۲۹ دی ۱۳۹۷
یکسال پس از دی ۹۶
گفتوگو با وحید ولیزاده
اعتراضهای خیابانی دی ۹۶ با گذشت یکسال هنوز موضوع بحث مقامهای جمهوری اسلامی و مخالفان گوناگون این نظام است. این یکسال اما رویدادهای زیادی رخ داد: تحریمهای آمریکا علیه ایران بازگشت، بحران اقتصادی تشدید شد، و جنبش کارگران و معلمان و کامیونداران به شکل حرکتی شورایی ــ سندیکایی و اغلب با ابزار اعتصاب و تجمع قوت گرفت. اعتراضهای جنسیتی و زیستمحیطی و اقلیتی نیز ادامه یافت. وحید ولیزاده، پژوهشگر مطالعات فرهنگی ایران و فعال چپ در گفتوگو با «زمانه»، خیزش دی گذشته را «پروتوتایپ [پیشطرح] انقلاب آتی» ایران توصیف میکند و میگوید گرایش نیروهای تأثیرگذار این جنبش گشودگی به روی جهان و در مقابل بومیگرایی خواهد بود.
▪️چرا هنوز اعتراضهای دی ۱۳۹۶ موضوع بحث است؟ آیا به نظر شما پس از گذشت یک سال هنوز می توان آن اعتراضها را نقطه عطفی برای آینده سیاسی ایران دانست؟ تأثیراتش به نظرتان چه بود؟ آیا فکر میکنید اعتراضهای این یکسال پس از تظاهرات خیابانی دی ۹۶ ارتباط مستقیمی با اعتراضات دیماه دارند؟
وحید ولیزاده: رویدادهای دیماه گذشته ایران را میتوان پروتوتایپ انقلاب آتی ایران دانست. یک انقلاب کوچک مردمی، که با دیدن کاستیهای آن بتوان آن انقلاب بزرگ آتی را ساخت. طی چند روز مردم به خیابانها آمدند، آمیزهای از شعارهای سیاسی و اقتصادی را فریاد زدند، پیکان خشمشان را متوجه نظام سیاسی کردند، برای تصرف ساختمانها و مراکز قدرت خیز برداشتند، و در جاهایی که امکانش بود و لازم شد حتی برای دفاع از خود مسلح شدند.
این تصویر آشنایی از انقلاب است. در مشروطه یا ۵۷، در فرانسه یا هاییتی، از قرن هفدهم تاکنون در بسیاری از برههها و سرزمینها چنین تصویری بر پرده تاریخ جان میگیرد و نامش انقلاب است. و چنانکه دیدیم برخلاف تبلیغات مدام بلندگوهای رسانههای قدرت، عصر انقلاب سپری نشده است.
دیماه گذشته غافلگیرکننده بود دقیقاً از همین چشم چیره. یک توافق بزرگ در سطح الیت سیاسی رسانهای دهههاست که شکل گرفته است، توافقی مبنی بر پاککردن تخیل به انقلاب از ذهن جمعی مردم. هزاران مقاله و فیلم و کتاب تولید شده که بگوید انقلاب بد است و تکان شدیدی نباید به هیچ سیستمی داد. اما در دیماه ناگهان ایران تکان خورد، جمهوری اسلامی تکان خورد و برای نخستین بار حتی در ذهن خود قدرتمداران تصور رفتن نظام به بیان درآمد.
چیزی که پیدا بود، این بود که کنشگر این تکان تودهای با کنشگران پیشین تفاوت داشت. خاطرم هست کسی که جامعهشناسی در اسپانیا میخواند در مصاحبهای با بیبیسی گفت که کسی اینها را نمیشناسد. برخی گفتند اینها حکومتیها هستند و علیه روحانی بسیج شده اند. اما شعارها که رادیکال شد، این تحلیلگران خاموش شدند. چیستی و کیستی این تاریخسازِ نو به پرسشی اضطراری بدل شد. اگر بدانیم اینها کیستند شاید بفهمیم چه میخواهند.
یک بحثی مطرح شد که اینها تهیدستان اند و خواستههاشان اقتصادی است، برخلاف تاریخساز پیشین دومِ خردادی که طبقه متوسط نسبتاً مرفه بود و خواستههای سیاسی داشت. اصطلاحات دراماتیکی هم به میان آمد چون شورش گرسنگان. این بحث هم بسیار غیرجامعهشناحتی بود و هم به لحاظ سیاسی دست راستی. اگر تهیدستان عاملیت داشتند که بایستی خیزش در چند شهر بزرگ که بیشترین حاشیهنشینی کشور را در خود جای داده اند، متمرکز میبود.
راستش این است که بسیاری پویایی جامعه ایران را نمیبینند. شهرنشینی و مدرنیسم در ایران دیگر به تهران و تبریز و اصفهان و آبادان محدود نیست. در این دهههای اخیر و بهویژه در طی دهه هشتاد فرم زیستی مردمان همه جای ایران دستخوش دگرگونی شده. اگر دهه هفتاد دانشگاه آزاد پای جوانان شهرهای مختلف را به همه شهرستانهای کوچک باز کرد، دهه هشتاد به ویژه مسکن مهر از یکسو و رشد غولآسای صنایع خودرویی، مردم را در همه جای ایران شهری و مدرن کرد. زندگی آپارتمانی و قابلیت تحرک خودرویی، در همزمانی با اتصال جهانی به اینترنت و رواج گوشیهای هوشمند، نحوه زیست مردم را به کلی دگرگون کرده است.
اگر پنجاه سال پیش تنها تهران و چند شهر بزرگ دیگر میزبان محافل و شبکههایی از کنشگران اجتماعی و سیاسی با ایدههایی نو و سنتشکن بود، که در دریایی از مردم روستایی و سنتی سراسر ایران به چشم میآمد، امروزه دیگر چنین نیست. دیماه بروز انفجاری این دگرگونی سریع بود. دگرگونیای که خواب بر جمهوری اسلامی حرام کرده است چرا که جمهوری اسلامی به عنوان یک ضدانقلاب مستقرشده متکی بر احساسات و عواطف مذهبی مردم، گرچه پایتختش تهران است اما همواره با مردم شهری و مدرن ایران چون اشغالگرانی رفتار کرده که در هر بزنگاهی، قادر به بسیج ایدئولوژیک نیروهای سنتی و ارتجاعی از عقبه شهرستانی خود بود. از دیماه جمهوری اسلامی در کلیت خود ناگهان دریافت دیگر چنین عقبهای ندارد.
خیزش دیماه یک آزمون برای انقلاب بود. مردم دیدند که بیشمارند، قادر به فلج کردن سیستم هستند و نیز اینکه علم و کتل اصلاحطلبی را به زیر کشیدند. از دیماه به بعد جمهوری اسلامی با زور لخت به حاکمیت ادامه میدهد. چسب ایدئولوژیکش به کلی نچسب شده. اما گذر از یک نظام سیاسی به نظام سیاسی بعد به بافتارهای سیاسی نو نیاز دارد. این جنبشهای معلمی، کارگری، محیط زیستی، رهایی جنسیتی و … در حال ترمیم این کاستیها هستند. چهرههای سیاسی نو از دل همین پیکارها برمیآیند و مردم در فرآیند جنبشی میبینند که مثلاًدر فردای تشکیل شورای موسسان نظام سیاسی آتی آیا باید به کسی مثل احمد زیدآبادی اعتماد کنند یا به اسماعیل بخشی.
اما اینکه گفتم چنین تحلیلی عمیقاً راست است، در اینجا معنای مدافع وضع موجود بودن را به عنوان بخشی از جنگ روانی علیه انقلاب مد نظر داشتم. از قدیم معروف است صورت خود را با سیلی سرخ کردن. مردم هر چقدر هم در وضعیت بد اقتصادی باشند، نمیخواهند خود را به عنوان گرسنه و تهیدست معرفی کنند. چنین گفتمانی میخواهد مردم به یکدیگر نپیوندد و یکپارچه نشوند. این شورش گرسنگان است پس منی که دانشگاه رفتهام و دستم به دهنم میرسد حداکثر بنشینم و از تلویزیون تماشا کنم چرا که سیاست مردم عادی یعنی همین رای به روحانی یا نفر بعدی که شاید کمی بهتر باشد و سیاست گرسنگان یعنی به خیابان آمدن و بیشرف نامیدن عوامل فساد و سرکوب!
▪️آیا آنطور که برخی تحلیلگران و رسانهها میگویند، حامیان ولیعهد پیشین ایران و سلطنتطلبان اکنون قدرتمندترین گروه اپوزیسیون هستند؟ به نظر شما در ایران اقبال عمومی به این جریان همانقدر است که نمایندگان این جریان ادعا دارند؟
در مورد برآمد رضا پهلوی به عنوان یک چهره سیاسی پسادیماه دو گرایش را بایستی از یکدیگر واگشود. نخست شعارهای مردم و بویژه رضا شاه روحت شاد بود. البته بسیاری از نیروهای سیاسی که در زمان شاه و علیه آن رژیم مبارزه کرده اند از چنین شعاری بسیار خشمگینند. حتی خشمگینتر از زمانی که گروههایی از مردم به نفع خمینی یا خاتمی شعار میدادند. من اما فکر نمیکنم شعار بسیار شگفتآوری باشد.
پنجاه سال پیش شاه میگفت اگر مخالف من هستید پاسپورتتان را بگیرید و از این کشور بروید. اما فوج فوج دانشجویان ایرانی از اروپا و آمریکا به ایران بازمیگشتند تا با به خطر انداختن جانشان برای آینده کشور مبارزه کنند. اینک اما حتی فرزندان طبقه حاکم هم پاسپورتهایشان را برداشته و از کشور فرار میکنند تا زندگیشان را جایی دیگر رقم بزنند، مردمان معترض که سالها دربدری در کمپهای پناهجویی و سرگردانی در مرزهای بسته را باید به جان بخرند تا جایی برای زیستن بیابند. خرد عامه بیخود نمیگوید خدا پدر فلانی را بیامرزد. یک منطقی و یک درک اجتماعی جمعی را میتوان در پشت این شعارها دید. اما چنین شعاری به این معنی نیست که مردم به پشت سرشان خیره شده اند. خیر صدها شعار و بحث دیگر هم در جامعه وجود دارد و مردم به سوی آینده پس از جمهوری اسلامی در حرکتند و نه گذشته پیش از آن.
اما وجه دیگر برآمد رضا پهلوی، گسست نیروهای راست جامعه از اصلاحطلبان است. جریانات حامی سرمایهداری و متمایل به غرب که در این دو دهه امید به اصلاحات داشتند، اکنون مسیر خود را از این مجرا تغییر داده اند چرا که می شود بخشی از عمر را غافل بود ولی نه همه عمر را. آنها هم متوجه شده اند که این نظام تغییری از درون نخواهد کرد و با جهان سر سازگاری نخواهد داشت. تنها راه تغییر آن است.
جریانات راست عموماً در جهان چندان علاقهای به ایجاد حزب یا برنامه سیاسی یا موارد مشابه ندارند و از طریق چهرهها بروز اجتماعی می یابند. توافق بر روی هر چهره دیگری برای این جریان به جز رضا پهلوی دشوار و ناممکن است اما رضا پهلوی به خوبی میتواند این نقش نمادین و وحدت بخش را برای این جریانات پر کند. در این معنی بله به نظر من رضا پهلوی یکی از قطبهای اصلی صحنه سیاست ایران خواهد بود چرا که درواقع چهره ی آن بخشی از راست است که به فراروی از جمهوری اسلامی میاندیشد.
▪️گروههای مختلف چپ ایران و گفتارهایشان در این اعتراضها چه جایگاهی داشتند؟ آیا جنبش دانشجویی و جنبش های سندیکالیستی و کارگری را نشانه ای از اقبال به گفتار چپ می توان تلقی کرد؟
ما اگر گرافی از سیاست ایران ترسیم کنیم که یک محور آن چپ و راست، و محور دیگر کازماپولیتن (cosmopolitan)، جهانگرا، و بومی گرا،ملی مذهبی باشد، میتوانیم بگوییم که چون رژیم حاکم بومیگرا است، انقلاب آتی مومنتومی به سوی نیروهای جهانوطنگرا خواهد داشت. چون انقلاب مفهومی از کنده شدن را با خود دارد. بار پیشین در دوران مشروطه چنین شد. کنده شدن از آنچه ملی و مذهبی بود، و در دستگاه قاجاری مادیت یافته بود، و رفتن به سوی ایدههایی که از جهان جوانه زده بود.
در دوران مشروطه اما جامعه ایران هنوز در مناسبات اجتماعی روستایی عشایری قرار داشت و آن ایده های نو را الیتی حمل می کرد که در نهایت به رضاشاه و پشتیبانی دولتهای خارجی بسنده کرد. اینبار اگر چه به تصادفی تاریخ بار دیگر الیت ثروت و قدرت دوباره به رهبری رضاپهلوی و پشتیبانی خارجی امید دارد، اما جامعه ایران دیگر جامعه ای روستایی و فاقد زبان و رسانه و قدرت نیست. میلیونها مردم که درگیر کار و تلاشاند و در کارخانه ها، بیمارستانها، مدرسهها و دانشگاه ها و سایت های تولید و خلاقیت مشغول به کارند پایه قدرتمندی هستند برای اینکه شکل دیگری از آینده رقم بخورد، آینده ای که نیروهای سیاسی چپ و جهانگرا در آن نقش تعیین کننده ای خواهند داشت.
سایت حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.