چه زشت کرداری است این زوج نامیمون
سیامک نادری
دریک اقدام نفرت پراکنی و فرار به جلو وگریز از پاسخگویی و شفافیت، رجوی با «کمیسیون بی صاحب مانده امنیت و ضد تروریسم شورا» به منتقدین خود در باره ادامه لیست جاسوسان… دادگاه آنتورپ در بلژیک و محاکمه اسدالله اسدی و جاسوسان هوادار مجاهدین به منتقدان و جداشدگان از مجاهدین و شورا هشدار داد:
« پس از محکومیت دیپلمات تروریست رژیم و سه مزدور اطلاعات در دادگاه آنتورپ
و خطر به دام افتادن سایر مزدوران «محسوس و نامحسوس»
در بخشی از این نوشته در سایت مجاهدین خلق آمده است:
« کمیسیون امنیت شورای ملی مقاومت
در پی اعتراف صریح آخوند علوی وزیر اطلاعات رژیم مبنی بر اینکه وزارت بدنام سرنخ شیطانسازی و تروریسم و همهٔ لجنپراکنیها و فیلمسازی علیه مجاهدین را در دست دارد، کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت به، محمدرضا روحانی، ایرج مصداقی، اسماعیل یغمایی، عفت و عاطفه اقبال و یک دوجین مزدور که از سرنوشت مهرداد عارفانی و نسیمه نعامی و امیر سعدونی و باطل شدن تابعیت و پاسپورتهای آنها وحشت کردهاند هشدار داد که از آخر و عاقبت آنها عبرت بگیرند
l فرافکنی و شعربافی و نویسندگی و یقهدرانی علیه اسلام دیگر اثر ندارد و باید بگویند چی و چند و چگونه گرفتند. بازخواست از مجاهدین بهخاطر نفوذیهای وزارت اطلاعات، نعل وارونه و دیدن خود در آئینه دادگاه و ترفند لو رفته وزارت بدنام برای سفیدسازی مأموران پیشانی سیاه است
lدادگاه بیش از ۴۵۰ هزار یورو از پولهایی را که وزارت اطلاعات به آن ۳ مزدور پرداخته بود ضبط کرد و اسامی بسیاری مزدوران دیگر در دفترچه سبز دیپلمات بمبگذار آمده است
lمجاهدان خلق احسان و طاهر اقبال در خرداد گذشته مراودات عفت و عاطفه اقبال با حمید مقصودی مقاطعهکار سپاه پاسداران و اطلاعات رژیم ولایت فقیه را افشا و برای شهادت دادن در برابر هر دادگاهی اعلام آمادگی کردند. (نه میبخشیم، نه فراموش میکنیم. زمان برای عدالت فرا میرسد. طاهر و احسان اقبال)
سایت حوزوی مؤسسه رهیافتگان اسلام نبوی در ۹ خرداد ۹۹ نوشت: اینکه وزیر محترم اطلاعات با کارهای شبانهروزی خود برخی توابین منافقین مانند سلطانی، خدابنده، عزتی، حسینی، یغمایی، کریمدادی، مصداقی، پورحسین را استخدام کرده با انرژیگذاری کلان و البته تأمین مالی توابین را به رویارویی روانی با خود مجاهدین میکشاند بسیار عالیست اما آیا کافیست؟کافی نیست به همان علت که در نهایت خود مقام معظم رهبری زنگهای خطر اندیشه التقاطی را به صدا درآوردند
»( دین مبین اسلام و کاریزمای شوم التقاط – رهیافته انجمن شهید ادواردو آنیلی (rahyafteha. ir) )
لینک :
اعترافهای وزیر بدنام اطلاعات آخوندی و هشدارهای کمیسیون امنیت شورای ملی مقاومت
مسعود رجوی تحت نام« کمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورا»؟ ضمن سواستفاده از دادگاه آنتورپ و محاکمه اسدالله اسدی، بجای توضیح و پاسخگویی و شفافیت در باره وجود این همه جاسوس و نفوذی در تشکیلات و روابط مجاهدین خلق، فرار به جلو کرده و منتقدین و جدا شدگان از مجاهدین و شورا را، سایر مزدوران محسوس و نامحسوس خواند. و به ارعاب و ترور شخصیت پرداخت و گفت:«… محمدرضا روحانی، ایرج مصداقی، اسماعیل یغمایی، عفت و عاطفه اقبال و یک دوجین مزدور که از سرنوشت مهرداد عارفانی و نسیمه نعامی و امیر سعدونی و باطل شدن تابعیت و پاسپورتهای آنها وحشت کردهاند هشدار داد که از آخر و عاقبت آنها عبرت بگیرند…»
این مرسوم ترین و کثیف ترین و شنیع ترین شیوه شناخته شده جنگ روانی «ستاد جنگ سیاسی» تربیت یافته در «مکتب فدا و صداقت» نوع رهبری عقیدتی مبتنی با شارلاتانیسم و هوچیگری سیاسی و نشان از «فساد روحی» و « ازهم گسیختگی ذهنی»است، تا بتوانند به اعضا و هواداران گیج و گنگ و مات شده روحیه داده و وضعیت قرمز اعتماد و امنیّت درون و بیرون تشکیلات را « زرد » و یا حتی« سفید » نشان دهند. غافل از اینکه سیستم امنیّت و پلیس سوئد، فرانسه، بلژیک و آلمان و…مشابه « کمیسیون بی صاحب مانده امنیت و ضد تروریسم شورا، و همچنین شورای ملی مقاومت بدون صاحب مانده روی دست مریم رجوی » بی صاحب نیست و سیستم امنیتی این کشورها اگر نسبت به اسامی این افراد نامبرده شده توسط رجوی کوچکترین شائبه ای و شک و ابهام به اندازه سر سوزنی وجود داشت اکنون سالیان بود که از کشورهای متبوع اخراج شده بودند و حتی مثل گذشته در تشکیلات شما نیز حضور نداشتند. به طبع اینگونه « تنها به قاضی رفتن» نه تنها چیزی جز دن کیشوت وار بودن و «خود گویی و خود خندی» نیست، بلکه افکار عمومی را جریحه دار کردن و خود با مضحکه عام وخاص کردن است.
رهبری عقیدتی نفی حقوق و حق حیات انسانی
درس حقوقی به رهبر خاص الخاص:
« به استناد قوانین حقوقی و جزایی در هر کشور و قوانین حقوقی و کیفری بین المللی: ۱/ بنابر یک اصلِ حقوقی، اصل بر برائت است مگر اینکه بر اساس مدارک و مستندات قویِ حقوقی خلاف آن در دادگاه ثابت گردد؛ ۲/ مدعی کسی است که ادعا می کند، بنابراین بار اثبات دلیل برعهده مدعی است؛ ۳/ ورود افتراء، تهمت و… … بدون اسناد و مدارکِ محکمه پسند، به فردی، غیرقانونی و به ویژه قابل تعقیب قضایی است.»
متن برگرفته از فیسبوک: خانم نیره انصاری، حقوق دان، متخصص حقوق بین الملل، نویسنده، پژوهشگر و کوشنده حقوق بشر
پیش از این رجوی در یک ادعای سخیف و بلاهت بار حقوقی در پاسخ به نوشته فیسبوکی تحت نام « ابهام» توسط محمد رجوی فرزند اشرف ربیعی، مدعی شد:
فراخوان به شکایت در صورت اعتراض به مزدوری و ادعای راستگویی
- جنگ سیاسی با مزدوران رژیم
- 1399/03/28
- اطلاعیه سازمان مجاهدین خلق ایران ا
- فراخوان به شکایت در صورت اعتراض به مزدوری و ادعای راستگویی
- سازمان مجاهدین خلق ایران در سالگرد ۱۷ژوئن، همچنانکه از سال ۱۳۹۲ پیوسته در قبال کلیه اتهامات وزارت اطلاعات از جمله قتلهای مشکوک در درون مجاهدین و طلاقهای اجباری و نگهداری اجباری افراد در اشرف و لیبرتی و عقیم کردن زنان به مزدورانی از قبیل مسعود خدابنده، ایرج مصداقی، اسماعیل یغمایی، عاطفه اقبال، فرشته خلج هدایتی و سایر مزدوران گفته است، بار دیگر کسانی را که منکر مزدوری و پیش بردن خطوط اطلاعات آخوندها علیه مجاهدین و مقاومت ایران هستند فرامیخواند بیدرنگ شکایت کنند و در دادگاه حضور بههم رسانند. از این پیشتر کمیسیون قضایی شورای ملی مقاومت نیز رله کنندگان افترائات و لجنپراکنیهای اطلاعات آخوندی را به شکایت و حضور در دادگاه فراخوانده است….»
- لینک اطلاعیه:
اینگونه نشسته پارس کردن تنها در شأن رجوی و رهبرعقیدتی خود شیفته است که عاشق شعار خود ساخته و پرداخته « شیر همیشه بیدار…خدا تو را نگهدار» است. آنچه به مسئولیت من برمی گردد بعنوان کسی که ۳۶ سال در تشکیلات مجاهدین بود و ۱۷ سال در تشکیلات مورد کین و آزار و اذیت های شبانه روزی و شکنجه های جسمی و بویژه روانی و با هدف« پروژه منهدم سازی» انسان قرار داشتم. ایستادن و روشنگری در برابر مهیب ترین توتالیتاریسم ایدئولوژیک تاریخ معاصر است.
به طبع این نوع تهمت پراکنی و تهدید و ارعاب و ترور شخصیت، چیزی جز همان خط مشی رژیم جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات بدنام آن نبوده و نیست و نمایانگر ماهیّت« اسلام دمکراتیک و برد بار» مریم جوی رئیس جمهور منتخب رجوی و رهبری عقیدتی است، و مریم رجوی نیز تأکید کرده است که از خودش «چیزی» ندارد و تنها با اتکا به مسعود رجوی که بالای سرش باشد این مسئولت را پذیرفته است.
فارغ از هر بحث و نظر « مفاهیم» را من تعریف نمی کنم. بلکه کار من در این سه سال در عرصه روشنگری پرداختن به «مصادیق» است. همین امروز آقای ناصر کاخساز در پست فیسبوکی خود اینچنین نوشت:
جهت درک بهتر سخنان آقای کاخساز گرامی، من آخرین مصادیق ارائه شده را ذیلا می آورم و همچنانکه بارها در گذشته گفته و تأکید کرده ام، به رجوی می گویم:« آقای رجوی! اینجا اروپا است، بفرمایید دادگاه !» تا سیلی از اسناد و مدارک و شاهدین را به دادگاه بیاوریم. شما که از اشپیگل و فرانکفورتر آلگماینه به دادگاه شکایت کردید و تنها توانستید دو جمله از تمام متن مقاله های انتشار یافته را حذف کنید و مابقی مقاله دست نخورده باقی ماند. پیشنهاد می کنم من که هزاران بار بیشتر و همه جانبه تر روشنگری کرده و حقایق را بیان کرده ام، شکایت کرده و من را به دادگاه بکشانید. هراس و وحشت شمایان از چیست؟.
تجربه دادگاه یا مصاحبه برای پناهندگی
پس از ده روز از ورودم به کشور آلمان و برغم جابجایی ازیک شهر (کمپ) به شهری( کمپ)دیگر، جهت پذیرش پناهندگی که در میان افراد کمپ به « دادگاه » موسوم بود، رفتم. خانم مصاحبه کننده با توجه به وضعیت جسمی و بویژه شکستگی مهره های کمر و… ابتدا گفت:« این مصاحبه بمدت ۵ الی۶ساعت طول خواهد کشید، اگر شما نمی توانید می توانیم انتراکت بدهیم و استراحت کنید. من گفتم هر طوری باشد ادامه میدهم.
مصاحبه بر سر پروسه زندگی من در ایران و بعد زندان و تشکیلات مجاهدین ۴۵ دقیقه طول کشید، من تمامی حقایقی که در زندان های رژیم جمهوری اسلامی، سلول های انفرادی و قتل عام ۶۷ و همچنین ۲۶ سال حضور در تشکیلات مجاهدین خلق که ۱۷ سال آن با کین رهبری مورد شکنجه های روحی و جسمی قرار داشتم، همچنین با تمام اطلاعاتی که از زندان ها و قتل و خودکشی اعضا مجاهدین خلق در تشکیلات مجاهدین خلق و فریب دادن افراد جوان در کشوری های همسایه ایران با ترفند کار یابی، حل کیس پناهندگی،خوشگذارانی وآموزش زبان و خلبانی و… کشاندن آنها به عراق و قرار گاه اشرف و ایجاد ارعاب و زندانی و شکنجه آنان و…را بیان کردم. خانم مصاحبه شونده برخلاف اینکه می گفت ۶- ۵ ساعت طول می کشد، بعد از ۴۵ دقیقه حرف من را قطع کرد و گفت:« ازنظر من تا همینجا کافی است من پناهندگی شما را تأیید می کنم.» اما من راضی نبودم و باز خواهش کردم تا صحبت کنم، و ایشان پذیرفت و پس از ۴۵ دقیقه دیگر باز صحبت من را قطع کرد و گفت:« همه چیز در باره شما روشن است من پناهندگی شما را تأیید می کنم» خانم مصاحبه کننده هم به سخنان من گوش می کرد و هم به حرکات و لحظاتی که ناگزیر از شکنجه های زنان در اوین وگوهردشت و قتل عام۶۷ سخن می گفتم و التهاب و اشکهای روی صورتم و حرکات لرزان دستم می نگریست. بیش و پیش از اینکه سخنانم او را به ایقان برساند با چشمانش و نگاهش که به من دوخته شده و چشمانمان عجین هم شده بود می شد فهمید و احساس کرد یک حسّ انسانی و بشردوستانه را که همه چیزی را که بر زبان می آورم روی پرونده ام مُهر می زند. دست آخر رو کرد و به من گفت:« تو که در این مدت کوتاه اینهمه اسناد و مدارک مکتوب به ما ارائه داده ای و برای هر حرف و موضوعی که از تو سوال کردیم و پاسخ دقیق می دادی و بعد سند و مدرک گفته هایت را داشتی و ارائه کردی، اگر ( با تأکید) « کامپیوتر» همراه داشتی معلوم بود که هزاران بار بیشتر از اینها مدرک دارید.» گفتم بله من « ویکی لیکس» مجاهدین خلق هستم. حتی سندی که خودم نیز نتوانستم هنگام صحبت کردن پیدا کرده و نشان دهم و خانم مصاحبه شونده پذیرفته بود که سندش را دارم باید نامم را در این سند پیدا کنم، مترجم فارسی زبان که اهل شیراز بود، ۵ دقیقه خودش گشت و همان سند را پیداکرد و یکباره گفت:« اینهاش!، اینجاست!» آن مترجم یقین داشت که من حقیقت را می گویم و خودش وقت گذاشت و سند را پیدا کرد، برغم اینکه نه من نیاز داشتم و نه خانم مصاحبه کننده، و همین مهر۱۰۰ ٪ بر گفته های متکی بر اسناد را زد و حسن ختام دادگاه شد. به خانم مصاحبه کننده گفتم دادگاه گفتم:« فردا بسته پستی جدیدی از مدارک برای من میرسد آیا می خواهید برای شما بیاورم؟. پاسخ منفی بود. نیازی نیست. و من مثل آدمهایی که نتوانسته اند به اهدافشان برسند درحسرت دست یافتن و ارائه همه مدارک جنایت و فساد و تبهکاری موجود در کامپیوتر بودم. اگر چه این دادگاه و مصاحبه پناهندگی اساساً مکانی برای ارائه یک کیس سیاسی و جنایی و حقوق بشری نبود، اما من همیشه منتظر تشکیل یک دادگاه هستم.
هنگامی که پروسه دادگاه را به دوستانی که دست اندر کار کیس های پناهندگی و وکالت و کار تخصصی چندین ساله در این امر هستند را بازگو کردم، آنها گفتند ما در این ۲۵ سال کار پناهندگی و یا ۱۸ سال کار در امور پناهندگی و… تاکنون موردی را ندیده و نشنیده ایم که در همان لحظه و توسط مصاحبه کننده درجا اعلام کنند که «از نظر من تا همینجا کافی است من پناهندگی شما را تأیید می کنم.» این بی سابقه است. و همین مسئله نیز بنوعی در پرونده داده شده بدست من مکتوب شده بود. و دوست عزیزی که در این امور فعالیت می کرد گفت:« این خیلی عجیب است که حتی در پرونده هم ثبت شده است. این درحالی بود که من هیچ اطلاعی از متن پرونده و ارزش و اهمیّت سخنان مصاحبه کننده را نمی دانستم.
تجربه فوق نشان میدهد که در هر محکمه و دادگاهی در اروپا و امریکا پیروز میدان اسناد و مدارک و ویدئو و… شاهدین هستند ( نه دادگاه های تفتیش عقاید قرون وسطایی درون تشکیلات مجاهدین و حاکم دادگاهی چون شخص رجوی و رهبری عقیدتی، که با فشار و تهمت و توهین و تُف و تحقیر جمع حاضر به یراق مجاهدین و مسئولین سازمان، تو را وادار به اعتراف به خیانت و مسائل اخلاقی و…کنند. و یا خود رجوی در دادگاه ما در زندانسازی های سال ۱۳۷۴ که ۷۰۰ تن دستگیر و بیشتر افراد شکنجه و یا به شدید ترین و و حشیانه ترین شکل ممکن شکنجه شده و ۷ تن نیز زیر شکنجه کشته شده و یا به قتل رسیدند… به زبان خودش بگوید:« من حکم دادم به فلانی( یک عضو دستگیر شده) ۱۰ضربه شلاق بزنند و بعد اعتراف کرد که نفوذی است!.»( شاهدین این دادگاه و سخنان رجوی، و همچنین دادگاه های دیگر اینک در خارج از تشکیلات و در اروپا حضور دارند و می توانند در دادگاه شرکت کنند!). رجوی از ما طلبکار بود که شما به چند تا مشت و لگد و با دمپایی زدن اسمش را می گویید:شکنجه؟!( این شکنجه اختراعی رجوی بود که با دمپایی لاستیکی سفت نوع عراقی که خیلی خشک است به صورت می زنند و جدای از شکنجه و باد کردن صورت وچشمها و لب ها که به اندازه سوسیس می شود، حالت تشنج روحی بدلیل ضربات وارد می شود).
ایرج مصداقی: رجوی نمی تواند با سیامک نادری هیچ کاری بکند…
سه سال پیش آقای ایرج مصداقی در تلویزیون میهن تی وی گفت:« مسعود رجوی نمی تواند با سیامک نادری هیچ کاری بکند، زورش به او نمی رسد چون دست سیامک نادری خیلی پُر است!» ناگزیرم بگویم که آقای ایرج مصداقی تمام آنچه در دستان من است را بخوبی اشراف ندارد. من هر روز در یک فعالیت شبانه روزی دستم پر تر و غنی تر می شود، و در این ۶ سال بصورت مستمر و حرفه ای کار من تحقیق و گفتگوی حضوری و تلفنی و مجازی و… با بیش از ۵۰۰ تن از جداشدگان از تشکیلات مجاهدین خلق است. این لازمه مبارزه برای آزادی و هیولای ناشناخته توتالیتاریسم مخوف ایدئولوژیک است که پنج دهه تکمیل کننده نکبت ۵۷ تا کنون بوده است، هدف من نه رجوی و مجاهدین خلق، بلکه فراتر از آن، روشنگری و ایجاد پادزهری برای جلوگیری از این فاجعه ای است که مبارزه مردم بدست رهبران خائن و دگردیس گشته دو سه دهه به فنا و نابودی رفته است، و اینک نیز استخوان لای زخم مبارزه و تفرقه و بی اعتمادی و سمّ پاشی میان اپوزیسیون هستند.
جاسازی و انتقال سند از لیبرتی به خارج از تشکیلات
کسانی که در شرایط سخت و بحرانی دهشتناک و طاقت فرسایی بسر برده اند بخوبی می دانند که با چه دشمن هیولا و کینه توزی بسان گرگ های ایدئولوژیک ( شکنجه گران ایدئولوژیک) مواجه هستند، و بویژه آنکه این دشمن، از قضا نه تنها دوستان پیشین و حتی فراتر از آن رهبری باشد که روزی عاشق اهداف و آرمان او و آزادی و عده داده شده بودی، باید بسا تیزهوشی و جسور و اعتقاد سربی و بنیادی به اصول و ارزشهای انسانی و مبارزاتی داشته باشی تا بتوانی از دل توتالیتاریسم و این دشمن ترین هم پا و هم ریشه گشته با خمینی و شکنجه گرانش، بتوانی اسنادی را با خود به خارج از تشکیلات انتقال دهی که اگر لو برود تمام هستی ات را نابود میکنند. در اینجا برای اولین بار است که این حقیقت را می گویم :« بله من از درون سازمان و بهنگام خروج از لیبرتی توانستم سند جاسازی کرده و بیرون بیاورم»، درشرایطی که هر ۳۶ ساعت تا ۵۴ ساعت نمی توانستم بدلیل سکته مغزی بیش از یک ساعت بخوابم…حتی این مسئله بی خوابی پس از جدا شدن من از تشکیلات نیز تا مرداد ماه سال ۱۳۹۴ طول کشید و برای اولین بار توانستیم بمدت ۴ ساعت بخوابم و باورم نمی شد و این ادامه یافت…، درحالیکه بدلیل از دست دادن عضلات پا و عدم رسیدگی پزشکی و بدا بدتر از آن دروغگویی در امر پزشکی توسط پزشکان سازمان مجاهدین خلق که امری طبیعی در تشکیلات است ….و وضعیت پارگی های زانوهایم و… با دو عصا به سختی راه می رفتم. باید بگویم این هنر یک زندانی سیاسی است که زندانهای اوین وقزلحصار و گوهردشت و قتل عام ۶۷ را طی کرده و سپس بلافاصله با همین انگیزه از زندان آزاد شده و در مهمانی ها و حضور خانواده ها هم گفته بود که به عراق و نزد مجاهدین خواهد رفت و بلافاصله عاشقانه به مجاهدین پیوسته… اما در یک تشکیلات توتالیتاریسم که هدفش انهدام روانی من بود به دلیل تن ندادن به نقض اصول و توتالیتاریسم( تاکنون سر این موضوع انهدام رواین و شیوه پلید را باز نکرده ام…. حتی پیش نزدیک ترین دوستانم…زیرا بیانش برای من سخت بود…نیاز به زمان داشت تا برای افکار عمومی باز کرد….). بله خارج ساختن سند نشان از عمق شناخت و آگاهی و اعتقاد من به مبارزه و اصول و ارزشهای انسانی بود که در مجاهدین توسط رجوی و با کمک بلاجایگزین مریم رجوی در این امر نابود گشت…، اما بدلیل امنیی فقط دو تن از دوستان نزدیک من از این موضوع خبر دارند و تاکنون جایی بازگو نکرده ام. شیوه جاسازی را بدلیل امنیتی نمی توانم بیان کنم شاید که فرد دیگر نیز بدون اطلاع سازمان از این شیوه بتواند اسنادی را خارج سازد.
شکنجه های نوع مسعود رجوی
ما در حال یک مبارزه و جنگ هولناک با رژیم جمهوری اسلامی و ادامه همان اسلام در تمامیّت اش درکسوت مجاهدین خلق هستیم، این دشمن بغایت بی رحم و شقی است. من معنای حرفهایم را می فهمم و به همین دلیل ناگزیر از بیان حقایق هستم. رجوی بالاترین انرژی و هزینه ممکن را برای به سکوت کشاندن اعضای جداشده از تشکیلات را بکار گرفته است و در پشت صحنه این اقدامات رجوی شاهد هستم که رجوی برای جلوگیری از درز حقایق به هر شیوه ای متوسل میشود از تطمیع و تهدید تا تخریب. درست به همان شیوه وزارت اطلاعات و با آموزش شیوه های اطلاعاتی که از استخبارات عراق ( وزارت اطلاعات دوران صدام) بصورت کلاسیک آموزش گرفته شد. و رجوی و همین کمیسیون امنیت و ضد تروریسم تجربه زندان شاه و زندانهای خمینی را بهم آمیخت و شیوه ای پدیدار شده که خاص دستگاه امنیتی و زندانها و بازجویی های اطلاعاتی و « روانی» رجوی است.
دوستان عزیز، ساعت ۵۳: ۵ صبح است و من در این وقت شب و یا صبح، در حال اتومات نگاری هستم همچنانکه رجوی بیدار خوابی دارد من نیز همچنین. تفاوت این است که من برای حرمت انسانی خود ( که درسازمان مجاهدین دریده شده …) و همچنین مهمتر از شخص خودم، حرمت خونهایی که در این پنج دهه ریخته شده و حرمت انسانها و جامعه و مردم و عشق به رؤیای انسانیّت و مبارزه برای « آزادی و دمکراسی و لائیتسته» تلاش می کنم و رجوی برای جلوگیری از انتشار فساد و خیانت و جنایت اش در اشرف و لیبرتی و آلبانی. اگر اشخاص نامبرده در اطلاعیه «کمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورا» که عنوان شورای آن اساساً کذب محض است و این کمیسیون تماما در اختیار بازجویان و شکنجه گران و زندانبانان مجاهدین خلق است بدست مجاهدین خلق می افتادند همان سرنوشتی را داشتند که مثل اعضای داخل تشکیلات اشرف و…یا می بایست اعتراف می کردند خائن و مسائل اخلاقی و جنسی و … داشتند، یا باید زیر شکنجه به قتل می رسیدند و یا سربه نیست می شدند…مثل همه اعضای که کشته شدند و من نام ۱۰۶ تن از آنها را معرفی کردم و بعد این اسامی بیشتر شد…، و البته سزای این افراد که در خارج از کشور بسرمی برند و هزاران هزار بار بیشتر از افراد درون تشکیلات انتقاد کرده و می کنند، تکلیف شان تنها شکنجه گاه های مجاهدین خلق است.
رجوی را متهم به قتل و جنایت و شکنجه کرده ام
من رجوی را متهم به قتل و جنایت و شکنجه کرده ام؟ و مواردی از این دست اعمال تبهکارانه و خیانت و فساد همه جانبه…؟ ، آیا بنظر شما عجیب نیست که رجوی من را به دادگاه نمی کشد؟ عجیب نیست که سکوت کرده است؟ عجیب نیست که به هرخفتی از جمله سر در لاک خود فرو می برد؟ مشکل رجوی در سکوت در برابر اسناد و مدارک ارائه شده توسط من چیست؟
مشکل رجوی هراس از روبرو شدن در دادگاه و بویژه انتشار در رسانه ای فارسی زبان و خارجی است، و این به معنی شکستن شیشه عمر پلید رجوی است. و دقیقاً به همین دلیل با اتخاذ شیوه فرار به جلو تهمت میزند، مخدوش می کند، جارو جنجال راه می اندازد به قو ل خودش « با این دود و دم ها» همه چیز را پنهان و استتار می کند. دوستان گرامی تانکها و زرهی ها سلاحی دارند بنام « سلاح و سیستم دود زا» تانک توپ دارد بمثابه سلاح اصلی، تانک تیربار دارد و تانک و زرهی ها تیربار ضد هوایی دارند…اما گاه برای استتار خود از دیده شدن و هدف قرار گرفتن، نیازمند دود استتار است( برغم اینکه این سیستم سوخت زیادی استفاده می کند و این نقاط ضعف این سیستم برای تانک در میدان جنگ محسوب می شود، که نیازمند باک های پر از گازوئیل در میدان جنگ وجابجایی است، اما گاه همین تانک برای حفاظت ازخود و خدمه اش نیازمند دود استتار میشود. دود استتار رجوی همین دود و دم های کمیسیون امنیت و ضد تروریسم ؟ است. خاک بر سر کمیسیون امنیت وضد تروریسم مضحک رجوی که حتی در خانه خودش نمی تواند سه جاسوس را بیش از ده سال حضورشان در سازمان و کنار مسئولین انقلاب کرده مجاهدین شناسایی کرده ، حیف از خاک آلبانی که بر سر مسعود ومریم رجوی بریزند اینکه پس از لو رفتن این جاسوسان توسط یک کشور دیگر و احتمالاً اسرائیل ، اینک آچمز شدن اطلاعاتی و امنیتی که سالیان بیخ گوش خودشان بودند، افراد شناخته شده فوق را بعنوان جاسوسان محسوس و نامحسوس معرفی می کند، اما تهدید می کند دست بردارید و هشدار میدهد که« از آخر و عاقبت آنها عبرت بگیرند»؟
تهاجم سازمانیافته به منتقدین، گریز از ننگ رسوایی در دو دادگاه
داستان سوگلی ها
همچنانکه قبلا گفته بودم باید به این ستاد ابله جنگ سیاسی غرق در مسائل جنسی و فردیّتی که ازقضا ناشی از سه دهه بدور بودن از مسائل انسانی و عاطفی و جنسی و قطع ارتباط با جهان و غار نشینی مدید مشاعر خود را از دست داد اند و هنوز نمی فهمند که یک کمیسیون « امنیّت » و « ضد تروریسم» به جای جمع آوری و ارائه اسناد و مدارک و شاهدین و از این جاسوسان «محسوس» و«نامحسوس نیاز به تهدید و نصحیحت و هشدار ندارد و بلکه بعکس نباید به آنها هشدار داد و آگاهشان کرد و تا فرصت پاکسازی داشته ویا فرار کنند… این گروهبان گارسیا کمیسیون امنیت برباد ده و تروریسم پرور باید آنها را به دام اندازد! و آن ابله اعظم اصلی و زعیم جهل و حماقت و فهم دُن کیشوتی، هنوز نمی فهمد که در همین اطلاعیه کمیسیون سخن از دفتر چه سبز اسدالله اسدی که نزد پلیس، سیستم امنیتی و دادگاه بمیان آورده است و این دفترچه دو سال است که نزد آنهاست و مقامات امنیتی بلژیک خیلی زود تر می توانستند حداقل آقای محمد رضا روحانی را دربلژیک دستگیر و محاکمه کنند… و رجوی هنوز در گیجی ضربات پی در پی خورده شده نمی تواند بفهمد که اینجا سیستم و امنیت و دادگاه اروپایی است و « آسیاب به نوبت». به اندازه کافی اروپا و بلژیک را بخاطر جاسوس پروری تان بخطر انداخته اید، دود دم و هارت و پورت هایتان برای اشرف ۳ و اشرف نشانانی چون مینا انتظاری است در نقش اپراتور، پیامها را جهت دود و دم و دود استتار رجوی تکرار می کنند. مینا انتظاری یک روز پیشتر در سایت مجاهدین خلق درمقاله « شریک دزد و رفیق قافله!» ایرج مصداقی را همکار اسدالله اسدی نامیده است این اقدام نه از بابت درجه بندی هالویی ، بلکه از بابت عامداً خود را به هالویی زدن، اتهام زنی و نفرت پراکنی… نه تنها مضحک، بلکه بسیار کثیف، پلید و البته مجرمانه است و می توان وی را که «تردیدی در این باره(همکاری ) ندارد» به دادگاه کشید. او می نویسد:
در جریان محاکمه و دادگاه تاریخی دیپلمات تروریست رژیم، یعنی اسدالله اسدی و شرکا! « خیلی چیزها روشن شد و خیلی دستها بیشتر رو شد…. این سوگلی وزارت اطلاعات و مشتری «چند وجهی» بعضی رسانههای استعماری خیال میکند که ما فراموش میکنیم در همان روز عملیات انفجار درست در همان ساعتی که قرار بود آن بمب در کنار من و مایی که در آن سالن و نزدیک جایگاه سخنرانی بودیم منفجر شود، این فرد خودفروخته در لندن کنار یک مأمور بدنام وزارتی بهنام مسعود خدابنده در استودیو تلویزیونی ایران اینترنشنال نشسته بود و ضمن «رصد» کردن زنده سخنرانی خانم رجوی، مشغول نفرت پراکنی علیه آن همایش عظیم بود.
تردید ندارم که حضور مسعود خدابنده در آن زمان و مکان مشخص، با هدایت مستقیم وزارت جهنمی اطلاعات آخوندی بوده و قطعاً تعیین مصداقی بهعنوان مکمل او در آن برنامه زنده تلویزیونی همزمان با پخش گزارش همایش ویلپنت، با صلاحدید همان سرداران امنیتی و آدمکشان اسلامی بوده که آن عملیات بزرگ تروریستی را طراحی کرده بودند. جالب است که بدانیم مسعود خدابنده خودش ساکن لندن است ولی ایرج مصداقی را بهخاطر این برنامه ویژه از استکهلم سوئد به لندن آورده بودند!»
تفاوت ماهیّتی نیزه داران و بیضه داران
برای اینکه دخل تصرفی نکرده باشم از فرهنگ معین معنی سوگلی را می آورم:
« فرهنگ فارسی معین
سوگلی
.»(سَ گُ) [ تر. ] (ص مر.) 1 – محبوب ، عزیز دردانه . 2 – محبوب ترین زن حرمسرا
اگر بتوانیم ایرج مصداقی را سوگلی تصور کنیم و بتوانیم با این ذهن و زبانی که دارد بر فرض هضم اش کنیم…آنگاه این سوال مهمتر پیش می آید که مینا انتظاری سوگلی کیست؟ آنوقت معادله بجای دومجهولی« چند وجهی » میشود، و یکی از وجوه آن که برخلاف دستگاه رهبری عقیدتی، من کاری با « سوگلی » شدن ندارم، نحوه شناخت و ارتباط و کار تنگاتنک مینا انتظاری و همه میناهای دگر با همین هواداران مجاهدین، می بخشید جاسوسان محسوس! مهرداد عارفانی و امیرسعدونی و نسیمه نعامی چگونه بر شما گذشت. این محسوسات را نقد بگیرید و نامحسوس ها را بسپارید به پلیس، امنیّت و دادگاه بلژیک، و در فترچه سبز دردست دولت. اینک با اینهمه اسناد و مدارک مینا انتظاری می خواهد پیش قاضی و معلّق بازی را برای خوشایند رجوی به اجرا درآورد. یادتان است نوشته درجه هالویی!. مشکل تنها ستاد ابله جنگ سیاسی نیست…ستادهای دیگر همچنین « ستاره »هایی دارند که می توانند خود را مضحکه قرار داده تا رهبری «تن لش عقیدتی» اشرف را شهر شرف و لیبرتی را بقول خودش « پلی بسوی تهران » برای اعضا خود بنامند اما خود در« پلی گامی» ها صفی تا تهران از زنان شورای رهبری بر روی تخت … بیتوته کند. چه پست است که ایرج مصداقی و دوستان بدنبال تله انداختن و دستگیری و محاکمه حمید نوری (عباسی جنایتکار) قتل عام ۶۷ در گوهردشت باشد، و رجوی تلاش کند از ناصریان جلاد گوهردشت و رازینی جنایتکاری برای همه فصول، شنود کرده و سند جمع کند که حمید نوری کاره ای نبوده و کارمند جزء بوده و اطلاعاتی هم ندارد و از کار هم کنار کشیده و…، من که چیزی به ذهنم نمی یاد جز:
نیزه داران در مصاف و بیضه داران در لحاف، هر دو در رزمند اما این کجا و آن کجا ؟!
من و ما ۳۶ سال فکر میکردم و به ما گفته شده بود که: شماها فقط بیضه دارید و من(رهبر) نیزه.؟
اما تفاوت بیضه ما با نیزه ( که واقعا هم شاید نیزه است که اینهمه در برابر صف در صف شدها …کارکرد های گسترده و تمام وقت دارد)، باز سری می زنیم به اوین، چون من و ما بیش از مفاهیم با مصادیق آشنا هستیم، رهبر عقیدتی نیستیم که ببافیم و بیافیم و ببافیم …همه را به هم! و بعد هم در نشست دادگاه جمعی اعضا در سال ۸۰ بگوید:« کشک گفتم کشک گفتند کشک شنیدید.». گویا در اذر ماه بود و من شنیدم که در حسینه اوین یک جوان میلیشیای ۱۵ ساله را لاجوردی آورده بودند پشت میکروفون و گفته بود بیا با هم مناظره کنیم( مناظره درشکنجه گاه اوین ) آن جوان که الان اسمش یادم نمیاد سوره کافرون را خوانده بود:« قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ…، … آنچه مى پرستيد نمى پرستم …» خسرو خان یه تراشکار تو خیابون قزوین بود به جرم حمایت از نشریه فروشان مجاهدین دستگیر شده بود با اون ریش و سبیل بلند مردونه با حالت داش مشتی حرف میزد و همه بچه ها احترامشو داشتن. وقتی شنید و دید این پسرکوچولو در پاسخ لاجوردی چنین پاسخی داد، برگشت گفت:« می بینی! یه الف بچه ست!، یه وجب قد داره، اما یه من خایه داره !» مصرف خایه های ما برای چنین رزمهایی بود که پاسدارن و بازجوها با حسرت می گفتن:« کاش رجوی بدونه چه هوادارهایی داره، با دُمش گردو میشکونه» وقتی به اینجا می رسم و همیشه از گفتن این خاطره احساس غرور، افتخار و بزرگی و با تمام صفای دل به وجد می آمدم، اما حالا اینبار موقع نوشتن اشک تو چشام جمع شده… خیلی ها رفتن حتی بدون اینکه یک لحظه رهبر و رجوی را از نزدیک یا دور دیده باشند…نمی دانم و نمی توانم بفهمم و درک کنم که رجوی چگونه توانست از اینهمه خون بگذرد…همه چیز در این سالیان زندان جلو چشمم میاد و…ادامه اش نمی دم نوشتنش آزارم میده حالا…
اوین – با لحظه مازندرانی« وا ا ا ای، عمّه خُانوم»
سال ۱۳۶۰ اذر یا دی ماه برای مدت یک یا دو هفته به اتاق ۷ بند دو بند اوین طبقه پایین یک تلویزیون آوردند، صبح یا درس اخلاق آیت الله گیلانی دژخیم را پخش می کردند که پسرانش با من پس از مبارزه مسلحانه درسال ۶۰ در ارتباط تشکیلاتی بودیم، مباحث گیلانی دژخیم آنقدر زیر شکمی بود که بنا به تشخیص بزرگتر ها قرار شد کم سن ها ( صغری ها) چشم وگوششان بازنشه، و تلویزیون خاموش می شد، حتی توی جنوب شهر و سرآسیاب و مهرآباد جنوبی و سه راه آذری و پشت خط و، امام زاده حسن، یافت آباد و یاخجی اباد ما چنین چیزایی رو نشنیده بودیم…، بعدها حتی در قزل حصار آخوندی عقیدتی می اومد و حرفهایی می زد که من فکر میکردم اینا تو یک کره دیگه سفر رفتن… مثل سریال پیشتازان فضا ، اما اینا فقط پیشتازان فضای سکسی بودن… و شب ها هم مصاحبه بریده های زندان را نشان میدادند. یکبار یک زن بریده ای را آوردند پای تلویزیون و با چادر و چاقچوری با عشوه و طنازی عین دابشمن های امروزی مقطع مقطع می گفت:« من، همسر ، تشکیلاتی، حسین ، روحانی بودم» و با ادای هر کلمه هم خودشو تکون میداد، یهویی یکی از بچه های شهر آمل مقابل تلویزیون روی زانوهاش بلند شد و با لحجه غلیظ مازندرانی گفت:« وا ا ا ای، عمّه خُانوم» هیچی از این پس هرکس اینطور عشوه ناک هالو بازی در می آورد بهش می گفتم:« وااای، عمه خُانوم»
اخلاق منتر رهبر و لمپنیزیم پیروان رجوی «میمون تی وی» ؟
مینا انتظاری که هم حساب اپوزیسیون صادراتی ؟ رژیم را محکوم و صاف کرد و هم…، در ادامه نوشت:
«البته برای او که معمولاً در رسانه موسوم به «میمون تی وی» به طرز جنون آمیزی ساعتها فحاشی و تخلیه روانی میکند و با ادبیات آلوده اطلاعات آخوندی، بیشرمانه مجاهدین خلق را “فرقه پلید رجوی” مینامد…
بهرحال روزی نه چندان دور بالاخره پردهها فرو میافتد و معلوم خواهد شد که او و همردیفش مسعود خدابنده تا چه حد در جریان «بزرگترین عملیات تروریسم دولتی» جمهوری اسلامی بودهاند و حضورشان در آن صحنه پوششی و عملیات جنگ روانی علیه مجاهدین از کجا هماهنگ شده و چه هدف و مأموریتی داشتهاند.
آیا قرار بود در برنامه زنده تلویزیونی، چند لحظه بعد از انفجار موعود، بر روی اجساد خونی ما و پیکرهای متلاشی شده در زیر آوارها، سناریوی درگیری درون گروهی و قتلهای مشکوک و خشم ناراضیان فرقه مطرح شود یا طرح رجوی برای ریختن خون یارانش و رنگین شدن سفره سیاسی سازمان ادعا شود!؟»
این پدیده که به همه درس اخلاق میدهد و سراسر نوشته اش تهمت زنی و فحاشی« چند وجهی» می پردازد، تلویزیون میهن تی وی را «میمون تی وی» می خواند خوشا بحال تلویزیون میهن تی وی و بقول این خانم با اخلاق«میمون تی وی» که حداقل می تواند بیش از ۳ صفر به نسبت بیندگان سیمای مقاومت( رهبر هماره شب بیدار و مسلح به نیزه…) که زیر ۳۰ تن بازدید کننده هم ندارد و البته من این آمار را بدان افزوده ام را می توان در روی یوتیوپ مشاهده کرد و تعجبم نه از سیمای مقاومت از پست فیسبوکی مریم رجوی بود که در مواردی ۴ بازدید کننده داشت. کاش مینا انتظاری یک کلیک ساده روی پست مریم می گذاشت. راستی علت این ایزوله شدن و نفرت سیاسی و اجتماعی از مجاهدین خلق که درسال ۵۸ تا ۶۰ محبوب و خوشنام بودند… چیست؟
ایا رژیم منفور میان مردم توان شیطان سازیمجاهدین را دارد؟
مریم رجوی می گوید:« رژیم در باره ما شیطان سازی می کند و ایادی رژیم و وزارت اطلاعات ما را سیاهنمایی می کنند.»
نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان نام ایران( رژیم جمهوری اسلامی) همواره به نظر منفی، خطرناک، فاشیسم و بنیادگرایی و تروریسم و تبهکاری و …شناخته میشود. اگر گفته های سخیف و در ذلت و حضیض مریم رجوی درست باشد باید به مریم رجوی و رهبری عقیدتی گفت:« خاک عراق شیعی و سامرا و بیابانهای اشرف برسرتان. رژیم با هرجریانی مخالفت می کند باعث رشد و اعتلای آن جریان می شود؟ مجاهدین خلق و رهبرشان چقدر منفورند که رژیم هم بر آن می افزاید؟ شما باید ریشه های این شیطان بودن و مکار گشتن را درخود ببینید، پروژکتورهای بزرگ و نورافکن و لامپ های نئون تنها برای گردهمایی ها و پولهای خرج شده برای سفر توریستی دانشجویان و پناهندگان کشورهای مختلف درکمپ پناهندگی به میتیک مریم رجوی قابل فهم است شما باید تاریکخانه غار اشرف را به مردم نشان بدهید؟ راستی چرا چهار دهه اعضای مجاهدین که گوهران بی بدیل می نامیدشان، روز به روز از چنگ شما فرار می کند و آخرین آن همین هفته اخیر بوده است؟
اگر رژیم در باره شما شیطان سازی می کند خب این اعتراف شما است به مشروعیت این رژیم پلید به نسبت مجاهدین خلق؟
خانم رهبرعقیدتی و رهبر مجاهدین خلق و خانم رئیس جمهوربرگزیده رهبر و خانم مسئول شورا و یار تودلی مسئول اول پیشین شورا( مسعود رجوی) درغیبت کبری، اینهمه مسئولیت و آنهمه صفات فاطمه کوثر و چشمه فزاینده و جوهر بهار و امانت بزرگ مردم ایران و صدها صفات دیگر برتر از خود آن «خدا» بیچاره ای که می پرستید یعنی سربازان بدنام وزارت اطلاعات که منفور مردم ایران هستند در باره شما سیاهنمایی می کنند؟. اگر وضعیت شما تا بدین حد رقت انگیز است پس این هارت و پورت های کمیسیون هارشده امنیت و ضد تروریسم چیست؟ نکند این پوشی و استتاری و جیغ بنفشی برای پوشاندن همین نفرت و انزجار مردم از شما و روابط و شکل و محتوایتان است؟ پاسخ را نه ما شمایان باید از چنته ناداشته تان در بیاروید. خانم بردبار و دمکراتیکی که یک میلیون یورو به آلخو ویدال کوادراس کمک مالی می کنید؟ این پولها را از کجا می آورید؟ …سخن بسیار است و تنگی وقت و نوشتار طولانی و ناگزیر ها بسیار …شرم کنید که رژیم نه تنها هم عرض شما، بلکه بالاتر از شما دست به سیاهنمایی و شیطان سازی شما بزند. این پاسخی هر چند کوتاه به این رئیس جمهور بیسواد مکتب رفته رهبری عقیدتی است.
بفرمایید اشرف یا لیبرتی و اکنون آلبانی
مینا انتظاری در اشرف خیالی
علت این است که اگر مینا انتطاری نه تنها موهایش را رنگ قهوه ای روشن نمی کرد، نه تنها حجاب و روسری بسر می کرد بلکه حتی اگر روسریش کمی از پیشانی بالا می رفت و یا پیش برادران مجاهد می خندید مثل زنان مجاهد در تشکیلات به او می گفتند:« چیه دلت مرد عراقی می خواد» و شاید هم مثل آن خانم مجاهدی باشد که در نشست جمعی خواهران در آسایشگاه، تا سر و صدا و داد و فریاد زدن و فحش و تُف و سیلی زدن زنان به گوش مردان نرسد، یکباره لخت مادر زاد از در حیاط آسایشگاه خواهران که دورش دیوار حیاط ش را سیم خار کشیده بودند…؟ بیرون دوید و با حالتی روانی شده جیع می کشید… و زنان مجاهد سر رسیدند و او را باز به داخل آسایشگاه کشیدند و بردند…» النهایه من همان تعریفی که رجوی از اشرف نشانان در خارج از کشور و فقط پس از سرنگونی صدام و نیازمندی رجوی به حمایت آنان ازمریم رجوی آنان را «اشرف نشان» لقب داد و خطاب کرد را برای شأن و ارزش مینا انتظاری می آورم، رجوی با تمسخر می گفت:« اینها دنبال زندگی خودشون هستن و از اسم ما بعنوان وجهه و سُس زندگی و سیاسی استفاده می کنند» و بی دلیل نبود که بر اثر همین نگرش و بیان رجوی، پرویز اسیرجنگی پیوسته به سازمان از یگان مهندسی در مرکز ۱۰ در سالن غذا خوری بهنگامی که تظاهرات خارج از کشور از سیمای آزادی پخش میشد، با مسخره کردن به شکل تحقیرآمیزی گفت:« اگه راست میگین پاشین بیایین اینجا، نشستن کنار رود خونه تو فرانسه، شعار میدن ما زن و مرد جنگیم…» من درکنار او بودم و برغم اینکه شناخته شده و مورد کین رجوی و تشکیلات بودم تنها کسی بودم که به او گفتم:« تو نمی تونی به اینها توهین کنی یا مسخرشون کنی. اینها هوادار هستن، و بخشی از مردم و نمی تونی از مردم عادی که زندگیشونو می کنند بخواهی بیاد و حرفه ای اینجا مبارزه کنن.» او سکوت کرد. نه رجوی و نه پرویز و نه بسیاری که مبارزه بر آنها سخت بود و زمین سفت… یا فکر می کردن کار شاقی است و چنین نظری در باره این هواداران و اشرف نشانان داشتند…می توانید از جداشدگان اطرافتان در هرکشوری بپرسید آنها بیشتر از این حد که من گفتم از رجوی و دیگران سخن خواهند گفت.
خواب های هولناک من و نشست های جمعی دریدن حرمت ها ؟
دوستان و هم میهنان عزیز
من. هنوز که هنوز است پس از ۶سال جدا شدن از تشکیلات مجاهدین، و حضور فعلی ام در آلمان که در شهر بوخوم زندگی می کنم، هفته ای ۵ تا ۶شب خواب های هولناک می بینم…، و سپس اگر بخوابم دنباله همان خواب ها را می بینم و یا خوابهای دیگری از همین سنخ که حرمت من را نشانه رفته اند و هدف توطئه برای ایجاد مسئله امنیّتی یا نشست خاص جمعی و ریختن سر آدم… فحاشی و تهمت پراکنی که حتی پاسداران و بازجوهای اوین معکوس سخنان رجوی خواسته را،به ما می گفتند…همه دوستان و اطرافیانم نیز درجریان هستند…سه دکتر روان پزشک و روان درمان نیز در این دو سال وضعیت من را می دانند و خانم دکتر اساساً برایش قابل باور نبود که من چنین شرایطی داشتم تا اینکه گفتم حقایق در مقالات و مصاحبه ها گفته شده و انتشار یافته و تنها من نیستم اگر چه روی من پروژه انهدام سازی را رفته اند…و با دلسوزی می گفت:« از دست من کاری ساخته نیست تو بمدت سی و شش سال در این وضعیت و آن تشکیلات بوده ای …» اما یک چیز همیشه مرا شاد و خندان نگاه داشته و آن صداقت و وجدان آسوده ،این یگانه خدای درون آدمی است…و عشق به جهانی خارج از کین و نفرت و شکنجه و دوستی و پایبندی به دوستی ها است، چیزی که حتی پیش از نکبت ۵۷ از ارزشهای ما بود.
سازمان سیاسی یا هیولای ناشناخته ایدئولوژیک تبهکار؟
ما با یک سازمان سیاسی مواجه نیستیم ما با یک هیولای ایدئولوژیکی شناخته نشده مواجه هستیم که تا بن دندان به اسلام و آیات قتال و شکنجه و زندان و به زنجیرکشیدن و به شدیدترین وجه ممکن کشتن … اعتقاد دارد، درجریان موسوم به عملیات مهندسی و شکنجه سه پاسدار در سال ۶۱ در واقع شش تن زیر شکنجه به شدید ترین وجه مورد شکنجه واقع شده و زیر شکنجه کشته شدند و دست و پای آنها را بستند و در بیابان دفن کردند حبیب روستا یکی از این شش تن، نه تنها پاسدار نبود بلکه از زندانیان زمان شاه و هوادار مجاهدین بود که صرفاً بدلیل ابهام و تردید نسبت به او مورد آدم ربایی و بازجویی و شکنجه قرار گرفت و زیر شکنجه کشته شد. متأسفانه این شکنجه ها تک نمود نبود و ادامه داشت و حتی در اشرف به اعضا سازمان نیز تأمیم داده شد.
سازمانی که پس از پنج ماه هنوز جرآت موضعگیری در برابر شاهد شکنجه سه پاسدار ( قتل ۶ نفر) را نداشته و سکوت خفت باری را پیشه ساخته است.
آقای رجوی!
چرا در برابر این سند و شاهد زنده و اسناد مشابه سکوت کرده و زبان بکام گرفته اید؟
از رهبری همیشه بیدار و عربده کش بعید است اینهمه زبونی و ذلت در برابر روشنگری حقایق:
صداتو نمی شنوم؟ درکدوم چاه و غاری پنهان شده ای….؟ یک نفسی بکش بگو که زنده ای…کم وابتمرگ در برابر اسناد متقن!
پادزهر اپوزیسیون، شاهد خانههای تیمی فرماندهان مجاهدین خلق در شکنجه سه پاسدار در سال ۶۱
تکلیف متهمان فوق در برابر رجوی ومسئولیت جمعی و سیاسی نیروهای اپوزیسیون
اینک اگر متهمان فوق که سازمان بعنوان جاسوسان محسوس و نامحسوس آنها را معرفی کرده است، در اشرف یا … خانه ها و پایگاه های مجاهدین خلق بودند آیا سرنوشتی کمتر از آن شش تن داشتند؟ یا سایر اعضایی که در اشرف شکنجه و کشته شدند؟. من مقاله نمی نویسم … من حتی حقایق برای تاریخ و …نمی نویسم….من فریاد می کشم، هشدار می دهم این اتهام زنی ها صرفاً یک اتهام زنی سیاسی و…نیست اگر امکانش بود همه این افراد به فرمان رجوی زیر شکنجه ها کشته میشدند. سوال من از شخصیت های سیاسی و…این است که در صفوف ما چنین دیوی از توتالیتاریسم تنوره می کشد و آنهم در خارج از کشور و آنهم در اروپا و با حضورپلیس و امنیت یک کشور و دادگاه های ذیصلاح اروپایی ، بصورت علن وآشکار ترورشخصیت می کنند …مواضع شما و عکس العمل شما چیست؟ سکوت شما به مردم و افکار عمومی و از قضا به شخص رجوی چه پیامی می دهد؟
مثال:
وقتی دولت های اروپایی برغم مشخص شدن حکم دادگاه آنتوروپ و ترویست شناختن اسدالله اسدی، سکوت و بی عملی پیشه کرده و حتی هیچ توضیح و احضاری ازسفرای جمهوری اسلامی بعمل نمی آورند، آیا چیزی جز این انتظار است که وزارت خارجه جمهوری اسلامی را جری تر کرده و عنوان می کند:« محکومیت اسدی توسط دادگاه بلژیک «ناقض حقوق بینالملل بوده و تعهدات بلژیک در قبال جمهوری اسلامی ایران را نادیده گرفته» واین حکم را «به هیچ وجه به رسمیت نمیشناسد.» وخواستار «آزادی فوری» اسدی شده است.؟
دو رویکرد مشابه
بی واکنش اروپا در مقابل حکم دادگاه اسدالله اسدی؟
بی واکنش ما در قبال ترور شخصیت و آلودن فضای اپوزیسیون؟
عجیب آنکه همه گروه ها و شخصیت های سیاسی اپوزیسیون این بی واکنش دولت های اروپایی را محکوم میکنند و آنرا مماشات و سازش و خیانت به منافع مردم ایران می نامند اما در قبال همین اقدام مشابه توسط رجوی و مجاهدین خلق به سکوت و بی واکنشی تن می دهند؟ چگونه می توان به اصالت و پایبندی شما به دمکراسی و آزادی و پایبندی به اعلامیه جهانی حقوق بشر اعتماد کرد؟. سوال من از رجوی نیست که چرا فضای تهدید و ارعاب و تهمت پراکنی و نفرت ایجاد می کند، او ماهیّت اش بسا فراتر از فحاشی ها و تهمت پراکنی ها …است.
تفاوت خمینی در فرانسه و رجوی در عراق و اروپا
خمینی برغم اینکه در ایران میگفت:« امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.» اما هنگامیکه درفرانسه بود، هرگز به تهدید و ارعاب سایرگروه ها و حتی مارکسیست ها و غیرمذهبی ها نپرداخت و اتفاقاً بعکس…، اما رجوی هنوز در خارج از کشور پایش به ایران نرسیده کثیف ترین شیوه ترور شخصیت و تذکار شناخته شده توتالیتاریسم ارعاب تهمت و افترا را بکار گرفته است، امنیّت و ایجاد فضای دمکراتیک و حفاظت از آن در قبال هرگونه تهاجم به ساحت آن مستقل از گرایشات فکری یا گروهی امری دسته جمعی و ارگانیک است. چگونه می خواهیم مردم را به آمدن یه خیابان و به تظاهرات در داخل ایران دعوت بعمل آوریم، درحالکیه خود در ساحل امن اروپا، نمی توانیم از دستاوردهای دمکراسی، سکولاریسم، پلورالیسم و لائیسیته دفاع نماییم. اگر در همین اروپا و امریکا دولت قانون و حقوق بشر وجود نداشت چگونه می توانستیم در قبال تهاجمات سازمان مجاهدین خلق از خود و اصول و ارزشهای دمکراتیک و مبارزاتی دفاع کنیم؟
دفاع از حریم سیاسی و حرمت انسانها
دفاع از حریم آزادی و حرمت انسانها، مبارزین و روابط دمکراتیک در میان صفوف عناصر اپوزیسیون، پالایش هرگونه آلودگی، ارعاب و تهمت افترا و ترورشخصیت لازمه یک مبارزه اصولی و جدی با رژیم جمهوری اسلامی است.
یکماه پیش از این علی جوانمردی با هدف قرار دادن آقای کیانوش توکلی و دختر ایشان خانم « ژاله توکلی » … و انتساب تهمت و افترا و درغگویی بدون ارائه هیچگونه سند و مدرک به این فضای آلوده ای که خاستگاه رژیم جمهوری اسلامی و وزارت اطلاعات است، نه تنها به حریم شخصی آنها و حرمت خانواده ایشان تجاوز کرد بلکه به حریم آزادی و دمکراسی و رعایت اصول مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر تعدی نمود. کما اینکه در این پروژه تخریب و انهدام سازی، این «حقیقت» بود که با شفافیت مصاحبه ها و ارائه اسناد و مدارک با پیروزی آقای توکلی و خانم ژاله توکلی خاتمه یافت. خوشحالم که در این عرصه نیز با قوی ترین شکل ممکن در مقابل پدیده آلوده ساز افترا و تهمت پراکنی ایستادم.
دفاع من پیش از اینکه از یک شخص باشد دفاع از آزادی و حریم و «حرمت انسانی» که بالاترین ارزش است و من سالیان در تشکیلات سازمان مجاهدین با پوست و گوشت و روح و روانم حس کرده، دیده و مصائب آنرا کشیده ام و سپس به همین جهت با ایقان تمام درهمان تشکیلات توتالیتر و مخوف مجاهدین خلق شعرها و نثرها را نوشته و توانستم با کمک خواهرم در کانادا این نوشته ها با فشرده نویسی به خارج منتقل کنم.
پیام ویژه به رهبر خاص الخاص
این قسمت از نوشته ها پیام خاص برای رجوی و بقول مریم رجوی « رهبری خاص الخاص » است، میدانم که نوشته را یک ساعت بعد بدستش می رسانند و درگذشته در این باره با سند و مدرک نشان داده ام. نوشته من به رهبر مجاهدین نوشته ای نیست که بخواهم از موضع سیاسی یا انتقادی و نصیحت و امکان تصیحح اشتباهات گذشته و انتظاراتی از این دست که تنها به معنی مشروعیت دادن به رجوی و در حد خطای سیاسی و استراتژیک معطوف سازم و عملکرد خیانت بارشان را بنا به هرخاستگاهی رتوش کرده، تقلیل دهم و رجوی را بخشی یا جزئی از طیف اپوزیسیون قلمداد کنم. مجاهدین خلق و رهبری عقیدتی آن بدلیل خیانت در مبارزه و جنایت و شکنجه و سربه نیست کردن اعضا و کشاندن جوانان بی گناه در پی معیشیت خود در کشور های همسایه و حتی ایران با اشرف و فساد همه جانبه… یک نیروی دگردیس گشته و یک فرقه و خائن و جنایتکار و تبهکار می دانم. چنین جرائمی می بایست در یک دادگاه ذیصلاح بررسی و تعیین تلکیف شود. اساسا بحثی در مورد اینکه این نیرو دمکراتیک نیست و …بحث های سیاسی است و جایی در جرم و جنایت وخیانت نداشته و ندارد.
در باره این اطلاعیه و اتهامات پلید و کثیف و شنیع که نه تنها در هیچ دادگاه صالحه اروپایی قابل طرح و ارائه نیست بلکه خود یک جرم مشخص است، اما در یک پاسخ سیاسی بنا به فراخور حال رهبرخاص الخاص که فاصله نوری با همه اعضا دارد و به همین دلیل علاوه بر شیر بی یال و دم اشکم همیشه خفته و همیشه در محظوریت در شرایط خطر، شنوایی رهبر در این فاصله نوری او با اعضا و افکار عمومی کم شده و گویا شیر ادعایی علاوه بر کری، هوش و حواس را آنچنان که از اطلاعیه هایش منعکس است نیز تا حدودی که من از نزدیک دنبالش میکردم و میکنم از دست داده است این نکته صرفا طنز و کنایه نیست و حقیقت دارد. به همین دلیل در باره این غلط کردن های اضافی بهتراست،پس پس بروی و وابتمرگی درچاه و غار خود ساخته و خود کرده ات. توجه رهبر عقیدتی که بسان سگ سانان، همیشه نشسته پارس می کند، در باره دادگاه آنتورپ در بلژیک و دادگاه حمید نوری در سوئد اگر حتی نشسته بارس میکنی،باید ازهر منظر سیاسی، حقوقی، تشکیلاتی، افکارعمومی و وضعیت وخیم جسمی ناشریف تان در باره « باید ها و نباید ها » و قمپز درکردن ها خیلی مواظب باشی، زیرا :
« سگ وختی میخا اسُّخون بخوره، اوّل در ماتحتش میگره، ببینه در میا بعد میخوره»
و این حرکات و سکنات امری عادی است زیرا:
« «سگ را چو در تنگی بگیرند، بگزد
رجوی در تنگنای پس از دستگیری حمید نوری توسط مصداقی و بر هم خوردن بساط شیطان سازی ، باید انتظار بسا بیش از اینهارا داشت. زیرا رجوی همیشه رو به اعضا می گفت:« خسته نمی شویم خسته می کنیم» این تهاجمات و سیل تهمت و افترا ها تذکار رجوی برای سراپا نگه داشتن خود و هوادران ریزش هر دم افزون اوست.
بطور مثال دیشب سایت مجاهدین در این باره مقاله نوشته و امروز بلافاصله کمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورا بازهم یک اطلاعیه با همین مضمون تولید کرده است، دقیقا به همین دلیل است که مشکل رجوی نفوذی ها نیست بلکه دوست دارد بمب گذاری رژیم صورت بگیرد و آنها روی آنتن ها باشند…اینرا بارها و بارها در حملات به اشرف و لیبرتی و کشته شدگان موشکی و حملات زمینی بصراحت بیان می کرد.
اطلاعیه امروز کمیسیون امنیت و ضد تروریسم شورا ( با تذکار رجوی: خسته نمی شویم و خسته می کنیم) این اطلاعیه در شکل و ماهیّت و حتی تمامی نوشته ها مشابه همان اطلاعیه قبلی است و چیزی جز شانتاژ و شارلاتانیسم شناخته شده توسط رجوی نیست.
رجوی درحالی به ابطال تابعیت و پاسورت هشدار می دهد که نباید به نفوذی ها هشدار داد و باید بی صدا و غافلگیرانه آنها را شناسایی و دستگیر ساخت. این درحالی است که حتی اگر رجوی پاسپورت هم داشته باشد بدلیل هراس از جان شیفته اش، گور نشین شده است. و دولت فرانسه مریم رجوی را نیز برای سفر محدود ساخته است.
هشدار کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت به پادوهای وحشتزده گشتاپوی آخوندی در خارجه
ضمیمه شماره ۳
هم میهنان و دوستان عزیز
دستنوشته هایی که سخن از حرمت انسانی است و حرمت های بغارت ربوده و دریده شده در تشکیلات مجاهدین خلق را، می توانید از خلال همین سطور و ارزش و راز و نیاز ها به حفظ «حرمت انسان» در مقابل سُم سایی و سُم کوبی توتالیتاریسم مطلق را حس کنید:
« بالاترین ارزش همانا آزادی است و از آن والاتر ” حرمت ” انسان است اگر اینرا نفهمیم ، هیچ چیزی از آزادی و انسان نمی دانیم . »
« آی عشق آی عشق ، همیشه با شهابی از بوسه های سرخ و سوزان در پی ات بودم، آذرخش لبان من خونین است . آی عشق آی عشق ، آنسان می بویمت ، که ذره ذرۀ حرمت انسان از من دریغ گشت. آنسان که در همیشه ها ، درآخرین شمارش معکوس هیولای شب در محو نور و روشنا ، آخرین ذرۀ نور را ،بوسیدم .»
« پرنده در قفس ، دیگر نام و بالهایش را از دست میدهد. با ید نام دیگر برای این زندانی بی پرو بال، و ” طبیعت ” اش را که چون صلیب بدوش میکشد ، نهاد. برای پرنده ، وسعتی به اندازۀ یک اقلیم هم ، یک زندان محسوب میشود و نامش را بی مسّمی میسازد. بی نهایت آسمان و آزادی ، وسعت نام و شأن و حرمت بالهای اوست . این تعریف پرواز است و آزادی.»
« آنگاه که راز سکوت سالیان مدید را با الهام قلب درک کنی، انسان هستی؛ انسان هزار لایه در ریشه دارد. اما حسّاسترین تارهای او، همانا حرمت اوست و نیاز به درک آن، وقتی اینرا درک نمی کنیم ، دیگر چه انسان و انسانیتی؟ !.»
« هر گاه از احساس و اندیشه و با چشم و دست و زبانمان به دیگران بخل و کینه می ورزیم، ولو اینکه خود را محق بدانیم و ضرور، اینسان ، تنها درون خود را بنمایش گذاشته ایم با انبانی از فساد روحی ! .»
« اگر بعضی ها که در نهایت فرومایگی اند، از صفات سگ هم بهره ای می داشتند ویا می جستند!، میشد به آنها امید داشت، میشد آنها را انسان نامید. از ” تک ماده ” قبولی استفاده نمود .»
«گاه آنقدر تشنه انسانیّت بودم که حتی یک سگ پست هم می توانست سیرا بم کند.»
« آنکس که خودش را نمی شوید، نمی پالاید، چطور ممکن است بوی خوشی از دیگران استشمام کند.»
« چاپلوسی کثیف ترین نوع خودفروشی است، و ازقضا رقت انگیزترین. این تنها کالایی است، خریدارش نیستم، زیرا نامطبوع ترین انسان، کسی است که دیگران را نامطبوع میداند.»
« خودخواهی ، دو وجه دارد:گاه که به سمت منفی میل میکند به تکبر و گاه که رو به سمت مثبت برود به خود شیفتگی راه می برد. خطر نوع دوم بیش از نوع اول آن است ؛ هم چنین ضربات و آثار بیرونی آن در تمام پهنه های اجتماعی و سیاسی و …»
« وقتی کسی خود را به ” خرّیت ” می زند . باید بداند که اولین ویژگی ” خر ” ، حرف گوش کردن اوست!، و اولین چیزیکه که می گویم اینست که : « هُش ، همین جا استپ بزن ! ؛ و به خّریت خود ، پایبند بمان . گوشدار!»
« آزادی تاج سر همه مقدسات، ارزشها و اصول است، نه زیر چتر سنت ها، ارزشها و اصول دست ساز بشری. این یعنی ضد آزادی . اگر این حقیقت ساده را نفهمیم بلاشک جز عملۀ قدرت و عینیّت بخشیدن به آن نبوده و نیستیم، عینیت بر ” حیوان ناطق ” شدن. تنها در اینجاست که این تعریف از انسان ( حیوان ناطق ) صدق میکند و من هم با آن موافقتم.»
« هر کس در برابر آزادی بایستد ، زباله است و هر چند که بزرگ باشد، النهایه چیزی نیست جز یک زباله بزرگ و تاریخی! و تاریخ همیشه بیل بدست ایستاده برای دفن این زباله ها.»
« وامدار کسان بودن ، یعنی وسعت جهان تنها به اندازه زیستن در قواره تن و اندیشه او ، و گم گشتن در سایه او. اینسان سهم آفتاب را به باد داده ای. چون هیچ کس، بجز صاحب اقتدار، قدرت سایۀ خویش را ندارد و اسفا بر چنین سایه نشینی حقیرانه ای. اجاره نشینی در منزلت انسان؟! همانا مرز وجودی انسان و حیوانات اهلی یکی است؟ ! و چه پست منزلی است زیستن زیر آوار سایه ها.»
«هیچ معبدی الهام بخش تر از ” پنجره ” نیست و هیچ برج و باروی و گنبد و کنیسه ایی، چون ” آزدای “، به خدا نزدیکتر . اگر خدایی باشد؟»
ضمیمه ها:
۱) هشدار کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت به پادوهای وحشتزده گشتاپوی آخوندی در خارجه
۲) شریک دزد و رفیق قافله! – مینا انتظاری
۳) هشدار کمیسیون امنیت و ضدتروریسم شورای ملی مقاومت به پادوهای وحشتزده گشتاپوی آخوندی در خارجه
- اطلاعیه شورای ملی مقاومت ایران
- 1399/11/23
حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.