت چنین کاری نداشت، او بصورت مرتب با دخترجوان خانمی که در آنجا فروشگاه مواد غذایی داشت صحبت و بگو و بخند می کرد( از بردن نام آنها معذورم) و چندین بار هم سازمان بدلیل این نوع ارتباط به محمد اقبال تذکر داده بود.
در حالیکه تمام اعضای سازمان در نشست غسل در شرکت می کردند ( بیان در حضور جمع از آنچه درباره مسائل جنسی در ذهن و عین می گذرد ) و حتی برای اینکه چشم اعضای سازمان به زنان آلبانی در خیابان نیفتد برتمام پنجره های اتاق کاغذ سفید چسبانده بودند و هیچ کس اجازه نداشت حتی پنجره ها را باز کند و به بیرون نگاه کند. محمد اقبال هرگز به تعهداتی که در این سی سال به رهبری عقیدتی و خالق انقلاب ایدئولوژیک ( مریم رجوی) داده بود، در آلبانی وفادار نبود و همه را زیر پا می گذاشت.
۱۱) یک روز جدا شدگان از سازمان در آلبانی، می بینند که محمد اقبال در داخل استخر شنا حضور دارد؟، چون او در آلبانی عضو تشکیلات مجاهدین و در اشرف ولیبرتی نیز سینه چاک انقلاب مریم رجوی بود!، با تعجّب و خنده از او پرسیدند:« برادر اقبال؟!، شما هم به استخر می آیید؟» محمد اقبال که قافیه را باخته بود، و دور و بر او زنان بودند، حالت جدی و حق بجانب بخود می گیرد و می گوید:« من آمدم استخر شنا کنم، اینجا( آلبانی) خیلی عجیبه ؟!، نمی دانستم استخر مختلط است و زن و مرد با هم هستند؟!.»
به خوانندگانی که این شخص را نمی شناسند باید توضیح بدهم که محمد اقبال کور نیست. این موجود دارای بینایی( چشم) است، وحتی اگر کور هم باشد می توانست با گوش هایش صدای زنان را در استخر بشنود.
یاد داستانی افتادم یک نفری در حال دزدی از باغ بود، پاسبان می رسد و میگوید: «اینجا چکار می کنی»، او می گوید:« سرکار استوار داشتم همین جوری می رفتم یهو باد اومد و منو از اون ور دیوار انداخت اینور دیوار، و یهو دیدم افتادم توی باغ؟. پاسبان گفت:« خب این کیسه چیه که دست است؟» او پاسخ داد:« همینجوری که باد منو از اون ور دیوار برداشت انداخت اینور دیوار!، باز هم باد داشت منو می برد، من چسبیدم به هندوانه که بگیرم و باد منو نبره، هنداونه کنده شد، هندوانه را انداختم توی کیسه، تا کیسه سنگین بشه، باد منو با خودش نبره!.»
محمد اقبال روز به شهر و استخر و تفریح می رفت و شب هم بهنگام نشست های عملیات جاری و غسل در باب مسائل جنسی و زن و زندگی طلبی و…به اعضای در حصار پایگاه مفید و پنجره های مسدود شده اندرز و تذکر میداد تا به انقلاب مریم رجوی درنبرد با تضاد دوران( جنیسیّت و مسائل جنسی) پاینبد باشند. این شخص در دروغ و دوگانگی و رفتن بالای منبر و نهی کردن به دیگران از آنچه خود می کند هیچ مشکلی نداشته و نمی بیند.
۱۲) سازمان مجاهدین و رجوی ناگزیر شدند محمد اقبال را بدلیل همین مسائلی که فوقاً اشارت رفت… و ضد تشکیلات و انقلاب مریم رجوی و… از آلبانی خارج و به فرانسه بفرستند.
زیرا محمد اقبال همین که به آلبانی رسید، چون یهودا پیش از سه بانگ خروس، رهبری عقیدتی و انقلاب ایدئولوژیک را فروخت. او فردی است که اساساً گله گوسفند هیچ پیامبری را فی سبیل الله برا ی چرا نمی برد، چه رسد به اینکه رجوی در شأن و مقام «پیامبر» نیست و فروتنی پیشه کرده و گفته اند« امام زمان» و «حجّت روی زمین» است.
در فرا بردگی فلسفه ها، در جهانی که، چراگاه انسان نبود، چنین افرادی بنا به طینت خود، تنها «گلهٔ امیال و عقده های فرو خوردهٔ درون خویش را »به چراگاه می برند. خواه این چراگاه در بیت رهبری عقیدتی باشد یا جای دیگر، اما چیزی که اصالت دارد، همین اشخاص و «گلهٔ درون » ش است، و نه رهبر و مرشد و پیامبر.
محمد اقبال در فرانسه
۱۳) محمد اقبال در فرانسه ازدواج کرد و به همه تعهداتی که به مریم رجوی مبنی برطلاق زن در ذهن و عین بصورت مادام العمر! پشت و پا زد، و بالاترین خیانت در سازمان، چیزی جز خیانت به انقلاب مریم رجوی و زن و ازدواج نیست، و این به معنی قطع از رهبری عقیدتی است و بقول رجوی و مریم خوک و خنزیر شدن. و محمد اقبال سعی در پنهان نگاه داشتن این ازدواج داشت.
یکروز محمد اقبال با همسرش بر سر مزار پدرش می رود، یکباره متوجه می شود یکی از آشنایانش…، او و همسرش را باهم دیده است، محمد اقبال بهمراه همسرش بسرعت سوار ماشین می شوند و آنقدر هول شده بوند که همانجا با ماشین تصادف کرده و ماشین را به در و دیوار زده بود؟. البته همین ماشین را هم سازمان مجاهدین به او واگذار کرده است. رجوی همیشه می گفت:« صنفی میدهیم، سیاسی میگیریم» به محمد اقبال صنفی میدهد و از دهان او « فحش» میگیرد و در سایت هایش انعکاس میدهد و بسته به شرایط یا « آتش بفرمان» است و یا « آتش به اختیار» اما درنهایت فرقی نمی کند و افسار دست ولایت فقاهتی و عقیدتی است و آنکه دهنه او را در دست دارد، همان خانم رئیس جمهور برگزیده رجوی است. زیرا فرهنگی که این شخص بکار می گیرد همان فرهنگی است که در نشستهای تشکیلاتی تحت هدایت رجوی و مریم بکار می رود.
طاهر و احسان
۱۴) محمد اقبال پسران ۱۶ و ۱۸ ساله اش طاهر و احسان در سال ۱۳۷۶ به عراق و اشرف آمده بودند، نصیحت می کرد که به انقلاب مریم رجوی و طلاق مادام العمر زن پایبند باشید و خود در سن ۷۰ سالگی ازدواج می کند. من خیلی دوست دارم خبر ازدواج محمد اقبال را در تشکیلات مجاهدین در اشرف ۳ در آلبانی را اعلام کنند و سپس ویدئو واکنش اعضا مجاهدین خلق را در سیمای آزادی بنمایش بگذارند( با اعلام این خبر مهیج، در لحظه اول و در حضور جمع و مسئولین همه اعضا با نفرت و کین و غیض برعلیه محمد اقبال و خیانتش بظاهر واکنش خشم آلودی نشان میدهند، اما وقتی از سالن خارج میشوند، باید یک دوربین مخفی هم باشد تا هنگامی که: اعضا خنده شان می ترکد و با اشارت و چشم به همدیگر نیشخند نشان می دهند. از صحنه ها و واکنش طبیعی و اصلی درونشان را به نمایش بگذارد.
۱۵) باور کنید من و ما بدخواه سازمان نیستیم، از سردلسوزی می گوییم وقتی سازمان اینهمه هزینه های مالی سرسام آور برای جذب سیاسی و…می پردازد، بجای آن وقتی هر هفته برنامه « پیک شادی» را در روزهای پنج شنبه پخش می کند، بهترین برنامه خنده دار که می تواند همه را از خنده بترکاند، خبر ازدواج محمد اقبال در درون تشکیلات و شنیدن آن توسط اعضای سازمان مجاهدین است. سازمان مجاهدین و مریم رجوی چنین هنرمندان و آرتیست هایی دارد که می توانند هر نقشی را بازی کنند، و اینهمه هنر بازی کردن و ایفای نقش دارند چرا برای جذب مردم، از خنداندن مردم دریغ می کنید؟.
۱۶) برخلاف مریم رجوی که «زن» و « ازدواج» را خیانت به رهبری عقیدتی ( کانال وصل به خدا) میداند، من به شخصه از ازدواج محمد اقبال بسیار خوشحال هستم و تبریک می گویم. من حتی ازدواج محمد اقبال را به آقای رجوی( و آنطور که خودش می گوید« فرماندهی کل» و بهنگام ادای این کلمات و مقام، تمام تنش را می لرزاند)، همچنین به خالق انقلاب ایدئولوژیک «مریم رجوی» و ازدواج این «گوهر بی بدیلش» تبریک می گویم. کاش خبر ازدواج او را به پسرانش میدادند، تا بدانند بغیر از یک مادری که در اشرف ۳ دارند ، پدرشان یک همسر(یک مادر ) دیگر نیز اختیار کرده است، تا بی مادر نباشند.
۱۷) پیش از این گفته و نوشته بودم که هر چقدر که ما حقایق را روشنگری می کنیم، به این معنی نیست که رجوی و مجاهدین خلق عقب بنشینند و از فحاشی و لجن پراکنی بکاهند!، بلکه بعکس، هرچه بیشتر جوهره و ماهیّت فساد، جنایت و خیانت آنها را روشنگری کنیم ، بیش از پیش درونمایه و محتوای واقعی پست خویش را به منصهٔ ظهور خواهند گذاشت. به یکی دیگر از شاهکار این شخص دست آموز مریم و مسعود رجوی نگاه کنید:
عکس پست فیسبوکی محمد اقبال ۱۷ ژوئیه ۲۰۱۹
در پست فوق این شخص دو جمله نوشته است، درجمله اول هزار پلیدی وجود دارد به نسبت جمله دوم. زیرا جمله اول نان دانی رجوی است. مشابه نوشته های وزارت بدنام اطلاعات و همان بازجویان و بازجویی ها در قتل های زنجیره ای و بازجویی های همسر سعید امامی و…، پیش از این گفته بودم که همان شیوه بازجویی هایی که در قتل های زنجیره ای و زن سعید امامی و…انجام می شد سازمان مجاهدین حتی پس از سکته مغزی درسال ۹۲ در بنگال در حالی که درازکش بستری بودم ازمن بعمل می آورد.
محمد اقبال محصول اندیشه و فرهنگی است که رئیس جمهور برگزیده مقاومت« مریم رجوی» و رهبری عقیدتی بنا گذاشته است. این سخنان همان آموزه هایی رهبر عقیدتی است، و ازهمان نوع « گعده های» آخوندی در حوزه ها علمیه قم، و مجالس خصوصی عشرت مداحان نظام است، و حتی در نوحه خوانی و مراسم سینه زنی که اینروزها در فضای مجازی انتشار یافته است، عایشه را « جند… » خطاب می کنند.
لینک ضمیمه است:
https://www.facebook.com/iraj.mesdaghi/videos/10157088813000272/?fref=pb&hc_location=friends_tab
۱۸) محمد اقبال همچون رهبر عقیدتی و فرهنگ خانم رئیس جمهور برگزیده رجوی، برای بدنام کردن منتقدین، بطور خاص، از صفت «روسپی» برای زنان وام می گیرد. غافل از اینکه این زنان محرومترین و سیه بخت ترین زنان هستند و بجای پرهیز از اطلاق چنین صفتی به آنان، اینچنین برای لجن مال کردن از سرنوشت سیاه آنها استفاده میکنند. اینان برای ما روضه می خواندند که:« مسیح به خانه مریم مجدلیه رفت و…آن زن با اشک چشم و…پاهایش را شست…!»، مسیح هرگز مریم مجدلیه را با با فریسیان قیاس نمی کرد.شخص حتی در اینکه معنای حرفهای دهانش را نفهمد وبه چاپ برساند نیز نیزهیچ مشکلی نداشته و نمی بیند. خودفروش کسی است که به رهبری عقیدتی اش خیانت می کند و می رود در فرانسه …، و بجای پاینبدی به تعهدات ایدئولوژیک و تشکیلاتی، خود فروشی می کند، او به رجوی مقاله هایی سرتا پا فحش و دروغ و دغل به رهبری اش می فروشد و رهبری اش به او صنفی مید هد. راستی روسپی و خودفروش حقیقی کیست؟
۱۹) محمد اقبال اگر سرسوزنی به آنچه می گوید باور دارد!، راه فلاح و رستگاری بسته نیست، می تواند به آنچه و برای آنکس که نه تبلیغ بلکه دهانش را باز می کند، می تواند از فرانسه هجرت کرده و به رزمندگان ارتش آزادیبخش و به تشکیلات مجاهدین خلق و انقلاب ایدئولوژیک و طاق مادام العمر در اشرف ۳ بپیوند.
در این مورد بهانه و علم کردن سن و سال و یا هرچیز دیگر…بقول رجوی چیزی نیست بغیر از ترشحات و بخارات جیم( مسائل جنسی). رجوی بارها و بارها گفته بود:« عمار یاسر در جنگ صفین در سن بیش از۹۰ سالگی در حالیکه موهای ابروانش مانع دیدن او میشد پارچه ای بر روی پیشانی می بست تا ابروانش مانع او نشوند، و در این وضعیت درمیدان جنگ حاضر می شد، خوب است که عکس و تصویر محمد اقبال و ابروی او در فیسبوک قابل رویت است و چنین مشکلی هم برای نبرد ندارد که دستمالی بر پیشانی ببندد. اما مصرف او برای رجوی همان فحاشی هایی است که باعث میشود رجو ی از صحنه روشنگری ها دور شده و به مسائل حاشیه ای پرداخته شود.
محمد اقبال می تواند به اشرف ۳ در آلبانی برگردد و در یک نشست جمعی« دیگ» که خاص او برگزار میشود شرکت کرده و از بُریدگی خود و پروسه این مدت… هزاران فاکت بگوید… و اعضای مجاهدین با تُف و توهین و سیلی و مشت و لگد و شکستن صندلی ها و… برسر او بریزند و همین اتهاماتی که از وزارت اطلاعات و فاحشه و…نوشته است را برسر و روی و ریش، و هویّت ناداشته و بی ریشه اش نثار کنند. از محمد اقبال می خواهم در جمع تشکیلات مجاهدین در اشرف ۳ حاضر شود و درحضور جمع و پسرانش و همسرش و در حضور رهبری عقیدتی و مریم رجوی و خواهران شورای رهبری حاضر شود و فقط سه کلمه بگوید!:« من ازدواج کرده ام» طبعاً من می دانم که مسئول این نشست خانم « حمیرا حجتی» و بقول محمد اقبال « خواهر حمیرا حجتی » خواهد بود، و دیدن این صحنه رعب به دل محمد اقبال می اندازد.
وقتی تا بدین حد با وقاحت و بی شرمی برضد خواهران خودت دهان کف کرده هستی، بفرما و برو پیش دهان کف کرده و هارتر از خودت!، برو و نزد خواهران عقیدتی ات، تا آموزش های جدید تری از زبان و دهان کفچه مار کاکتوس نشان برایت بگذارند( کفچه مار از واژه ها ی محمد اقبال در مقالات است) . تا بفهمی که آن کاکتوس هایی که در پس زمینه نوشته فیسبوکی تحت عنوان « تکذیب» انتشار داده ای، یک از هزار، گویای این زبان کفچه مار کاکتوس نشان رهبری عقیدتی و صف فحاشان شورای رهبری را نیاموخته ایی. اگر تشکیلات مجاهدین خوب است؟ بفرما برو آلبانی!، پس در فرانسه و بقول رجوی در کنار رود سن چکار میکنی؟. اگر انقلاب ایدئولوژیک و طلاق مادام العمر خوب است!، چرا زن گرفتی؟. حیف نیست خود را از « گوهر بی بدیل » بودن و شدن، دریغ کنی؟. بنظر من جایگاه و شأن سخنان « گُهر بار» تو، در نوشته های فوق، بیشتر به قبای رهبری عقیدتی برازنده است . می گویند « اسب را پیش اسب ببندند، همرنگ نشه، هم خوی میشه»
۲۰) محمد اقبال در ۷ اردیبهشت ۱۳۹۸ در انتشار مقاله « حرام لقمگی پسا مدرن» در سایت همبستگی ملی، بدلیل اینکه بیش ارسی سال حضور در غار اشرف، نه معنی مدرن را میداند و نه پست مدرن. زیرا دستگاه و اندیشه و فعل حرام لقمگی، متعلق به کپی برداری رهبری عقیدتی از ولایت فقیه خمینی بود، نه او و نه رهبرش در مباحث مدرن و پسا مدرن محلی از اعراب ندارند. کما اینک رجوی گفته بود:
« ما نباید در بکارگیری الگو و دستگاه حوزه و آنچه که خمینی از آن برخوردار است هراس داشته باشیم. مکانیزمی که یک مرجع تقلید بدون بکار گیری هیچ اهرم فشاری می تواند پیروانش رامکلف نماید تا بدون هیچ چون و چرایی خودجوش اوامرش را در جزئی ترین مسائل زندگی روزمره شان را تنها با مراجعه به یک «رساله» به اجرا بگذارند. بدلیل اسلام ارتجاعی و جنایت های خمینی، ما واهمه داریم که به آن نزدیک شده و چنین الگویی را بکاربگیریم بدلیل تبعات منفی که در جامعه و مردم دارد. ما نباید خمینی گزیده بشویم. ولایت فقیه بهترین سیستم و دستگاهی است که همه را به تبعیت از آن وا می دارد.»
مقاله سراسر دروغ و تحریف محمد اقبال نیازی به کالبد شکافی ندارد، فقط شیوه آخوندی روضه خوانی برای ارضای خود و صنفی گرفتن و گریاندن هواداران برای رهبری عقیدتی است. در قسمتی از این مقاله آمده است:
« در مهر ۱۳۹۶ مجاهدینى که فقط با ۲۰ کیلو بار از لیبرتى به آلبانى آمده بودند و هیچ جا و مکانى متعلق به خودشان نداشتند با ابلاغیه هاى کمیساریا که به در و دیوار مى چسباند مجبور شدند حدود ۵۰۰ آپارتمان محل استقرار موقتشان را تخلیه کنند و آپارتمان ها را به کمیساریا برگردانند. این استقرار موقت بخشى از توافق آمریکا با مجاهدین در لیبرتى بود تا زمانى که بتوانند محلى از آن خودشان داشته باشند یا بتوانند جایى را مانند دانشگاه «ویترینا» اجاره کنند. طبق توافق انجام شده در لیبرتى آمریکا اجاره آپارتمانها را از حساب اموال مجاهدین در اشرف و لیبرتى به سازمان ملل مى داد و کمیساریا فقط دریافت کننده بود. اما مجاهدین به ناگاه در آغاز فصل سرما مجبور به تخلیه آپارتمانها شدند، با اینحال، حتى در این شرایط هم، در منتهاى فشار مالى، کمک هایشان را به سایرین قطع نکردند بلکه با قرض کردن و کم کردن از هزینه هاى روزانه، سختى ها را تحمل کردند.»
محمد اقبال نه کر است و نه کور، او و همه ۳۳۰۰تن در لیبرتی از رجوی شنید که برای یک شب آمدن سناتور توریسلی به لیبرتی مبلغ ۲۵۰ هزار دلار به او پرداخت کرداند. و همچنین در یک فقره که تا کنون مشخص شده است سازمان مجاهدین درسال۲۰۱۴ مبلغ یک میلیون یورو به حزب دست راستی اسپانیا و آقای آلخو ویدال کوادراس که هیچ نماینده ای هم درمجلس نداشت کمک مالی داده است.
آقای محمد اقبال نمی تواند خود را به کوچه علی چپ بزند و بر روی اینترنت روضه تحمل بی پولی و سختی و کم کردن هزینه روزانه( غذا و درمان مجاهدین) و قرض کردن ؟ از هواداران و…را سر دهد؟. آقای بی هویت و بی ریشه ای که مثل علف هرز دروغ میگویی!، بجای قرض گرفتن؟، می توانید اهداء کمک مالی یک میلیون یورویی به آلخو ویدال و حزب دستی راستی اسپانیا و این شیوه بند و بست و مافیایی را کنار بگذارید.
محمد اقبال در کنار آلخو ویدال کوادراس
اما حقیقت چیست؟
محمد اقبال از آغاز چنین انسانی نبود اما در این سیاهچالهٔ انسانی و اجتماعی تبدیل به چنین عنصری می شود. بزبان ساده او در این چراگاه رهبری عقیدتی و با امکانات مالی بسیار می تواند زیست داشته باشد و تنها با این شیوه و مکانیزم میتواند در مرداب رجوی ارتزاق کند و نان بخورد.
می گویند قدرت فساد می آورد. نه قدرت، بلکه حتّی دربرابر مسیر وزش باد قدرت هم که بأیستی، بصورت آنی فاسد کننده است. این مسئله شامل همه ما حتّی پایین ترین نفرسازمان هم می شود. زیرا که یک قانونمندیست. چه رسد به کسی که در مسند رهبری مطلق العنان عقیدتی تکیه زده باشد. و خود، از همه بخواهد که بنا به وظیفه ایدئولوژیک وتاریخی شان…، همین منویّات رهبری را هم باد بزنند. ما با همان تصویری که درسالهای ۵۸ تا۶۰ از رجوی داشتیم…، دستمان رابه رهبری سپردیم، و وارد تونل شدیم. تونلی که هر چه دراین سالها می رفتیم، از حالت افقی به حالت عمودی تبدیل می شد، سقوط به ورطه هولناک. دیگر تونلی درکار نبود، سیاهچاله ایی بایک خلاء عظیم، ما آنجا تمامت تاریکا را دیدیم، و مردی خود را برهنه کرد … اینبار همه شب با تمام تاریکایش، مثل خمینی در مقابلمان ایستاده بی هیچ شرم و آزرم.
و حقیقت آنکه: گِل زن و شوهر را از یک تغار برداشته اند
محمد اقبال در کنار مریم رجوی (رهبر و مادر عقیدتی و فرهنگ فحاشی)
حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.