آتنا دائمی :
خبرگزاری هرانا – آتنا دائمی، کنشگر مدنی محبوس در زندان اوین که در تاریخ ۲۹ مهرماه ۱۳۹۳ بازداشت شده و از آذرماه سال ۹۵ تاکنون محروم از مرخصی تحمل حبس میکند، به مناسبت ۴ آذرماه، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، نامهای سرگشاده نوشته است. این کنشگر مدنی با اشاره به نقض حقوق زنان در زندان قرچک، در بخشی از نامه خود میگوید: “چه بسیارند دختران جوان و زیبایی که با دلایل مختلف و حتی مسخره راهی زندان میشوند، به جرائمی که میشود بدون در نظر گرفتن حبس در چنین فضایی که بستر هر آنچه شدن محیاست، آنها را مجازات کرد و میشود با اندیشیدن تدابیری اندک، میزان ارتکاب جرم را کاهش داد، دختران دیروز که امروز جنایت کار شدهاند، همان دختران امروزند که برای اولین بار به دلایل مختلف به زندان قرچک منتقل میشوند و به دلیل ترس و برای تلاشِ زنده ماندن تن به هر کاری میدهند، حتی به کارهایی که به راستی از آن متنفرند و حتی در دنیای بیرون آن را ندیدهاند. روزی خود قربانیاند و روزی خود قربانی میکنند”.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، آتنا دائمی، کنشگر مدنی محبوس در زندان اوین که در تاریخ ۲۹ مهرماه ۱۳۹۳ بازداشت شده و از تاریخ ۶ آذر ۱۳۹۵ تحمل حبس میکند. به مناسبت ۴ آذرماه روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان، نامهای سرگشاده نوشته است.
آتنا دائمی در این نامه از دردها و مشکلات زنانی میگوید که بعد از آمدن به زندان قرچک و دیگر زندانهای کشور با آن روبهرو هستند.
متن کامل این نامه را به نقل از هرانا در ادامه میخوانید:
برای روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان!
شاید این نامه بس طولانی به نظر آید اما مسائل موجود در قرچک برای یک بار هم که شده ارزش خواندن و فکر کردن دارد!
اولین موضوعی که میخواهم از آن بگویم یکی از بزرگترین و جدیترین مسائل موجود در قرچک، آن گوشه متروک فراموش شده میباشد!
مِت بازی! اصطلاحی ست رایج در زندان قرچک و سایر زندانهای ایران، بسیاری ممکن است از این کلمه “همجنس گرایی” به ذهنشان خطور کند؛ اما مسائلی که خواهم گفت ارتباطی به گرایشهای قابل احترام انسانها ندارد، معتقدم که هم جنس گرایان میبایست با کلیه حقوق شهروندی و قانونی در جامعه به رسمیت شناخته شوند. الفاظی چون همجنسباز و دگرجنسگرا توهین به آنان است!
همجنس گرایان در ایران در شرایط اسفباری هستند، سرکوب میشوند، طرد میشوند، مورد توهین و تحقیر قرار میگیرند. حق ازدواج قانونی ندارند یا مجبور به ازدواج با غیر هم جنس خود میشوند، یا باید از ایران بروند تا آزاد باشند یا باید تمام عمر واقعیتِ وجودِ خود را پنهان کنند و پنهانی عشق بورزند، در معرض شلاق و حبس و اعدام قرار دارند و در موارد شخصی و فاجعه بارتر آن به دلیل شرایط جامعه دچار افسردگی، خودکشی و سرکوب و سانسور خود هستند.
همجنسگرایان همچون همه انسانهای دیگرند و با وجود حق انتخابی که دارند و باید داشته باشند، بر اساس گرایشات خود تصمیم میگیرند با هم جنس خود زندگی کنند یا دیگری! که متأسفانه در ایران این حق به شدت از آنها سلب شده! اما در قرچک کسانی هستند که برای تأمین نیازهای خود هیچ انتخابی جز هم جنس خود ندارند! شرایط وخیم نگهداری از زندانیان، عدم مدیریت صحیح، عدم توجه به نیازهای زندانیان و سرکوب آن، انکار و تحقیر مت بازها، عدم تفکیک آنها بر اساس جرائم و محکومیتها و شرایط روانی، قائل نبودن حق زندگی برای مجرمان، باعث شده که آمار قتلها و کتک کاریهای خونین و … برای خاطرِ مت بازی در قرچک بسیار نگران کننده شود.
در آن زندان، تعداد زیادی از زنان هستند که به انواع مواد مخدر که تحریک کننده قوای جنسی هستند، اعتیاد داشته و دارند و کاملاً غیراصولی در میان زندانیان دیگر زندگی میکنند، شبی در قرنطینه قرچک بر بالین زنی بودم و مراقب او که این زن به دلیل سوء مصرف چند نوع ماده مخدر دچار توهم شده بود که مَرد است و دارای آلت رجولیت.
در آنجا زنانی هستند که مجبور به ازدواج در سنین نوجوانی بودند و پس از مدتی زندگیِ تکراری در اوج جوانی به دنبال تنوع رفتهاند، به همسران خود خیانت کرده و برای رهایی، به دلیل شرایط سخت طلاق برای زنان و تقریباً غیرممکن بودنِ آن برای قشر به شدت سنتی و مذهبی، مرتکب قتل همسرانِ خود شدهاند و با جرم قتل و حکم قتل در زنداناند، اما با وجود عشقی که منجر به قتل بوده، در زندان از معروفترین مت بازها هستند. به راحتی می شود پی برد که اینان در کودکی و نوجوانی به خاطر زن بودن به شدت تحقیر شدهاند، همان پسرها شیرند و شمشیر و خدا طور و دختران خرگوش و موش و ضعیفه و…
این زنان که مرتکب قتل و قاچاق مواد و سرقت کلان شدهاند و جزء خفنها و حبس سنگینها هستند، باز به خاطر سنت و فرهنگ مردسالاری حاکم که در آنها نهادینه شده، همواره خود را ضعیف میپندارند، اینان که هیچ اطلاعی از حق و حقوق و شان انسانیِ خود ندارند همواره میخواهند کسی که از خود قویتر یابند، حامی، عاشق، شیفته، تکیه گاه، آقا بالاسر… اینان در این مت بازی نقش زنان را ایفا میکنند، زنانی که همواره ضعیف و حسود خطاب میشوند، زنانی که مراقب مت خود هستند و به هر طریقی به دنبال جلب نظر مساعدِ آنها هستند، با خودکار قرمز، قرص پروفن و خمیردندان و کش سوخته خود را میآرایند، آنها در این مت بازیها همان بازیگر نقشِ اصلیِ زنانی هستند که چهل سال است آنها را در همین حد میخواهند!
کسانی که نقش مقابل را ایفا میکنند دو دستهاند، دستهای همیشه میخواستند آزاد و قوی باشند نمیخواهند برابر با مردان باشند بلکه میخواهند نقش مرد را در یک جامعه مردسالار بازی کنند، همچون آنها اختیار هر کاری را داشته باشند، سرور و والا باشند! مانند آنها لباس میپوشند، سوار موتور میشوند، کارهایی که تحت عنوان کارهای مردانه نامیده شدهاند، انجام میدهند.
دوست دارند به هنگام تعریف و تمجید به آنها گفته شود “خیلی مردی” از خود مهارتهایی نشان میدهند که در جمع مردان پذیرفته شوند؛ اینها زنانی هستند که از جنسیت خود فراری و متنفرند و زنان را همچون برخی مردان ضعیفه خطاب میکنند. گاهی تشخیص آنها از مردان کار سختی است؛
اما دسته دوم کسانی هستند که زن بودن خود را باور دارند اما در زندان به دنبال ارائه قدرت برتری خود در غالب مردانهاند، میدانند که بیرون زندان، به زندگی عادی خود بازخواهند گشت و باز همسر و مادر خواهند بود و… و اما در زندان باید مرد باشند.
هر دو دسته در زندان همچون مردان راه میروند، همچون مردان سینه سپر میکنند، همچون آنها حرف میزنند، نظیر برخی الفاظ و فحشهای مردانه که توهین آشکار به زنان است را مدام تکرار میکنند، به رخ کشیدنِ موی دست و پا و صورت و ابرو برایشان به نوعی اثبات مرام مردانهشان است. حامیانِ مت خود هستند، به خاطر آنها تن به هر کاری میدهند، دعوا و کتککاری و حتی قتل. غیرت و ناموس پرستند؛ و چه تلخ مسئولین زندان آنها را وادار میکنند چادر به سر کنند تا مورد خنده و تمسخر قرار گیرند. زنانی را که خود را کاملاً مرد میپندارند و حتی نامهای مردانه برای خود اختیار کردهاند! اما در اغلب همجنسگرایان، آنها به جنس، خود توهین نمیکنند و در پی تغییر آن نیستند.
در این زندانی که هزار و دویست زندانی دارد تعداد قابل توجهی از ترنسها نیز هستند، یا از سر فقر فرهنگی و اقتصادی توان درمان و جراحی و حتی بازگو کردن آنچه هستند را ندارند و یا جراحی کرده ولی به دلیل سختی و پر هزینه بودن درمان آنها را رها کردهاند و حال در زندان با انواع تمسخر و تحقیر مواجهاند، چیزی که در دنیای آزاد هم غیر آن را تجربه نکردهاند، مادامی که در زنداناند با تمایلات خود چه کنند؟!
کمتر کسی است که پا به زندان قرچک گذاشته باشد و مریم_ز و فاطمه_ف را ندیده یا نامشان را نشنیده باشد. مریم ۳۰ ساله و فاطمه چند سالی بزرگتر، هر دو انساناند اما آنها جز خطرناکترینها در زندان مینامند. فاطمه وقتی ۱۰ ساله بود گرفتار اعتیاد شد و ۱۳ سالگی او را مجبور به ازدواج کردند مریم چند سالی زیر سن قانونی بود به اتهام سرقت بازداشت شد و فاطمه به اتهام فروش مواد، برایشان مدتی حبس در نظر گرفتند اما حال یکی ۱۸ سال و دیگری ۱۴ سال است که در زنداناند و در این مدت به سبب ارتکاب جرمهای متعدد به سالهای حبس انها اضافه شد، یکی در زندان مرتکب سه قتل و دیگری دو قتل شد و به خاطر مت بازی بوده است، یا در حین تجاوز به شخصی او را کشتند یا به دلیل خیانت و یا به این دلیل که شخصی به قول خودشان به آنها پا نداد، غیر از قتل جرمهای دیگر من جمله نقص عضو کردن دیگران و…نیز مرتکب شدهاند.
چهرهشان مردانه و چند سالی از سن حقیقیشان پیرتر مینمایند، قوز شدیدشان که ناشی از کوتاهی تختهای زندان است به شدت نمایان است. به من اجازه صحبت به آنها را نمیدادند. مریم را اولین بار در بهداری در حالی دیدم که برای پانسمان دستش آمده بود، دستی که او خود با دندان گوشت آن را کنده بوده و حال چند ماهی ست که هر دو در بیمارستان روانی امینآباد غل و زنجیر شدهاند، هر دو مبتلا به بیماری هستند یکی ایدز و دیگری هپاتیت، از انجا که در قرچک بهداشت امری بی معناست و همه زندانیان با هر جرمی و شرایط، بیمار و غیر بیمار با هم نگه داری میشوند، انواع و اقسام بیماری به راحتی به دیگران سرایت میکند.
کسانی که بیشتر به این دو نزدیک بودند، میگفتند در حالت عادی این دو افرادی مهربان و دوست داشتنی و هنرمند در ساخت کارهای دستی ظریف، ولی هیچ وقت، هیچکس به آنها کمک نکرده است و در زندان آنها را به جنون رسانده، به راستی آیا این دختران جوان را نمیشد به زندگی بازگرداند؟ آیا نمیشد با مدیریت صحیح و فراهم کردن شرایطی بهتر خواستههای آنها را تأمین کرد؟!
چه بسیارند دختران جوان و زیبایی که با دلایل مختلف و حتی مسخره راهی زندان میشوند، به جرائمی که میشود بدون در نظر گرفتن حبس در چنین فضایی که بستر هر آنچه شدن محیاست، آنها را مجازات کرد و میشود با اندیشیدن تدابیری اندک، میزان ارتکاب جرم را کاهش داد، دختران دیروز که امروز جنایت کار شدهاند، همان دختران امروزند که برای اولین بار به دلایل مختلف به زندان قرچک منتقل میشوند و به دلیل ترس و برای تلاشِ زنده ماندن تن به هر کاری میدهند، حتی به کارهایی که به راستی از آن متنفرند و حتی در دنیای بیرون آن را ندیدهاند. روزی خود قربانیاند و روزی خود قربانی میکنند…
همه اینها در حالیست که روسای زندان وجود این افراد و مت بازی را کاملاً انکار میکنند و برایشان جمعآوری خودکار قرمز و پروفن و ریمل دستساز و تاپ و شلوارک و فندک و محروم کردن زندانیان از خیار و موز، اولویت اول است تا چاره اندیشیدن برای تأمین نیازهای جسمی و روانی و حقوقی و جنسی زندانیان.
باز هم میگویم که خاک پای تمام زندانیان آن زندان هستم و مسائل آنها چون باری بر دوشم سنگینی میکند؛ و خواهان مجازات کسانی هستم که تحت هر نامی خود را مجازات کننده مجرمین میدانند و حال آنکه خود مسبب تمام این جرمها و تمام رنجها و دردهای همسنهای من هستند. این درد نامهها ادامه دارد.
آتنا دائمی فعال حقوق بشر / بند زنان زندان اوین / آذر ۹۷
در خصوص نویسنده نامه گفتنی است، آتنا دائمی در تاریخ ۲۹ مهرماه ۹۳ بازداشت شد و بعد از نگهداری به مدت ۸۶ روز در سلول انفرادی بند ۲-الف مورخ ۲۴ دی ماه به بند نسوان منتقل شد. در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۹۴ توسط قاضی مقیسه در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به اتهامات “اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی، تبلیغ علیه نظام و توهین به رهبری” به ۱۴ سال حبس محکوم شد. ۲۶ بهمن ۹۴ با تودیع وثیقه ۵۵۰ میلیون تومانی آزاد شد و دادگاه تجدید نظر وی در مردادماه ۹۵ برگزار شد. در این دادگاه حکم وی به ۷ سال تقلیل یافت و در تاریخ هفتم مهرماه همان سال به وی ابلاغ شد. مورخ ششم آذرماه بدون دریافت احضاریه در منزل پدری بازداشت و در اجرای احکام دادسرای اوین با اعمال ماده ۱۳۴ حکم نهایی به ۵ سال حبس کاهش پیدا کرد.
سایت حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.