رضا تقی زاده، مدیرکل دفتر مخصوص فرح پهلوی ملکه پیشین ایران، برای اولین بار ماجرای سفر به عراق و دیدار ملکه وقت ایران با صدام حسین و آیتالله ابوالقاسم خویی را روایت میکند.
روز سه شنبه ۲۳ آبان سال ۱۳۵۷ حدود ساعت نه صبح بعد از یک بگومگوی کوتاه با رشید نادرخانی، رییس انجمن شهر(شورای شهر)، در دفتر کار او، به دلیل برداشتن عکس شاه از دیوار، و چشم پوشیدن از نوشیدن فنجان چای که مستخدم آورده بود به دفتر کارم برگشتم و بعد از گذاشتن چند نامه در کیف، راهی ساختمان “دفتر مخصوص شهبانو” شدم که آن هم با فاصلهای اندک در نزدیکی ساختمان انجم شهر در خیابان ثریا قرار داشت.
خیابان ثریا که نام خود را از همسر دوم شاه گرفته بود خلوت بود و مقابل در ورودی ساختمان کسی که معمولا نگهبانی میداد دیده نمیشد. بعد از طی کردن سه طبقه از راه پله، و پیش از رفتن به دفتر کار (دوم)، به اتاق منشیام سر زدم که همیشه زودتر از وقت معمول حاضر به کار و مشغول بود.
خانم صمیمی بعد از چاق سلامتی معمول، کاغذ کوچکی به دستم داد که در آن آدرس محلی در خیابان کامرانیه نوشته شده بود. او توضیح داد که باید پیش از ظهر خود را برای انجام یک دیدار سیاسی- کاری به آنجا برسانم.
طرف ملاقات من در کامرانیه، سپهبد بازنشسته و رییس پیشین سازمان اطلاعات و امنیت، حسن پاکروان بود که در آن روزها به عنوان مشاور سیاسی دربار گماشته شده بود و در حاشیه تحولات کشور هم دستی داشت.
رفتن هوشنگ نهاوندی و آمدن سید حسین نصر
بعد از رفتن دکتر هوشنگ نهاوندی به دولت شریف امامی برای اشتغال در منصب وزیر علوم، و آمدن دکتر سید حسین نصر به جای او، وضعیت ماندن و یا رفتن من از دفتر مخصوص، موضوع حدس و گمان بود.
در آن روزها تب اسلامزدگی در جامعه به شدت احساس میشد و حسین نصر، نوه شیخ فضل الله نوری معروف که رابطهای نزدیک با محافل مذهبی، از جمله مرتضی مطهری، نظریه پرداز انقلاب اسلامی داشت، شماری از اطرافیان شاه و شهبانو را قانع کرده بود که راه عبور از بحران سیاسی کشور شریک کردن مذهبیها در قدرت سیاسی و عقب بردن نهاد پادشاهی به دوران صفوی است.
چند سال بعد از انقلاب، دکتر نصر در این باره گفت: «احساس میکردم تنها کسی بودم که میتوانستم همچون میانجی به ایجاد موقعیتی کمک کنم که در آن مثلاً آیتالله خمینی با شاه مصالحه کنند و نوعی حکومت سلطنتی اسلامی بر پا شود، همان طور که در عصر صفوی داشتهایم.»
پاکروان که یکبار در منصب ریاست ساواک جان خمینی را خریده و بهجای محاکمه و مجازات، واسطه تبعید او به ترکیه شده بود، در جایگاه خود مردی سالخورده، فهیم، عمیق و در قوارههای یک فیلسوف بدون ادعا بود.
پاکروان منشی و حاجب و دستگاه نداشت و با فروتنی از پشت میز خود بر خاست و بعد از نشستن من و اندکی خوش و بش، از وضع داخلی دفتر مخصوص شهبانو پرسید.
رییس پیشین سازمان امنیت که علاوه بر چند پست وزارت (اطلاعات) و سفیری (پاکستان)، ریاست رکن دو ارتش را هم در کار نامه خود داشت، با جملاتی شمرده و لحنی آرام که با طبیعت او میخواند، نگاه تازه به اوضاع داخلی را که باید با اسلام سیاسی مد روز همسو شد، توضیح داد.
طی همان ماه، شاه، پیام فاجعهبار و شهرت یافته “صدای انقلاب شما را شنیدم” را مقابل دوربینهای تلویزیون خوانده بود و تصمیم خود را برای ترک (موقت) کشور با ویلیام سولیوان سفیر آمریکا در تهران در میان گذاشته بود. چند روز بعد سولیوان که خمینی را به شاه ترجیح میداد نظر خود را مبنی بر “غیر قابل اجتناب بودن تصمیم به عبور از نظام پادشاهی” طی یک پیام محرمانه به روسای خود در واشنگتن گزارش داده بود.
پاکروان بعد از توجیه دلایل رفتن نهاوندی از دفتر شهبانو، مردی که نگاه لیبرال و غیرمذهبی به سیاست کشور داشت، و ضرورت آمدن نصر بهجای او، خبر داد که رییس تازه قصد داشت کسی را برای جایگزینی من همراه خود به دفتر بیاورد، ولی شهبانو با این تغییر “فعلا” موافقت نکرده و من طی روزهای آینده با ایشان راهی سفری خواهم شد.
سفر مورد اشاره پاکروان، رفتن شهبانو به عراق و نجف بود بهمنظور دیدار با ابوالقاسم خویی، از اصلیترین مراجع تقلید شیعیان. بنا بر توصیه سید حسین نصر، انجام آن قرار بود به عنوان نماد حسن مراودات دربار و روحانیت میانهرو تلقی شود و زمینهای فراهم آورد برای اعلام پشتیبانی مرجع اعلم شیعیان از قانون اساسی ایران و در نتیجه به حاشیه راندن خمینی و طرفداران افراطی او.
توصیههای صدام در دیدار با فرح پهلوی
سفر در نظر گرفته شده به عراق چهار روز بعد آغاز شد و هواپیمای بوئینگ ۷۰۷ “شاهین” پس از حدود دو ساعت پرواز از فرودگاه مهرآباد تهران، دیر وقت روز ۲۷ آبان به فرودگاه بغداد رسید و هیات کوچک همراه شهبانو که در آن علاوه بر کارکنان اداری و تیم حفاظت، شاهدخت فرحناز و شاپور علیرضا هم حضور داشتند، بعد از انجام مراسم مختصر استقبال پای پلکان هواپیما از سوی وزیر بهداری عراق، به نیابت از حسن البکر رییس جمهوری وقت آن کشور، راهی “قصر جادریه” شد.
صبح روز بعد، پیش از عزیمت شهبانو به نجف، صدام حسین، مرد قدرتمند عراق، که کت و شلواری خوش دوخت بر تن و عبایی تزئینی روی دوش داشت به دیدن ملکه ایران آمد.
شهبانو در اندرون خانه ( قصر جادریه) از صدام استقبال کرد و بعد از یک معرفی کوتاه، ابتدا شهبانو، بعد صدام و پس از آن دو، حسین نصر و آقای موقتیان، وابسته مطبوعاتی سفارت ایران در بغداد که به زبان عربی تسلط داشت، به عنوان مترجم به اتاق نسبتا بزرگی رفتند که برای گفتوگوی آن دو در نظر گرفته شده بود.
صدام حسین که پیشتر موضوع “خلاص شدن از شر خمینی” را مطرح کرده و او را عامل دامن زدن به تنشهای فرقهای – تقابل شیعه و سنی- در عراق خوانده بود، نگرانیهای خود را با ذکر جزئیات، روشن و شفاف با همسر آخرین پادشاه ایران که در آن روزها تاثیرش بر امور کشور افزایش یافته بود، در میان گذاشت.
صدام حسین که پیشتر در دیدار با پادشاه ایران در الجزایر گفته بود ایران طرفدار غرب را به ایران اسلامزده ترجیح میدهد، به مترجم گفت: «به علیا حضرت بگویید به برادرم شاه بگویند تانکها و سلاحهای خود را به خیابانها ببرد و به روی شورشیان افراطگرا آتش باز کند. به او بگویید اگر امروز هزار ایرانی جان خود را از دست بدهند بهتر است که فردا یک میلیون نفر از آنها کشته شوند!»
حسین نصر در روایت تقلبی خود از دیدار در بغداد و تحریف آشکار تاریخ، طی گفتوگو با اندرو اسکات کوپر محقق (نیوزیلندی تبار) آمریکایی و نویسنده کتاب پرفروش”سقوط بهشت” مدعی شده که صدام در روز ورود هیات ایرانی به محل اقامت همسر پادشاه ایران آمد و او در گفتوگوی صدام و فرح پهلوی بین آن دو شخصیت روی نیمکتی کوچک نشسته و نقش “مترجم و داخل در گفتوگو” را ایفا میکرده است.
بر خلاف ادعای حسین نصر، صدام صبح روز بعد از رسیدن هیات ایرانی به بغداد و پیش از رفتن فرح پهلوی به نجف به محل اقامت آمد و در روز ملاقات هم حسین نصر بین صدام حسین و ملکه ایران ننشست.
شهبانو فرح در روز عزیمت به بغداد لباسی فاخر و زیبا و در روز عزیمت به نجف برای دیدار با ابوالقاسم خویی لباسی متفاوت و ساده به تن داشت.
دیدار مایوس کننده ملکه ایران با ابوالقاسم خویی
حوالی نیم روز ۲۸ آبان، شهبانو همراه هیات کوچکی که در آن خانم فریده دیبا، مادر شهبانو نیز حضور داشت، با دو فروند هلیکوپتر سیاه رنگ “پوما” که دولت عراق به تازگی از فرانسه دریافت کرده بود از بغداد راهی نجف شد.
گام اول سفر به نجف رفتن به حرم علی امام اول شیعیان بود و بعد رفتن به دیدار خویی، به بهانه احوالپرسی و بیماری خویی که حقیقت نداشت.
خانه خویی محقر بود و آنچه از بیرونی خانه پیش چشم من مانده است دو مرغ زرد رنگ است که در حیات پرسه میزدند.
بعد از ورود شهبانو به اندرون خانه، خویی ابتدا به زبان ترکی با ملکه ایران شروع به صحبت کرد، با این تصور که میهمان او به دلیل پیشینه آذری ترکی صحبت میکند.
در حالیکه میهمانان روی زمین نشسته بودند، یکی از دستیاران خویی که در اتاق بود از شهبانو خواست که موقع صحبت مستقیم در چشمهای او نگاه نکند و سر به زیر بدوزد؛ توصیهای که هنوز یادآوری آن طعم تلخی در کام آخرین ملکه ایران باقی میگذارد.
هدف از سفر فرح پهلوی به نجف، جلب حمایت خویی از پادشاه ایران و صدور بیانیهای در این زمینه بود، ولی او از دادن هر بیانیه علنی که بتواند در بسیج مردم برای پشتیبانی از شاه مورد استفاده قرار گیرد خودداری کرد.
در ادامه گفتوگو، خویی پیرامون زندگی روزانه در کشوری حرف زد که خود دهها سال در آن زندگی نکرده بود. او به همسر شاه گفت:«مردم ایران از گرسنگی میمیرند.»
با شنیدن این حرف ملکه برافروخته و آزرده شد. اظهارات خویی شبیه مطالبی بود که خمینی به جهان میگفت و به دروغ مدعی شده بود که کودکان دبستانی در ایران برای زنده ماندن علف میخورند و یا صدها هزار نفر در زندان (سیاسی) بهسرمیبرند.
فرح که نمیخواست این ادعاهای دروغ بدون پاسخ بماند، در اعتراض به اظهارات او گفت: «کدام گرسنگی؟»
پاسخگویی ملکه اثر خود را گذاشت و بعد از دقایقی، خویی شروع به امر به معروف کرد و یاد آور شد که او چطور باید همسر مسلمان خوبی باشد. او فرح را شخصی خودرای و غیر متعارف میدید.
او به ملکه گفت: «شما یک مسلمان هستید و عکسهای شما نباید در روزنامهها چاپ شود. شما نباید با من دست بدهید.»
او همچنین در مورد لباس و پوشش ملکه و ضرورت قناعت و فروتنی هم موعظه کرد و جلسه در فضایی سرد و سنگین به پایان رسید.
چند هفته قبل که موضوع سفر هیات همراه ملکه به بغداد و نجف را با ایشان به عنوان یاد آوری و تجدید خاطره در میان گذاشتم، میتوانستم احساس کنم که هنوز بعد از چهل سال، از نحوه رفتار خویی و تذکراتش به “همسر پادشاه شیعه در مورد پوشیدن لباس اسلامی و ظاهر شدن در ملاء عام با حجاب” ناخشنود است.
تنها دستاورد سفر شهبانو به عراق یک حلقه انگشتری طلا بود که خویی به او داد تا به شاه بدهد و به این ترتیب، “هیات حسن نیت و آشتی دربار با علما” بر خلاف نظر سید حسین نصر، طراح سفر، به شکست کامل کشیده شد.
چند ماه بعد و با واژگونی نظام پادشاهی و پیروزی انقلاب، مسیر حرکت و تاریخ ایران تغییر کرد. تنها ۴۸ ساعت پس از به قدرت رسیدن انقلابیون، جوخههای اعدام از بام خانهای که خمینی در آن اقامت گزیده بود به کار افتاد و کشتار مردم در دو جبهه داخلی و خارجی ( جنگ هشت ساله با عراق) صدها هزار کشته بر جای گذاشت؛ تحقق دردناک پیشگویی صدام در گفتوگوی او با شهبانو!
دیدگاه دویچه وله
سایت حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.