شکوفه های سپید خلعت ام دادند
پریروز شکوفه های سپید صدایم کردند وگفتند:«بیا کنارمن، عکس بگیر، توهم با پیراسریت هر روز
شکوفه بزن، سپید سپید. ازکاج وسرو بلند کناردست من، اندیشه های سبز را، برویان هرروز، هر روز، بگذارجهان ومرداب پسین، همچون درخت کبود بی بار وبر پشت سرت، استخوان برویانند.
پریروز بازهم، زمین ودرخت وشکوفه های بهار، چنین ارزانی ام داشت تمامت طبیعت زیبایش را،…
دیدگاهها بسته شدهاند.