این بحث در مورد شب یَلدا یا بهتر بگویم شب چلّه (بلندترین شب سال در نیمکره شمالی زمین) است؛ اما پیش از آن، به چرایی پیدایش زمستان و نیز به انقلاب زمستانی اشاره میکنم. ویدئوی ضمیمه؛ تنها بخش اندکی از این مقاله است.
از جمله رازهای پیدایش چهار فصل سال این است که زمین کَج کجَکی میرقصد و میچرخد و همین متمایلبودن زمین باعث تغییر شدت تابش نور خورشید در طول سال و تغییرات آب و هوا در مناطق قطبی و معتدل میشود. به عبارت دیگر؛ محور زمین بر صفحه مداری آن عمود نیست. اگر غیر از این بود هیچکدام از فصول سال از جمله زمستان به وجود نمیآمدند و بهاری هم در راه نبود. فصلهای سال حاصل حرکت انتقالی زمین بهدور خورشید و متمایل بودن محور چرخش زمین نسبت به صفحه حرکت انتقالی است.
محور گردش زمین نسبت به خط عمود بر صفحهٔ گردش آن ۲۳٫۴ درجه «انحراف» دارد؛ و همین کژی که عین راستی است، باعث ایجاد تغییرات فصلی میشود.
(برای پایدارشدن زاویهٔ انحراف محور زمین، ماه نقش موثری دارد که از چرایی و توضیح آن میگذرم.)
…
گفته میشود زمستانهای نیمکرهجنوبی سرد تر از زمستانهای نیمکرهشمالی است و دلیل آن به دورتربودن از خورشید برمیگردد. واقعش؛ نه تابستانها زمین به خورشید نزدیکتر است و نه زمستانها دورتر. کژی محور زمین، تعیین میکند نور خورشید چگونه به زمین برسد و هر بخشی از آن چه مدت زیر تابش خورشید باشد. فصلها هم به خاطر تفاوت فاصله زمین از خورشید در طول سال، به وجود نمیآیند. (بگذریم که این تفاوتها خیلی هم زیاد نیست.)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
انقلاب زمستانی
انقلاب زمستانی، در ستارهشناسی، نام لحظهای است که خورشید از دید ناظر زمینی در بیشترین فاصله زاویهای با صفحه استوا در آن سوی نیمکره ناظر قرار دارد. به دلیل دقت گاهشماری ایرانی و انطباق آن با تقویم طبیعی، همیشه، انقلاب زمستانی برابر با شامگاه سیام آذرماه و بامداد یکم دی ماه است. انقلاب زمستانی منشاء بسیاری از آئینهای باستانی است و آنرا جشن میگرفتند.
گفته میشود مراسم شب یلدا(شب چله) از طریق ایران به قلمرو رومیان راه یافتهاست و جشن ساتورن Saturnalia (جشن خدای زحل) هم، از آن متأثر شده، نمیدانم این موضوع واقعی است یا نه. اما میدانم که در روم باستان، پرستش «سول اینویکتوس» Sol Invictus(خورشید شکست ناپذیر)، شایع بود و رومیان میلاد او را هنگام انقلاب زمستانی جشن میگرفتند. واقعش، شباهتهای مراسم شب یلدا؛ با جشنهای رومیان یا یونانیان قدیم، ارامنه، آشوریان و تاجیکان و… به تنهایی چیزی را ثابت نمیکند. حَنوکا؛ کریسمس و یَلدا، از جمله جشنهای انقلاب زمستانی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا(شب چِلّه)
یَلدا، زمان بین غروب آفتاب از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب اول دی ماه – نخستین روز زمستان – است. گفته میشود در ایران باستان؛ فردای شب یَلدا (اول دیماه) که به آن «خور روز» و «دیگان» میگفتند، همگان از جمله شاه، لباس ساده میپوشیدند تا یکسان به نظر آیند و کسی حق دستوردادن به دیگری را نداشت و جنگکردن و خونریزی، حتی کشتن گوسفند و مرغ ممنوع بود. (اینکه این مطلب واقعیت دارد یا نه، بر من معلوم نیست.)
…
یَلدا یکی از جشنهای کهن ایرانی است. در این جشن، طیشدن بلندترین شب سال و به دنبال آن بلندترشدن طول روزها در نیمکرهٔ شمالی، که مصادف با انقلاب زمستانی است، گرامی داشته میشود. در شب یَلدا؛ هر میهمانی برای رفتن به شب نشینی، چراغی را همراه خود میبُرد و بدلیل فراوانی چراغها، آن شب، شبچراغ و چهلچراغ هم نامیده شدهاست. به شب یَلدا؛ شب چله نیز گفته میشود. چلّه برگرفته از چهل، و مخفف «چهله» و صرفاً نشاندهنده گذشت یک دوره زمانی معین(و نه الزاماً چهل روز) است. در گذشتههای دور، گاهشناسی بر اساس چله(چهلروزه) بودهاست که آثار آن را در چلهبزرگ، چلهکوچک، چلهسرما، چلهنشستن و چلچله میبینیم. عدد چهل نزد نیاکان ما گرامی بودهاست. به اعتقاد آنان؛ چله بزرگ زمستان، از شروع این فصل شروع میشود و مدت آن چهل روز است و چله کوچک زمستان، از شب دهم بهمن ماه تا پایان بهمن ماه طول میکِشد، که مدت آن بیست روز است. (این دوره زمانی بعضی جاها متفاوت است).
شب یلدا از آنجا كه اولين شب چله بزرگ است شب چله نام دارد.
…
بر خلاف چله؛ یَلدا واژهای فارسی نبوده و برگرفته از واژهٔ سُریانی ܝܠܕܐ به معنای زایش و تولد است. یَلدا با مسیحیان سُریانی به سرزمینهای آریایی آمد و از آن روزگار تاکنون، در ایران ماندهاست. بویژه که برخی آن را به تولد عیسی مسیح هم ربط میدهند، سنایی غزنوی به این موضوع اشاره دارد:
به صاحب دولتی پیوند اگر نامی همی جویی
که از پیوند با عیسی چنان معروف شد یلدا
…
ابوریحان بیرونی از یَلدا با نام «میلاد اکبر» نام برده و منظور از آن را «میلاد خورشید» دانستهاست. روز اول دی ماه، در آثارالباقیه بیرونی، «خور» و در قانون مسعودی (نسخه موزه بریتانیا در لندن)، «خُره روز» ثبت شده، و برخی منابع دیگر آن را «خرم روز» و «خور روز» و «دیگان» هم نامیدهاند. برهان قاطع که یک واژهنامه زبان فارسی است، واژه یلدا را این گونه توضیح می دهد: یلدا، شب اول زمستان و شب آخر پاییز است که اول جَدی و آخر قوس باشد و آن درازترین شبهاست در تمام سال و در آن شب یا نزدیک به آن شب، آفتاب به برج جدی تحویل میکند و گویند آن شب بهغایت شوم و نامبارک میباشد و بعضی گفتهاند شب یلدا یازدهم جدی است.
…
در دوران کهن فرهنگ اوستایی، سال با فصل سرد شروع میشد و در اوستا، واژه Sareda, Saredha «سَرِدَ» یا «سَرِذَ» که مفهوم «سال» را افاده میکند، خود به معنای «سرد» است.
ظلمت، نماینده اهریمن بود و چون در طولانیترین شب سال، تاریکی اهریمنی بیشتر میپاید، نیاکان ما با برافروختن آتش و غلبه بر تاریکی نشان میدادند که شبهای ظلمانی هرچقدر هم دیر بپاید حتماً سپری خواهد شد.
باد آسایش گیتی نزند بر دل ریش – صبح صادق ندمد تا شب یَلدا نرود
ایرانیان قدیم گاه شب یَلدا را تا دمیدن صبح در دامنهٔ کوههای البرز به انتظار تابش خورشید مینشستند. برخی در میترائیوم (پرستشگاههای پیروان آیین میترائیسم=مهرابهها) به نیایش مشغول میشدند تا پیروزی مهر و شکست اهریمن را از خداوند طلب کنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روزگاری که مردم دلشون خوش بود
در شب یَلدا مردم ایران گرد هم جمع میشدند. سفره شب یَلدا، «میَزد» Myazd نام داشت. کنار آن، آتشدان و عطردان، همچنین میوههای تر و خشک، و آجیل یا به اصطلاح زرتشتیان، «لُرک» Lork میگذاشتند. کشمش، گردو، بادام، قیسی، برگه زردآلو یا برگه گلابی، جوز قند، انجیر، خرما و میوه بخصوص انار و هندوانه و سیب، در سفره روی کرسی میچیدند تا شب چله را از سر بگذرانند، اگر برف آمده بود، برف و شیره هم میخوردند. دلها خوش بود.
همه شعر و ترانه میخواندند و با شادی و پایکوبی و گفتگو از پس بلندترین شب سال(یعنی از پس سختترین مصیبتها) برمیآمدند. برای نیاکان ما که به میترائیسم(آئین مهر) دلبستگی داشتند، رنگ قرمز(نماد نور خورشید) گرامی بود. رنگ سرخ انار و هندوانه، و انتخاب سیب قرمز و سنجد در سفره شب یَلدا چه بسا اشاره به همین موضوع است.
خرمدینان که خود را از مزدکیان میدانستند (از جمله بابک خرم دین)، سرخجامه بودند(سرخ جامگان)، خرمدینان شعار و پرچم سرخ داشتند. بابا نوئل و کاردینالهای مسیحی هم لباسشان قرمز است اما نباید شبیهسازی کرد و نتایج دلخواه گرفت.
…
برخی گفتهاند میان سنتهای مسیحیان و آئین میترائیسم شباهتهای زیادی وجود دارد. واقعش اسناد و شواهد کمی در باره این فرضیه وجود دارد و شباهتهای صوری نباید ما را به اشتباه بیاندازد. اساساً میترائیسم رومی با الههای به همین نام(میترا) که در آئین ودایی و زرتشتی پرستیده میشود، متفاوت است. ضمناً نشانههای پرستش الهه میترا، به پیش از اسناد موجود در باره آئین زرتشتی برمیگردد. (میترا یعنی قرارداد)
آنچه اشاره شد، از قضا پروفسور آلموت هینتزه Almut Hintze استاد زرتشتیشناس مدرسه مطالعات مشرقزمین و آفریقا در دانشگاه لندن، به صراحت بیان کردهاست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
موسیقی یَلدایی
در گذشته؛ جدا از قصهگویی و دورهمنشینی در شب چله، موسیقی یَلدایی هم از جایگاه ویژهای برخوردار بود. هنوز هم در لرستان همزمان با شب یَلدا شعرهای محلی با مقام موسیقایی موسوم به «چهل سرو» خوانده میشود. (لُرهای خرم آباد و حومه، آن را به صورت آوازی، و لکها با تنبور میخوانند)
این شعرخوانیها که به صورت آوازی است با رقصهای محلی لرستان درهم میآمیزد.
…
در تبریز در موسم یَلدا «عاشیقها» مىنوازند و کوراوغلو Koroğlu میخوانند. در کرمان موسیقی جزئی از مراسم شب یَلدا محسوب میشود. زمان قدیم در جنوب کرمان در شب یَلدا داستانهای «شاهنامه خرم و زیبا» را؛ به همراه ساز قیچک(چنگ) اجرا میکردند. (شاهنامه خرم و زیبا؛ غیر از شاهنامه فردوسی است)
همچنین مراسم دیگری با عنوان «دیهو»، به شب چله اختصاص دارد که شعرهای کوتاه چهار کلمهای خوانده میشود و با سازهایی مثل سه تار، دپ(دف) یا ترکیب تنبک و تار همراه میشود. ترکمنها هم در شب یَلدا شعرهای «مختومقلی فراغی» را میخواندند.
متاسفانه الانه در شب یَلدا آنچنان که باید، نوایی از سازهای قدیم ایران بلند نمیشود و برای شنیدن موسیقی یَلدایی باید کفش و کلاه کرد و به گوشه و کنار شهرهای ایران رفت و جستجو کرد. زمانی بود که این موسیقی شاد و حزین از لابهلای درزهای پنجرهها شنیده میشد و مرهم دلهای خسته بود. آن زمان، هنوز موسیقی به اصطلاح امروزی جایگزین نواهای قدیم عاشیقهای آذربایجان، اسونهخوانی(افسانه خوانی) کرمان و قارهخوانیهای لرستان نشده بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در آذربایجانغربی
مراسم یَلدا در آذربایجان غربی که به چیلله گجه سی موسوم است، برای اعضای خانواده فرصتی فراهم میکرد که همه کنار هم بنشینند و تا پاسی از شب با هم باشند. آیینهای شب یَلدا در استان آذربایجانغربی هم مشابهتهای زیادی با سایر نقاط ایران دارد و هم برخی از این آیینها و رسمها ریشه در باورهای قومی و منطقهای مردم این استان دارد.
در بسیاری از روستاهای آذربایجان یکی از شبهای وسط زمستان را به مناسبت عقب نشینی سرما «چیلله قوودی» به معنی فراریدادن چیلله که سمبل تاریکی و سوز سرما است نام نهادهاند. (در پانویس توضیح بیشتر دادهام)
از قدیمیترین رسوم منطقه آذربایجان در شب چله برگزاری جشن خدر(خضر نبی) و قورتولوش بایرامی(عید نجات) است که نشان از باورهای ایرانیان باستان دارد.
…
در نقده، پیرانشهر، اشنویه و مهاباد، در شب یلدا(شه وی چله) بیتخوانها به خواندن اشعار کردی میپردازند. بازیهای سنتی مثل جوراببازی(جورابین) و فنجانبازی هم مرسوم است. اگر آن شب برف ببارد، همه شاد و شنگول میشوند چون معتقدند نشان از برکت دارد. شب یلدا یا همان «شه وی چله»، در شهر تکاب زنان و دختران بر دستهای خود حنا میبندند و مردم به جهت رونق و برکت در کسب و کار بر پشت بامهای خود گندم برشته میریزند. غذای مرسوم آن شب آش کشک است، همچنین، نوعی غذا که با آرد برنج و گندم، و زعفران و گلاب تهیه میکنند.(کاچی)
…
در گذشته که زمستانها سوز بیشتری داشت و لوازم گرمایشی وضعیت امروزین را نداشت بانوان آذربایجانی برای گرما بخشیدن به شب چله در روزهای نخست پاییز اقدام به تهیه نوعی سوخت سنتی به نام «کوندالا» میکردند که به صورت گداخته در داخل یک سینی و در زیر کرسی قرار میگرفت وگرمای شادیآوری را به اتاق میبخشید. این سوخت سنتی ترکیبی از زغال و خاکستر درخت مو بود که با کمی آب ترکیب مییافت و شکل گلولهای پیدا میکرد و در طول زمستان استفاده میشد.
…
شب چله، بزرگترها قصه کوراوغلو، آرشین مالالان و داستانهای حماسی و عاشیقی را برای نوههای خویش تعریف میکردند. غذای مخصوص این شب نیز در قدیم کوفته بود و با حضور بر سر سفره اعضای هر خانه این غذا مشاهده میشد.
«ائویز آباد اولسون» (خانه تان آباد باد)، «پایینیز چوخ اولسون» (نعمت تان به وفور)، «تانری خوشلوق وئرسین» (خداوند همیشه دلخوشتان کند) و نظایر اینها از جمله دعاهای شب یَلدا بود.
…
خانوادهها در ارومیه در شب یَلدا نوعی حلوای محلی موسوم به «داش حالوا» میپختند که بچهها کشته مُرده آن بودند. حلوای هویج و گردو هم سر سفره گذاشته میشد. یکی از غذاهای شب یَلدا؛ خشیل بود. برای تهیه آن بلغور را خیس میکردند و بعد از چند ساعت با آب میپختند تا آب آن کشیده شود. سپس میگذاشتند تا سرد شود. بعد ۴ قاشق آرد را در ۴ پیمانه آب سرد حل کرده، بلغور پخته شده را به آن اضافه نموده و روی حرارت قرار میدادند و هم میزدند تا غلیظتر از هلیم(حلیم) شده، بوی خامی آرد از بین برود. آماده که میشد این خشیل را در ظرفی ریخته، وسط آن را گود کرده و شیر و عسل میریختند و اطراف آن را نیز کرهی آب شده اضافه میکردند و با شیره، مزه آن را به حد اعلا میرساندند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در آذربایجان شرقی
هندوانه(قارپیز)، نماد اصلی شب یلداست و اکثر مردم استان آذربایجانشرقی هم در شب یَلدا چیلله قارپیزی (هندوانه چله) میخوردند و معتقد بودند باخوردن هندوانه، لرز و سوز سرما به تنشان تاثیر نداشته و اصلا سرمای زمستان را حس نمیکنند.
در آذربایجان، اون قدیما که ارتباطات به این آسانی نبود از اواخر تابستان مقدار زیادی هندوانه و خربزه در تور میگذاشتند و آن را از سقف آشپرخانه آویزان میکردند یا در کاه قرار میدادند تا محفوظ بماند. در تبریز در موسم یَلدا «عاشیقها» مىنواختند. (عاشیقها خنیاگران محلى هستند که اشعار و موسیقى آنان برگرفته از موسیقى مردمى است).
عاشیقها در حین اجراى برنامه داستان مىخواندند، فى البداهه شعر سروده و ساز مىزدند. قصه هم میگفتند که ریشه در افسانههاى کهن ایرانى داشت. حکایاتی مثل کوراوغلو و نگار، و «قربانى و پرى»، از قصههای مشهور عاشیقها بود.
…
در شب یَلدا درست زمانی که ریش سفید خانواده با چاقو هندوانه را قاچ میکرد؛میگفت قادا بلامیزی بو گئجه کسدوخ (بلاهای خودمان را امروز بریدیم)
در تبریز پوست میوه و اشغالها را درآب روان میریختند و این رفتار را خوب و خوشیُمن میدانستند. البته همه معانی نمادین داشت.
بعد از خوردن تنقلات و میوه بزرگان خانواده به نقل حکایات و داستانهایی از حماسههای ملی این سرزمین نظیر، اصلی و کرم، بایاتی خواندن و ضربالمثل پرداخته و تا پاسی از شب به صحبت و گفتوگو مشغول میشدند.
زنان معمولا تا پایان چله کوچک خانه تکانی نمیکردند و معتقد بودند اگر در طول این دو چله کسی خانه تکانی نماید، چله او را نفرین خواهد کرد و اگر چله کسی را نفرین کند به نکبت و بدبیاری گرفتار میشود.
…
چیله چیخار بایراما بیر آی قالار… باخ فلکین گردش و غوغاسینا
وقتی چله تمام شد یک ماه به عید باقی میماند…و اینک تو نظاره کن گردش و غوغای فلک را…
شهریار؛ شبنشینیهای زمستان و نقل داستانها و روایات را در منظومه «حیدربابایه سلام» به تصویر کشیدهاست:
قاری ننه گئجه ناغیل دینده
کولک قالخیب قاپ – باجانی دوینده
قورد گئچینین شنگولوسون یینده
من قاییدیب بیرده اوشاق اولئیدیم
بیر گول آچیب – اوندان سورا سولئیدیم
…
قاری ننه چو قصّه شب ساز میکند
کولاک ضربهای زده در را باز میکند
با گرگ – شنگلی سخن آغاز میکند
ای کاش باز گشته به دامان کودکی
یک گل شکفتمی به گلستان کودکی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در تهران قدیم
شب یَلدا در تهران قدیم با میوههای تازه فصل پاییز، میوههای خشک شده تابستان، آجیل مخصوص، شیرینی و هندوانه به صبح میرسید. همه در منزل بزرگتر خانواده و نزد مادر و پدر جمع میشدند. فردای شب یَلدا سعی میکردند کار خطایی از آنها سر نزند و آن روز جزو تعطیلات عمومی بهحساب میآمد. تهرانیهای قدیم شب جله با گردآمدن دور آتش و رقص و پایکوبی این شب را جشن میگرفتند. آنگاه سفرهای فراخ و گشاده میانداختند که روی آن آتشدان، عطردان و خوراکیهای گوناگون ازجمله نان، شیرینی، حلوا و گوشت قربانی بود…
کسانیکه وُسعشان میرسید یکی را دَم در سرا (در خانه) میگذاشتند و عابرین و مسافرین را برای صرف غذا به سر سفره، دعوت میکردند.
(از شرح مراسم مشابه با دیگر مناطق ایران صرفنظر کردهام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در استان مرکزی
در منطقه ساوه؛ روستائیان، تابستان که میشد، گوسفند مخصوصی را که «اتلیک» مینامیدند از بین گوسفندان خود جدا میکردند تا برای زمستان و بطور خاص برای مراسم شب یلدا، بیشتر به آن برسند تا چله چاق و فربه شود. شب چله که میرسید از آن(گوسفند) غذای لذیذی تهیه میکردند که «اتلیک شامو» نام داشت. غذا که آماده میشد هر خانواده همسایهها و بستگان نزدیک خود را هم دعوت میکرد. شب یَلدا همچنین از جگر و دل و قلوه گوسفند و سیب زمینی سرخ شده غذایی به اسم «جزلاق» میپختند که شبیه جغول بغول بود. بعد به شیره انگور سرکه معمولی میافزودند(ترشی شربت)، و سر سفره میگذاشتند.
…
شب چله مردم شهر مأمونیه(در بخش مرکزی شهرستان زرندیه استان مرکزی) گوسفندی را ذبح کرده و شام کله پاچه میخوردند. در روستای «چناقچی بالا» از توابع مأمونیه، شب چله، ارامنه در کلیسا جمع میشدند و پس از دعا و نیایش، کسانیکه تازه داماد شده بودند، در حیاط یا جلوی کلیسا آتش روشن کرده و هرکس مقداری از آتش را به خانه خود میبُرد و از روی آن میپرید.
در «چهل رز» و نیم ور در شب یَلدا سفره هفت سین درست میکردند و در آن هفت نوع خوراکی که با حرف «سین» شروع میشد مانند سنجد، سیب، سه پستان، سمنو، سرکه و سبزی میگذاشتند. در دلیجان؛ شب چله کدو حلوایی را پخته و به عنوان دسر استفاده میکردند…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در خراسان
خراسانیها در شب یلدا هویج، گلابی، انار و زیتون سبز میخوردند تا به قول گذشتگان، از گزند جانوران، مخصوصاً نیش عقرب ایمن باشند. لبو(چغندر پخته)، شلغم پخته و پختیک(لبوی خشک شده) هم ارج و قرب بسیار داشت. اما در شب یَلدا در خراسان بیش از هر چیز، مراسم «کف زدن» جلوه داشت. ریشه گیاهی به نام چوبک(بیخ) را در آب خیس میکردند و میجوشاندند و در تغاری سفالی میریختند و جوانان فامیل دسته جمعی تا میتوانستند آنرا با چوبهای مخصوص هم میزدند تا کف کند و بعد با اضافه کردن گردو و شکر و بادام و…از آن معجونی مثل گز اصفهان میساختند و برای پذیرایی مهمانان سر سفره میگذاشتند. جوانان قبل از شیرینکردن کفها با پرتاب آن به سوی همدیگر و مالیدن کف به سر و صورت یکدیگر شور و شادی میآفریدند.
…
اگر در شب چله برف میبارید، یکی از رسوم مردم در استان خراسان خوردن برف شیره یعنی معجونی از برف و شیره انگور بود. حلوا قلقلی نیز که از کوبیدن مغز گردو؛ بادام، کنجد و دیگر دانههای روغنی تهیه و سپس در شیره انگور خوابانده میشد، از دیگر شبچرّههای این شب بود که غالباً کوچکترها از طرف بزرگترها با این شیرینی پذیرایی میشدند. از قدیم و ندیم هنرمندان، شاعران و نوازندگان خراسان شمالی در شب یَلدا هنرنمایی میکردند،کسانیکه صدای خوش داشتند، در غالب موارد دستشان به ساز هم میرفت. شب چله آوازهای کهن که اغلب به زبانهای کرمانجی و ترکی سروده شده را میخواندند و مینواختند.
…
قار یاغرده پلته پلته کوچه ده
باقله و چغندرم قل قلده قابلمه ده
چله ننگ سوخه گلرده یاخنه
آته یم کلته یه تفتی نه چکرده باشنه
اوگیننگ آ قشامه تئز گئجه یه ده
یَلداننگ عمره که حیف قسقه یه ده
یَلدایم بانه سه شو چله یه ده
چله ننگ حض ائدماقه اوقاره که یئرده یده
چاقون و کفی کفه یولده گنم…
…
برف در کوچه گلوله گلوله میبارید
باقلا و چغندر درون قابلمه قل قل میکرد
سرمای چله نزدیک میشد
و پدر هم کلاه پشمی خود را به سرش میکشید
بعداز ظهر آن روز گویا شب زودتر میرسید
و دریغا که عمر شب یَلدا هم بسیار کوتاه مینمود
یَلدا بهانهای به جز آن شب نداشت «شب چله»
و تمام خوشحالی و لذت یَلدا از برفی بود که بر زمین نشسته بود
سرمای سرد و کشندهای در راه بود…
«تات»ها(قوم بومی خراسان كه به زبان فارسی تكلم میكنند) و ساکنین جلگه سنخواست(یکی از بخشهای شهرستان جاجرم در خراسان شمالی)، در ایام چله کوچک و بزرگ به جمع آوری هیزم میپرداختند تا شب یَلدا در میدان فراخی، آتش بیفروزند و مثل مراسم چهارشنبهسوری از روی آتش بپرند. همچنین در پشت بامهای کاهگلی نوعی هیزم را خرمن میکردند و آتش میزدند به گونهای که شعلههای آن که آتش شادی مینامیدند، بسیار چشمگیر بود. بازیهای دسته جمعی همچون گل یا پوچ، طرح معما و چیستان و بازگویی قصه و داستانهای قدیمی توسط سالخوردگان و بزرگان فامیل و گرفتن فال حافظ از مراسم شب یَلدا در بیرجند و سایر شهرستانهای خراسان جنوبی بود.
(شرح دیگر مراسم شب یَلدا -در برخی نواحی ایران- مثل سرحمومی و حنابندان که با رقص و پایکوبی و چوب بازی همراه بود، فرصت دیگری میخواهد.)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در لرستان
قبل از آنکه به لرستان اشاره کنم این را بگویم که شب یلدا در مناطق مختلف ایران اسامی دیگری هم داشت، برای مثال مردم فیروزکوه (از استان تهران) به شب یَلدا شال هشو، و گلپایگانیهای قدیم «آتشان»، وقتی شب چله میرسید میگفتند: میریم آتشونی (به آتشونی میرویم.)
در لرستان شب یَلدا؛ «شو چلّه» و «شو اول قارّه» (قاهاره) نامیده میشد. دربردارنده معنی و مفهومی جامع از کلمه «قار» با تمام صفات ریشه عربی و یا ترکی آن اعم از «سیاهی» برای شب یَلدا یا «سردی و سپیدی برف» برای اولین روز زمستان.
در لرستان آن شب با استفاده از گندم، شاهدانه، کنجد و گردو، تنقلاتی خاص تهیه میکردند و سر سفره شوچله(سفره شب یَلدا) میگذاشتند. شب یَلدا، گندم شیره هم میخورند. گندم را در شیره خیس نموده، زردچوبه و نمک به آن زده، سپس روی ساج میگذاشتند تا برشته شود، بعد با گردو، بادام، کشمش، سیاه دانه و کنجد مخلوط میکردند. شب یَلدا همچنین برخی از بزرگان فامیل با جمع شدن کنار هم ضمن قصهگویی (از چله بزرگ و چله کوچک یعنی امیل و ممیل و…)، فالی به نام چهل سرو (چهل سروده) و فال حافظ میگرفتند که این آیین سنتی از دیر باز در شهرهای مختلف به ویژه خرم آباد انجام میشد. در بازی یا فال چل سرو(چهل سرود) = یک نفر تسبیح میانداخت و هر کدام از حاضرین یك شعر به زبان لکی میخواندند و چهلمین شعر نیت گیرنده فال بود. اشعار خاصی هم در شب چله خوانده میشد.
امشو شو اول قاره خیر د حونت بباره، نون و پنیر و شیره کیخا حونت نمیره، امشو اول قاره، بعد زمسو باهاره، نم نم بارو میباره، صاحو حونه بیاره…
…
رسم و بازی شال دُر کنی (شال آویزان کردن) یا چارشو دُر کنی (چادر شب آویزان کردن) یا گلوَنی دُر کنی (سربند آویزان کردن) از محبوبترین بازیهای شب یَلدا در لرستان بود که بچهها با گرهزدن شال، روسری یا چادر شب(چار شو)، و آویزانکردن آن از بالای پشت بام خانهها، اشعار زیر را بلندبلند میخواندند:
چله بونیتو بچو وایک ریمون لو بوم
(طناب بندازید بچهها باهم بریم لب بام)
دُر بکیم گلونی مو کشمش بونن دش سیمون
(آویزون کنیم شال هامون را تا کشمش بریزند توش برامون)
امشو شو اول قاهاره خیر ده حونت بَواره
(امشب شب اول یَلداست خیر به خونت بباره)
نون و پنیر و شیره کیخا حونت نمیره
(نون و پنیر و شیره کدخدا خونت نمیره)
امشو شو اول قاهاره کت و گلونی وه هاره
(امشب شب اول یَلداست شال و روسری آویزونه)
نم نم بارو میباره صاحو حونه بیاره
(نم نم بارون میباره صاحبخونه بیداره)
امشو شو اول قاهاره بعده زمسّو باهاره
(امشب شب اول یَلداست بعد از زمستون بهاره)
چی ئی به کوشکه بیاره کرمِت بی شماره
(چیزی بده کوچیکه بیاره کرمت بی شماره)
امشو شو اول قاهاره خیر ده حونت بَواره
(امشب اول یَلداست خیر به خوونت بباره)
نون و پنیر و شیره کیخا حونت نمیره
(نون و پنیر و شیره کدخدا خونت نمیره)
…
بعد از آن، صاحبخانه کمی آجیل، گندم برشته با میوه و شیرینی در شال بچهها میگذاشت و بچهها ضمن بالا کشیدن شال به عنوان تشکر از صاحبخانه، تکرار میکردند: «امشو شو اول قاهاره نون و پنیر و شیره کیخا هونت نمیره»
(امشب شب اول یَلدا یا اول زمستان است نان و پنیر و شیره کدخدا خانهات نمیرد).
سپس، شال را برمیداشتند و به روی پشت بامهای دیگر میرفتند و دوباره ترانه فوق را میخواندند. (فرج علیپور ترانه شو اول قاره (شب یَلدا) را خواندهاست.)
…
شایان ذکر است که شالدرکنی (آویزانکردن شال در شب یلدا)؛ خاص لرستان نبود و با تغییرات جزیی در مناطق دیگر ایران هم اجرا میشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در ایل بختیاری
اگر شب یَلدا را در میان قوم بختیاری بگذرانید در سفره یَلدا شاهنامه فردوسی را میبینید و به جای فال حافظ، در میان بعضی خانوادهها بساط شاهنامهخوانی برپاست. زمان قدیم(حالا را نمیدانم) در شب یَلدا در استان چهارمحال و بختیاری، چند خانواده دور هم جمع میشدند و کسانی که شاهنامه را از حفظ بودند برای دیگران میخواندند. پیش میآمد که شاهنامهخوان با اینکه بیغلط و دقیق میخواند حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت.
به باور بختیاریها اگر در شب یَلدا؛ شیر، ماست، پنیر، کدو، کنجد و نان جو خورده شود تا پایان سال موجب فزونی و فراوانی نعمت میشود. بختیاریها در شب چله، کدو تنبلهای بزرگی که نماد خورشید را برای آنها دارد، آبپز میکردند و آنرا به صورت ریز ریز شده در آش کشک میریختند و میخوردند.
نانهای محلی به نام گِرده را با قطر زیاد آماده میکردند؛ سپس بین نانها مهره آبی رنگی به نام لپک میگذاشتند. شب یَلدا نان را تقسیم میکردند و هر کس که در قطعه نان او لپک بود، به بخت و اقبال معروف شده و او را شانس آن خانه میدانستند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در ایل قشقایی
قشقاییها بلندترین شب سال را در کنار هم میگذراندند و به موسیقی شاد «واسونک»[آسانک] مشغول میشدند.
جینگ و جینگه ساز میاد از بالای شیراز میاد/شازده دوماد غم نخور نومزدت با ناز میاد/یار مبارک بادا ایشالله مبارک بادا، یار مبارک بادا ایشالله مبارک بادا
ابر اومد بارون گرفت و سیل اومد نادون گرفت/سوریا گویین مبارک کار ما سامون گرفت/یار مبارک بادا ایشالله مبارک بادا، یار مبارک بادا ایشالله مبارک بادا…
…
شب یَلدا برای قشقاییها نماد شادی و سرور بود و موسیقی همواره جزئی از آن. در شب چله؛ بسیاری از مردم چوب جمع میکردند و مشعل میافروختند. سپس دور آتش حلقه میزدند و زنان آواز میخواندند. زمانیکه آتش خاکستر میشد اگر جای پای شتر یا گوسفند بر روی آن بود چندین شتر میخریدند و معتقد بودند شتر نماد برکت و رزق و روزی است. از دیگر مراسم قشقاییها در شب چله؛ قصهخوانی، نی نوازی، آواز دسته جمعی و جشن و پایکوبی است، قشقاییها در ساعتهای پایانی شب در خانه بزرگان جمع میشدند و بعد از ساز و آواز، فال میگرفتند و برای یکدیگر آرزوی شادی میکردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یلدا در اردبیل
چهار روز آخر چله بزرگ «بویوک چیله» و سه روز اول چله کوچک «کیچیک چیله» ـ یعنی هفتم تا سیزدهم بهمن ماه در بین آذری زبانها به «خیدیر» معروف است، به دلیل اینکه اکثر سالها در ایام خیدیر در اردبیل برف سنگینی میبارید و سرمای زمستان به حد اعلای خود میرسید، در میان اهالی منطقه گفته میشد:
«خیدیر گلدی قیش گلدی، خیدیر چیخدی قیش چیخدی» یعنی با آمدن خیدیر زمستان شروع شده و با پایان خیدیر زمستان تمام میشود که اشاره به شدت بارش برف و سرمای شدید داشت که اهالی در مَثل، سختی ایام خیدیر را با سختی کل زمستان برابر میدانستند.
مردم اردبیل؛ به رسم قدیم چله بزرگ را سوگند میدادند که زیاد سخت نگیرد، در گذشته این روزها را با برگزاری آیینهای ویژه گرامی میداشتند از جمله این آیینها تهیه قووت بود که با آسیاب کردن گندم برشته و مخلوط کردن آن با بَزرَک bazarak و نخودچی ـ شکر و…بدست میآمد که بسیار خوشمزه و مقوی بود. به اعتقاد مردم این استان چله کوچک سردترین روزهای سال است و موقع آمدن به چله بزرگ میگوید: «تو هیچ کاری نکردی؛ من کودکان را در گهواره، دست زنان را در کوزه آب و پای مردان را بر روی زمین منجمد خواهم کرد، چله بزرگ هم به او میگوید عمرت کوتاه و پشت سرت بهار است.»
آیینهای شب چله در اردبیل تقریبا مشابه با آیینهایی است که در دیگر استانهای کشور بر گزار میشود. هندوانه(چیله قارپوزی)، انار، مرکبات، انواع آجیل، «قورقا» یا همان گندم برشته به همراه کشمش و سنجد، از تنقلات اصلی شب چله بود. خانوادهها در این شب، معمولا در خانه بزرگترهای فامیل گرد هم میآمدند و شام و هندوانه و انواع تنقلات را با هم میخوردند و تا پاسی از شب را به گفتوگو مینشستند. «چیله خونچه سی» یا «چله لیک»(هدیه شب چله) در اردبیل و کلاً در سایر شهرهای استان اردبیل، جزو ضروریات این شب باستانی است. هر خانوادهای که دختری را برای پسر خود نامزد کردهاست، در این شب باید هدیه شب چله به خانه عروس بفرستد که عبارت از همان میوهها و تنقلات شب یلدا به طور کامل و یک چشم روشنی است که معمولاً یک قطعه طلا برای عروس و یا احتمالاً لباس و چادر شب برای خانواده عروس است. همینطور خانواده دختری که دخترشان اولین سالی است که در خانه بخت است برای دخترشان همین چیله لیک را میبرند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در کردستان
در کردستان شب یَلدا را «شهو چله»(شب چله) یا «شهو زمسان»(شب زمستان) مینامند. شبی که پیش از فرارسیدنش، هیجان و شور خاصی را در میان مردم برمیانگیزد. اصلیترین ویژگی شب چله؛ گردآمدن خانوادهها با هماهنگی قبلی در کنار هم است به صورتی که معمولاً یک هفته قبل از آن مشخص میشود که شب چله این سال در خانه چه کسی جمع شوند. در خانوادههایی که پدر؛ در قید حیات باشد، معمولاً فرزندان با عروسها و دامادها شب چله را در آنجا میگذرانند.
استفاده از کرسی برای گرمکردن خانه و دور کرسینشینی از شب یَلدا، شروع میشد و تا پایان چله بزرگ – و در برخی خانوادهها تا پایان چله کوچک – ادامه داشت. اعضای خانواده از کوچک و بزرگ، دور کرسی؛ که روی آن را میوه و آجیل پوشانده بود، مینشستند. سنندجیها چند ماه قبل از شب چله؛ خربزههای کوچکی که از روستای سراب قامیش تهیه میشد را، در تفاله سرکه میانداختند تا برای شب چله، کالَک تورش(خربزه ترش) داشته باشند. همچنین چند ماه قبل از زمستان؛ خوشههای انگور را که به آن «آنو» میگفتند، در زیرزمین یا در سایه، نخ کرده و از سقف آویزان میکردند.
غذای شب چله عموماً دلمه برگ مو و کلم بود که گوشت را لابه لای آن میگذاشتند. سفره شب چله علاوه بر دلمه، شامل رب انار و شیره انگور، دوغ، ماست، روغن و کره محلی، پیاز و خربزه ترش بود. گاه این غذا را برای همسایهها هم میبردند. به آن «کاسه هاوسا» میگفتند. در روستاها؛ حکایتگویی، همچنان پابرجا مانده و پدربزرگها و مادربزرگها، شب یَلدا داستانهایی مانند «خاتون زمهریر» را برای نوههایشان تعریف میکردند. در گذشته در برخی خانهها، خواندن شاهنامه، گلستان و اسکندرنامه در شب چله معمول بودهاست. وقتی دلها خوش بود، رقص و شادی حرف اول را میزد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در کرمانشاه
مردم استان کرمانشاه بر اساس آیینی کهن در شب یَلدا بیدار میماندند تا با شعرخواندن؛ قصهگفتن، فال حافظ گرفتن و آجیلخوردن از تاریکترین شب سال که سمبل سختی و ناملایمات روزگار محسوب میشد، عبور کنند. مردم معتقد بودند میوههایی که در این شب خورده میشود به گونهای، نمادی از خورشید است مانند هندوانه سرخ، انار سرخ، سیب سرخ و حتی لیموی زرد.
خیلی جلوتر یخصوص وقتی شب چله برف سنگین میبارید، افراد فامیل بنا بر رسمی دیرینه به خانه بزرگترین فرد فامیل که معمولا پدر بزرگ و مادر بزرگ بودند میرفتند و با تکاندن برفهای زمستان از بام خانه و از لباسهایشان در گرمای آرامش بخش کرسی فرو میرفتند و نُقل مجالسشان در شب یَلدا، قصهگویی از شیرین و فرهاد، رستم و سهراب، حسین کُرد شبستری و خواندن اشعار دلنشین شامی کرمانشاهی بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در ایلام
یکی از آیینهای ویژه شب چله که در قدیم بین ایلامیها رواج داشت؛ سنت «شلی ملی» است. در این شب عدهای از کودکان به بالای پشتبام خانههای شهروندان مختلف میرفتند و با آویزان کردن سبدی از طریق طناب به درون خانه همسایه و تکرار بیتهای موزون خواستار شریکشدن آنان در تنقلات میشدند. هر خانواده هم بر حسب توان خود مقداری از تنقلات و میوه خود را در داخل سبد قرار میدادند. (این رسم فقط خاص ایلام نیست)
در شب یَلدا زیارت اهل قبور قبل از غروب آفتاب با روشنکردن شمع و یا فانوسگذاری و روشن گذاشتن چند نقطه به وسیله آتش؛ یکی از مهمترین رسوم ایلامیها بود. این رسم در بیشتر روستاها هنوز باقی است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در مازندران
در مازندران دو روز مانده به شب یَلدا مردم دست به کار تهیه مقدمات شب یَلدا میشدند. به خانه پدر و مادر یا پدر بزگ و مادربزرگ رفته، و گاه به همراه خود میوه و خوردنی میبردند. ضمن خوردن تنقلات، میوه(شب چره)؛ کنس kənəs (گُنِدس=ازگیل) به خصوص هندوانه و دیگر میوههای فصل از جمله پرتقال، نارنگی، لیمو شیرین، سیب، انار و….تا پاسی از شب مینشستند و خاطره و قصه تعریف میکنند. مثل «تیرما سیزه شو» و…
خیلی جلوتر؛ در شب یَلدا، شیرینی «پشتزیک(pəštə zik) و «شکر لله»(نیشکر) هم پخته میشد. آملیها، پشتزیک مازندرانیها را «کنجه حلوا»(حلوای کنجد) مینامیدند چون برخلاف آنچه خودشان با مردم ساری و بندرگز درست میکردند، گردو و عسل نداشت.
علاوه بر فال گردو؛ با دیوان حافظ هم فال میگرفتند. فالگیر بعد از خواندن فاتحه برای حافظ، چشمانش را میبست و میگفت:
«ای خواجه شیرازی، تو محرم هر رازی، ما طالب یک فالیم، ترا قسم میدهم به شاخ نباتت، که نیت فلانی را روشن کن و بگو که چیست»
بعد فال میگرفت و دیوان را به فرد با سواد مجلس میداد تا اشعار حافظ را بخواند.
خواننده فال، گاه اشعار را تفسیر میکرد.
قالگیر هر بار، سه فال پیاپی میگرفت بعد کمی صبر میکرد تا دوباره برای چند تن دیگر فال گرفته شود. عقیده بر این بود اگر از سه فال پی درپی، بیشتر بگیرند؛ صورت خوشی ندارد و حافظ نفرین میکند!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در گیلان
در گیلان در شب یَلدا خوردنیای به نام «آوکونوس» را کنار دیگر خوراکیهای این شب میگذاشتند. مراحل تهیه آوکونوس از اوایل فصل پاییز در خانه هر گیلانی آغاز میشد. به این ترتیب که ازگیل خام را در خمرهای ریخته، رویش را پر از آب کرده و کمی نمک نیز به آن میافزودند. سپس در خمره را محکم بسته و آن را در داخل اتاقی گرم قرار میدادند. ازگیلهای سفت و خام تا شب یَلدا پخته، آبدار و خوشمزه میشد. گیلانیها معمولا آوکونوس را با گلپر و نمک میخورند. خانوادههایی که در همان سال پسرشان را داماد یا نامزد کرده بودند، در طَبَقی که برای خانواده نوعروس میفرستند، آوکونوس هم میگذاشتند و در وسط طبَق یک ماهی بزرگ -معمولاً ماهی سفید- تازه و خام همراه با تزیین سبزیجات قرار میدادند. البته همه از عهده آن برنمیآمدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در کرمان
کرمانیها در شب یَلدا علاوه بر مراسمی که در سایر نقاط ایران برگزار میشود، رسم جالب و متفاوتی داشتند. در طول شب یَلدا تا سحرگاه به انتظار قارون افسانهای مینشستند. قارون در افسانهها پیرمرد متمولی است که ثروتش قابل شمارش نیست. در افسانههای محلی کرمان این گونه گفته شده که قارون در شب یَلدا در لباس مبدل هیزمشکن به خانوادههای فقیر سر زده و به آنها تکههای چوب هدیه میدهد. در این افسانهها تکههای چوب با طلوع خورشید به طلا تبدیل شده و سبب ثروت و برکت خانوادههای فقیر میشود.
از دیگر مراسم ویژه کرمانیها در این شب رسم «چل بیتو خوانی» بود که در ابتدا یک نفر نیت میکرد و میخواند و سپس خوانندهها به ترتیب یک بیت آواز میخواندند و زمانیکه به چهلمین بیت میرسید بر اساس شعر مشخص میشد که فال خوب یا بد است. بسیاری از مردم در این شب به «اسونهخوانی» (افسانهخوانی) میپرداختند و قصههایی از جمله گیس گل، نمه کو، اسب چل کره، کک و مورچه، دختر نارنج و ترنج، باغ گل زرد و… توسط بزرگان خوانده میشد. از دیگر مراسم مردم کرمان این است که در شب چله، کسانیکه با شعر خو داشتند، مثنوی، دیوان شاه نعمتالله ولی و حافظ را با صدای بلند میخواندند، همچنین ترانههای مناظرهای به صورت سوال و جواب با شعر بین دو گروه خوانده میشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یلدا در سمنان
سمنانیها، شب یلدا را با آداب و آیین خاصی برگزار میکنند، از آداب و رسوم کویرنشینان استان سمنان در شب چله به عنوان «یلدان یلدان» نام برده میشود.
وقتی صدای پای یلدا آرام آرام به گوش میرسید، پدربزرگها و مادربزرگها خانه را برای استقبال از مهمانان مهیا میکردند. چلهنشینی(جمع شدن اعضای خانواده به دور هم در شب یلدا و خوردن میوه و آجیل مخصوص آن شب)، از آیینهای مردم استان در شب چله بود. مادر خانه «تهچین اسفناج»؛ سبزی پلو و «خورش فسنجان» میپخت و دامداران در شب چله، گوسفند پرواری را تحت عنوان «چله کُشی» قربانی کرده و برای شب یلدا میپختند.
کویرنشینان استان سمنان شب چله را «یلدان یلدان» میگفتند. در برخی روستاها آن را «چله کَلان» و «شب الله» مینامیدند واشعاری در وصف این شب خاطرهانگیز بدین مضمون خوانده میشد:
شب یلدا درازه وای بر ما
پری در خواب نازه وای بر ما
تو بیدارش نکن مرغ سحر خیز
عزیزم جانگدازه وای بر ما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در شیراز
شیرازیها شب چله؛ شبزندهداری کرده و از دوستان و آشنایان خود دعوت میکردند و سفرهای رنگین میانداختند.
در این سفره، آینه، دو تا لاله و چند شمع روشن، و انواع تنقلات شامل نخودچی، کشمش، حلوا ارده و آجیل مشکل گشا، رنگینک، ارده شیره، خرما، انجیر، به همراه چند شاخه گل قرار میگرفت. غذای ویژه شیرازیها در شب یَلدا شیرازیپلو بود. هویج را ریز ریز میکردند و به همراه کشمش، مغز پسته و رُبّ مخصوص روی آن میریختند. در حاشیه سفره در ظرفی زیبا مقداری اسپند ریخته، و روی آن را آتش میگذاشتند تا بوی خوش آن در اتاق بپیچد. انار و مرکبات و به ویژه هندوانه در سفره میچیدند. هندوانه و انار، پای ثابت سفرههای شب یلدا در جایجای ایران بود.
شیرازیها هم معتقد بودند که عموم مردم یا گرم مزاج هستند یا سرد مزاج و در شب یَلدا آنها که گرم مزاجاند باید حتماً انواع خنکیها مانند هندوانه بخورند تا طبعشان برگردد و آنها که سرد مزاجند، باید در این شب از انواع گرمیها مانند: خرما، رنگینک، انجیر و ارده شیره بخورند تا مزاج آنها نیز به تعادل برسد.
شب یَلدا، فال حافظ، خاطرهگویی، مشاعره، شاهنامهخوانی(البته نه همه جا) مرسوم بود. فال کلوک(کوزه) هم که بیشتر خانمها طالبش بودند، میگرفتند.
کلوک کوزههای دهن گشادی است که در آن روغن شیره، رب انار و یا ترشی میریزند.
…
روی کوزه با لعابی سبز پوشیده میشد. رسم بر این بود که کلوکی به میان مجلس آورده و هر یک از زنان نشانهای درکلوک میانداختند، آنگاه دختر بچهای جلوآمده دست در کلوک کرده یکی از اشیاء داخل کلوک را بیرون میآورد و به دیگران نشان میداد. سپس ترانههای محلی خوانده میشد و هر کسی از ترانه مخصوص به خودش نتیجهای میگرفت.
در شب یلدا، ترانههای طنز «شکر شیرازی» دسته جمعی خوانده می شد.
«برفتم بر در شمس العماره/ همون جایی که دلبر خونه داره/ زدم بر حلقه در/ یارم اومد دم در…»
گاه گداری به جای ترانههای محلی اشعار حافظ را با صدای بلند میخواندند.
بر سر آنم که گر ز دست برآید – دست به کاری زنم که غصه سر آید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست – نور ز خورشید جوی بو که برآید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر – باغ شود سبز و شاخ گل به بر آید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در استان البرز
در کرج، ساوجبلاغ، نظرآباد، طالقان، اشتهارد، فردیس و مشکین دشت، (در استان البرز) مردم شب یَلدا را پاس میدارند. مراسمی که آمیخته از فرهنگهای مختلف از آذری و مازنی گرفته تا کرد و لر و…است.
شب چله، طالقانیها دور کرسی نشسته و بزرگ ده با خواندن قران و دعا برای پرباری محصول در سال آینده شب نشینی را شروع میکرد. یکی از رسوم جالب مردم طالقان در شب یَلدا (مثل اهالی لرستان و خراسان و…) درجی سران و شالاندازی بود. در این رسم جالب جوانان ده در شب چله به بالای بام خانه رفته و از سوراخ روی بام که اصطلاحاً به آن درجی میگویند شالی پشمی را که به آن کیسهای بسته شدهاست را به پایین میفرستادند و اهل خانه وقتی متوجه آن میشدند، در آن کیسه میوه و دیگر تنقلات ریخته و جوانان شال را بالا کشیده و وسایل داخل کیسه را بین خود تقسیم میکردند. از بازیهایی که مردم طالقان در شب چله انجام میدادند، انگشتر بازی و گدره بازی بود که با شور و حال خاصی انجام میشد.(…)…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یلدا در سیستان و بلوچستان
در سیستان هم مردم به دو چله قائل بودند؛ چله کوچک که اصطلاح قدیمی آن «چله خرد» و چله بزرگ که به «چله کلو» معروف است. از آنجا که فردای شب یلدا روشنایی بر ظلمت غالب و روز طولانی میشود، مردم سیستان و بلوچستان آن را هم که مظهر روشنایی است جشن میگرفتند.
در مراسم شب یلدا سفره را به نان و نونی میآراستند که به آن چنگالی میگفتند و از بهترین آرد محصول همان سال کشاورز بدست میآمد. از چنگالی، روغنی لذیذی هم تهیه میشد که با شکر مخلوط میکردند. مردم عموماً بجای آجیلهای امروزی، گندم بریان بهمراه چَوَلی، قلیفی،کماچ، تَجگی، طیفی، خرمالندو، پَلهِ، پشک و شیر گوارای گله چوپان، سر سفره شب یلدا میگذاشتند.
شیرنَک(که ازجوشاندن گوشت با تخمه ی هندوانه به همراه گندم نیم کوب درست میشد)، دوشو(ترکیب خرما با روغن زرد حیوانی) و، سَتّو sattoo (پودر جوی آبدار و بوداده شده با شکر و نبات دست آس شده) همه را شب چله در سفره میگذاشتند. در برخی روستاها در شب یلدا بازیهایی چون قلعه پوده، خسوخسو، کشتی کچ گردان(که یادآور کشتیهای رستم و شاهنامه است)، همچنین بازیهای دخترانه چون کدش kodosh یا زدومنیکه zerdomonika رواج داشت. در سیستان و بلوچستان اگر یلدا با مراسم مذهبی همزمان نمیشد، با دهل و ساز و چوب بازی شب را به صبح میرساندند.
آیین شب یلدا در آن بخش از ایران از دیرباز در سه شب متوالی با عناوین شب «چلهبزرگ» و «چله متوسط» و «چله کوچک» برگزار میشد. در سیستان و بلوچستان نیز یکی از آیینهای ویژه یلدا دیدار بزرگان و سالخوردگان فامیل بود، افراد فامیل در همایشی صمیمی دور کرسی چوبی جمع میشدند و به قصههای بزرگترها گوش میدادند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یلدا در کهگیلویه و بویر احمد
در کهگیلویه و بویر احمد، شب چلّه همه اعضای خانواده گردهم جمع میشدند تا پیرترین اما دوست داشتنیترین فرد خانواده برایشان مَتَل بگوید. مَتل داستانی افسانهای و طولانی است که نسل به نسل و به طور شفاهی از گذشتگان به ارث میرسید مانند داستان معروف دو تا برادر که «احمعیل و مهمعیل» نام داشتند.
دو مرد قوی هیکل و برزگ که به سفارش مادرشان به کوه میروند و بر بلندترین قسمت کوه قرار میگیرند و چلوسی(آتش) را که در دست دارند با تمام قدرت به هوا پرتاب میکنند. اگر آن چلوس(آتش) به خشکی خورد متأسفانه زمستانی سرد و خشک در پیش است که خسارات فراوانی به کشاورزان و دامداران وارد میشود و مردم نگران و آشفته میشوند، اما اگر آن چلوس به دریا خورد زمستانی پر از بارش برف و باران و سالی سرشار از نعمتهای خداوند در پیش است و سال رونق کشاورزی است و مردم، زمستان سخت و طاقت فرسا را به امید بهاری پربار به پایان میرسانند.
در این شب معمولاً مراسم شاهنامهخوانی به پا بود و داستانهایی از هفت لشکر رستم و سهراب و بیژن و منیژه توسط بزرگترها خوانده میشد. دیگر اینکه در این شب به نیت بارش برف و سفیدی زمستان آشهای محلی مثل شیربرنج و یا دووا(آش دوغ) در تشتهای برزگ میپختند تا جوابگوی جمعیت زیاد اعضای خانواده باشد. اعضای خانوادههای روستایی دور هم جمع میشدند، گِرده یا نان بزرگی زیر خاکستر آتش میگذاشتند و در انتهای شب که خوب پخت میشد از زیر خاکستر بیرون میآوردند و شب یلدا، بین افراد تقسیم میکردند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در روستای وفس – مرکزی
روستای «وفس» در شمال غربی استان مرکزی و شمال شهرستان کمیجان قرار دارد. فسیها طبق گویش خود به شب چله، چهله یا چهلی و، «شُوو ِچِلّی» میگویند. تنقلات شب چله در روستای وفس معمولا شامل چای، میوه(بخصوص سیب و هندوانه)، شیرینی(شیرینیهای محلی وفس با نام باسْتُقْ، تارخانَ و جُوزْقَندْ)، برگه(بَلْگَ)، آلو بخارا، سنجد(شینْجییَ)، هسته شور قیسی(تَنْدَ شور)، نخودچی(ناخودچی)، کشمش، تخمه و انواع دیگر آجیل بود. اصلیترین شیرینیهای مورد استعمال شب چله در وفس، شیرینیهای باسْتُقْ و تارخانَ است.
بچهها، چند روز قبل از شب چله و قبل از بازشدن درب خمرهها، با خواندن یک بیت شعر از مادر خود میخواهند که خمرهها را باز کند:
شب چله در اصفهان غیر از خانهها، در قهوهخانهها و زورخانهها هم جشن گرفته میشد. مردان به زورخانه میرفتند و ضرب میگرفتند و با اشعار خاصی میچرخیدند.
سر دفتر عالم معانی عشق است/ سر بیت قصیده جوانی عشق است…
در قهوهخانهها بساط مرشد ها گرم میشد و مرشد عباس زریری در قهوهخانه علی انجیلی با شاهنامهخوانیاش کولاک میکرد. در خانههای برخی تجار، شب یلدا بزم موسیقی هم بر پا بود و اشعاری از شعرای اصفهان را میخواندند، از جمله اشعاری به لهجه اصفهانی از صادق ملا رجب که حدود ۱۳۰ سال پیش در اصفهان درگذشتهاست. هنوز هم شب یلدا برخی اون اشعار را به لهجه اصفهانی اینجا و آنجا میخوانند و شیشه غم را بر زمین میکوبند! (شما هم با لهجه اصفهونی بخونین)
تا اون شکوفهٔ بُستونِ دل کناری منس
سه زرع برف بیفتد بازم بهاری منس
درازی شب یلدا و کوچهٔ جلفا
سر همش بکنی نصفی زلفی یاری منس …
…
به باور اصفهانیهای قدیم، زمستان به دو بخش «چله بزرگه» و «چلهکوچیکه» و گاه، «چله زری» (ماده) و «عمو چله»(نر) تقسیم میشود. اصفهانیها دو شب را به عنوان شب چله برپا میکردند و آیینهای مخصوص به آن را به جا میآوردند.
هندوانه بهعنوان نمادی کروی که برونش سبز و درونش قرمز است و سمبل خورشید محسوب میشود، بهعنوان مهمترین میوه بر سر سفره چله قرار میگرفت. از دیگر بخشهای شب چله در اصفهان قدیم پهنکردن لباسها و رختخوابها در هوای آزاد بویژه در مقابل خورشید با هدف خوش آمدگویی به عمو چله و چله زری بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یلدا در قزوین
قزوینیها نیز همچون دیگر هموطنان ایرانی، این آیین کهن را با رفتن به خانه بزرگترها میگذراندند. دراین شب اغلب مردم قزوین با خوردن سبزی پلو با ماهیدودی و سپس هندوانه، انار، انواع تنقلات از جمله کشمش، گردو، تخمه، آجیل مشگلکشا و انجیر خشک، شب نشینی خود را به اولین صبح زمستانی گره میزنند. به عقیده مادر بزرگهای قزوینی اگر دراین شب ننه سرما گریه کند باران میبارد، اگر پنبههای لحاف بیرون بریزد برف میآید و اگر گردنبند مراوریدش پاره شود تگرگ میآید. یکی دیگر از آداب و رسوم شب یلدا در قزوین مثل دیگر شهرها فرستادن «خونچه چله» از سوی داماد به عنوان هدیه زمستانی برای عروس بود. در این خونچه برای عروس، پارچه، جواهر، کلهقند و هفت نوع میوه مثل گلابی، هندوانه، خربزه، سیب و به، با تزئینات خاصی فرستاده میشد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در بروجرد
شب چله در بروجرد همچون دیگر مناطق ایران؛ نزد خانوادهها اهمیت خاصی داشت.
آجیل، گندم برشته، میوههای فصلی، انواع تخمه و بادامزمینی، شیرینی، انار، کدو حلوایی و پشمک از جمله تنقلات در شب یَلدا بود.
در بروجرد به سنت قاشقزنی در شب یَلدا اهمیت داده میشد. افراد با پوشاندن سر و صورت خود به درب منازل رفته و با به صدا در آوردن قاشق صاحبخانه را از حضور خود آگاه میکردند. در این هنگام یکی در را باز میکرد و به میمنت این شب مقداری از تنقلات و شیرینی خانگی را در ظرف آنان میریخت. بروجردیها معتقد بودند شب یَلدا، شب زدودن کینهها از دل، و هنگام صله رحم است…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در همدان
همدانیها در شب یَلدا فالی به نام «فال سوزن» میگرفتند. همه دور تا دور اتاق مینشستند و پیرزنی به طور پیاپی شعر میخواند، در همین حال، دختر بچهای با اتمام هر شعر بر یک پارچه نبریده و آب ندیده سوزن میزد و مهمانها بنا به ترتیبی که نشسته بودند شعرهای پیرزن را فال خود فرض میکردند.
شعرهای فال سوزن ازجمله اینها بود:
سرکوچه پسندت کردم ای گل
کوتاه بودی بلندت کردم ای گل
ترش بودی مثال آب لیمو
به مثل خرده قندت کردم ای گل
جواب فال: اعتماد و اطمینان داشته باش.
…
سفید مرغی بودم بر شاخ پسته
فلک سنگی زده بالم شکسته
فلک بالی بده پرواز گیرم
در دروازه شیراز گیرم
جواب فال: مسافر باز خواهد گشت
…
بلند بالا به بالات آمدم من
برای خال لب هات آمدم من
شیندم خال لب هات میفروشی
خریدارش منم چند میفروشی
جواب فال: دوستدار حقیقی است
…
سحر صبحی برفتم دیدن گل
بدیدم جفت بلبل شاخه گل
زبان زرگری میخواند و میگفت
خدا تا کی کنم صبر و تحمل
جواب فال: صبر داشته باش
…
خانوادههایی که همان سال پسرشان داماد یا نامزد شده بود طبَقی برای خانواده نوعروس میفرستادند. در این طبَق میوهها و خوراکیها و تنقلات ویژه شب چله به زیبایی در اطراف آراسته میشد. بلغور، برنج، ترخینه، قند و چای، چند قالب صابون، دو کیسه حنا، یک جفت کفش و یک قواره پارچه پیرهنی(البته اگر وُسعشان میرسید)، تخمه هندوانه، نخودچی، کشمش، نقل، و اگر شب یَلدا به ماه رمضان میافتاد پشمک و زولوبیا. در ملایر (یکی از شهرستانهای استان همدان)؛ شب چله را چله زری میگفتند که خود داستانی دارد…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب یَلدا در خوانسار
در شهرستان خوانسار؛ در غرب استان اصفهان جشن شب یَلدا معنی و مفهوم دیگری داشت. زمان قدیم، انگار زمستانهای خوانسار، طولانیتر بود و در برخی سالها از ماه آبان تا پایان اردیبهشت، شهر حالت زمستانی داشت و برف و بوران کولاک میکرد. با اینحال آیین شب یَلدا از اهمیت و شور و هیجان خاصی برخوردار بود. مادربزرگها با روسری سفید و پدربزرگها با کلاههای نمدی زیر کرسی مینشستند و پسرها، دخترها، نوهها و نتیجههایشان به دور کرسی حلقه میزدند. هر کس مدرسه و مکتب رفته بود هزار و یک شب و داستان انبیاء را برای جمع میخواند. سینیهای بزرگ مسی روی کرسی با خوراکیهای مخصوص این شهر بود خودنمایی میکرد. گردو ٬بادام٬ کشمش آفتابی٬ تخمه کدو٬ تخمه آفتابگردان٬ هسته شیرین شده زرد آلو(تندچه)٬ برگ زرد آلو ٬ برگ هلو(هلگاله)، فندق، نخودچی…از همه رقم. خوراکیهای تنوری هم جای خود داشت. نوشیدنی مخصوص خوانسار معجونی بود از مخلوط برف با شیره انگور که در شب یَلدا استفاده میشد و نظیر نداشت. همچنین یک نوشیدنی به اسم «حلالی» که از شربت انگور و موسیر درست میشد و مخصوص شب چله بود. آبنبات قیچی؛ نقل شکر پنیر هم از شیرینیهایی بود که بر سر بساط یَلدا در بعضی از خانهها پیدا میشد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
یَلدا – شب آتشان – در گلپایگان
در گلپایگان، اون قدیما، از خاکستر به جا مانده از آتش تنور برای گرمای کرسی و برای پختن بعضی از خوراکیها استفاده میشد. شب یلدا، کدو، چغندر یا سیب زمینی را نصف روز داخل تنور میانداختند و بعد که آماده شد، در مجمعه مسی روی کرسی میگذاشتند. در گذشته بیشتر میوهها فصلی و کم بود؛ خانوادهها انار و به و هندوانه و… را در جای مخصوص نگهداری میکردند و آن شب که به چله مشهور بود، روی کرسی میگذاشتند.
توجه داشته باشیم که اکثر آئینها و جشنهای روزگار باستان در پیوند با جامعه کشاورزی و تقویم آن جامعه مطرح بودهاست. آئین شبیلدا هم نماد پایان برداشت محصولات صیفی و آغاز فصل استراحت در جامعه کشاورزی است.
یادم هست در گلپایگان چند ماه به زمستان مانده؛ انگور(کشمش و عسگری) را از سقف صندوقخانه(اتاقی خنک) میآویختند، تا شب چله کنار میوههای دیگر روی کرسی بگذارند. اگر مادر بزرگها در آوردن تنقلات تاخیر میکردند کوچکترها با هم میخواندند:
«هر که نیارد شب چره – انبارش موش بچره»
مادربزرگ با خنده؛ «شب چره»ها را از مَحفری(صندوقی چوبی شبیه چمدان) و دولابی(چیزی شبیه کمد که در دیوار کار گذاشته شده بود)، درمیآورْد و روی کرسی میگذاشت. هسته قیسی بو داده، برگه، مغز گردو، تخم کدو، توت خشکه، تخم هندوانه و…
در میان شور و ولوله بچهها که مغز گردو یا نخودچی کشمش و…میخوردند، بزرگترها قصه و مَتل و اشعاری که از گذشته به یاد داشتند میخواندند. نمونهای از اشعاری که کهنسالان میخواندند و سر تکان میدادند این بود:
زمستان را بسر کردم به زاری
بگفتم پیش میآید بهاری
بهار آمد به صحرا و در و دشت
جوانی هم بهاری بود و بگذشت
جوانی همچو مهمان عزیزی
سر شب آمد و شبگیر بگذشت
…
از زنده یاد فرجالله شریفی(فرهنگورز شریف گلپایگانی) شنیدم که در گذشتههای دور؛ به شبنشینی شب یَلدا، «آتشان» هم گفته میشد. وقتی شب چله میرسید مردمان قدیم میگفتند: میریم آتشونی (به آتشونی میرویم.)
قدیما در گلپایگان؛ شب آتشان(یَلدا)، شاهنامه و قصههایش نُقل مجلس بود. از شیرویه نامدار تا ضحاک نابکار، از حیلههای سودابه تا رفتن سیاوش در آتش و بخصوص داستان «بیژن و منیژه» که من آنرا خیلی دوست داشتم و از وقتی یاد گرفتم این شعر خاقانی ورد زبانم شده بود:
«چرا بیژن شد اندر چاه یَلدا»
بیژن پسر گیو؛ و منیژه، دختر افراسیاب بود.
به دستور افراسیاب؛ بیژن درچاه تاریک و عمیقی زندانی شد. چاهی که به زحمت هوا و غذا از سنگ بزرگی که روی آن بود رد میشد. شرایطی که بیشباهت به طولانی بودن و تاریکی شب یَلدا نبود. اما بیژن از آن چاه رها شد. چگونه؟ رستم از راه رسید و سنگ سنگین را از سر چاه برداشت.
وای خدا، چقدر آنروزها دلها خوش بود…
پانویس
حَنوکا یا خَنوکَه חֲנֻכָּה، عید اخلاص(عید روشناییها) یکی از جشنهای یهودیان است. هشتروز طول میکشد و تقریباً با شب یلدا و ایام کریسمس همزمان است. عید حنوکا به نبرد یهودیان با یونانیان اشاره دارد و یادآور داستانی است که به باور یهودیان، تنها چراغ باقیمانده در نیایشگاه مکابیان מכבים، در حالی که تنها برای یک روز روغن داشته، به مدت هشت روز، روشن میماند که البته همه معانی سمبلیک دارد.
… کریسمَس یا نوئل جشنی است در آیین مسیحیت که به منظور گرامیداشت زادروز عیسا مسیح برگزار میشود. این جشن اگرچه ۲۵ دسامبر هر سال برگزار میشود اما معنیاش این نیست که مسیح حتماً در این روز به دنیا آمدهاست. برخی از مسیحیان ارتودوکس در روسیه، اوکراین، ناحیه تاریخی فلسطین و…جشن کریسمس را در روز ۷ ژانویه برپا میدارند. خیلیها میلاد مسیح را همزمان با انقلاب زمستانی فرض میکنند که تاریکی به حداکثر میرسد، یعنی ۲۱ دسامبر هر سال که جشن یلدا هم برگزار میشود.
…
چله و چلهکمان
به مقداری معین از فصل گرما یا سرما که در آن گرما یا سرما شدت مییابد چله گویند. برای مثال: «چله تموز» که اشاره به شدت گرما دارد. چله(چیلله)، مفهوم انتها و اوج و فراز را میرساند و واژه چیلله گئجه سی(نهایت کشیدگی شب)، را بیاد میآورَد. چیلله تموز(چله تابستان) یعنی نهایت و اوج کشیدگی تابستان که چهل و پنج روز رفته از تابستان است. قیشین چیلله سی(چلّهی زمستان) به معنای کشیدگی نهایی سرما است و گذشتگان میگفتند دو بار پیش میآید: یکی چهل روزه (بؤیوک چیلله) یکی بیست روزه (کیچیک چیلله) که سرما به اوج میرسد. «چیلله گئجه سی»(شب چلّه) تحت تأثیر باورهای عامه آغاز زمستان تلقی شدهاست.
…
چیلله قوودی
در شماری از روستاهای آذربایجان یکی از شبهای وسط زمستان را به مناسبت عقبنشینی سرما «چیلله قوودی» به معنی فراریدادن چیلله که سمبل تاریکی و سوز سرما است نام نهاده و مراسم شادی و شب چره و هر آنچه که درتوانشان است برپامیدارند. دراین شب در پشت بام و گاه درحیاط خانهها، پشتههای کوچک آتش روشن میکنند، بویژه که بهار در راه است. این آتشافروزی البته غیر از آتش چهارشنبه سوری است. آداب و آئینهای کهن بتدریج تحلیل میروند و شاید فراموش هم بشوند مگر آن که یادآوری شوند.
Yalda
Yalda is one of the most celebrated traditional events in Iran which marks the longest night of the year. Every year, on December 21st, Iranians celebrate the arrival of winter, the renewal of the sun and the victory of light over darkness on Yalda Night. Family members get together (most often in the house of the eldest member) and stay awake all night long in Yalda. Watermelon, pomegranate and dried nuts are served as a tradition and classic poetry and old mythologies are read in the gathering. Getting a ‘Hafez reading’ from the book of great Persian poet Shamsu d-Din Muhammad Hafez-e Shirazi is also practiced in this night. Central Asian countries such as Afghanistan, Tajikistan, Uzbekistan, Turkmenistan and some Caucasian states such as Azerbaijan and Armenia share the same tradition as well and celebrate Yalda Night annually at this time of the year…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
Winter solstice
Winter solstice is an astronomical phenomenon marking the shortest day and the longest night of the year. Winter solstice occurs for the Northern Hemisphere in December and for the Southern Hemisphere in June…
دیدگاهها بسته شدهاند.