روند نحولات در هفتههای اخیر، از تلاشهای دیپلماتیک گرفته تا حمله به نفتکشها و در تازهترین رویداد سرنگون ساختن یک پهپاد ارتش آمریکا، میتواند به این گمان دامن بزند که ظاهرا رهبران جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیدهاند که اگر قرار است جنگی دربگیرد، بهتر است این جنگ امروز رخ دهد.
ناکامی تلاشهای دیپلماتیک، از جمله سفر ناموفق وزیر امور خارجه آلمان و نخست وزیر ژاپن به ایران، دو کشوری که در تاریخ معاصر طعم جنگ با آمریکا را چشیدهاند، نشان داد که حتی اگر آمریکا واقعا در پی مذاکراتی جدید و نه جنگ با حکومت ایران باشد، قانع ساختن رهبران جمهوری اسلامی به نشستن بر سر یک میز با دونالد ترامپ در شرایط فعلی کاری بسیار دشوار است.
همزمان، حمله به شش نفتکش در کمتر از یک ماه و مهمتر از آن، سرنگون کردن یک پهپاد تجسسی آمریکا نشان میدهد که رویارویی نظامی تا چه اندازه محتمل است و بستر آغاز یک جنگ تا چه حد فراهم شده است.
در چنین شرایطی، بهطور طبیعی، هر دو طرف درگیری که دست کم در حرف از عدم تمایل خود به جنگ سخن میگویند، باید در عمل نیز احتیاط پیشه کنند.
اما به نظر میرسد که دستکم رهبران جمهوری اسلامی، چندان هم بیعلاقه نیستند که نشان دهند حالا که امیدی به رفع تحریمها نیست، آنها هم بیم چندانی از وقوع یک درگیری نظامی احتمالا محدود ندارند.
شاید تجربه صدام حسین، آنها را در رسیدن به چنین تصمیمی ترغیب کرده باشد. مطلقا غیرمعقول به نظر نمیرسد که رهبران جمهوری اسلامی به این نتیجه رسیده باشند اگر فصل بعدی تحریمهای فراگیر و بیسابقه و سیاست فشار حداکثری آمریکا، حمله نظامی باشد، چرا ایران خود زمان و مکان این درگیری را تعیین نکند؟ چرا باید صبر کرد زمانی این جنگ شروع شود که تحریمها تاثیرات ویرانگر خود را برجای گذاشتهاند، حکومت ضعیفتر از همیشه شده و مردم ایران ناراضیتر و ناشکیباتر از حال، حتی جنگ را گزینه ضرورتا بدی برای تغییر وضعیت نمیانگارند؟
اگر محاسبات رهبران و فرماندهان نظامی جمهوری اسلامی بر چنین مبنایی استوار شده باشد، و از نگاه آنان وقوع جنگ با آمریکا یا متحدانش در منطقه درنهایت غیرقابل اجتناب تصور شده باشد، در این صورت بعید نیست که آنها وقوع زودتر جنگ را به سود خود بدانند چرا که در ارزیابی آنان، جمهوری اسلامی در مقایسه با یکی دو سال دیگر، در شرایط فعلی از توان بیشتری برای پاسخگویی و زدن ضربه متقابل برخوردار است.
اصرار دونالد ترامپ در هفتههای اخیر مبنی بر اینکه خواهان جنگ با ایران نیست، و خویشتنداری ارتش آمریکا از نشان دادن هر واکنشی به رویدادهای اخیر، علیرغم هشدارهای شدید پیشین، میتواند در ترغیب جناح تندرو در جمهوری اسلامی برای در پیش گرفتن رویکردی تهاجمی نقشی جدی بازی کرده باشد.
ممکن است عدم واکنشی جدی به حملات اخیر حوثیها و نیز حمله به شش نفتکش و حتی سرنگون شدن پهپاد آمریکایی، به این تصور در ایران دامن زده باشد که نه آمریکا و نه متحدانش در منطقه، در عمل قادر به شروع جنگ با ایران نیستند و به این ارزیابی رسیدهاند که توانایی این کشور در زدن ضربه متقابل آن قدر هست که هزینه یک جنگ احتمالی را چنان بالا ببرد که آمریکا، اسراییل و عربستان سعودی را از خیال هر حمله نظامی منصرف کرده باشد.
از نگاه کسانی که خط مشی جمهوری اسلامی را در این روزها تعیین میکنند، در چنین حالتی، رد مذاکره و در پیش گرفتن رویکردی تهاجمی، نه تنها باعث فرو ریختن هیبت آمریکا میشود، بلکه درعمل موجب خواهد شد که این کشور در سیاست “فشار حداکثری” خود تجدیدنظر کند و دست کم در یکی دو حوزه اصلی، یعنی فروش نفت و پیوستن به نظام بانکی، تحریمهای خود را لغو کند یا آنها را کاهش دهد.
اما این رویکرد آمریکا میتواند تاکتیکی باشد و به اشتباه محاسباتی رهبران جمهوری اسلامی بینجامد و پیامدهایی را به دنبال داشته باشد که آنها نه تصورش را کردهاند و نه آرزویش را دارند.
هشدارهای صریح هایکو ماس و شینزو آبه، در این باره که خطر جنگ به هیچوجه برطرف نشده و یک حادثه پیشبینی نشده میتواند آتش یک جنگ را شعلهور کند، دست کم فعلا بر حکومت ایران بیتاثیر بوده است.
با این همه، اگر روزنههای دیپلماسی بهراستی بسته شوند، امکان اینکه مسیر آینده در میدان عمل، در جایی در خلیج فارس و نه پشت میز مذاکره تعیین شود و سرنوشت تصمیمات به حوادث و نه به تدابیر گره بخورد، بیش از گذشته افزایش خواهد یافت.
منبع:دویچه وله
حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.