آقا وخانم رجوی!
چرا آمارمرگ ومیر مجاهدین درآلبانی، سه برابرآماری است که که درعراق تحت محاصره پزشکی است؟.
چراپدیده خودکشی در مجاهدین؟ بسته به سال، ۵تا۱۰ برابر خودکشی دررژیم جنایتکارآخوندی است؟.
آیا مرگ ۱۸تن درآلبانی، نشانه عدم رسیدگی پزشکی توسط دولت آلبانی، مشابه دولت مزدورمالکی درعراق است؟.
چرا باید یک روزدر میان ۲۰-۲۲-۲۴ دی ماه، سه تن ازاعضا با ۴دهه سابقه تشکیلاتی بمیرند وشما هیچ پیامی به این درگذشت ها ندهید؟
فخری اصفهانیان، ماه اکبرچاووشی وعلی خلخالی یک روزدرمیان درگذشتند.
۱۵سال درعراق پس ازسرنگونی صدام، و براثر محاصره پزشکی دولت عراق ومالکی، ۲۳تن فوت کردند. کمترازچهار سال درآلبانی ۱۸تن فوت کردند؟. آمارمرگ درآلبانی، سه برابرآماری است که که درعراق تحت محاصره پزشکی است؟.
تا جایی که به دولت مزدورمالکی وجنایت آنان برمی گردد، جای هیچ تردیدی نیست!. امّا این حربه ایی بود که شما می خواستید دراشرف ولیبرتی خط سیاسی خودرادرخارج پیش ببرد. تابتواند درعراق ماندگارشوید.
منافع سیاسی شما حکم می کند که درقبال این مرگ ها، بدلیل تأثیرمنفی آن بر ادعای وجود ارتش آزادیبخش ملی ایران؟، بازوی خلع سلاح شده بی اقتدارمردم ایران درالبانی؟، سکوت کنید.
همچنانکه مریم رجوی نیزبرخلاف موارد پیشین، ازپیام دادن بمناسبت درگذشت فخری اصفهانیان خودداری کرد؟. درهیچکدام ازرسانه های شما خبرازپیام مریم نیست.
درحالیکه بخوبی درپشت صحنه،و درشُرف مرگ بودن این سه تن ظرف دوسه روزآینده اطلاع داشتید!. آگاهانه اطلاعیه ندادید!. زیرا باید یک روزدرمیان اطلاعیه مرگ اعضا ورزمندگان ارتش آزادیبخشی را بدهید،. شما که ۵ شماره پیام پی درپی رهبری مقاومت وفرماندهی کل را صادرمی کردید؟. حضیض منافع ومطامع خود را، دراین منش و سکوت خفت بار!، وحیاتی چنین خفیف و خائنانه را بنمایش گذاشتید.
ازیکطرف، برشیپور ارتش آزادیبخش دمیدن؟، وازطرفی خفقان گرفتن ازپیام تسلیت ندادن ازمرگ اعضا، دو روی یک سکّه شارلاتانیسم رهبری عقیدتی است. همچنانکه با کشته شدن وخون آنها دراشرف ولیبرتی، سفره سیاسی مریم درخارج رنگین می شد. اینک منافع ومطامع چنین حکم می کند که با مسئله درگذشت این سه تن، بی صدا، فیتله پایین و چراغ خاموش عبورکنید.
آنکه امام حسین بود، درصحنه نبرد عاشورا، وبا کشته شدن هرکدام ازیارانش!، همان لحظه درمیدان جنگ ونبرد، نامشان رامی برد ، رسم شان را یاد می کرد، وفضائل شان… برزبان می راند. چنین کاری، نه تنها ازامام حسین ولشکرو سپاهش چیزی نمی کاست، بلکه براو وشرف و«پاکبازیش» می افزود.
بنا به اطلاعیهٔ مسئولین پزشکی مجاهدین، حتّی در آمار مربوط به ۳ تا۴ سال قبل!، بیش از۸۰۰ تن ازمجاهدین، ازبیمارحاد وصعب العلاج برخوردارند. واینک از۲۰۰۰ نفرموجود درآلبانی، آماربیماران نزدیک به ۱۰۰۰ تن، یعنی نیمی ازارتش آزادیبخش، عملاً درچنین وضعیت پزشکی بغرنجی بسرمی برند.
عکسها دردونوبت، اواخرشهریور و دوّم مهرماه ۹۶ ازقبرستان واقع درتیرانا- آلبانی گرفته شده است:
آقا وخانم رجوی!
چرا درسازمان مجاهدین؟، آنهم یک سازمان مذهبی وموحّد یکتا پرست وانقلابی … ؟، وبقول شما «اشرف شهرهای جهان!» ، «شهری که برآسمانش نوشته شده:« الله الله الله»، ازاشرف تا آلبانی!، شاهد پدیده ایی بنام«خود کشی» هستیم؟. آیا پدیده خود کشی اعضا شرم آور ویا بهتربگویم ننگ آورنیست؟. سرتان را بالا بگیرید وبه چشمان مردم نگاه کنید وجواب بدهید!.
«..من در این ایام، مرگ او را از، کجا باورکنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم،مرگ نیست…» فریدون مشیری
چرا باید آمارخودکشی دردرون تشکیلات مجاهدین، به نسبت آمارخودکشی درایران تحت حاکمیّت رژیم جنایت کارولایت فقیه بیشتر باشد؟!. به اخبار خودکشی دررژیم آخوندی توجه کنید:
نیکی محجوب
بیبیسی
ژوئیه 2016 – 14 تیر 1395
«…این روایت علی از خودکشی همسرش است. همسرعلی جزء شش نفر درهر ۱۰۰ هزار ایرانی است که در سال دست به خودکشی میزنند. هر چند ایران در زمره کشورهایی که خودکشی در آن شیوع دارد، قرار نمی گیرد.
در ایران شایع ترین سن خودکشی بین ۱۵ تا ۲۵ سال برآورد شده و استانهای ایلام، کرمانشاه، لرستان و همدان بیشترین آمار خودکشی در ایران را به خود اختصاص دادهاند. در آمار ایران بین خودکشی منجر به مرگ و خودکشی که به مرگ منتهی نمی شود، تفکیکی قائل نمی شوند.»
چراپدیده خودکشی در مجاهدین؟ بسته به سال، ۵تا۱۰ برابر خودکشی دررژیم جنایتکارآخوندی است؟. اگرخودکشی هایی که منجر به مرگ نشده را حساب کنیم، درصد خودکشی ها از۳۰ برابر خودکشی دررژیم پلید آخوندی میشود؟.
چرابیش ازسه سال نیم درفاز سیاسی ونظامی درشرایطی که سازمان وتشکیلات در«ایران»حضور داشت!، شاهد خودکشی درون تشکیلات نبودیم؟. چه فضا وشرایطی دراشرف و«عراق » وآلبانی حاکم کرده اید، که ازاعضای جدید وقدیمی گرفته، تازندانیان سیاسی از بند رسته رژیم خمینی درتشکیلات شما، خودکشی می کنند…. ؟»
شما با بهانه و مستمسک قرار دادن یک حرف «پاسدارشمخانی»؟، پس ازیک غیبت طولانی، بعنوان سخنگوی مطبوعاتی مجاهدین دراسلو، یعنی ۸ روزپیش ازشروع قیام مردم دردی ماه ۹۶، سروکله تان پیدا می شود؟…، این مسئله پوشیده نخواهد ماند واین را بالا خواهید آورد!، که چه ضرورتی ازپیدا شدن این سروکله ، و مخفی کردن همان سروکله، درمرگ این سه تن ازاعضا وجود دارد.
آقا وخانم رجوی!
هنوزمردم وافکار عمومی نمی دانند که شما ومسئولین سازمان با شنیدن خبرهرمرگی دراشرف ولیبرتی!، خوشحال می شدید…!.( این حرف مرا بخاطر بسپارید). من هیچگاه بدون مدرک وسند وشاهد!، سخن نمی گویم!.
آقا وخانم رجوی، بازهم دیروز ۲۹ دی من ازکارکردهای شما شوکه شدم:
احمد علی رمضان نژاد سال۵۸ هوادار وسه سال تا۶۳ زندان وسال۶۴ به مجاهدین درعراق پیوست. درسال۷۸ نسرین (مهوش سپهری) درنشست ۱۰۰۰ نفری اعضای قدیمی به احمد علی گفت: حرف توچیست؟. احمد علی گفت:« همیشه کارهای سطح پایین به من می دهند… توی سرم می خورد، من سابقه ام زیاد است، امّآ همیشه پایین هستم وهمیشه خجالت می کشم ازکسانی که سابقه مرا ندارند وکار ومسئولیتشان ازمن بالاتراست…دوست دارم …افسراداری باشم وبه من بگویند« افسر اداری»…. مهوش مثل همیشه با هزل کردن مسئله، اورا خوارکرد وازاین پس به تمسخر وریشخند اورابا همین صفت:«افسری» به هم نشان می دادند، وگوژی دیگربرگوژ توهین وتحقیر احمدعلی نهادند. تا سال ۹۰ که دراشرف بودیم اورا می دیدیم که ازاین موضوع سرخورده ودرخود فرورفته، در۵۳سالگی، برخلاف دیگرانی که درستاد آموزش بودند، بازهمان مسئولیت باغبانی دانشگاه را انجام می داد.
درویدئویی که ذیلاً می آید اورا درحال کارکردن روی باغچه های دانشگاه فروغ می بینید:
درگذشت مجاهد صدیق احمدعلی رمضان نژاد – تسلیت مریم رجوی – سیمای آزادی
نکته مهم: برغم اینکه یکی ازدوتن فیزیوتراپهایی بود که درکل ارتش، آموزش تخصصی ورسمی درعراق دیده بود. و مشکلاتی که بیماران اشرف داشتند، اورا درکارتخصصی خود استفاده نمی کردند!. تنها زیان آنرا بیماران سازمان می پرداختند!. فیزیوتراپ دیگرسازمان( اسدالله هوشمند ) نیز، مسئول صنفی( مرکز) شده بود؟. این معنای رسیدگی سازمان به بیماران بود. هنوزهیچ کس ازرذالت های سازمان وتشکیلات با خبرنیست.
امروز اطلاعیه سازمان درباره مرگ احمد علی رمضان نژاد را خواندم، با ورم نشد. دراطلا عیه آمده است:
«احمدعلي در نبردهاي فروغ جاويدان براثر اصابت ترکش مجروح و به بيمارستان منتقل شد.»
« مجاهد قهرمان احمدعلي رمضان نژاد، که در مرداد 95 به آلباني منتقل شده بود، به خاطر بيماري قلبي تحت معالجة قرار داشت و غروب سه شنبه 27 تيرماه در اثر ايست قلبي در بيمارستان به جاودانه فروغها پيوست.»
آقا وخانم رجوی!
چرا احمد علی درسال۹۴ که گروه گروه ازلیبرتی به آلبانی می آمدند؟،وهیچ مشکلی هم وجود نداشت، اعزام نکردید؟.
درحالیکه مرداد ماه ۹۵، آخرین سری های باقیمانده اعضای سازمان به آلبانی می آمدند؟.
همه درلیبرتی می دانستند :کسانی که درآخرین سری ها درلیبرتی نگه داشته شده اند، جزء همان هایی بودند که سازمان احتمال جدا شدنشان را میداد!. ونمی آورد تا شاید یک موشک باران دیگری درکارباشد.
درحالیکه رجوی چند تن ازشکنجه گرانش را دوسال پیش به آلبانی اعزام کرد.
دوتن ازکادرهای ثابتی که ۳ دهه کارشان مسئولیت زندان وشکنجه بود، حسن عزتی( نریمان ) وبهرام جنّت صادقی در۲۷آبان ۹۳ همراه با ما به آلبانی آمدند. آنها تنها کسانی بودند که دراین ترکیب سالم بودند! و جزء ۶ نفری بودند که درمیان ۶۰ مرد حاضر هر روز درزمین بسکتبال کمپ بابرو فوتبال بازی می کردند و همچنین دربین همان ۶ نفر، این دو ازهمه سالم تر بودند؟. هرکجا که انگشت بگذاریم، همین داستان است.
اقا وخانم رجوی به نوشته های همین سه تن توجه کنید:
خواهر مجاهد فخری اصفهانیان:
«…فکر میکنم آنچه را برایم ارزش بود و به آن پشت پا زدهام از قبیل خانواده و یا ارزشهای اینچنین را باید که با چنگ زدن به آن حبلالمتین و به آن عشق ازلی به رهبرم پرتر و سرشارتر کنم. همه امیدم به خواهر مریم است و راهی که برایم گشوده تا به این جا برسم… ما مجاهدین با داشتن نعمت رهبری باید که شکرش را نیز بجا آوریم… و در یکان 313 به شمار آیم … با مرزبندی قاطع با اپورتونیسم بورژوایی برای پذیرش مسئولیتهای بزرگ…»
آقای وخانم رجوی!
چرا به عاشقی که ۴دهه نعمت رهبری شما شکر می گذارند، یک پیام یک خطی نمی دهید؟. مرزبندی قاطع با اپورتونیسم بورژوایی یعنی چه؟( نسق کشی درون تشکیلاتی تحت چنین عناوین وماک هایی که به اعضا می زنید را، توضیح دهید، تا مردم هم بدانند.
همچنین درمورد اکبرچاووشی درسایت مجاهدین نیزآنچه برجسته است رهبری عقیدتی ومریم است. تمام این نوشته ها، ازقبل توسط سازمان بصورت چاپی دراختیارهمه اعضا گذاشته می شود وآنها رونویس می کنند. اکبرچاووشی نوشته شده است:
مجاهد قهرمان اکبر چاووشی در میثاق دیگری به تاریخ 21آبان 93 نوشته است: «اگر زمانه هفتاد بار مشکلتر از این باشد تجدید عهد میکنم تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونم از آرمان خود که همان آرمان رهبری عقیدتیام مسعود و مریم است ذرهیی کوتاه نیایم… ما نسل خوشبخت و سعادتمندیم که با رهبری مسعود و مریم توانستیم… زینب وار خروش برآوریم که ای یزید زمان خامنهای جلاد عمر تو کوتاه و زود باشد که بنیان تو را از جا بر کنیم».
درمورد دیگر درسایت مجاهدین نوشته شده است: «علی خلخالی پس از 4دهه مجاهدت و مبارزه با دو دیکتاتوری، … در سال ۶۳ در منطقه مرزی به یکانهای رزمی مجاهدین پیوست و مسؤلیتهای متعددی را در زمینه آموزشی و پشتیبانی به عهده گرفت.»
آقا وخانم رجوی!
چرا شرم می کنید ازمسئولیت این زندانی سیاسی زمان شاه، سه دهه ازمسئولیتش را شرح نام ببرید؟. یک نقطه گذاشته اید، والسلام، نامه تمام!.
علی خلخال دراین سه دهه چه مسئولیتی داشت که ازروی آن آگاهانه ومزوّرانه گذشتید؟. علی خلخال سه دهه درسازمان زندانبان وشکنجه گر وجزء ۵ کادرثابت زندانهای اشرف بود
محمد سادات دربندی – (کاک عادل) رئیس بازداشتگاه های سازمان و مسؤول شکنجه زندانیان- از زندانیان زمان شاه – ازنفراتی است که دردوره های آموزش درفلسطین درسال های ۴۸ و ۴۹ شرکت داشته…مسئول هواپیما ربایی درسا ۴۹ در عراق درجریان دستگیری موسی خیابانی و… ، از ابتدای استقرار رسمی سازمان در عراق مسئول قسمت خروجی وزندان سازمان شد.
علی خلخال زندانی زمان شاه وکادرثابت زندان درطی ۲۵ سال
مجید عالمیان، زندانی زمان شاه وکادر ثابت زندان درطی ۲۵سال؟
حسن عزتی( نریمان )، زندانی رژیم خمینی – کادر ثابت زندان درطی ۲۵سال
بهرام جنت صادقی(مختار)، زندانی رژیم خمینی – کادر ثابت زندان درطی ۲۵سال
احمد رازانی که خود درسال۷۴ زندانی بود، به ل- ل گفته بود:« نمی دانم چطور می خواهند این تناقض(زندانها وشکنجه های۷۳)راهضم کنند.»(احمد رازانی درسال ۱۳۸۹دراشرف خودکشی کرد)».
حضورمستقیم رجوی درتمام صحنه ها پروژه رفع ابهام و زندانهای سال۷۳
پروژه ای به این سنگینی وگستردگی، وابعاد شکنجه ها و…لازمه اش حضورمستقیم رجوی درتمام صحنه ها بود. تمام کارها تعطیل شد وهمه فرماندهان ومسئولین ارشد برای پیشبرد این کار بخدمت گرفته شدند. چیزی که عجیب بود حتّی مسئولینی که درخارجه کمک مریم بودند، بنوبت برای این نشست ها ودادگاه ها می آمدند!، معنی آن اینست که کاراصلی و«یک» سازمان، پیشبرد همین امراست.
شکنجه گران ومسئولین سازمان با وقاحت ودرندگی درمورد شکنجه می گفتند:
« فکرمی کنید ما چنین کارهایی نمی کنیم!»
سازمان توانایی این رادارد که ۱۰۰درصد کادرهای قدیمی (زندانیان سیاسی زمان شاه )خودش را به بازجو وشکنجه گر… تبدیل کند، چون مقوله اش جنگ ایدئولوژیک است. وعملاً چنین نیز کرده بود!.
ازاین پس ازسال ۷۴ به بعد، همیشه برایم سوال بود پس آن عاطفه وانسانیّت وتواضع درمسئولین سازمان کجا رفت؟، چرا درچهره بسیاری ازآنها، هیچ چیزی جز خون وخوی بهیمی برجسته عناصر امنیّتی(بازجو وشکنجه گر)، چیزی ولحظه ایی انسانی یافت نمی شود. راستی چرا؟:
زیرا که: شکنجه گر ایدئولوژیک، همیشه یک گرُگ گرسنه است. خصیصه گرگ، دریدن.
ازنظرمن مشکل رجوی هضم چنین تناقضی، تنها مختص به زندان وشکنجه واعتراف گیری ها از یاران خود درسال ۷۳نبوده و نیست! اگرچه ممکن است این حرف درآغازکار درست باشد!. امّا ما با روند هولناک خودشیفتگی یک رهبری منحرف درتمامی پهنه ها مواجهیم که بصورت شیّادانه، همه عملکردهای منحط خودرا را با جنایت های رژیم ولایت فقیه حاکم برایران وتحت عنوان مبارزه برعلیه آن سرپوش می گذارد. کاش حجم تناقض تنها به ۷۳ محدود می شد!. تنها رجوی می داند که چکار کرده وچه پاسخی باید به این تودهٔ تناقضات بدهد! .
رجوی اگر می دانست یا احتمال سقوط دولت صدام را می داد، تا این ابعاد دست به دستگیری وزندانی وشکنجه و…نمی زد!. کما اینکه بعد از سرنگونی صدام شکنجه فیزیکی حذف شد!، کتک زدن افراد بطور عام ونه البته بطورخاص…، درنشست ها حذف شد!. زیرا امریکایی ها بودند ودراوایل حضورامریکایی ها، سازمان به این مسئله پربها می داد!. وپس ازآن خانواده به اشرف آمدند!. وسپس درلیبرتی وجود کمیساریا ویونامی دست سازمان رابست. حالادرمقابل چشمان ناظران، همانهایی که تا دیروز خدایی می کردند، بدل به موش آب کشیده شده بودند!، وبه چه حقارت هایی تن می دادند؟
چه رژیم آخوندی وولایت فقیه، چه رجوی و رهبری عقیدتی اش، هردو یک راه ویک سرنوشت بیشتر ندارند، انقباض وانقباض هرچه بیشتر. این قانون همه دیکتاتورهاست، والّا اگرمثل شاه بگویند« ما صدای شما را شنیدیم»کار تمام است!.
درسیستم های ایدئولوژیک، همچون خمینی ورجوی
هرفرد می تواند بدل به بازجو وشکنجه گرشود
درسیستم های ایدئولوژیک هرفرد می تواند بدل به بازجو وشکنجه گرشود. این پتانسیل درسازمان به درجه بالایی وجود داشت. کما اینکه دررژیم خمینی ودنباله آن خامنه ایی، وزیر ونماینده مجلس و… بازجو وشکنجه گر بودند، ومادرسال۶۰به بعد درزندانها شاهد آن بودیم. به همین دلیل سازمان می توانست درصورت نیازمثل سال ۷۳ ، ازانبوه کادرهای قدیمی بعنوان بازجو وشکنجه گر استفاده کند. والّا درسایرمواقع، پرسنلی وضد اطلاعات کادر مشخص خود راداشت.
نمونه های دیگر ازمریم رجوی وسازمان مجاهدین:
آقای طاهراحمد زاده هم شایست یک خط ویک کلمه خانم مریم رجوی نبود.
کما اینکه مریم رجوی یک خط ویک کلمه درباره مرگ آقای طاهراحمد زاده نداد. آقای احمد زاده بهنگامی که استاندارمشهد بود، امکانات بسیاری دراختیار سازمان قرار داده بود. این کین توزی!، تنها وتنها به این دلیل بود که آقای احمد زاده، درسال۱۳۶۵ به افرادی که جهت اعزام او به پاریس نزد اورفته بودند، پاسخ منفی داده بود. مهرداد نیک سیر، خودش ازچنین مسئله ایی درزندان سازمان، نزد من پرده برداشت. واین خود مهرداد بود که، بسراغ آقای طاهراحمد زاده هم رفته بود. مهرداد درپروژه رفع ابهام وزندان های سازمان درسال۷۳ ، ازآلمان به اشرف فرا خوانده شد، وبا همان لباس خارج کشوری، وکت وشلواردستگیر وبه زندان منتقل شد. دردادگاه رجوی نیزمن واو با هم حضورداشتیم. مهرداد نیک سیر در سال ۸۸دردرگیریها وتهاجم دولت مزدورمالکی کشته شد.
پیام تسلیت خانم مریم رجوی بهمناسبت درگذشت ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی
تاریخ درج خبر –1393:11:03
خانم مریم رجوی با یادآوری مواضع شجاعانه ملک عبدالله در مسائل مربوط به جهان عرب و اسلام و بهخصوص مواضع او علیه دخالتهای فاشیسم دینی حاکم بر ایران و سیاستهای ضدانسانی و ضداسلامی این رژیم علیه کشورهای منطقه، ابراز امیدواری کرد که رویکرد مقابله و قاطعیت در برابر این رژیم که ملک عبدالله آن را به درستی «رأس مار فتنه و ریشه همه مشکلات منطقه» توصیف کرده بود، بیش از پیش تقویت شود.
رویکردی که نه فقط متضمن دفع شر و شرارت این رژیم ضدانسانی و ضداسلامی از مردم منطقه، بلکه در راستای مقاومت ملت بزرگ و شریف ایران برای رهایی از ستم و جنایت آخوندهای دجال و فریبکاری است که تحت نام اسلام و دین خدا، امروز رکوردار اعدام در جهان و بانکدار تروریسم بینالمللی است و بدترین جفا و خیانت را اول به مردم ایران و سپس به تمامی کشورهای همسایه و همه مسلمانان جهان کرده است.
مریم رجوی با تأکید بر دوستی ملک عبدالله با رهبر مقاومت ایران و نامهها و دعوتهای مکرر او به ریاض و مکه و مدینه و کازابلانکا در دوران ولیعهدیاش از رهبر مقاومت، بهویژه هدیه قسمتی از پرده کعبه به مسعود، برای مردم سعودی در راستای صلح و آرامش در منطقه و خلعید از رژیم آخوندی در کشورهای منطقه آرزوی پیشرفت و موفقیت کرد.
کاش مریم رجوی بجای پادشاهان عرب وعربستان، سخن وشعر محمود درویش را که شعرش همواره با نام فلسطین تداعی میشود رامی خواند. محمود درویش هنگامی که اسرائیلی ها به دختران کوچک فلسطینی تجاوزکرده بودند گفته بود:« اگر با من بود یکی ازهمان دختران کوچکی که موردتجاوزقرارگرفته اند با این اجلاس سران عرب می آوردم تا ببینند وشرم کنند…، اودرقبال مواضع پادشاهان عرب ، چنین سروده بود: من پادشاهان عرب را حراج می کنم! آیا کسی هست این پادشاهان را مفت ازمن بخرد؟!. (نقل به مضمون – درسال۶۱ شعررا خوانده بودم) اگر کسی پیدا می شد او این پادشاهان را مفت می فروخت. امّا حالا برعکس شده، میرزا آقا رادرحراجی می گذارند ومفت می فروشند!.
عکس های ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی
بدون شرح:
رجوی: اسلام ما اسلام ضیاءالحق و ملک فیصل نیست…
امام خمینی را تنها نخواهیم گذاشت…
مهر ماه سال ۵۸ سازمان مجاهدین خلق (شعبه قم) نامه سرگشاده ای خطاب به «حجت الاسلام احمد خمینی» انتشار داد.
در قسمتهایی ازاین نامه (کیهان ۱۷ مهر ۵۸ در صفحه ۳) ضمن اشاره به بیانات وی که گفته بود:
«… اسلام ما اسلام ضیاءالحق و ملک فیصل نیست…و اصالت مکتب در میدان «آزادی» سنجیده میشود.
… ما نمیخواهیم که انقلاب نیمه تمام امروز ما در تاریخ آینده نیز همچنان انقلابی ناتمام و ناقص معرفی شود که خدای ناکرده در نیمه راه شکست خورده باشد. انقلابی که در نخستین گامها فرزندان راستینش را بلعیده و هم به رهبری اش خیانت شده باشد.
در نامه مزبور مجاهدین نوشته بودند: ما هرگز روحانیت مبارز و در صدر همه نیروها، حضرت آیتالله العظمی امام خمینی را تنها نخواهیم گذاشت و تا آخرین قطره خون نیز در کنارشان خواهیم بود.»
به نوشته سازمان مجاهدین درمرگ میزاآقا پاک نیت دقّت کنید:
مرحوم میرزا آقا پاک نیت در جریان دستگیری و شهادت دختر مجاهدش در دهه 60 وادار به همکاری با مزدوران و پاسداران خمینی شده بود اما در سالهای بعد به ترکیه گریخت و در 1366 به اشرف رفت و به مجاهدین پناهنده شد و تمام حقائق را با آنها با جزییات در میان گذاشت که در همان سال در رسانههای مجاهدین به اطلاع عموم رسید.
مجاهدین متعاقباً میرزا آقا را بهعنوان پناهنده پذیرفتند و طی 26سال گذشته همه رسیدگیهای انسانی را درباره او به کاملترین صورت انجام دادند. وی جزء نخستین نفراتی بود که در خرداد سال 92 توسط مجاهدین از لیبرتی به آلبانی اعزام شد
آقای وخانم رجوی!
شرم نمی کنید چنین فردی را که بیش ازیک ربع قرن درسازمان وارتش بود، پس ازمرگش اینچنین ازاو کینه کشی می کنید؟. شما که درسخنرانی امجدیه می گفتید:« اگردین محمد جزباکشتن من استوار نمی شود پس ای گلوله ها بگیریدم.» دین محمد ازچنین برداشت ها و کینه کشی هایی بری است. پیامبر وقتی خبر رسید که عمار دربرابر شکنجه های بنی امیه اسلام را نفی کرده، امّا پیامبردرجواب آنان گفت: « اوبرزبان نفی کرده امّا قلبش با ماست.» تفاوت رویکرد را می بینید!.» شما نه تنها همین اتهام را به هم زندانیای سیاسی که از زندان آزاد شده وبه سازمان پیوستند همه را تفاله می نامیدید و… وحتّی میرزاآقا هم پس اززندان وشکنجه نزدشما آمد وبیست شش سال ماند. حداقل بخاطر دختر شهید ش اشرف، حرمت اورانگه می داشتید. چه چیزی باعث می شود که تابدین درجه سقوط کنید. من اطلاعیه را درکمپ بابرو درآلبانی خواندم، باورم نشد، چنین کارکثیفی صورت بگیرد!. پیامبر حتّی ابوسفیان را پس ازفتح مکه بخشید!. شما این روح پرکینه خودشیفته را ازچه کسی به ارث برده اید؟!. میرزاآقا عضو سازمان و دررده ام جدید بود.( حقایق بسیاری است من کوتاه نوشته ام…)
اگرسکوت شما ونوشته ایی از آقای اسماعیل وفا یغمایی نبود، من هرگزدرباره این سه تن چیزی نمی نوشتم.
آقای وفا یغمایی نوشته است:»سه تن دیگر درگذشتند… »:
«…اشاره کردم که از نیک و بد و منجمله در باره علی خلخالی و کارکردهایش در درون تشکیلات حرفها بر برخی زبانهاست. پرونده همه ما و آنچه به کار تاریخ آید گشوده خواهد شد. در این تردید نکنیم اما عجالتا به آنچه میاندیشم ماهیت تراژیک زندگی در سرنوشت و سرگذشت ماست چه آنان که کشته شدند، چه آنان که رفتند، چه آنان که ماندند و حتی آنانی که بر سر سفره خونین ملاین نشستند و نشسته اند،و تاکید میکنم اگر چه مدتهاست سرگذشت و سرنوشت سیاسی سازمانی که علی خلخالی در آن زیست و مرد برای من جذابیتی ندارد ولی از زاویه انسانی از این ماجرا نمیتوان گذشت. با امید اینکه سکانداران بخود آیند و بدانند اندیشه ای که انسان و حیات در محور آن نباشد سرانجام باطل اعلام میشود و بیندیشند در این دستگاه انسان در کجا قرار دارد؟. بزعم آنان جانشین خدا بر روی زمین است، یا روغنی در چراغها ی پیه سوز و آویخته بر دهلیزها و سردابها. با آرزوی پیروزی جنبش مردم ایران و بسته شدن این دفتر رنج و درد»
نوزدهم ژانویه 2018 میلادی
اعلامیه جهانی حقوق بشر ـ ماده ۵:
«هیچکس نمیبایست مورد شکنجه یا بیرحمی و آزار، یا تحت مجازات غیرانسانی و یا رفتاری قرارگیرد که منجر به تنزل مقام انسانی وی گردد.»
شکنجه، خط قرمز اجتماعی وانسانی است. وعدول ازآن، ماهیّت یک جریان یا فرد را بکلی زرو رو کرده وتغییرمی دهد. رهبران عقیدتی و فقاهتی هردوازیک ابزارو روش وتذکار استفاده می کردند. منظورمن ازشکنجه، درسازمان مجاهدین بهیچوجه مشت ولگد وسیلی و…نیست…، منظورصریحاً، همان شکنجه هایی است که رژیم خمینی وخامنه ای درزندانها انجام می دهند!. منظورمن درهم شکستن جسم زندانی است… منظورمن کشتن زیرشکنجه است…!، منظور من سربه نیست کردن اعضا است!. ما نمی توانیم بگوییم شکنجه گرخوب ومردمی وانقلابی داریم و شکنجه گربد وارتجاعی!. وازآنها وازچنین عملکردهایی …بدلیل مبارزه گذشته شان دربگذریم، چون درگذشته مبارزه کرده اند!؛ چرا که نفس شکنجه نامشروع است، نفس کشتن زیرشکنجه جنایت است!. وبه تبعه آن، مشروعیت یک سازمان وفرد را نفی می کند!. کسانی که از چنین خط قرمزهایی ، عبورمی کنند، چنین «سکاندارانی» نمی توانند بخود بیایند…!، اگرخمینی وخامنه ای می توانستند سرسوزنی، رفرم کنند!، رجوی نیزمی تواند!. حقایقی که دراشرف ولیبرتی گذشت، بیش وپیش ازهرکسی، خود رهبری عقیدتی است که می داند، هیچ راه بازگشتی با قی نگذاشته است. ابلاغیه عضویت بازگشت ناپذیردرآبان ۹۶نیز برای پوشاندن همین حقایق وحجم فسادو جنایت بکارگرفته شد. ما نه با یک انحراف واشکال…، بلکه با یک اپورتونیسم منحط ومنحرفی تمام عیاری روبروهستیم که، تمام آرمان وشهدا وتاریخچه خونبارسازمان را به ورطه خود شیفتگی نام وبام وجاه خویش به ورطه سیاهچاله رهبری عقیدتی خود کشاند ونابود کرد.
رجوی سازمان مجاهدین رادرسال ۵۴ ازدل انحراف وچاه اپورتونیسم تقی شهرام بیرون کشید. وبه گفته خودش به درستی سازمان را برای ده سال بیمه کرد. امّا ده سال بعد، اینباربرای بیمه کردن «خودش»، سازمان را وارد تونل بی بازگشت تئوری «رهبری عقیدتی» نمود، و بود و نبود سازمان را، درسیاهچاله عراق واشرف فروبرد. سزاوارمانبود، سزاوار مردم نبود، سزاوارسازمان حنیف نبود، که چنین سرنوشتی را برآن رقم بزند. حنیفی که می گفت: «سازمان برای مردم است نه مردم برای سازمان.». اینک سازمان برای رجوی ورهبری عقیدتی اوست!. چنین فرجام وشکستی هرگزمتصوّرنبود. کاری که نه خمینی ونه بازماندگانش، نه توانستند ونه می توانستند انجام دهند، اپورتونیسم رهبری، سازمان را زد وبرد و کشت وخورد. آن ماهی، که باید دردریای مردم شنا می کرد، درسیاهچاله ایی که رهبری عقیدتی آنرا معبدی برای بروز وظهورخود شیفتگی اش یافته بود، طعمه گنداب اپورتونیسم گشت. اینکه رژیم آخوندی با رجوی درجنگ است، این باعث مشروعیّت رجوی نمی شود!. رژیم آخوندی با داعش هم درحال جنگ است!. مشروعیّت ناشی ازمقاومت نیست. این حربه رجوی برای مشروع کردن وازمیدان بدرکردن دیگران است. والا رژیم یا دولت عراق وبسیجیان عراقی هم درمقابل داعش نامش مقاومت است؟. مشروَعیّت ناشی ازپایبندی به اصول وآرمانها وروابط دمکراتیک با اعضا وهمچنین با سایر گروه ها وشخصیت ها است. اوّلین نافی مشروعیّت بکارگیری شکنجه دریک سیستم است. وشاهدین شکنجه دراشرف وعراق، خود گواه این عدم این مشروعیّت است
حقیقت تاریخی آنکه، ما به صفت سازمانی، ظرفیّت ورود به عراق را نداشتیم. جوارخاک میهن (عراق)؟، زمین حاصلخیزی برای خاکریزها وسیاج ها وچهاردیواری اختیاری و توتالیتاریسم رجوی بود.
و حقیقت اینک وامروز آنکه، درگذشت فخری اصفهانیان با زخم های برجا مانده ازجنایت خمینی درقلب وضمیرش، و اکبرچاووشی ، سادگی، فروتنی و تواضعش، برای من دردناک وتأثرآمیز بود. امّا درگذشت علی خلخال، برغم سابقه مبارزه درزمان شاه و برعلیه خمینی، ازلحظه ایی که رجوی اورا تبدیل به زندانبان وشکنجه گرکرد. هیچ تأثری برنمی انگیزد!. علی خلخال طی ۳دهه شاهد جنایت هایی بود که خود نیزدرآن دست داشت. یک مورد ازچنین جنایتی اپورتو نیسم محض است. من با جنایت وشکنجه، ازجانب هرکسی که می خواهد باشد، مرزبندی انسانی ومبارزاتی دارم. یاد فخری اصفهانیان واکبرچاووشی گرامی باد.
سایت حقیقت مانا- سیامک نادری ۲۹ دی ماه ۹۶
ایرانیان آزاده ودوستان عزیز
مبارزه برای بیان حقیقت و چشم اندازپیش رو، بخشی ازمبارزه برای آزادی میهن ازچنگال رژیم آخوندی است. دررساندن صدای حقیقت مانا به سایررسانه های ایرانی زبان ازهمه شما کمک می طلبم. پیشاپیش ازهمکاری وتلاش شما سپاسگذارم.
دیدگاهها بسته شدهاند.