آغاز شهریور ماه ۱۳۹۸: يک زن جوان برابر دادگاه انقلاب تهران خود را به آتش می کشد. یکی از مسئولان به او گفته که به شش ماه حبس محکوم شده، چرا که جسارت به خرج داده و قصد داشته برای تماشای مسابقه فوتبال تیم محبوبش وارد استادیوم شود. نام اين زن جوان سحراست. درادبيات فارسی، سحر، آندم که روشنائی صبحدم جای تيرگی شب را می گيرد، نماد پايان تيره روزی ست ونويد بخش اميد رهائی. اما خودسوزی سحرخدایاری آیا بيش از هرچيزبیانگر ناامیدی عمیق او نیست؟
در برابرموج گسترده اعلام انزجاراز درون و بیرون کشوروبالا گرفتن اعتراض ها به ممنوعیت ورود زنان به استادیومهای ورزشی، رسانه های جمهوری اسلامی سخنان پدر سحر را منتشر کردند که از اختلال روانی دخترش می گفت.دو دهه پیش نیز، هنگامی که هما دارابی، پزشک متخصص کودکان و استاد دانشگاه، در ۵۳ سالگی خود را در تهران به آتش کشید، حاکمان با همينگونه اظهارات تلاش کردند شخصيت این زن آگاه را که طغيانش عليه سیاستهای ضد زن جمهوری اسلامی منجر به اخراج او از دانشگاه شده بود در محاق نگه دارند.
هما دارابی در اعتراض به اين اخراج ناعادلانه به دادگاه شکايت کرد و پاسخی نگرفت . اما آزار و اذيت ماموران حکومتی ادامه يافت و اورا به کناره گيری از کار پزشکی سوق داد. وعاقبت، يک روزهما از خانه بیرون آمد و در خیابان خود را به آتش کشید. بعضی گفتند پيش از آن فریاد زده که «مرگ بر استبداد!»، «زنده باد آزادی!» برخی ديگر گفتند چنين رخ نداده است.
اما چه اهمیتی دارد که هما دارابی پيش از به آتش کشيدن خويش به فرياد سخنی گفته باشد يا نه؟ مگر آنچه رخ داده، دلگفته های هما دارابی را فرياد نمی زند ؟ او پزشک بود و میتوانست راههای کمتر دردناکی برای پایان دادن به زندگی اش پیدا کند، اما پيکرش را به شعلههای آتش سپرد، آن هم برابر دیدگان همگان.
خودسوزی، رايج ترين شيوه خودکشی زنان در ايران
«سوختن و ساختن» اصطلاحی رایج در زبان فارسی است، بیانگر نهایت مداراگری با رنج و بدبختی. اما تن سپردن هما دارابی و سحرخداياری به شعله های آتش، تبلورعصيانشان عليه تحمیلهای غیرانسانی به زنان است. آیا جز این است که پيکرهای شعله وراين زنان، به گونه ای نمادين، تجسم جهنمی است که در آن به سر میبرند؟
اهمیت این پرسش زمانی آشکارتر می شود که مشاهدهدات مبتنی بر گواهی های پزشکی قانونی در ايران را ياد آوری کنيم: در سالهای آغازين قرن بيست و يکم، درايران، ميان اشکال متفاوت خودکشی زنان، خودسوزی مقام نخست را دارد[1]. براساس مطالعاتی که در این زمینه انجام شده، فقر، عدم استقلال و سنگینی سنتهای دیرین مردسالار روی آوری زنان به این شیوه از خودکشی را توضیح میدهد[2]. وشک نيست که تحت جمهوری اسلامی نه تنها فقر گسترش يافته بلکه سرکوب حقوق برابرو آزادی زنان، حامی سنت های زن ستيز است. در چنين شرايطی، زنان با توسل به خودسوزی ، جهنمی را که در آن زندگی میکنند برابرچشمان خویشان و نزدیکان خود به نمایش میگذارند؛ جهنمی که چه بسا برخی خویشان و نزدیکان ازنگهبانان و آتشبياران آن بوده اند.
اما چهره و شخصیت هما دارابی و سحر خدایاری، که هردو تحصيل کرده اند، با سيمای غالب زنانی که دست به خودسوزی میزنند، بسی فاصله دارد. اعتراض جانسوز هما و سحر به نظامی ست که در آن تبعیض و خشونت علیه زنان به نام خدا قانونی شده است. از نگاه اسلامگرایان حاکم، بدن زن محل شر و گناه است. مکان شيطان. حجاب اجباری نماد این نگرش است که همراه با اعمال یک سلسله ممنوعیتها بر زندگی زنان، تحقیر، توهین و اذیت و آزار مداومی را بر آنان تحمیل میکند. پيکرهای آتش به جان هما و سحر فرياد هائی جانسوزند عليه اين نظام تبعيض.
دهها سال حبس و ۱۴۸ ضربه شلاق برای نسرین ستوده
اگر سالها پیش خودسوزی هما دارابی واکنشهای زیادی، جز در خارج کشور، برنینگیخت، سرنوشت تراژيک سحر خدایاری، «دختر آبی»، واکنشهای بسيار در پی داشت، به اعتراضها درباره قوانین تبعیضآمیز علیه زنان دامن زد و ایدئولوژی جمهوری اسلامی را به پرسش کشيد.
امروز، سيمای «دختر آبی»، درزمره چهره های نمادين مبارزه آزادی خواهانه و حق طلبانه در ايران جا گرفته است. طی دهه های پيشين، در تابلو اين چهره ها، حضور زنان روز به روز بارزتر گشته، و اينهمه به مدد حضور شاخص آنان درهمه ميدان ها : در جنبشهای مطالباتی، حقوق کارگران، فرهنگیان، در مبارزه علیه تبعیضهای قومی و مذهبی، در مبارزه برای حقوق بشر و کمپینهای خواهان تغییرات ساختاری سياسی. در همان حال، زنان ايرانی از مبارزه برای آزادی و برابری جنسيتی باز نايستاده اند، شاخص ترين نمونه در اين باره، روزافزونی کنشهای اعتراضی عليه حجاب اجباری است .
در برابرحق طلبی ها، جمهوری اسلامی پاسخی جزسرکوب و سرکوب بیشتر ندارد. معترضان از زن و مرد، تحت پیگرد قرار میگیرند و با احکامی سنگین روانه زندانها میشوند. وکلای مدافع ايشان نیزبا تهدید و اذیت و آزارمواجه اند. امری که خود نشان دهنده ابعاد سرکوب و نیز وجود مقاومتها دربرابراین سرکوب است. نسرین ستوده، وکيل آزاديخواه ،مدافع حقوق بشرو آزادی زنان، به جرم انجام وظیفه شغلی و به عهده گرفتن وکالت چند زندانی سیاسی، در بهار گذشته به ۳۳ سال حبس و ۱۴۸ ضربه شلاق محکوم شد. این حکم ناعادلانه آوازه نام او را از مرزهای ایران درگذراند و توجه جهانيان و از آنجمله شهروندان و زمنام داران کشورهای دمکراتيک را به گستردگی سرکوب در ايران جلب کرد. دريغ که نزدیک شدن سایه جنگ و نگرانیها پيرامون پیامدهای امنیتی و اقتصادی آن ، هر چه بيشتراز توجه به حقوق بشر و آزادی زنان می کاهد و پرداختن به اين واقعيت ها را در مناسبات ديپلماتيک به حاشیه می راند.
شهلا شفيق
اين نوشته در برگيرنده غالب نکات مقاله ای است که در تاريخ ۲۴ سپتامبر گذشته در روزنامه فرانسوی لوموند به چاپ رسيد.
منبع:پژواک ایران
حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.