اینجانب از سال ۷۱ تا سال ۹۴ یعنی حدود ۲۳ سال در مناسبات درونی مجاهدین بوده ام و بسیاری از مسایل را از نزدیک دیده ام. در این مدت علیرغم انتقاداتی که داشتم و انحرافاتی که به چشم خود میدیدم همواره تلاش داشتم که با انتقادی ، بیان نکته ای و یا چشم پوشی بر این یا آن خطا و ناراستی، تضادهایم را زیاد برجسته نکنم و حتی علیرغم اینکه در سال ۸۸ بعد از حمله ارتش و پلیس عراق به اشرف به مسوولم به صراحت گفتم که نه ایدئولوژی شما را قبول دارم و نه استراتژی شما و نه تاکتیک شما را . باز هم وقتی در سال ۹۰ ارتش عراق با تانک و نفربر به اشرف حمله کرد، با وجود اینکه می دانستم که پافشاری بر سیاست ماندن در اشرف خطاست ولی در کنار یارانم در اشرف رودرروی سپاه افسارگسیخته ای که از هیچ اقدامی برای تصرف زمینهای شمال اشرف فروگزار نمی کرد ایستادم و توسط هاموی) نفربر ۱۰ تنی آمریکایی که توسط ارتش آمریکا به ارتش عراق فروخته شده بود( زیر گرفته شدم و تنها به واسطه بخت و اقبال زنده ماندم و در این حادثه دستم از ناحیه بازو شکست و حکایت معالجه آن در بیمارستان عراق خود داستان جداگانه ای است . آری در این مدت و در خلال بیست و چند سال حضور در اشرف و در خلال شناختی که در این پروسه و قبل تر از آن در پروسه ی هواداری از سازمان از سال ۵۷ به دست آوردم طبیعی است که امروزه هر کلمه ای و هر عبارتی از این سازمان برای من معنا و مفهوم دیگری فرای از شکل ظاهری آن دارد و مرا به گذشته می برد، به روزهایی خاکستری که همه چیز در غبار توجیه، مبهم جلوه میکرد و ما بیهوده می کوشیدیم تا با فریب ذهن، باورهای خود را از چنگال بیرحم حقیقت نجات دهیم و به خود بباورانیم که نه، این رویاهای ما و این ارزشهای ما نیست که در تندباد پراگماتیسم حاکم بر سازمان پرپر می شود بل این ما هستیم که توان فهم مسایل را نداریم.
به روزهایی خاکستری که عقربه های ساعت اسیر طلسم جادوگری بود که شیشه نازک عمرش، اعترافش به اشتباه بود و هر چرخش بیهوده ی آن به معنای از بین رفتن هزاران هزاران ساعت عمر و انرژی فداکارترین نیروهای سازمان یافته ترین تشکل اپوزیسیون بود
دریکی از آن روزهای خاکستری نشستی داشتیم با احمد واقف)مهدی برائی( که در کمال تعجب و هنوز هم نمی دانم به کدام دلیل ما را لایق این دانسته بودند که از دیدگاهها و نظرگاههای اقتصادی سازمان مطلع کنند. آنچه احمد واقف در آن نشست مطرح کرد بصورت چکیده به شرح زیر است.
نظرگاه سازمان در مورد مالکیت
برای هر انسان آن چیزی حلال است که بتواند از آن بگذرد ) این موضوعی بود که بارها شخص مسعود رجوی هم به آن اشاره کرده بود و به عنوان یک اصل از آن استفاده میشداصلی که نیاز به اثبات ندارد و به خودی خود پذیرفته شده است(. برای مثال فردی که نخواهد شهید شود و مشکل شهادت داشته باشد دم و بازدمش حرام است، چون این نفس وقتی حلال است که فرد حاضر باشد از جانش در راه آرمانش بگذرد
بر همین قیاس فردی که مالک چیزی است این مالکیت وقتی بر او حلال است که بتواند از آن بگذرد یعنی مالکیت بر این شیء برای او علی السویه باشد. و از آنجا که انسان معاصر از قید مالکیت خصوصی رها نشده و نمی تواند از مالکیت خود بر اشیاء کوتاه بیاید و از آن بگذرد مالکیت خصوصی بر تمام ابناء بشر حرام است .این وجه صلبی قضیه است
یعنی تا اینجا ما توانستیم اثبات کنیم که مالکیت خصوصی نباید باشد ولی اگر ما نتوانیم بجای این وجه صلبی یک وجه اثباتی قرار دهیم نخواهیم توانست آن را اعمال کنیم دقیقا مثل مدل مارکسیستی که اگرچه مالکیت خصوصی را نفی کردند ولی چون وجه اثباتی در مقابل آن نیاوردند شکست خوردند. و اضافه میکند از آنجا که ایدئولوژی ما چپ مارکسیسم است ما برای این وجه اثباتی جواب داریم و راه حل داریم
راه حل: وجود رهبری عقیدتی به مثابه شخصی که شاخص نفی استثمار است و مالکیت خصوصی برایش معنا ندارد راه حل این مشکل است
یعنی چه ؟
یعنی اینکه تمام اموال و مالکیت همه چیز در جهان به رهبری عقیدتی تعلق دارد و رهبر عقیدتی به صلاحدید خود این اموال را به صورت امانت در اختیار افراد قرار می دهد و افراد از خودشان هیچ ندارند. به اینصورت مشکل مالکیت در جامعه بی طبقه توحیدی حل می شود چون ما یک وجه اثباتی ارائه کرده ایم
حالا با مقایسه ی این تئوری با ماده هشتم طرح ده ماده ای خانم مریم رجوی که می فرمایند
ما مالکیت شخصی، سرمایهگذاری خصوصی و بازار آزاد را بهرسمیت میشناسیم. و این اصل را پیشاروی خود داریم که چه در اشتغال و چه در کسب و کار تمام مردم ایران باید از فرصتهای برابر برخوردار باشند.
برای این حقیر این سوال پیش می آید که من باید آنچه را در حریم بسته ی تشکیلات به عنوان نظریه ی سازمان در مورد مالکیت شنیدم باور کنم یا این طرح ده ماده ای را؟
برای حل این تناقض چه راه حلهایی متصور است؟
یک شق این است که سازمان اعلام کند که نظرگاه فوق که اینجانب در بالا اشاره کردم نظرگاه سازمان در مورد مالکیت نیست
شق دیگر این است که اعلام کند بیانیه ی ده ماده ای فقط برای مقطعی مشخص بعد از سرنگونی اعلام شده و ما هرگز اعلام نکرده ایم که این مواد ده گانه بیانگر اعتقادات ایدئولوژیکی ماست. و هرجا که جامعه کشش داشته باشد و ما بتوانیم خط خودمان را پیش ببریم طبعا نظرگاههای ایدئولوژیک خود را اعمال خواهیم کرد. این شق را تنها در صورتی می توان از سازمان پذیرفت که رسما نظرگاه ایدئولوژیک خود را اعلام کند والا تا آن زمان فریبکاری وخدعه است
شق دیگر این است که سازمان اعلام کند که این برنامه ده ماده ای صرفا یک شعار سیاسی برای جلب رضایت توده هاست ومطلقا حاوی هیچ حقیقتی نمی باشد
اینکه سازمان کدام یک را انتخاب میکند به خودش ربط دارد و اینکه من چگونه فکر میکنم، در اینجا قصد ندارم به آن بپردازم ولی این تناقض باقی است، تناقضی که میان شکل و محتوای این سازمان هست و مردم حق دارند که از آن مطلع باشند
سایت حقیقت مانا – ۲۴ تیرماه ۹۷ – سیامک نادری
دیدگاهها بسته شدهاند.