بهانهی این نوشته دفاع از حقیقت و پاسداشت نام آنانی است که بهترین فرزندان این آب و خاک بودند. کسانی که زندگی و مرگشان را بتی که دیگرانش میپرستیدند رقم زد. خواهر من در دههی سیاه ۶۰، پس از گذراندن 9 ماه از دوران یک ساله حکم زندان، با طرح همان چند سئوال معروف، توسط جمهوری اسلامی به قتل رسید. دادخواهی، عدالتطلبی وآزادگی آنان را، حاکمان ظلم و بی عدالتی برنتابید و دست به کشتار آن عزیزان زد. من هم همانند دیگر خانوادهها تاکنون دادخواه آن بیدادها هستم؛ ضمن آنکه حاضر نیستیم دادخواهی را با منافع و مواضع سیاسی پیوند بزنیم؛ درخواستهایمان را تسلیم مسئولان نظامی که خود از آمران و عاملان قتل فرزندان این خاک هستند نمیکنیم، چرا که نه خطم را میتوانند بخوانند و نه زبانم را میفهمند، ما و آنان به دو زبان مختلف مینویسیم و میخوانیم. درمیثاق بیدادگران، دادگری و داد خواهی وجود ندارد. هیچ صیدی درجوی حقیری که به مردابی میریزد مرواریدی صید نخواهد کرد.
هدف ما که اینگونه میاندیشیم تنها کشف حقیقت و دادخواهی و مجازات عادلانه آمران و عاملان، خارج از مجاری حکومتی است. حکومتی که ذرهای با این مفاهیم همخونی ندارد، نمیتواند پاسخگوی این خواستهها باشد. در کنار تلاشها و کوشش نهادهایی که پیگیر امر واقعی دادخواهی هستند (مانند تلاشهای ایران تریبونال) و نیز آنانی که از زندانهای اسلامی و کشتار جان سالم بدر بردند، با تمام وجود، تلاش بر زنده نگه داشتن نام عزیزانمان دارند، امر دادخواهی واقعی پیگیری میشود. از جمله کسانی که در میان زندانیان سیاسی سابق تمام تلاش خود را در این راستا به کار بستهاند ایرج مصداقی و مهدی اصلانی میباشند. این دو با هزاران درد و غم و مشکلات جسمی ناشی از آن دوران فراموش نکردند که بر آنان و نسل آنان چه گذشت و تمامی تلاشهای خود را بکار بستهاند تا شاید بتوانند گوشهای از تاریخ این کشتار و قتل عام زندانیان سیاسی را رقم بزنند. کار این دو، مانند بسیاری از زندانیان جانبدربرده کمک به خانوادهها در پیشبرد امر دادخواهی به حساب میآید.
به شهادت کارنامهشان این دو در مقابل هرآن چیزی که تحریف تاریخ زندان بوده ایستادهاند. من بهعنوان عضوی از اعضای خانواده اعدام شدگان، قدردان تلاشهای این دو هستم. این دو بسیاری از بیعدالتیها و ظلمهای روا شده برخانوادههای اعدام شدگان عیان کردهاند. تلاشی با هدف تقویت حافظه جمعی برای جلوگیری از تکرار هرگونه کشتاری در تاریخ سرزمینمان. با انتشار گزارش اخیر سازمان عفو بینالملل ساعاتی پس از انتشار گزارش دویست صفحهای به زبان انگلیسی و انتشار بیانیه مطبوعاتی سازمان عفو بینالملل به زبان فارسی، تلویزیون ایران اینترنشنال در گفتگویی کوتاه با این دو، نظرشان را در این مورد جویا شد و این دوستان ضمن مثبت دانستن کلی این گزارش، انتقاداتی را که به این گزارش و بیانیه مطبوعاتی وارد میدانستند، مطرح کردند. در پی این مصاحبه بحث در دنیای مجازی بالا گرفت. یکی از کسانی که پیش از همه حمله را متوجه ایرج مصداقی و مهدی اصلانی( و اساسا منتقدان گزارش) کرد خانم شادی امین از مدیران سازمان عدالت برای ایران بود که مستندات این سازمان پایه گزارش اخیر سازمان عفو بینالملل قرار گرفته. نمی دانم چرا انتقاد به گزارش سازمان عفو بین الملل باید خانم امین را تا بدین حد برآشفته کند که بجای بحث و گفتگو و ارائه دلیل و برهان خود بر انتقادات این دو به توهین و متلکگویی رو میآورد. آقای اصلانی مطرح کرد ضمن آنکه گزارش کامل را نخوانده بر پایه انتشار فارسی بیانیه مطبوعاتی سازمان عفو بینالملل کمبودها و کسریهای محتوایی و نیز لغزشهای نوشتاری در آن مشاهده میکنید.
د و آنها را در فرصت کوتاه چند دقیقهای برشمردند. خشم شادی امین تا بدان حد پیش رفت که این دو تن، که هدفی جز افشای جانیان حکومت اسلامی نداشته و ندارند را به دلیل استفاده از کلماتی نظیر آقا و ایشان در نام بردن از جنایتکاران با سندروم استکهلم توضیح دادند! اگر در گفتاری مهدی اصلانی در موقع نام بردن از اعضای هیئت مرگ بگوید: اعضای هیئت مرگ عبارتند از آقایان نیری و… یا ایرج مصداقی بگوید آقای رئیسی یا ایشان هم در کشتار دست داشتند، کدام مهمتر است، اینکه آنان را آقا خطاب کرده اند یا اینکه آنان، اعضای هیئت مرگ بودند، یا اینکه رئیسی در کشتار دست داشته. روزی نیست، جایی نیست که این دو نام اعضای هیئت مرگ و هر آنکه در آن جنایت دست داشته را تکرار نکرده باشند تا در خاطرهها چنان بماند که هرگز فراموش نشود. اما خانم امین این دو را که در تمام آثارشان به افشای جانیان پرداخته و میپردازند، عاشق جانیان دانسته و به سندروم استکهلم مرتبط کرده؟ این ادعا از زبان یکی از کسانی که سازمانش مدعی پرداختن به «عدالت برای ایران» است، عین ناعدالتی است. شادی امین در نقدی غیرتخریبی، میتوانست بگوید شمائی که در افشای جانیان از هیچ کوششی فروگزار نبودهاید، بهتر است از این واژگان استفاده نکنید. پرسش از خانم شادی امین این است: چگونه است که افرادی که با شما خانم امین و خانم صدر، کار میکنند و رئیسی و جانیان را آقا خطاب میکنند، باعث خشم و غضب شما نمیشوند! ولی اگر ایرج یا مهدی جایی بگویند «آقا» که تازه آقا خطاب کردن آن دو هرگز نسبت به آنان احترامآمیز و محترمانه نبوده، خونتان به جوش میآید؟ وآنان را به همهچیز متهم میکنید و تحلیل میدهید که آقا خطاب کردن آنان یک احترام ویژه برای قاتلان است؟ ظاهرا این اصولی که شما مطرح کنید بدان بستگی دارد که چه کسی بگوید «آقا»!
سالیان سال زندان و تحمل شکنجه و با مرگ دست و پنجه نرم کردن، نشان دهنده خرد کردن لاجوردی و امثال آنان و به سخره کشیدن قدرت مطلق آنان نبوده، اما در جایی، آقا خطاب کردن جانیان نشان تمامی اتهامهایی است که شما به این دو جان بدربرده کشتار 67 نسبت میدهید. ظاهرا هیچکدام از این موارد در محکمه مدافعان حقوق بشر و «عدالت برای ایران» ملاک نیست و ارزشی ندارد! چرا که خانم امین از پیش حکم دادهاند که این دو عاشق لاجوردیها بودند . نمردیم و معنی عدالت آنهم برای ایران را دریافتیم. شادی امین در این مورد نوشته: «واقعا این کسانی که در مصاحبه ها و بحث هایشان از جنایتکارانی چون رییسی و اشراقی و پورمحمدی و خمینی، به عنوان”آقای رییسی” و با ضمیر “ایشان گفتند” و “ایشان رفتند” و “ایشان عضو هیئت مرگ بودند” و “آقای اشراقی دادستان بودند” و “آقای رازینی دادستان انقلاب مرکز بودند” و … نام میبرند، چقدر در تثبیت شان و احترام اجتماعی به این جنایتکاران دخیلند.»!(۱)
خانم امین شمایی که دم از «عدالت برای ایران» میزنید، از کدام احترام اجتماعی این جنایتکاران سخن میگوئید، ظاهرا این شما هستید که هنوز باور دارید که این رژیم از احترام اجتماعی برخوردار است. این رژیم بین مردم چنان بیاحترام و بیمایه است که هزاران ایرج مصداقی و مهدی اصلانی، با هزاران آقا و ایشان و آنان گفتن به آنها نمیتواند ذرهای احترا م برای آنان بخرند. مصداقی و اصلانی هم هرگز چنین قصدی نه داشتنه اند ونه دارند. خانم امین، سازمان عدالت برای ایران، از کدام احترا م این رژیم بین مردم حرف می زنید؟!! خوابید یا خود را به خواب زدهاید، این شما هستید که تصور میکنید چون رژیم در قدرت است بین مردم احترام اجتماعی دارد. این شما هستید که درقدرت بودن، با قدرت بودن و قدرت داشتن، هنوز برایتان جایگاهی است.
ظاهرا باید به تمامی افرادی که در رابطه با کشتار دهه 60 و یا جنایتهای این رژیم قلم زده یا زبان به سخن گشودهاند، از خانواده جانباختگان دهه 60 تا زندانیان سیاسی سابق، هشدار داد که: گفتار و نوشتار خود را چنان کنید که «عدالت برای ایران» میپسندد. از آنان باید اجازه گرفت که چگونه باید نوشت یا گفت. چرا که اگر غیر از این باشد، بر مبنای استدلال عدالت برای ایران، همه متبلا به فرهنگ مراد و مریدی و ادب کاذب، گرفتار در ید طولانی قدرت و سیندروم استکهلم میشوید، و همه با هم درتثبیت و احترام اجتماعی به این جنایتکاران دخیل هستید. این هم نکتهای درباب آزادی بیان از دیدگاه «سازمان عدالت برای ایران»
نکتهی قابل توجه در این میان لشگرکشیهای قبیلهای است و نقش کسانی که چونان آتش بیاران معرکه عمل میکنند؛ یعنی نقش لایکیستهای حرفهای زیر پست خانم امین. کسی از آنها مینویسد: «واقعا حال آدم بهم میخورد»(۲) و بلافاصله خانم امین این سخن را تایید میکنند. خانم شادی امین در پاسخ به یکی از کامنتها مینویسند: «وقتی در خانههایشان به ضبط ویدیو علیه مخالفان سیاسیشان مشغولند از لمپنیسیم و بیادبی و بیفرهنگی کم نمیآورند»(۳) و بلافاصله آن دیگری مینویسد: «چه بسا علیه همسرانشان هم بیادب و بیفرهنگ و لمپناند»(۴) و این اظهارنظر فاجعهآمیز توسط شادی امین، مورد تشویق و تایید قرار میگیرد. هر کس می تواند هرآنچه میخواهد دل تنگش به هر کس بگوید، ارزش ویا عدم ارزش آن به حساب نگارندهاش خواهد بود. اما وقتی سازمانی که مدعی عدالت برای ایران است، مدافعان حقوق بشراست چنین نوشته هایی را تائید می کند، نشاندهنده مفهوم و درک این سازمان از عدالت و حقوق بشراست؛ و در این موقع باید گفت: شرم بر آنانی که دم از دفاع از حقوق بشر و عدالت برای ایران میزنند، ولی چنین می نویسند و چنین نوشته هایی را تائید می کند. طرف مورد بحث شما ایرج مصداقی و مهدی اصلانی است. چرا پای همسران آنان را به میان میکشند. آیا اینها نشان آن نیست که قافیه تنگ آمده است. نام این موارد را نمیتوان نقد گذاشت ما اینجا با ترور شخصیتی مواجهیم. کدام عدالت و عدالتخواهی و دفاع از حقوق بشر این حق رابه شما میدهد که به دیگرانی که در ماجرا حضور ندارند توهین کنید. این چه فرهنگی است که از بحث با ایرج مصداقی و مهدی اصلانی گزیز بزنیم، به آنان افترا بزنیم، به همسران آنان توهین کنیم، قضاوت را به عهده خوانندهی این نوشته میگذارم که بهراستی نام این عمل را چه بگذارد: عدالت یا لمپنیزم؟!
مشکل امثال خانم شادی امین در این است که هر متنی را بر مبنای نزدیکی و دوری به خود مورد ارزیابی قرار میدهند که نام این کار هرچه باشد، «عدالت برای ایران» نیست . به عنوان نمونه خانم شادی امین در سال ۲۰۰۷ در متنی مشترک در مورد کتاب «زندانی تهران» که توسط خانم مارینا نمت توسط انتشاراتی پنگوئن منتشر شد و سراپا جعل و تحریف و شباهت به فیلمهای هندی داشت، نوشتند: « این کتاب سراپا دروغ های فاحش و ساختگی در مورد زندان اوین و روش های شکنجه و برخورد با زندانیان سیاسی است».(۵) خانم امین اما از زمانی که عنوان یکی از مدیران «عدالت برای ایران» یدک میکشند تغییرموضع ۱۸۰ درجهای می دهند و پای گفتوگو و مصاحبه با مارینا نمت مینشینند. مارینا نمتی که موفقیت کتابش از نظر ایشان مسائل مالی و سودجویی بوده: «اینکه چرا این کتاب چنین مورد توجه و حمایت قرارمیگیرد، تنها در عرصه منافع سیاست خارجی این دولتها و همچنین سودجویی مالی ناشرین و نویسنده کتاب میتواند ارزیابی گردد»(۶)
خانم امین اگر میتوان نوشتن یک کتاب ساختگی و جعلی توسط مارینا نمت را با مسائل مالی گره زد آیا نمیتوان مصاحبه با یک دروغگو و جاعل زندان را هم همینگونه ارزیابی کرد؟ (۷)
از دیگر مواردی که خانم شادی امین در پستهای فیسبوکیشان و در جهت تسویه حساب با ایرج مصداقی طرح کرده جریان انتشار عکس مرتضا اشراقی است که ایشان مدعی آن هستند که اولین بار خانم شادی صدر به این کشف نایل شدهاند و باید مدال را بر سینه ایشان نصب کرد. ایرج مصداقی در این رابطه پاسخ مفصل داده، (۸) و من قصد وارد شدن به این بحث ندارم. آنچه متن خانم شادی امین درصدد القای آن به خواننده است، اثبات عدم صداقت مصداقی در بیان واقعیت بدست آوردن عکس و اطلاعات مرتبط به اشراقی است.
خانم امین، خانم صدر با نادیده گرفتن و کوچک و خوار قلمداد کردن تاریخ مبارزه تمامی انسانها درراه افشای جنایات رژیم و اقدامات آنان در امر دادخواهی، نمیتوانید خود را تنها وبزرگترین مبارز این عرصه قلمداد کنید.
دراین رابطه به مصاحبههای شما در رابطه با دادگاه ایران تریبونال اشاره میکنم. درجایی مطرح میکنید که ایران تریبونال هم مثل همین یادمانها یا بزرگداشتهایی است که سالهاست برگزار میشود. در مصاحبه که محمدرضا اسکندری از رادیو کردانه، با شما و در دادگاه ایران تریبونال در لاهه داشت عنوان میکنید که: مهمترین چیزی که در دو اجلاس ایران تریبونال مخصوصا اجلاس اول اتفاق افتاد این بود که کسانی توانست حرف بزنند و توضیح بدهند که چه اتفاقاتی برایشان افتاده که در حالت عادی متاسفانه صدا نداشتند. از این حهت ایران تریبونال توانست به کسانی که می توانند حرف بزنند….. این حق تمام قربانیان، حق خانوادههاست که از حقایقی که درآن دوره اتفاق افتاد و مسئولین آن آگاه شوند. به نظر من تریبونال گام کوچکی است دراین رابطه (۹)
خانم امین مهمترین موضوع در ایران تریبونال این نبود که به کسانی که تا کنون صدا نداشتند، صدا ویا تریبون بدهد که حرف بزنند و بیعدالتی که برآنان روا شده را بیان کنند. برای اینکار احتیاجی به برگزاری دادگاه نبود، برگزاری یک سری مصاحبه با کسانی که شهادت های خود را ارائه داده و پخش آن در فضای مجازی و یا کتابی شامل مجموعه شهادتها هم همین کار را میکرد. برای اینکار ایران تریبونال احتیاجی به تشکیل کمیسیون حقیقت و برگزاری دادگاهی با حضور مجموعهای از برجستهترین دادستانهای و قضات بینالمللی نداشت. ایران تریبونال دادگاهی بود مردمی که درآن قضات سرشناس بینالمللی براساس گزارش کمیسیون حقیقتیاب و متخصصینی که دررابطه با کشتار 67 تحقیق کرده بودند و در دادگاه شهادت دادند (از جمله ایرج مصداقی و مهدی اصلانی) واسناد و مدارکی که فقط و فقط توسط ایران تریبونال به این دادگاه ارائه شد با اتکاء به قوانین بینالمللی، رژیم جمهوری اسلامی را به جرم جنایت علیه بشریت محکوم کرد. کاری پرزحمت و کمسابقه. تمامی مخارج این دادگاه هم از کمکهای مالی خانوادهها، زندانیان سیاسی دهه 60، جانبدربردگان از کشتار 67 وکمکهای مردمی تهیه شد. اما عدالت برای ایران این کار بزرگی مردمی و دستآورد بزرگ و کمنظیر را قدمی کوچک مینامد.
خانم امین، خانوادهها و قربانیان دقیقا میدانستند که چه اتفاقی افتاده و مسئولین را هم بخوبی میشناختند، شاید شما نمیدانستید که چه اتفاقی افتاده. شاهدان ایران تریبونال برای این کار احتیاجی به تشکیل دادگاه نداشتند، هدف تشکیل دادگاه برای محاکمه سران رژیم ج. ا. ا. بود. در زمانی که هیچ دادگاه بین المللی حاضر به محاکمه رژیمی درقدرت جمهوری اسلامی نبود. ایران تریبونال تو دهنی محکمی بود به تمامی محدودیتهای بین المللی و با حکم محکومیت رژیم جمهوری اسلامی به جرم جنایت علیه بشریت. ایران تریبونال با پایان کار مرحله دوم دادگاه دومرحلهای هرگز اعلام نکرد که به کار خود پایان داده است.
در رای این دادگاه یکی از توصیهها این بود که سازمان ملل یک هیات ویژه تحقق در مورد جنایات دهه۶۰ در ایران تشکیل دهد. پس این موضوع هم که شما چنان دربوق و کرنا کردهاید، چیزی جدید و فقط نتیجه تلاش سازمان عدالت برای ایران یا سازمان عفوبین الملل نیست. یاد بگیرم دربیان و گفتار خود صادق بوده وعدالت و حقوق انسانها را رعایت کنیم.
درمتنی که عدالت برای ایران در سایت خود با عنوان- ایران تریبونال به کار خود پایان داد: – می نویسید: سرجفری نایس، از اعضای تیم دادستانی، گزارش عدالت برای ایران را به عنوان سند به دادگاه ارائه داد و قضات، آنرا ضمیمه اسناد خود کرد
خانم امین بیان بخشی از واقعیت به منظور رسیدن به اهداف مورد نظر، نامش را هر چیزی می توان گذاشت غیر از عدالت. سرجفری نایس، به این گزارش اشاره کرد و ارائه داد. اما ضمیمه اسناد ارائه شده از طرف ایران تریبونال، که قضات برآن استناد کنند نبود. دلایل بسیاری دارد که در مجموعه این مطلب نمیگنجد. همینقدر بگویم که از مخملباف و مصاحبه اش با دویچه وله در این گزارش آمده است. کار دنیا به کجا رسیده؟ مخملباف!!! فقط می توانم بگویم: هر گاو گند چاله دهانی، آتشفشان خشم ملتی شد! (۱۰)
نه کسی می تواند برای جان عزیزان ما مبلغی تعیین کند و نه ما برای امر دادخواهی از کسی یا سازمانی مبلغی طلب میکنیم. اعتقاد به عدالت و عدالتخواهی و یا مدافع حقوق انسانها بودن با بودجه گرفتن رقم نمیخورد. آنچه من یا ما را به این راه کشاند اعتقادمان به امر دادخواهی است.
خاطرم هست هزینه سنگین برگذاری چنین دادگاهی تمامی دستاندرکاران را نگران کرده بود و این امر پوشیدهای نبود. به یاد می آورم، گفتگوئی که با خانم امین در دادگاه ایران تریبونال درلندن داشتم، اولین موضوعی که خانم امین با من مطرح کرد این بود: “من(شادی امین) میتوانم راه بودجه گرفتن از سازمانها و نهاد ها را به تو یاد بدهم، راحت میتوانید بودجه دادگاه را تامین کنید، قدری نامهنگاری دارد ولی کار مشکلی نیست”. جواب من این بود : خانم امین، نه اینکه ما (ایران تریبونال) راه بودجه گرفتن و پروژه نوشتن را بلد نباشیم. بلد هستیم ولی نمیخواهیم عدالتخواهی و محاکمه رژیم به جرم جنایت علیه بشریت که اعتقاد ماست به پروژه ای برای پول گرفتن بدل شود. نه آنان که جان خود ودیعه آزادی قرار دادند برای مبارزهشان و مقامت درمقابل رژیم جنایتکار از کسی یا سازمانی پول گرفتند و نه ما برای عدالت خواهیمان از سازمان، تشکل و نهادی پول میگیریم. عدالتخواهی میثاق آنان عزیران و ماست، نه پروژه ما، که برای تهیه پول آن به هر کس و ناکسی وصل شویم.
بیاد میآورم که ابتدای کارعلنی ایران تریبونال بود، 2009 یا 2010 بود که پوشههایی شامل بخشی از شهادتها و عکسها و اسناد مربوط به کشتار دهه 60 و سال 67، توسط ایران تریبونال گزینش و در پوشههایی تنظیم شد؛ من مسئول رساندن این پوشه ها (30عدد) را به دست خانم رها بحرینی درسازمان ملل درژنو شدم، تا خانم بحرینی آنها را در اختیار اشخاص و نهادها و نمایندگان مرتبطه درسازمان ملل در ژنو قرار دهد تا بتوانیم افراد مختلف را با این کشتار بزرگ در ایران آشنا کنیم. از شرح چند و چون قضیه میگذرم. درنهایت خانم رها بحرینی را ملاقات کردم، و ایشان از دریافت این 30 عدد پوشه خودداری کرد. علت را اینگونه بیان کرد: «فکر نمیکنم کسی چندان تمایل یا علاقمندی به این موضوع داشته باشد.» حدود 5 یا 10 پوشه را از من گرفت با ذکر اینکه ممکن است نتواند آنها را هم بدست افراد مختلف برساند.
برای من عجیب بود که خانم رها بحرینی درکل سازمان ملل در شهر ژنو نمی توانست 30 نفر را در بین مدافعان حقوق بشر بیاید و این سند جنایت علیه بشریت را به آنها بدهد. یعنی در این سازمان عریض و طویل 30 نفر وجود نداشت که در زمنیه نقض حقوق بشر کار کند، یا حتی از روی کنجاوی هم که شده، مایل باشد بداند که کجا وچگونه کشتار جمعی اتفاق افتاده؟!! یا اینکه کسی وجود نداشت که بدون مزد و مواجب درافشاء جنایتهای رژیم قدمی بردارد.
از آن زمان به بعد هرگاه برای سخنرانی به ژنو میرفت، تلاش کردم با رها بحرینی دررابطه با موضوع های مختلف همکاری ایجاد کنم. هرگاه حضوری با او صحبت داشتم، با جوابهای دیپلماتیک و از سر بازکن بله بله چرا نه روبرو میشدم ولی عملا تقاضاهای همکاری یا همفکری و یا حتی اطلاع رسانیهای من بیجواب ماند.
درآن سالها در سالنهای جانبی سازمان ملل در ژنو دررابطه با کشتار دهه 60 و سال 67 سخنرانی هایی برگزار میکردیم. شاهدان زیاد از دهه 60 وسال 67، وکلای ایران تریبونال را دعوت کردیم تا دراین رابطه سخنرانی کنند . شاهدان کشتار،کسی که اورا به میدان تیر برده بودند درصحن اصلی سازمان ملل سخنرانی کردند، زندانیان سیاسی که از آغازتا پایان دوران قبرها، دراین قبرها بودند، از شرایط زندان و کشتار گزارش دادند. کودکانی که در زندان بدنیا آمده و بعد مادر آنان اعدام شده بودند سخنرانی کردند. رها بحرینی درجریان تمامی این تلاشها و اقدامات من و ما بود. اما همکاری وحمایتی از این مدافع حقوق بشر به ویژه دررابطه با کشتار دهه 60 و سال 67 ندیدم.
ژانویه سال 2016 در رابطه با دختران خردسالی که در انتظار اعدام هستند برای او نوشتم
انتقاد مادرلطفی به آقای محمد نوری زاد را در رابطه با بکار بردن لفظ “زیرخاکی ها” را برای او فرستادم، شاید مسئله دهه 60 و سال 67 را دوباره به شکلی مطرح و همصدا و همراه در اعتراض به اینگونه برخوردها با جانباختاگان و مادران جانباختگان یابم، متاسفانه بی جواب ماندم.
در سال ۲۰۱۷ در رابطه با کودکی که در اشرف متولد شده و پدر ومادرش کشته شده بودند، نوشتم و تقاضای کمک کردم. توضیح دادم که فعالیتهای خانواده و مادربزرگ او در یافتن خبر از این کودک بینتیجه مانده. فردی از خانواده این کودک از من تقاضای کمک کرده و ما به دنبال یافتن اثری از او هستیم. به هرحال تقاضای کمک من از خانم رها بحرینی تا هم اکنون که مشغول نوشتن این مطلب هستم بیجواب باقی ماند.آب در کوزه بوداما خانم رها بحرینی تا آلبانی برای تهیه گزارش در رابطه با کشتار 67 میرفت ولی دریغ از یک جواب حتی منفی.
قلب این مدافعان حقوق بشر و عدالت برای ایران برای یافتن این کودک که مادربزرگش هنوز چشم به در دوخته که نوهاش بیاید یا خبری از او پیدا کند، نتپید. فکر کنم علت آن بود که پروژه نان و آبداری نبود. خوشبختانه بسیارند کسانی که عدالت و عدالت خواهی، کمک به خانواده جانباختگان، یا فقط برای یک لبخند مادری که 5 فرزند و دامادش به دست این رژیم از آغوشش ربوده شده، را بر سینه خود حک کرده اند، وکمک کردند و ما توانستیم خبر سلامتی این جوان را به مادربزرگش برساینم. تشکر ما از تمامی کسانی که به ما کمک کردند بطور خصوصی انجام شد، اما دراینجا تشکر می کنم از تمامی آنانی که دراین راه یار و همراه ما بودند، بدون کمک آنان، این مادربزرگ هنوز درانتظار خبری از نوه اش بود.
حقوق بشر، عدالت برای ایران به ویژه بررسی جنایت تابستان سال 67 برای عدهای، زمانی موضوعیت پیدا میکند که قابلیت تبدیل شدن به یک پروژه نان و آبدار باشد. در غیر این صورت بگذار آن کودک همچنان مفقودالاثر بماند، بگزار مادر از مادران جانباختگان هرشب اشک بریزد، باکی نیست. این بخشی از وضعیت مفهومی است که این روزها عدهای حقوق بشر میخوانند.
و این است معنای عدالت و عدالت خواهی در میثاق آنان.
پیشبرد امر دادخواهی با اعتماد، اطمینان و ارزش به انسان و انسانیت آغاز میشود. من با کس یا کسانیکه میثاقشان غیر از این باشد همراه نمیشوم. متاسفانه اینها را در سازمان عدالت برای ایران و خانم رها بحرینی ندیدم. امر دادخواهی و عدالتخواهی در همراهی با بیدادگران و بیعدالتان پیش نمیرود.
۴-۱ فیس بوک شادی امین
۶-۵ برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به «هردم از این باغ بری میرسد پیرامون جعلیات مارینا نعمت.» متن مشترک شادی امین. گلرخ جهانگیری. ستاره عباسی. ۲۰۰۷
۷- لینک متن کامل و نسخه ویدئویی شهادت مارینا نعمت در سایت « عدالت برای ایران»
https://justice4iran.org/persian/j4iran-activities/marina-nemat/
۸- مقاله ایرج مصداقی http://pezhvakeiran.com/maghaleh-94568.html
۹- https://www.youtube.com/watch?v=ngsjjWDojdc
۱۰– گزارش جنایت بی عقوبت صفحه ۴۱
منبع:پژواک ایران
سایت حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.