20.07.2022 – 23:02
قهرمانان و راه طولانی ِ نبرد
در پاسداشت، قدردانی و حمایت از تلاش های
ایرج مصداقی و همۀ زنان و مردان همراه او
تحولات اخیر در زمینۀ دادخواهی و حکم صادره از دادگاه سوئد به محکومیت حمید نوری و تلاش خستگی ناپذیرآقای ایرج مصداقی و نیز مردان و زنانی که این غیرممکن را ممکن ساختند، سبب شد تا دگرباره به پرسش هایی بیندیشم که دیر زمانی ذهنم را به خود مشغول کرده بود: قهرمان کیست؟ قهرمانان چگونه ساخته می شوند؟ آیا کسی قهرمان زاده می شود یا درطی زمان و به مرور ساخته و به هیئت قهرمان پرداخته می شود؟
پیش از پرداختن به پرسش های بالا قصد دارم توضیح کوتاهی دربارۀ واژۀ “قهرمان” بدهم چراکه بنیان این پژوهش کوتاه برمبنای این مفهوم بنا نهاده شده است، که گاه در عمر سیاسی و اجتماعی این سرزمین در شخصیت های ملی، تاریخی و سیاسی مصداق بروز یافته و منبع الهام و الگوی نسل های بعد قرار گرفته است. گرچه گاه واژگان به دلایلی از معنای اولیۀ خود تهی شده و رنگ و بوی ابتذال می گیرند (شخصیت های داستانی و کارتونی بی شماری که برای کودکان درعصر ما ساخته شده اند، یکی از دلایل ِ کوچک یا بی محتوا شدن این مفهوم است. دلیل دیگر استفادۀ مفرط و بیجای رژیم اسلامی ازین مفهوم برای تقدس بخشی به جانباختگان ِ جنگ ایران و عراق، و نیز سوءاستفادۀ سازمان ها و فرقه های سیاسی با همان منظور است) اما درین نوشتار تلاش دارم معنای اولیۀ این واژه را به او برگردانده و آن را در شکل اصیل و ارزشمند خود دیگر بار به گفتمان سیاسی و اجتماعی روز بازگردانم. در اینجا مراد نگارنده، “ابر مرد” یا “مافوق انسان” نیست. به انسان ها و انتخاب های روزانۀ آنها در پاسداشت ارزش ها و شهامت اخلاقی ِ آنان در برخاستن علیه ستم و دفاع از نیازمندان و ابرام و پافشاری آنان بر “کار درست” می پردازم. تعریف های بسیاری از واژۀ قهرمان داده شده که به باورم من “شهامت اخلاقی ِ ایستادن در برابر ِ بی اخلاقی و تصمیم شجاعانۀ اعتراض به بیداد حتی اگر به آسیب و تهدید جانی خود ِ قهرمان تمام شود” یکی از بهترین تعریف هاست.
نمی توان به قهرمان پرداخت بی آنکه به ضدِ قهرمان اشاره کرد. درواقع، این دو بی حضور دیگری بی معنایند، و به همین ترتیب، مفاهیم خیر و شّر که درین جستار بسیار مورد اشاره قرار می گیرند. چه عواملی سبب می شود مردم در صف خیر بایستند یا به سپاه شّر بپیوندند؟ چرا سپاه شّر، یا دستکم سیاهی لشکر ِ شّر، عظیم تر و پرنیروتر از لشکر خیر و خوبی است؟
پژوهش های متعددی در این زمینه صورت گرفته اما پاسخ های قاطعی به پرسشهای بالا داده نشده. بااینحال، این پژوهش ها دستآوردهایی داشته اند که راه را برای درک قهرمانان و ضد ِ قهرمانان اندکی روشن می کند. یکی از این تحقیقات توسط “فیلیپ زیمباردو1” انجام شده. وی روانشناس مشهوری ست که بیشتر برای تحقیقات و آزمایش هایش در زندان استنفورد معروف است. زیمباردو “روانشناسی شّر و قهرمانی” را مورد بررسی قرار می دهد و می پرسد چرا افراد خوب گاهی بد می شوند و چگونه می توانیم افراد بیشتری را به انجام عمل قهرمانانه تشویق کنیم.
قهرمانی یا رفتار قهرمانانه را می توان بطور خلاصه به چهار ویژگی دسته بندی کرد. نخست اینکه، این فعالیت یا رفتار در خدمت به دیگرانی ست که نیازمند هستند، مثلا برای کمک به یک فرد، گروه یا جامعه، و یا در دفاع از ایده ها و باورهای مشخصی صورت می گیرد. دوم، به صورت داوطلبانه و ورای انتظارات یا وظیفه ای که به فرد محول شده، انجام می شود. سوم اینکه، با آگاهی از هزینه ها و خطرات محتمل، چه به صورت فیزیکی مثلا آسیب به سلامت و یا آسیب به شهرت و خوش نامی ِ شخص، انجام می شود و قهرمان حاضر به پذیرش ایثار و فداکاری های پیش بینی شده است؛ و سرانجام اینکه، قهرمان این کار را بدون نظر داشتن به سود شخصی یا توقع دریافت پاداش انجام می دهد.
در برابر قهرمان، ضد ِ قهرمان یا همان شّر ایستاده است و از هیچ آسیب، زیان، و ضربۀ فیزیکی به قهرمان یا بدنام کردن او و فعالیت هایش کوتاهی نمی کند. ضد ِ قهرمان یا شّر می کوشد هرچه بیشتر خیل فحاشان و بی مقداران را با فریب یا تهدید به خدمت درآورد. ازجمله مسائلی که شّر را تقویت و افراد را تشویق می کند در صف شّر بایستند می توان به موارد زیر اشاره کرد: انسانیت زدایی (یعنی گرفتن صفات انسانی از فرد یا گروه ِ مورد حمله تا با تحقیر و تهدید، آنان را ازمیان برداشته، یا وادار به سکوت و یا همراهی با خود کنند)، برداشتن مسئولیت از شانه های زیردستان (اصطلاح “من مامورم و معذور”)، اطاعت محض از مافوق (“به من دستور داده شد”)، سیستم های نابرابر و تبعیض آمیز (“ما بهتر از مردم صلاح آنان را می دانیم و می توانیم برای آنان تصمیم بگیریم”)، گروه های فشار (گروه هایی که با تهدید و ارعاب و تطمیع افراد، آنان را به تسلیم یا پیوستن به خود مجبور می کنند)، عدم مداخلۀ اخلاقی (ادعاهایی مانند “من سیاسی نیستم”، “مشکل بین این دو فرد است و به من ربطی ندارد”، “در درگیری های خانوادگی/جناحی شرکت نمی کنم”)، و بی نام و نشان بودن (مانند فحاشان سایبری و مجازی و به خدمت گرفتن شارلاتان هایی که بتوانند بی واهمه دروغ بگویند).
“پُل زَک”2 (عصب شناس امریکایی که تحقیقات بسیاری درین زمینه انجام داده است) در مورد چرایی ِ اینکه برخی مردم به قهرمان تبدیل می شوند، عنصر “ژن قهرمانی” را پیش می کشد و می گوید شاید این افراد از شفقت و یکدلی بیشتری نسبت به همنوع خود برخوردارند و یا سطح بالای ترشح آکسی توکسین یا هورمون عشق در مغز این افراد است که سبب افزایش احتمال بشردوستی ِ آنان می شود. البته من این موارد را در سطح احتمالات می دانم چراکه هنوز شواهد متقاعد کنندۀ علمی و کاملی درین زمینه به دست نیامده است.
نکتۀ کلیدی در عمل قهرمانانه، توجه و اهمیت به نیازمندان (نیاز به دادخواهی، دفاع، حمایت، …) است، یعنی مهم دانستن دفاع از یک ایده آل یا هدف اخلاقی، علیرغم آگاهی از خطرات احتمالی و آسیب هایی که می تواند متوجه شخص او و خانواده اش شود، بدون توقع دریافت پاداش. اگر به فرضیه های زَک در مورد نوع دوستی، شفقت و هورمون عشق برگردیم، هیچ شاهدی دال براینکه نوع دوستی یا همدلی لزوما به عمل قهرمانانه یا خطر کردن می انجامد، در دست نیست.
برای نمونه، مطالعات و پژوهش های عملی و آزمایشگاهی دکتر “آنا باومرت”3 در زمینۀ شهامت اخلاقی و نیز ویژگی های شخصیتی و روانشناسی واکنش فرد به موقعیت و گزینه هایی که در اختیار دارد، با تمرکز خاص بر روانشناسی بی عدالتی، توضیحات جالبی در مورد شهامت اخلاقی به دست می دهد. دکتر باومرت درین آزمایش ها، تفاوت مشخصی میان نوع دوستی، آگاهی از ستم و تبعیض، و درنهایت “تصمیم به انجام عمل قهرمانانه” قائل می شود.
باومرت می گوید: “در آزمایش هایی تجربی، افراد را به دو گروه تقسیم کردیم. از یک گروه خواستیم در ذهن خود، اتاق انتظار پزشکی را تجسم کنند که در آن به غیر از خودشان یک مرد سفیدپوست و یک مرد سیاه پوست نشسته اند. مرد سیاهپوست برمی خیزد که از اتاق خارج شود و تصادفا پای مرد سفیدپوست را لگد می کند. پس از خروج وی، مرد سفیدپوست ناسزای بسیار زشت و نژادپرستانه ای بر زبان می آورد. از شرکت کنندگان در آزمایش پرسیدیم در چنین موقعیتی شما چه واکنشی خواهید داشت؟ آیا مداخله خواهید کرد؟ اکثر حاضران در این آزمایش واکنش های تند و تیزی نشان دادند، از شفقت و نوع دوستی حرف زدند، و گفتند حتما و مطمئنا با چنین رفتار نژادپرستانه ای برخورد می کنند. اما گروه دوم را عملا در چنان موقعیتی قرار دادیم: در یک اتاق انتظار همراه با یک مرد سیاه پوست و یک مرد سفیدپوست، و سناریو را عملا اجرا کردیم. نتایج بسیار متفاوت و شگفت انگیز بود. هفتاد و پنج درصد از افرادی که در موقعیت عملی ِ این سناریو قرار گرفتند تقریبا هیچ مداخله ای نکرده و واکنشی به رفتار نژادپرستانۀ مرد سفیدپوست نشان ندادند، و بیست و پنج درصد دیگر، به واکنش های بسیار ملایم اکتفا کردند.”
از نتایج این آزمایش می توان برداشت های متفاوتی داشت. آنچه برای من جالب است تفاوت چشمگیر نتایج در فرضیه و عمل است. در موقعیت فرضی، افراد بیشتر به آن موقعیت (بدون اینکه خطری متوجه آنان باشد) واکنش نشان می دهند. اما در عمل، افراد به نتایج و پیامدهای واکنش خود (خطر یا تهدید بالقوه ای که می تواند متوجه خودشان شود) تمرکز می کنند. پس، شفقت و نوع دوستی به خودی خود به شهامت اخلاقی و رفتار قهرمانانه منجر نمی شود. درحالیکه در توصیف رفتار قهرمانانه گفتیم که “با آگاهی از هزینه ها و خطرات محتمل، چه به صورت فیزیکی مثلا خطر جانی و یا آسیب به شهرت و خوش نامی ِ شخص، انجام می شود و قهرمان حاضر به پذیرش ایثار و فداکاری های پیش بینی شده است”.
هولوکاست را درنظر بگیرید: مسيحياني كه به يهوديان كمك مي كردند در همان موقعیت و وضعيتي بودند که ساير غيرنظامياني كه به زنداني كردن يا كشتار يهوديان كمك مي كردند و يا رنج آنها را ناديده مي گرفتند. این موقعیت انگیزه ای برای اقدام قهرمانانه یا بدخواهانه ایجاد کرد. چرا برخی دست به عمل قهرمانانه زدند و برخی دیگر به گروه شّر پیوستند و یا دست بالا، در برابر این جنایت خاموش ماندند؟
بصورت سنتی، فرضیه ای وجود دارد که می گوید “انسان ها، از آغاز خوب یا بد زاده می شوند”. این فرض، پایۀ علمی ندارد. همۀ ما این ظرفیت را داریم که بنابر خانواده، طبقۀ اقتصادی/اجتماعی، تجربیات شخصی، فرهنگ، دورۀ زمانی که در آن بسر می بریم (مثلا در دورۀ جنگ یا صلح) و عوامل محیطی، به صف “خیر”، “شّر” یا اکثریت ِ “خاموشان ِ بی عمل” بپیوندیم. البته، این مرزها لغزنده و متغیرند و فرد می تواند از یک منطقۀ اجتماعی-روانی به دیگری وارد و یا از آن خارج شود. با این همه، یک عامل مهم درین میان نقش موثری بازی می کند و آن عنصر “انتخاب فردی” ست، اینکه فرد در لحظۀ حضور در موقعیت خاص، با تکیه بر آگاهی و دانش و تجربۀ زیستۀ خود و نیز نوع نگاه و گرایش خود به این یا آن جهت، دست به کدامین کُنش یا واکُنش یا بی عملی می زند.
به دکتر فیلیپ زیمباردو و تحقیقاتش برگردیم. یکی از یافته های جالب وی به کمیّت هریک از دسته های “خیر، شّر، و خاموش یا بی عمل” اشاره دارد. وی می گوید: تعداد کمی دست به اعمال شدیدآ شریرانه می زنند و تعداد کمتری دست به عمل قهرمانانه. بین این دو قطب که در منتهی علیه یکدیگر قرار می گیرند، توده های عظیمی قرار دارند (اکثریت مردم) که هیچ کاری نمی کنند، که من آنان را “خیل ِ بی میل یا بی عمل” می نامم چراکه با بی عملی ِ خود که گاه به حمایت از عمله های شّر منجر می شود، از پیوستن به فراخوان کُنشگری سرباز می زنند”.
همانطور که پیشتر دیدیم، همۀ ما با ظرفیت های بالقوه ای پا به این جهان می گذاریم و بنابر محیط و تجربۀ زیستۀ خود، تصمیم به عمل یا بی عملی می گیریم. به این معنا که کسی قهرمان یا ضد قهرمان زاده نمی شود. درینجا، سر و کلۀ پرسش تازه ای پیدا می شود: چگونه می توان این خیل عظیم ِ خاموشان را به پیوستن به صف خیر تشویق و ترغیب کرد؟ برای یافتن راه های تشویق این گروه عظیم، خوب است که به ویژگی های شخصیتی و تجربۀ زیستۀ “قهرمان” و انگیزه های دست زدن به “عمل قهرمانانه” بپردازیم.
دکتر زیمباردو در نتیجۀ پژوهش های خود به چند عامل موثر در پرورش و ساخته شدن ِ قهرمان دست می یابد، که به طور خلاصه، به برخی از مهمترین این عوامل اشاره می کنم:
سابقۀ اتفاقات مشابه: کسانی که از یک فاجعه یا آسیب جدی جان سالم به در برده اند، سه برابر بیشتر از دیگران احتمال انجام عمل قهرمانانه دارند.
تعهد: قهرمانان معمولا تعهد مشخص و ویژه ای در قبال دیگران برای خود طرح می کنند و هدف های خود را برمبنای آن تعهد مشخص کرده و به پیش می برند.
پایداری و ابرام: این افراد مصرانه، با اراده ای محکم، و پایداری به سمت هدف (که ممکن است رسیدن به آن دهه ها به طول انجامد) حرکت می کنند و به سادگی دستخوش ناامیدی نمی شوند. جالب است که بدانیم این افراد حتی در تاریک ترین دوره ها، دید روشن و مثبتی به آینده دارند.
کار ِ داوطلبانه: یک سوم از کسانی که در موقعیت های دشوار، حاضر به واکنش و به خطر انداختن جان خود برای کمک به دیگران شده اند، دارای پیشینۀ کار داوطلبانه حتی تا 59 ساعت در هفته هستند.
شبکۀ حمایتی: در صورتی که قهرمانان دارای یک شبکۀ حمایتی باشند، اثربخشی آنان به مراتب افزایش می یابد. در واقع با شکل دادن یک شبکۀ حمایتی از افراد است که به منابع گوناگون دسترسی یافته و می توانند نیروهای بالقوۀ خود را به عمل قهرمانانه تبدیل کنند.
اقلیت نژادی یا اجتماعی: افراد متعلق به اقلیت های نژادی و اجتماعی فرصت بیشتری برای کمک به دیگران و نیازمندان دارند چراکه معمولا اقلیت ها تبعیض بیشتری تجربه می کنند، درنتیجه، فرصت های قهرمانی ِ بیشتری نیز درین جامعۀ کوچک برای کُنشگری و عمل قهرمانانه بوجود می آید.
پس از تعریف واژه “قهرمان” و کنکاش در ویژگی های قهرمانان و عمل قهرمانانه، درک روشن تری از آنچه در طی سه سال گذشته در استکهلم از آغاز برنامه ریزی برای دستگیری حمید نوری تا جلسات دادگاه و سرانجام صدور حکم حبس ابد، روی داده است، به دست می آید. چهاردهم جولای امسال، با ابرام و تحمل دشواری های بیشمار ِ (که ضد ِ قهرمانان برای تخریب و سنگ اندازی در راه دادخواهی انجام دادند) کُنشگران و قهرمانان واقعی ِ دادخواهی، پدیده ای رقم زدند که در نوع خود یکتاست. این دستاورد بدون پایمردی ها، تلاش ها، فداکاری ها و ابرام قهرمانان دادخواهی ِ ایران غیرممکن بود. تنها با نگاهی به چهار دهه ادعاهای دروغین ِ سازمان مجاهدین خلق (که خود را تنها آلترناتیو یا گزینۀ آیندۀ ایران می نامند) و هیچ دستآوردی در دادخواهی نداشته بلکه به آزار و اذیت، شکنجه، و قتل اعضا و هواداران خود، به خدمت گیری شیادان و شارلاتان ها برای دروغ پراکندی در حمایت و دفاع از این فرقه، و نیز بدنام کردن، تهمت و افترا و فحاشی به مخالفان این فرقه (همۀ ویژگی های شّر) انجامیده است، نشان می دهد دادخواهی و درستکاری چه راه دشواریست، و همین اهمیت دادگاه استکهلم و موفقیت دادخواهان واقعی را صد چندان می کند.
منابع
- فیلیپ زیمباردو، روانشناس و پروفسور بازنشسته دانشگاه استنفورد
https://greatergood.berkeley.edu/article/item/what_makes_a_hero
- پل زَک، پروفسور علوم اقتصادی، روانشناسی و مدیریت
https://www.cgu.edu/people/paul-zak/
- آنا باومرت، پروفسور روانشناسی اجتماعی و شخصیت در دانشگاه وُپرتال آلمان
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مطلب، نظر نویسنده بوده و لزوما سیاست یا موضع ایرانگلوبال را منعکس نمیکند.
مطالب مرتبط:
منبع: ایران گلوبال
حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.