درپنجاه وسومین سالگرد تأسیس سازمان مجاهدین خلق، ازشجره طیبه حنیف نژاد تا شجره خبیثه رجوی
همچنانکه رجوی منشاء همه مسائل است، وهمه چیزازرجوی چیده می شود، حتّی استراتژی سازمان!، وبه تبعه آن خطوط سیاسی و…حتّی بحث های ایدئولوژیک یا نقطه بلوغ وسرفصلِ سرفصل های مجاهدین که هستی تشکیلاتی به آن گره خورده، تابعی ازهمین مقوله است. یعنی همه چیز فرد و تشکیلات و مردم، باید ذوب شود برای رهبری عقیدتی، وبه حاکمیّت رسیدن اودرایران. تنها چیزی که درتشکیلات رنگ و بویی ندارد، خدا ومردم است. رجوی هیچوقت ازخدا حرف نمی زند، اما آنگونه ازرهبری عقیدتی حرف میزند، که انگار، خدایی نیست، جزهمین رهبری عقیدتی. به عبارتی اگرخدایی هم وجود داشته و دارد؛ به رجوی وصل است وبا اوارتباط دارد، ولاغیر!.
رجوی بالاترین کشف حنیف نژاد را این می داند که گفته است:« مرزحق وباطل، با خدا وبی خدا نیست. بلکه مرزبندی بین استثمارشونده واستثمارکننده است.» اگراین را درعرصه ایدئولوژیک، تاریخ وجامعه، کشف بدانیم. باید اعتراف کنیم که: این مغزوهستهٔ اصلی اندیشه مارکسیسم وایدئولوژی آنهاست. چنین کشفی معنایش چیزی نیست، جزاینکه آیات محکم، وجوهرهٔ اصلی قرآن درباره کافران ومشرکین، وآنانکه خدا را نفی می کنند را، وبسیاری متون ونص صریح قرآن را باطل بدانیم. این نفی قرآن است. قرآن بربان ساده، چیزی نیست، جزپایه ومرزبندی اش، یعنی خدا!.
ازنظرمن کشف درسازمان مجاهدین را نه حنیف نژاد، بلکه آقای اسماعیل وفا یغمایی به انجام رسانده است. همان چیزی که آقای اسماعیل وفا یغمایی ازآن بعنوان« مدارجاذبه» نام می برد. رجوی بالاترین بهره را درپیشبرد وجا انداختن ومونیزم این «مدارجاذبه» درسازمان وتشکیلات را، با بکارگیری ازشیوه های میکانیکالیستی برای ایجاد یک توتالیتاریم ایدئولوژیک بکارگرفت. چنین فسادی تنها به سازمان وتشکیلات محدود نگشته وتمام مناسبات سازمان با احزاب وگروهها و افراد وشخصت ها والنهایه مردم را دربرگرفت.
“خدا – استعاره فریب ماست” ۲۳/۴/۱۳۹۲
ما در جهان فریبا
فریب خوردگان بی کس ایم
– بی سیاستی –
پذیرای شکست جها ن شدیم
” کلمه “
دیگر خدا نبود
حتّی “خدا “- خدا نبود!
و اگر بوده و هست
دیگر
” خدا “
جز استعاره ای ، برای فریب نیست
ازکتاب:« قرارمان عشق بود، نه کین!» – سیامک نادری
اگرچه به هیچوجه دراین مقایسه قصد مطلق کردن حنیف نژاد نیست ویا اورا بعنوان یک شاخص برای درستی ونادرستی همه مسائل بسنجیم. ازطرفی حنیف نژاد بدلیل اینکه سازمان هنوز علنی نشده بود حیطه ی محدودی داشت که نمی توان با حیطه وشرایط ومنا سبات گسترده ایی که رجوی داشت مقایسه کاملی بکنیم . اما دراین دوتابلو نقض اصول واپورتونیسم را می توان بنما یش گذاشت:
به اختصار نمونه هایی از دگردیسی کامل العیار رجوی وایستادن رو در روی بنیان هایی که حنیف نژاد درسازمان ومبارزه برجا گذاشت را ذیلا می آورم:
۱- تفاوت محمد حنیف نژاد با مسعود رجوی اینسکه: محمد حنیف نژاد همه ی مسئولیت ها را بگردن گرفت وخود اعدام شد تا دیگران زنده بمانند. امّا رجوی همه را به کشتن می داد تا خودش زنده بماند وحفظ شود.
۲- حنیف نژاد برای آموزش وخود سازی انقلابی وآمیختن با آنها ودرک فقر ومشکلات مردم، کادرها واعضا سازمان را برای کارگری وکارپراتیک به میان مردم می فرستاد.
رجوی برای کینه کشی وتحقیر وتنبیه، نسق کشی و توسرزدن وخُرد کردن شخصیت وهویّت آنها، اعضای سازمان را به پایین ترین سطح کارهای درون تشکیلات می فرستاد تا لجن مال کند.
۳- حنیف نژاد می گفت:« فکرمی کنید من ت ندارم( با عرض پوزش ت یعنی«تخم»، یعنی من مرد نیستم ومسائل جنسی ندارم) ؟.
مریم رجوی می گفت: «مسعود (رجوی) عاری ازعنصرجنسیّت وفردیّت است( دستگاه جنسیّت سقفی بالاترازمسائل جنسی است).»
۴- حنیف نژاد خود را کانال وصل خدا ومبدأ ورود انسان به اسلام وخدا نمی دانست.
رجوی می گوید: رهبری کانال وصل خدا ست.» زیرچتراین عبارت وبرداشت، هرفردی به رجوی وصل نباشد ازخدا قطع است!.
۵-حنیف نژاد نه تنها به اعضا ودوستان خود تهمت وافترا نمی بست بلکه به مخالفین ودشمنان هم نسبت دروغ نمی داد. رجوی هرکسی که درسازمان ویا شورا بود ویا خارج ازشورا برای جذب اوهرحقه ودوز وکلکی را روا می دانست، اما پس ازجدا شدن ازسازمان یا شورا اورا به رژیم منتسب می ساخت. رجوی می گوید:« هرفصل با مجاهدین وصل به رژیم است!. هراستعفا درشورا، استخدام دررژیم است.»
رجوی می گوید:«هرفردی رو به نشیب است، مگر اینکه وصل به رهبری باشد!». به عبارتی «هیچ کس مبارز و مقاوم …نیست ونمی تواند مبارز بماند مگر با رهبری پیوند داشته باشد ». فقط خدا چنین ادعایی داشته وبس ؟!.
۶- حنیف سازمان را برای مردم می دانست نه مردم را برای سازمان!. رجوی ، مردم را برای رهبری خود می خواست، نه رهبری را برای پیروزی وآزادی مردم. مهوش سپهری همردیف رجوی می گفت:« این مردم بی غیرت انقلاب نمی کنند تا رهبری مسعود را داشته باشند. تفاوت اینستکه حنیف سازمان را برای خلق قهرمان می خواست ورجوی خلق قهرمان را برای رهبری خودش.
آیا رجوی از اسلام وقرآنی که مدعی آن است، واز مسیح و حنیف نژاد هیچ رنگ وبویی به خود گرفته است؟. کلام قران ومسیح وحنیف را چنین است:
قرآن: اسلام برای مردم آمده نه مردم برای اسلام .
مسیح: روز سبت برای مردم است نه مردم برای روز سبت.
حنیف نژاد: سازمان برای مردم است نه مردم برای سازمان.
ازنظر اسلام ومسیح وحنیف ، هدف غایی! «مردم» هستند، نه اسلام! نه روز سبت !ونه سازمان!.و به طریق اولی نه رهبری عقیدتی!. آیا رجوی بحث شکل ومحتوا وظرف ومظروف را نمی داند؟.امّا محتوا وظرفی که پراز دگردیسی اپورتونیستی باشد، مشکلش نفهمیدن نیست!.
۷- حنیف به اصول تشکیلاتی سازمانی که بنا کرده وخود به آن پایبند بود.
رجوی تمامی اصول را به قواره ی رهبری خودش درآورد. یعنی تمامی قواره ی پیشین را ملغی کرد. زیرا اصول تشکیلاتی سازمان حنیف نژاد ضد رهبری عقیدتی وکیش شخصیت وبُت شده رجوی بود.
۸ – حنیف درجدا شدن عبدالرضا نیک بین یکی ازبنیانگذاران سازمان، هیچ تهمت وافترایی به اونسبت نداد، اورا به رژیم پهلوی لو نداد، یا ترور فیزیک ویا ترور شخصیتی نکرد. و بلکه بعکس حتی درمراسم ازدواج اونیزشرکت کرده ودسته گل برای عروسی او بهمراه برد.
رجوی تمام رفتار ومنش حنیف نژاد را ۱۸۰ درجه معکوس انجام داد. رجوع شود به رقص رهایی و جراحی رحم و شورای رهبری زنان درحکم زنان پیامبراسلام
۹- حنیف حاضرنشد بنا به خواست ساواک، برای زنده ماندن اعتراف کند که به عراق وابستگی دارد.
رجوی دودهه ازصدام بصورت مخفیانه پول می گرفت وسوژه عملیاتی که صدام مشخص می کرد، به اجرا درمی آورد ومی گفت:« ما جزئی ازارتش عراق هستیم.» وحتی پس ازسرنگونی صدام درسال ۱۳۸۸پس ازکشته شدن اعضای سازمان بدست نیروهای ارتش مالکی نخست وزیر وقت عراق می گفت:
«ارتش عراق ازگروه خونی ما (مجاهدین) است.» ودلیل می آورد که:«ببینید اینها(ارتش و وزارت کشوردولت عراق) حتّی یک مورد هم نبوده که به خواهران شما چپ نگه کنند!. یک مو از سرخواهران شما در۷-۶ مرداد کم نشد!. اینها حرمت خواهران شما را داشتند ها!.»
این ارتش تحت حاکمیت عراق و مشخصا مالکی بود اما رجوی باز هم دست از این حرفهای پوچ وتهی برنداشت و دلیل می آوردد که:« بچّه ها ببینید همین ارتش که به شما تهاجم هم کردند، امّا هرگز یک نگاه چپ هم به خواهرانتان نیانداختند ها!؟.» حتی یک مورد هم نداشتیم که توهینی به خواهرانتان بکنند ها! و…» درحالیکه بعد ازهمین توجیهات مزوّرانه رجوی، بازدرگیری داشتیم وارتش تحت حاکمیت مالکی را در۱۹فروردین سال ۹۰ شاهد بودیم که هشت تن اززنان وبقول رجوی ( خوارانمان) براثرشلیک کشته شدند. همین ارتش را دیدیم که چگونه درنفوذ به اشرف وسپس کشتار۱۰شهریور۹۲، ۵۲تن را دست بسته کشت وشش زن ویک مرد رانیز اسیر کرد وبرد! . رجوی پس ازسپردن حفاظت اشرف به دولت عراق، مستمر می گفت: « این ارتش ازگروه خونی ما است و…»، راستی معنای حرفش را می فهمد؟. چرا برای باقی ماندن دراشرف وحفظ خود واطلاعاتی که فساد وجنایت برملا می شود به هراستدلال کثیف تن می داد؟. چراهمیشه با دروغ و سفسطه و بحث ها ی یکطرفه بدون متناظر، ساعت ها و روزها دلیل می آورد که:« ارتش عراق با ما است!.» منها ی هر بحث واستدلالی، پراتیک وخون ها ومجروحین ومعلولینی که دادیم ملاک حقیقت است.
۱۰- حنیف نژاد می گفت:« ایدئولوژی راهنمای عمل.» رجوی می گفت:«ایدئولوژیی ما بعد سیاست؟. درقدم اول! همه چیزراسیاسی می کنیم!، بعد ایدئولوژیک! یعنی تقدم سیاست برایدئولوژی(سیاست یعنی منافع. ومنافع هم تابعی ازمطامع مطلق رهبری عقیدتی رجوی)
۱۱- حنیف نژاد می گفت:«: اعتماد واعتماد برادرانه!» وحتی فارغ ازاین اصل، با جدا شده عبدالرضا نیک بین ازسازمان، خانه تیمی را که اونیزدرآن بسر می برد، تخلیه نمی کند وهمه ما درسال ۵۷ و۵۸ جذب سازمان شدیم گویی که سازمان مثل خانه ما است!.
رجوی می گوید:« بله اعتماد نداریم، اعتماد کسب کردنی است(اصل بربی اعتمادی است).»
حنیف برای بی اعتمادی براعضا آنها را زندانی وشکنجه وکشتن زیرشکنجه وقتل وسربه نیست کردن و…رونمی آورد،رجوی دراشرف چندین زندان ساخته ودریک بازه زمانی ۴ماهه یک چهارم افراد زندانی بودند.
ما همیشه درجایگاه متهم بودیم. رجوی می گفت:«بله اعتماد نداریم، اعتماد کسب کردنی است.» واین پرانتزی همیشه باز بود که، هرگز بسته نشد.
درزمان صدام رجوی وقیحانه وبا سوءاستفاده ازحاکمیت اومی گفتید:« بله اعتماد نداریم! اعتماد کسب کردنی ست!.» اصلی که ارزشهای سازمان را نمایندگی می کرد واحساس می کردیم درخانه خودمان هستیم، تبدل شد به اصلی برای متهم کردن وابزارسرکوب تشکیلاتی با هربهانه ایی!. وبدین شکل مرزبین نیروی خودی و نیروی رژیمی رامخدوش می کردید، تا اورا درهم بشکنید؟!. چرا بااین شیوه ها وتئوریزه کردن آن، مشروع اش می سازید، تا حلقه محاصره تشکیلاتی را برای خرد کردن وبزانودرآوردن فرد انجام دهید؟!. چرا سازمانی با روح اعتماد برادرانه، که ما با تکیه براین اصول اوّلیه ایی که بسیار والا بود، به آن جذب شدیم، به یک سازمان و تشکیلات امنیتی با برخورد های فیزیکی وتهمت وتهدید وپرونده سازی تبدیل شده است؟. جواب بدهید چرا؟!. چرا این مسئله ازتک نمود خارج ودرسازمان جاری ونهادینه شد، ودردوران مهوش سپهری به اوج سرکوب وفساد وجنایت خود رسید؟!.
یک اصل ازاصول تشکیلاتی سازمان را نشان دهید که رجوی آنرا تغییرنداده وتبدیل به اهرمی برای سرکوب درساختار تشکیلات نکرده باشید؟!. به همین دلیل کلیه کتابهای سازمان ازکتابخانه ها حذف وجراحی شده است. زیرادرصحنه عمل، آن اصول هیچ موضوعیّتی درمناسبات سازمان رهبری عقیدتی ندارند.
کجای قرآن وسنّت اسلام وروش پیامبران و مصلحین وانقلابیون نوشته شد: بله اعتماد نداریم، اعتماد کسب کردنی ست!. و پرونده سازی کنند، بترسانند ولجن مال کنند آقای رجوی آیات قرآن رابخوانید:
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد ازبسيارى ازگمانها بپرهيزيد كه پارهاى از گمانها گناه است و جاسوسى مكنيد و بعضى از شما غيبت بعضى نكند آيا کسی از شما دوست دارد كه گوشت برادر مردهاش را بخورد از آن کراهت داريد [پس] از خدا بترسيد كه خدا توبه پذير مهربان است.»آيه ۴۹ سوره ۲
«[ولى] باز همين شما هستيد كه يكديگر را مىكشيد و گروهى از خودتان را ازديارشان بيرون مىرانيد وبه گناه و تجاوز برضد آنان به يكديگر كمك مىكنيد و اگربه اسارت پيش شما آيند به [دادن] فديه آنان را آزاد مىكنيد با آنكه [نه تنها كشتن بلكه] بيرون كردن آنان بر شما حرام شده است آيا شما به پارهاى از كتاب [تورات] ايمان مىآوريد و به پارهاى كفر مىورزيد پس جزاى هركس از شما كه چنين كند جزخوارى درزندگى دنيا چيزى نخواهد بود و روزرستاخيز ايشان را به سختترين عذابها باز برند و خداوند از آنچه مىكنيد غافل نيست.» آيه ۲ سوره ۱۰
«پس هركس آن [وصيت] را بعد از شنيدنش تغيير دهد گناهش تنها بر [گردن] كسانى است كه آن را تغيير مىدهند آرى خدا شنواى داناست.» آيه ۲ سوره۴۷
رجوی می گوید: «بله اعتماد نداریم، اعتماد کسب کردنی است.» طبق قانون خودتان!، بله ما هم به شما اعتماد نداریم!. لطفاً شما هم اعتماد ما ومردم وافکارعمومی را کسب کنید؟!، وبه سوالاتی که تاکنون بوده پاسخ دهید.
به اخبار ومقالات سایت خودتان که برعلیه رژیم می نویسید توجه کنید: «بر اساس اصل برائت، همه مبرای از گناه وجرم شناخته میشوند، مگر خلاف آن ثابت بشود؛ امّا این رژیم فاشیستی میگوید که همه مجرم و فاقد صلاحیت هستند، مگر خلاف آن ثابت بشود…»
سایت مجاهدین
تاريخ: AM 8:12:15 1394/11/1
رد صلاحیت نظام!
«ردصلاحیت بخش بزرگی از داوطلبان رفسنجانی
نتیجه بررسی صلاحیت نامزدهای مجلس ارتجاع توسط شورای نگهبان خامنهای و قلع و قمع کاندیداهای باند رفسنجانی روحانی،…صرفنظر از ماهیت و محتوای این استبداد مطلقه قرونوسطایی که اصلاً بحث قانون را در مورد آن منتفی میسازد، اما این حرف، ضد اصل برائت که اصل پایهیی حقوق است میباشد. بر اساس اصل برائت، همه مبرای از گناه و جرم شناخته میشوند، مگر خلاف آن ثابت بشود؛ اما این رژیم فاشیستی میگوید که همه مجرم و فاقد صلاحیت هستند، مگر خلاف آن ثابت بشود….
معنای مشخص این رد صلاحیتها این است که، این رژیم به عدم صلاحیت خودش رأی داده است؛ زیرا رژیم، مگرکسی به جز این آدمهاست؟ وقتی ولیفقیه اینها را حذف میکند، گویی اندامهایی از پیکر خود را دارد میکند و میبرد ودور میاندازد. البته چارهیی هم جز این ندارد، چرا که مثل بدنی که دچار قانقارایا شده است، اگراین جراحی را نکند، مرگش زودتر فرا میرسد.»
استالین هم می گفت:« من به هیچ کس اعتماد ندارم، حتی خودم.»
رجوی می گوید:« بله اعتماد نداریم …!» من ( نگارنده) می گویم:» کسی که به دیگران وبویژه به عاشقان وهوادارانش اعتماد ندارد خودش قابل اعتماد نیست !.» زیرا بدلیل اشراف به درون ونیّات خود وعملکردهای نامشروعش، دیگر نمی تواند رابطه یگانه ای با دیگران داشته باشد، به همین دلیل به همه بی اعتماد است. تمام فساد ودگردیس رجوی درهمین نقطه است.
۱۲- حنیف نژاد وسازمانی که کتاب «فن صحیح فکر کردن» چاپ می کرد. وفکرکردن جزئی ازبرنامه روزانه کادرها واعضا بود اینک به گفته رجوی فکر کردن جرم تشکیلاتی محسوب می شود. به شکل توهین آمیزی می گویند:« تو نمی خواهد فکر کنی، رهبری هست فکر می کند.» درواقع همه ما مجبور بودیم یک جوری فکر کنیم، اونجور که رهبری می خواد، یعنی: فکر نکنیم!. رهبری عقیدتی ومرجع تقلید، تقلیدی که نه بر فهم، بلکه بر جهل و تعطیلی عقل واندیشه استوار است. ورجوی جهل و جهولیّت را، نشانه وارستگی و رها شده قلمداد می کند.
چیزی بنام فکر کردن ضد ارزش وضد مبارزه ومترادف بریدگی و خمینی گرائی محسوب می شد. درعرض ۲سال سه بار کلاس تاریخچه سازمان و۲بار هم کلاس انقلاب ایدئولوژیک گذاشتند؛ مضمون بحث هم یکی بود به عبارتی ۵ کلاس تاریحچه سازمان درعرض دوسال(۸۹-۹۰). یعنی برای اعضا، جهانی بدون سازمان، نه وجود دارد ونه متصوّر است. اعضای سازمان دانسته های خودشان درهمان دوره کودکی درفاز سیاسی مانده وهیچ دانشی نسبت به تاریخ وجهان پیرامونشان ندارند. زیرا نیازی به اینکار ندارند. آنها مجاهد( رزمنده) هستند نه تئوریسین!. تئوریسین یعنی ضد مبارزه وعنصر ضد مجاهد، و ضد جنگ ومبارزه با خمینی!. تمام خاطراتی که درطی این سی وپنج سال برای اعضا وجود دارد، مختص به فاز سیاسی است. وافراد هنوز تنها خاطرات آن دوران را برای صدمین بار برای هم تعریف می کنند. زیرا با جهانی غیرازفاز سیاسی سال ۵۸ تا ۶۰ روبرو نبوده اند.
سازمان نیازی به اندیشه ودانش ندارد، رهبرعقیدتی، نفی اندیشه توسط دیگران است. این حوزه اختصاصی رهبری است. درغیر اینصورت رهبری عقیدتی معنایی ندارد. نه تنها درحوزه اندیشه، بلکه درحوزه گفتگو وبیان ونوشتار نیزمی باید تابعی ازسخنان رهبربود. فی المثل اگر رجوی یکبار بجای ولایت فقیه، اورا «خلیفه ارتجاع» می نامد، ازاین پس تمام مقاله نویسان سایت مجاهدین، برای اینکه خودشان را درچشم مسئولین جاکنند، از واژه خلیفه ارتجاع استفاده می کنند. درواقع عبارات و واژه ها هم درتیول رهبری است. به همین دلیل همیشه چنین بنظر می رسد که تمام مقالات و مصاحبه های اعضا درسایت مجاهدین، کلیشه ایی است. درست مثل همان دروان سال ۵۷ و بسیجی ها درمصاحبه ها هماره می گویند: می خواهیم یک مشت محکمی بزنیم بدهان امریکا!. زیرا سقف اندیشه و عبارت و واژه ها به همین ساختار سازی فقاهتی وعقیدتی محدود شده، نه بیش.
درجهانی که بنوشته دویچه وله فارسی، ازدانش وفناوری« اندیشکدههایی که برای جهانیان فکر میکنند» در فهرست ردهبندی اندیشکدههای جهان که دانشگاه پنسیلوانیا ارائه داده، از حدود ۷هزار «کارخانه اندیشه» نام برده شده که بر تصمیمهای سیاسی تأثیرگذارند. رهبری عقیدتی هرگونه اندیششی را مضموم ومطرود می نامد.
۱۳ – حنیف برا انتخاب افراد برای عضو گیری وذیصلاح بودن وانگیزه مبارزاتی آنها را ملاک ومعیار وسنجش قرارمیداد.
رجوی برای جذب نیرو به شیوه فریب ودغل جوانانی که درفقروفلاکتی ناشی ازظلم وستم رژیم جمهوری اسلامی بسرمی بردند با وعده شغل، پول وتهیه کسی پناهندگی وخوشگذرانی وزن وحتی آموزش خلبانی و… به عراق واشرف می کشاند وبا اجبار آنها را دراشرف نگه می داشتند. فجایع بسیاری دراین نوع جذب مطلق نیرو صورت گرفت از قبیل:« زندان، شکنجه، خودکشی و پرونده سازی، تهدید وارعاب واتهام نفوذی زدن به آنها. و عملاً آنها را درتنگنای غیرقابل توصیف آسیب های روحی وروانی قرار داد.
۱۴- حنیف نژآد آموزش ومطالعه تئوریک وکادرسازی تشکیلاتی را دردستور کاراعضا قرارداده بود.
رجوی مطالعه کتاب را روشنفکری و ضد مبارزه می دانست. اساساً مطالعه درسازمان، یعنی روشنفکری(به معنی عنصر ضد تشکیلات وضد مبارزه وفردغیرمسئول) وانحراف و ولگردی سیاسی یا مسائلی مربوط به نیازمندیهای جنسی… قلمداد می شد و تهمت وافتراهای دیگر…!.
۱۵- حنیف نژاد همه را به خواندن قرآن تشویق می کرد حتی دروصیت نامه اش به خانواده اش!.
بنا به فرمان رجوی خواندن قرآن ونهج البلاغه ممنوع بود وازمظاهراپورتونیسم قلمداد می شد، ازجنس تقی شهرام …و اینکه خواندن قرآن و نهج البلاغه تنها در حیطهٔ صلاحیت رهبری است. وهرکس دیگر بخواند دچاربرداشتهای اپورتونیستی می شود؟!. حتّی درسال ۶۸بهنگام سفر به نجف وزیارت عتبات، دراتوبوس نهج البلاغه می خواندم، رضا شیر محمدی با حالت تأکید وتعجّب خطاب به من گفت: نهج البلاغه می خوانی؟!.(درواقع کارغیرمعمول من را تذکرداد) گفتم درزندان می خواندم والآن هم داریم می رویم نجف خانه «علی» مگر قراراست غیرازنهج البلاغه کتاب دیگری بخوانم؟!.
گویی امام علی خودش نمی دانست یا نمی فهمید که هرکس سخنان اورا بخواند یا بشنود دچار اپورتونیسم می شود؟! وامام علی نمی دانست که نباید چنین حرفهایی را بزند؟!. علی دربسیاری ازاین سخنان، خطاب اش به عامی ترین افراد است.
گویی خدا نمی داند ونمی فهمد که با فرستادن آیات قرآن، باعث اپورتونیست شدن توده مردم می شود، بویژه مردم عامی وبیسواد ۱۴۰۰ سال پیش!
خدا این آیات وقرآن را برای فیلسوفان ویا رهبران عقیدتی و فقاهتی نمی فرستاد!، برای عامه می فرستاد. وهنگامی هم که فرستاد، باعث اپورتونیست شدن مردم عامی نشد؟!. آقای رجوی! آیا جلوگیری شما ازخواندن قرآن ونهج البلاغه قابل فهم است؟!. حالا یک سوال: آیا خدا و امام علی اپورتونیست هستند که چنین کاری کرده اند یا شما؟!.
آیه قرآن:
« ما قرآن را برای اندرز بر فهم آسان کردیم آیا کسی هست که از آن پند گیرد؟» قرآن . سوره قمر . آیات ۱۷و ۲۲ و ۳۲ و ۴۰
۱۶- حنیف نژاد ازشیوه های بازداشت وزندان و شکنجه و کشتن زیرشکنجه و قتل وسربه نیست کردن و… پرونده سازی واعتراف گیر ازکادرها واعضا سازمان ویا حذف وسربه نیست کردن آنها بری بود. رجوی علن وآشکارچنین می گفت ومی کرد. دراین چهاردهه جابجا تاریخچه عملکرد رجوی جزاین نبود و پس ازاین نیز نخواهد بود. زیراماهیّت فساد چیزی جزاین نبوده ونیست.
۱۷ – حنیف نژاد جدا شدگان ازسازمان را به رژیم تحویل نمی داد!.
رجوی جدا شده ها را به صدام تحویل میداد وزندان ابوغریب وتبادل با اسرای ایرانی! ویا می برد لب مرز وبه سمت ایران رها می کرد وشلیک هم می کرد تا نیروهای رژیم متوجه بشوند!( بدلیل اینکه درمرز دستگیر بشوند ونروند داخل ایران و ازآنجا به خارج بروند ویا اینکه رژیم آنها را دستگیرکرده وبعنوان مجاهد استفاده تبلیغاتی کند.
۱۸- حنیف نژاد می گفت:« با شهادت ما (بنیان گذاران وکادرهای مرکزی) مردم جذب سازمان می شوند سازمان شناخته می شود.
رجوی می گفت :« من هجرت کردم برای معرفی آلترناتیو! تا کسان دیگری پس ازپیروزی میوه چینی نکنند( میوه راخودم می چینم. یعنی بحث اصلی حاکمیّت است).
درنامه ای که مهدی افتخاری دردوّمین سالگرد این عملیات خطاب به مسعود ومریم به عنوان کارتبلیغاتی می نویسد، اولین پاراگرافش این است:« اواسط تیر ماه ۶۰ بود که توسط برادرمان مسعود احضار شدم، چند روزی بود که دفتر سیاسی سازمان نشست های متوالی داشت وتصمیمات مهمی اتخاذ کرده بود. شب که من به پایگاه مسعود رفتم، برادرمان علی زرکش نیز حضور داشت ، مسعود توضیح داد که طی بحث های مفصلی که دردفتر سیاسی صورت گرفته است درجهت شکل دادن آلترناتیو سیاسی درمقابل رژیم قراراست من وآقای بنی صدر به پاریس برویم. یعنی خلاصه طرح پروازدراین جمله است که به عنوان آلترناتیو سیاسی درمقابل رژیم به پاریس می رویم ، یعنی ما مبارزه کردیم ، میوه اش را کسان دیگری چیدند، این بارمی خواهیم مبارزه کنیم و میوه سیاسی اش را خودمان بچینیم. وقراراست که من، فتح الله ، درجهت عملی کردن طرح، یعنی طرح پرواز زیر نظر مستقیم خود او، رجوی، کار کنم. من از مسعود سؤال کردم آیا درشرایط کنونی امکان عملی وپاسخ استراتژیک این طرح را مثبت می بینید. رجوی ، درپاسخ من گفت بایستی ابتدا فضا و شرایط جدید سیاسی – اجتماعی را به درستی شناخت ، تظاهرات گسترده ۳۰ خرداد نقطه عطفی درتاریخ نوین انقلاب ایران بود وحضورآقای بنی صدردرپایگاه مجاهدین یک اهمیت سیاسی دارد که یک آلترناتیو سیاسی ایجاد کرده. آلترناتیوبه معنی جانشین است و می رویم جنبشی را که قرار است به پیروزی برسد در سطح جهانی معرفی و مطرح کنیم… و به قول مهدی افتخاری آخرین دیده بوسی را او با مسعود رجوی می کند.»
۱۹ – حنیف نژاد سخت ترین کارهای تشکیلاتی را خودش بعهده می گرفت.
رجوی برای نوشتن کتاب زیارت عاشورا آنچنان که آمده است اوبدلیل سردرد های مزمن که گاهی بیهوش هم می شد؟ او تقریر می کرد وعلی زرکش برایش می نوشت!. این لوس بازیها ونمایش سردرد …بازتاب همان روح وشخصیتی است که درزندان برای خود ساخته بود ودکانی برای برجسته کردن خودش!. درحالیکه ما دراشرف می دیدیم که نشست بیست روزه می گذارد واساساً هم مشکل سردرد ندارد! سرش درد میکند برای حرف زدن. اوهمیشه متکلم وحده است اودیالوگ نمی کند منولوگ می کند. نمونه اشت نشست های شورا مقاومت است که رجوی گاه سه روزحرف میزد. رجوی یکبار هم دراشرف نه سردرد داشت ونه گفت که بیماری سردرد دارد. این دکان زندانی بودن و بویژه پس ازمرگ بنیان گذاران برجسته کردن خود بود. چنین نمایشی را حتی بعضی اززندانیان مجاهد دررژیم خمینی نیز ازرجوی به ارث برده بودند.
۲۰- حنیف برای پیشبرد امورسازمان ازبازاریان وشخصیت ها و… پول می گرفت.
رجوی برای پیشبرد امور سازمان به شخصیت ها ی خارجی وداخلی پول میداد. خودش نیز همین را می گفت:« صنفی میدهیم سیاسی می گیریم.»
درپروسه انحراف، فساد واپورتونیسم النهایه کارش به اینجا کشید که با عاشقان خودش هم چنین معامله ایی می کرد: صنفی میداد وایدئولوژیک می گرفت وتئوری «خون ونفس » مجاهدین متعلق به رهبری است ( ونه خدا ومیهن ومردم وآزادی…) را با این مکانیزم به آنها تحمیل می کرد.
۲۱ – حنیف مراسم عزاداری وسینه زنی وزنجیر زنی را مراسم ارتجاعی واسلام صفوی می دانست.
رجوی درسال ۷۰ با فریبکاری برای تقدیس جهل سازمانیافته درمقابل رهبری عقیدتی گفت:« با ید این راازدست رژیم خارج کنیم وسینه زنی وبرسر زدن را راه اندزی کرد. وهرسال برابعاد آن اضافه کرد. ودراین مسیر النهایه گفتند:« مسعود حجّت زمان است»« مسعود امام زمان است» تا جایی که خمینی با آن هم عفونت تاریخی اسلام چنین ناپرهیزی وغلطی نکرد.
– حینف هیچ کادروعضوی را بدلیل هرعملی زندانی یا تبعید نکرد. رجوی کادرها واعضا خود را زندانی وشکنجه وزیر شکنجه می کشت. حتی زندانیا سیا سی زمان شاه را سال ۷۳ درپروژه رفع ابهام زندانی ساخت. تا جاییکه من اطلاع دارم : مجید معینی، محمد شهید زاده ، حسین پارسا.
۲۲- حینف اصالت را به سازمان وروابط ومناسبات ارگانیک سازمانی می داد. رجوی اصالت را به رهبری خود ونفی اصالت سازمان والنهایه تبدیل شدن به رهبری عقیدتی.
شاید بهتر بود که رجوی را با چگورا مقایسه کنیم تا فاصله بهترمشخص شود. ولی درنهایت تنها چیز که شاهدیم یک اپورتونیست شارلاتان ونقض اصولی که درنهایت به ضد اصول، ارزشها و آرمان می انجامید می رسیم. شاید بعضی ها این را یک مقایسه برای خراب کردن رجوی بدانند. اما بحث خراب کردن نیست. بحث ارائه تصویری ازعملکرد دو فرد درسطح رهبری سازمان درآغاز وحال است. می خواهیم دریک جدول ساده عملکرد دونوع ازرهبری را بنمایش بگذاریم. چرا حنیف ماندگارشد وحتی رژیم آخوندی هم نمی تواند به حنیف برچسبی بزند!. اما اکنون عملکرد رجوی برغم اینکه هنوز نوک کوه یخی ازآن هم عیان نشده چنین بازتاب منفی نزد حتی عاشقان دیروزخودش دارد که اکنون ازسازمان جدا شده اند. وکسانی که هنوز درسازمان هستند وهمین تصویر جدا شدگان را دارند. جدا شدگان امروز، کسی نیستند جزهمان هایی که دیروز درسازمان بودند! وروند جدایی تا همین اینک وامروزادامه دارد واخبارش می رسد وهرچه زمان بگذرد شدّت آن بیشترخواهد شد. کسانی که درآینده جدا می شوند اکنون درسازمان هستند وهمین نظر را دارند. می بینید داستان چیست !. رجوی چنین خیانتی کرده است. وقتی کسی جدا می شود آنگاه می فهمد که درسازمان هزارن با ربیشتر ازآنکه خود شاهد فساد رهبری بوده را اینک می تواند درفضای نیمه بازآلبانی ازدیگران بشنود. نیمه باز بدلیل اینکه رجوی اهرم پول را دردست داردو اهرم متهم کردن به همکاری با رژیم و… واین باعث ترس وارعاب افراد میشود.
درپایان این نوشته مختصرکه مشت نمونه خروار است، ازسایت سازمان مجاهدین خلق ، اصول حنیف نژاد واز اصل انتقاد وانتقاد ازخود!بعنوان:« رمز پیروزی ما در حفظ وحدت دائمی سیاسی و تشکیلاتی گروه است» رامی آورم تا ببینم از آن وصیت حنیف اینک چه درکف مجاهدین وحق وحقوق مردم ازخیل خونی که مردم داده اند بجا مانده است حنیف نژادی که میگفت:
… رمز پیروزی ما در حفظ وحدت دائمی سیاسی و تشکیلاتی گروه است:
سالگرد
۱. وحدت تشکیلاتی
۲. وحدت استراتژیک
۳.وحدت ایدئولوژیک
به این ترتیب تنها ضامن پیروزی،حفظ دقیق اصول، راجع است به:
وحدت
که تنها و تنها از طریق اصول:
۱. انتقاد و انتقاد از خود
۲. اصل ادامه بقای پیشتاز،حفظ میشود»
م ـ ح
درسایت سازمان مجاهدین بمناسبت تاسیس سازمان مجاهدین درسال ۱۳۹۷درمقاله ای تحت عنوان:« تشکیلات مجاهدین، رمز اقتدار» چنین آمده است:
آخرین پیامهای پیش از اعدام
بخشهایی از پیام مشترک حنیفنژاد و سعید محسن
« ما در شرایطی دست به تحریر این پیام میزنیم که دشمن خونخوار جمیع امکانات را از ما گرفته و تحت شدیدترین و وحشیانهترین شکنجههای غیرانسانی و قرونوسطایی ما و رفقایمان را برای اعدام آماده میکنند.
با این همه ما هرگز از پیروزی راهمان و تحقق اهدافمان ناامید نشده به آرمانها و ارادهٔ خلق قهرمان ایران اعتقاد راسخ داریم، این است که بهرغم تمام فشارها… از آنجا که به اعدام خود یقین داشتیم پیام زیر را خطاب به برادران خود نوشتیم ….
برادران! وحدت تشکیلاتی ما هر مانعی را از برابرمان بر خواهد داشت لذا هرگز مایوس نشوید…. در همین امروز پیشبینی میکنیم که عاقبت همین سطور نیز انشاءالله پس از پیروزی در معرض تماشای عام قرار خواهد گرفت…خواستیم برادران ما بدانند که در هر وقت و هر زمانی باید و میتوان هدف را در نظر داشته و خلاصه با ارادهای رزمنده بدانند که:
در هر شرایطی باید مقاومت کرد.
باید نهراسید!
باید دشمن خونخوار را محکوم و خوار نمود!
باید پوشش تیره و تاری را که آسمان میهن ما را احاطه کرده و جو خفقان را بار آورده است، از هم درید!
برادران!
روزگاری بود که گروه شما را که ما بنیاد گذاشتیم هیچ نداشت. فیالواقع هیچ! اما بهتدریج بر امکانات و قدرت ما افزوده شد. افراد جدیدی به ما پیوستند بهحدی که در حال حاضر و امروز ما با اعضای بسیار و شنیدهایم که بهعمل پرداخته و… پس بدانید که پیروزی از آن ماست….
پس دل قوی دارید که باز هم خدا باماست. همان نیروی عظیمی که ما را باین حد رسانده، قادر است ما را حفظ کند و در کنف حمایت خود گیرد و از هیچ فیضی ما را محروم ندارد و خلاصه باذن خودش باز هم بالاتر و باز هم بالاتر از اینها برساند.
لیکن ادامه راه خدا هشیاری میخواهد، صداقت و احساس مسئولیت میخواهد، پس بر شماست که از اشتباهات درس بگیرید،
وحدت تشکیلاتی را همیشه حفظ کنید.
از دیگران عبرت بگیرید نه اینکه در چاه ویل اشتباهات سرنگون گردید
برادران مبادا تاریخ بقول حضرت علی از شما کسی بسازد که خود مایه عبرت سایرین شوید…
یک خاطره و یک پیام دیگر از محمد حنیفنژاد
روزی تیره و تار در اواخر بهار سال ۱۳۵۰ بنیانگذار مجاهدین خلق، محمد حنیفنژاد یادداشتی خطاب به اعضای سازمانش نوشت و در آن گفت:
انتظار دارم قبل از آنکه به بیان تنها عامل پیروزی خود که تنها ضامن پیروزی آرمانهای ملی است، بپردازم، از همه رفقا و برادرانی که در جنبش مسلحانهٔ ما سهیماند، تقاضاکنم که بهخاطر حفظ نوامیس و ارزش غایی کلمات و از آنجا که پیوسته در معرض تمایلات و جملات نغزی بودهاند که سطور حاضر در قیاس با آنها چیزی شمرده نمیشود، به تشریح این نکته بپردازم که سوابق درخشان انقلابی گروه مجاهدین خلق،دستاوردهای انقلابی فراوانی فراهم آورده که با برخورداری از آنها و درک روح مفاهیم در پس کلمات، میتوان به خوبی در مسیر آرمانهای انقلابی گام برداشت و آنها را با پروسه خلاق ودائمی تئوری و عمل، روزبهروز غنیتر و غنیتر ساخت.
به هرحال، رمز پیروزی ما در حفظ وحدت دائمی سیاسی و تشکیلاتی گروه است: که در مساعی زیر متجلی میگردد
۱. وحدت تشکیلاتی
۲. وحدت استراتژیک
۳.وحدت ایدئولوژیک
به این ترتیب تنها ضامن پیروزی،حفظ دقیق اصول، راجع است به:
وحدت
که تنها و تنها از طریق اصول:
۱. انتقاد و انتقاد از خود
۲. اصل ادامه بقای پیشتاز،حفظ میشود»
م ـ ح
لینک سایت سازمان مجاهدین ضمیمه است تادرصورت بهم ریختگی متن ویا استناد به آن قابل دسترسی باشد:
کدامین وجدان وشرف انسانی است که بتواند چند نمونه ازاین سخنان راکه من فرصت نوشتن بیش ازاین را نداشتیم را بخواند وبشنود و بازخودرا فریب دهد:
خون حنیف می جوشد رجوی می خروشد؟
پُرخشمم پُر خشم …
پُرخشمم پُر خشم…
بترسید از خشم واژه ها ۲۷/۲/۱۳۹۱
من وخموشی راهها
درپرسه شبانه ها
دنبال واژه های یتیم وخیس درباران
واژه ها – حرمت والای خدا را دارند !
آنگاه که واژه ها را
از هستی وجودشان – معناشان – محتواشان تهی می کردند
می گریستند – مثل باران
ومن – می ترسیدم
ازاشک ها و خشم سترگ شان
…
ومیدانم
روزی
آه واژه ها
چاک ازگریبان عفریت جاه وآز و
ربایندگان معنا و مفاهیم اثیریشان – خواهند درید .
واژه ها – خشمی دارند
پُرازطوفان الفبا
پُرازالهامِ آتش انگیز زبان و، تیغه ای بی تاب وبُرّا
پُرسیلابِ ” متن باز “
واژه – پُر بکارت خشم اند
ازربودن وزدودن وتُهی ساختن معنا ها شان
واژه ها فهم عمیقی دارند ازملوّث کردن – غارت روح
…
واژه ها خشمگین اند
پُرخشم اند پُرخشم!
ومن – می ترسم ازخشم واژه ها !
ازکتاب:«من آبی سرا و ، سراب؟!» سیامک نادری
سایت حقیقت مانا ۱۵- شهریور۹۷
دیدگاهها بسته شدهاند.