اقای اسماعیل نوری علا
مسئول حزب سکولار دمکرات و مهستان
نامه سرگشاده من به نه بمثابه رویارویی با شما و تضاد و اختلاف، بلکه به معنی وحدت نیروها در کادر اصول و ارزشها و به معنای احترام و ارزش قائل شدن به شما بعنوان مسئول حزب سکولار دمکرات و مهستان، در مبارزه با رژیم جمهوری اسلامی است.
از قضا اولین فریبکاری و ناصداقتی و ناراستی فرشید نصرالهی، با شما و دوستان شما و با مهستان است. اگر شما بعنوان مسئول حزب این حقایق را نمی دانستید و نمی دانید، و همین امر باعث شده است تا دفاع ناموجّه، نامشروع و مطلق خود را از فرشید نصرالهی انجام دهید. مسئولیت، وظیفه و نیاز مبرم و ضروری شما است تا در مقابل مردم، افکارعمومی و دوستانی که درتلویزیون میهن تی وی بعنوان مهمان برنامه شرکت کرده اند و مجری برنامه آنها فرشید نصرالهی بوده است پاسخگو باشید. زیرا این فرد به اعتبار عضو شورای مرکزی حزب شما جهت اجرای این برنامه مورد اعتماد آقای سعید بهبهانی و میهن تی وی واقع شده است. و پیش و بیش از دیگران، این مسئول حزب و مهستان است که می بایست پاسخگو بوده و علل این خطا را بازگویی کند. خطا در امر مبارزه و گزینش اعضا و یا خط و خطوط سیاسی، تشکیلاتی و استراتژیک یک امر طبیعی و پیش برنده است. کما اینکه پذیرش این خطا، به صفت اذعان به خطا و در قدم بعد تصحیح این خطا از جانب شما بعنوان مسئول حزب که می بایست اولین شخص پاسخگو باشد، یک نیاز ضروری برای شما است.
ریک پیتینو مربّی افسانه ای بسکتبال می گوید:
« دروغ گفتن سبب می شود که مشکل موجود، بخشی ازآینده شود، اما حقیقت و راستگوئی مشکل را بخشی از گذشته می کند.»
این امر نه تنها از ارزش شما نمی کاهد بلکه مردم و افکار عمومی نیز هماره همین را بطور عام از سیاستمداران و بطور خاص از شما و مهستان در این مورد مشخص را انتظار دارند. در این چهار دهه سالیان سیاه، به اندازه کافی اعتماد مردم دریده شده است. باید زخم های بی اعتمادی را التیام بخشید، نه آنکه زخمی دیگر بر زخم های بدخیم و چرکین این بی اعتمادی و فروریزش اصول و ارزشهای مبارزاتی و سیاسی افزود.
هنگامی که در ایمیل ارسالی به من، مصاحبه آقای محمد رضا روحانی و خانم نیره انصاری با فرشید نصرالهی را دیدم، درجا و سه ثانیه بعد به آقای محمد رضا روحانی زنگ زدم و درباره فرشید نصرالهی اطلاع دادم. و ایشان گفتند که من نمی دانستم که چنین سوابقی داشته و بسیار تشکر کردند از اطلاع رسانی سریع و گفتند که پس از اینهمه سال شرف و حیثیت …هرگز حاضر نیستند درکنار فردی مثل او بیشینند و مصاحبه کنند، ایشان به دوستان دیگر اطلاع دادند.
شش ماه پیش دوستان بسیاری از من خواستند درباره دروغ ها و فریبکاری فرشید نصرالهی و رفتن او ازکمپ تیف به ایران در مرداد ۱۳۸۴و همکاری با وزارت اطلاعات و سایر پنهانکاری او جهت مخدوش نشدن صفوف مبارزه و حراست از اصول و ارزشهای مبارزاتی، و پرنسیب های سیاسی روشنگری کنم، اما شرایط سیاسی و حجم فعالیت ها و …فرصتی جهت این امر نداد. اما اینک درمی یابم که این تأخیر به مخدوش کردن اصول، شرف و حیثیت سیاسی و مبارزاتی لطمه وارد ساخته است.
اسناد و مدارک و همچنین اظهارات شاهدین درکمپ تیف درباره دروغها، پنهاکاری و فریبکاری حیرت انگیز فرشید نصرالهی و حضور او در ایران و نشست های وزارت اطلاعات و شرکت درتظاهرات وزارت اطلاعات و گردانندگان سایت های آن ازقبیل ایران اینترلیک و انجمن نجات و مستندات شاهدین موجود است؛ و متأسفانه شما نیز در سراسر این برنامه برتک تک این اظهارات سراسر وارانه گویی حقایق صحه گذاشتید. لینک روشنگری در انتهای نامه سرگشاده ضمیمه است (۱).
در ویدئو انتشاریافته جلسه ای با مسئولیت شما و تنی چند از اعضای مهستان و … شما به دفاع از فرشید نصرالهی عضوشورای مرکزی حزب سکولار دمکرات پرداخته و درانتهای همین جلسه اعلام کردید:
«دوستان اجازه می خواهم از شورای مدیریت مهستان و از همه شمایی که دراین اتاق هستید این اجازه را داشته باشم ازهمینجا اعلام می کنم که تریبون مهستان آماده است که از خود خانم مریم رجوی یا هر نماینده ای از سازمان مجاهدین که بخواهد در برنامه های یکشنبه های مهستان حضور پیدا کنه، و توضیحات رو بده دعوت می کنه و آماده است که اینکار رو انجام بده، امیدوارم که این شهامت در اونها هم باشه که بیان و سخنان خودشون رو بیان کنن.»
به همین دلیل برغم اینکه یکی از مخالفین سرسخت رجوی و توتالیتاریسم هولناک، فساد و جنایت، رجوی هستم، اما می توانم طبق خواست شما جهت روشنگری درباره سالیان فریبکاری و دروغ فرشید نصرالهی و همکاری او با وزارت اطلاعات و شرکت در جلسات و تظاهرات و همکاری با افراد عناصرتابعه وزارت اطلاعات و رژیم، دریک برنامه تلویزیونی با حضور شما شرکت کنم تا بتوانیم حقایق را به اطلاع مردم و افکارعمومی و اعضای مهستان برسانیم.
آقای نوری علا، من و شما بخوبی واقف هستیم و سوابق این چهل ساله نیز همین را نشان میدهد که مسعود و مریم رجوی هرگز به چنین دعوتی پاسخ مثبت نداده و نمی دهند. زیرا بدلیل فساد و جنایت و تبهکاری بیشمار سازمان مجاهدین خلق درطی این چهار دهه، رجوی نیز همچون خامنه ای اهل دیالوگ نیست و اهل منولوگ است. البته سازمان مجاهدین اگر تن به دعوت شما بدهد، بخوبی میداند که بدون هیچ شک و تردید در پرونده آلوده فرشید نصرالهی، پیروز میدان، کسی جز مجاهدین خلق نیستند، اما آنروی سکه این است که اگر برای پاسخگویی درجلسه پیشنهادی شما حضور یابند، این مسئله باعث میشود که راه باز شود و پای مسعود و مریم رجوی به پرونده های دیگری از این دست کشیده شود که از قضا در پرونده های دیگر، بلاتردید پیروز میدان نه رجوی، بل طرف مخالفین آنها هستند. و به همین سبب، راه و مسیرخطرناکی به سایر پرونده ای بیشمار فساد و جنایت رجوی باز می شود.
کما اینکه من بارها و بارها اعلام کرده ام:« آقای رجوی! بفرمایید دادگاه!.» اما رجوی بخوبی میداند که دست من بدلیل اسناد، مدارک و شاهدین فساد و جنایت، قتل و شکنجه و زندان … بسیار پر است و خواسته و آرزوی من نیزهمین است که رجوی از من شکایت کند، تا بتوان فساد و جنایت رجوی را در یک دادگاه اروپایی ونه همچون محاکم توتالیتاریسم تشکیلاتی، در سطح وسیعی از رسانه های خارجی بازتاب یابد.
متأسفانه در ویدئو انتشار یافته جلسه شما و تنی چند از اعضای مهستان و … در دفاع از فریبکاری و دروغهای فرشید نصرالهی که به ایران رفته ودر نشست ها و تظاهرات وزارت اطلاعات شرکت داشته و تا کنون و تا اینک و امروز نیز به شما و اعضا مهستان دروغ گفته است، پیروز میدان کسی نیست جز دو ولایت فقیه، از یکسو خامنه ای و وزارت اطلاعات و سایت های تابعه آن در داخل و خارج ازکشور، و از سویی دیگر رجوی و رهبری عقیدتی و دستگاه لجن پراکنی او برعلیه جدا شدگان از شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق ایران که از قضا این افراد با رژیم جمهوری اسلامی مرز بندی قاطعی داشته و برعلیه آن مبارزه می کنند.
اقای نوری علا
مسئول حزب سکولار دمکرات و مهستان
سوال از شما بعنوان مسئول حزب سکولار دمکرات و مهستان این است اگر درهمین اروپا یک عضو حزب اروپایی در باره سوابق خود با فاشیسم هیتلری و یا پرونده بده بستان سیاسی و فساد مالی و… دروغ، پنهانکاری و فریبکاری داشته باشد، آیا چیزی جز خلع ید او از حزب و مشاغل دولتی و اخراج و محاکمه و زندان و…را در پی خواهد داشت.؟
آقای هلموت کهل صدر اعظم آلمان که به او لقب «پدر اتحاد آلمان» لقب دادند، تنها بدلیل اینکه نیم درصد تخفیف بانکی بدلیل روابط شخصی و دوستانه به او تعلق گرفته بود، برکنارشد. درحالیکه آقای کهل به وزارت اطلاعات فاشیزم هیتلری و یا فاشیزیم مذهبی حاکم برایران رابطه نداشت.
علاوه براین مقاله بی بی سی نیز در همین زمینه ارائه می شود..؟(۲)
https://www.bbc.com/persian/world-40306237
ژوئن 2017 – 26 خرداد 1396 16بی بی سی
« حیثیت آقای کهل به خاطر یک رسوایی بزرگ مربوط به نحوه تامین منابع مالی حزبش در دهه نود میلادی به شدت لطمه خورد. حزب دموکرات مسیحی آلمان در دوران رهبری او با استفاده از یک حساب بانکی مخفی کمک های مالی غیرقانونی دریافت می کرد.
پس از افشای این خبر آنگلا مرکل خواهان کنارهگیری آقای کهل شد. »
حد اقل چیزی که در این باره آگاهی و اشراف دارم این است که نیازی به هیچگونه توضیح و تفسیر دراین مورد برای شما که سالیان است در خارج بوده و اهل فرهنگ و ادب و شعر بوده و اینک و امروز در امر پیشبرد حزب و مهستان گام برمی دارید، نیازی ندارم، و از این جهت بسا خوشحالم و آسوده خاطر هستم.
آيا شما مطلع هستید فرشید نصرالهی عضو شورای مرکزی حزب سکولار دمکرات درروزهای اخیردر تلویزیون میهن تی وی بعنوان مجری یک برنامه در باره تحریم انتخابات با میهمانان خارج از حزب شما مهستان برنامه مصاحبه داشته است.؟ آیا شخصیت هایی که به اعتبار میهن تی وی و آقای سعید بهبهانی، و بعنوان میهمان در تلویزیون میهن تی وی و شناخته شدگی چهره ایشان شرکت کرده اند و از سوابق گذشته فرشید نصرالهی در جدا شدن از مجاهدین خلق پس از سرنگونی صدام و رفتن به ایران و همکاری با وزارت اطلاعات و شرکت در جلسات آنها در ایران و حتی در خارج از ایران و درعراق، وهمچنین از پنهانکاری و فریبکاری فرشید نصرالهی در این امر بی اطلاع بوده اند. درشأن و اعتبار و حرمت وحیثیت آنها نبوده که در کنار چنین فردی قرار بگیرند. برای مردم و افکار عمومی بسا عجیب است که شما خود را و حزب خود و مهستان را مسئول و پاسخگو ندانید.؟ همچنانکه این به اعتبار تلویزیون میهن تی وی لطمه وارد خواهد ساخت. برغم تمامی مشکلات اداره تلویزیون و استمرار بیش از یک دهه فعالیت مستمر میهن تی وی در کار رسانه ای، باید اذعان کرد که آقای سعید بهبهانی بسیار موفق عمل کرده است.
آیا شما می دانید وقتی مردم و افکارعمومی آگاهی یابند مجری برنامه «میهن تی وی» سوابق رفتن به دامان رژیم ایران و وزارت اطلاعات را دارد و در جلسات و تظاهرات وزارت اطلاعات در ایران شرکت داشته است و تا اینک و امروز با فریبکاری و دروغ و پنهانکاری برای پوشانده سوابق خود به هرشیوه ممکن متوسل شده است، می تواند مورد اعتماد و وثوق مردم و افکار عمومی و جوانان حاضردرکف خیابان درقیام آبان و خانواده های جانباختگان باشد ؟، آیا کسی که سوابق خود در همکاری با وزارت اطلاعات در ایران را پنهان کرده و… چنین شخصی دارای چنین اتبار و ارزشی است که نظر مردم را به تحریم انتخابات رژیم جلب کند.؟
یا هدف این است که از جیب و حیثیت و حرمت و شناخته شدگی و اعتبار این شخصیت ها حضور یافته در برنامه میهن تی وی بسود فرشید نصرالهی کسب اعتماد و هزینه شود.؟
اقای نوری علا
پس از سال ۵۷، چه درمیدان مبارزه سیاسی درکف خیابان و چه در زندان و مواجه با بازجویان و شکنجه گران و کسانی که در مبارزه کم آورده بودند و به دامن رژیم و زندانبان و بازجوها غلطیدند و چه درتشکیلات مجاهدین خلق، درهرشرایطی که قرار داشتم، با صراحت و صداقت نظرم را بیان می کردم زیرا عاشق مبارزه و مردم و مبارزه سازنیافته بودم. نمونه ای ازاین تجارب درشناخت افراد وماهیّت آنها را بیان می کنم:
شاید اولین باری که بصورت جدی نظر من در اساس و پایه ها مخالف نظر مسئولین سازمان مجاهدین قرار گرفت، هنگامی بود که رجوی اسیران ایرانی را که بعنوان رزمنده و مجاهد به تشکیلات مجاهدین وارد ساخت، و از میان تمامی این افراد، تنها یک تن از آنها را پس ازچند ماه حضوردرتشکیلات درمدار بالایی از تشکیلات قرار داد، درحالیکه افراد با هویّت و مایه های بسیار محکم مبارزاتی نسبت به آن فرد مزبور( محمد) وجود داشتند، اما این فرد مورد توجّه و ستایش مسئولین ارشد سازمان واقع گشته و بطور مستمر به من و اعضای قدیمی یاد آوری می کردند که از او یاد بگیرید! که چند ماه آمده است، اما حل شدگیش در امر تشکیلات بسیار شگفت انگیز است. من به سیما( مهناز کرمی) که پس از سال ۱۳۷۰ مسئول مجاهدین خلق در امریکا بود و من را نیز پیش از اینکه در دی ماه ۶۷ به اشرف بیایم سوابقم را درزندان می دانست، و بسیار به من احترام گذاشته و توجه می کرد، کما اینکه من نسبت با او، روزی خانم سیما به من فرمانده دسته بودم گفت:« ببین سیامک، محمد هیچ سابق مبارزاتی نداره، اما آنقدر سریع فرهنگ مجاهدین را یاد گرفته که در تشکیلات چند پله می پرد و جلو می رود و الان یکی از کادرهای ما است. چرا تو درگیر ذهنت هستی.؟»
به سیما پاسخ دادم:« تفاوت «محمد» با من و یا با دیگران این است که برای «محمد» فرقی نمی کند که عضو مجاهدین باشد یا حزب نازی ها، اگر«محمد» عضو حزب نازی و اس اس ها هم بود، همینطور کار میکرد، او با قلبش کارنمی کند، او عنصری فرمانبر و مطیع محض و مهره ی اجرایی برای پیش بردن کار برای هرسیستمی می تواند باشد، من نه می توانم و نه می خواهم بدل به چنین عنصر میکانیکی و بی احساسی و اندیش ای شوم. او (محمد) می تواند بهترین سرباز هیتلر و اس اس ها هم باشد، من نه!»
در بیان نظراتم آنقدر قاطع بودم که گویی دارم درزندان موضعگیری میکنم. با احترام ازسیما خداحافظی کردم و رفتم. معمولا اجازه رفتن و ترک گفتگو با مسئول بود، اما برای اینکه بگویم این نظر من است و هیچگاه برسر این موضوع دیدگاهم را تغییر نمی دهم می باید پس از اتمام سخنم آنجا را ترک می کردم. این اولین چالش اساسی من درتفاوت دیدگاه ها با تشکیلات بود. یکماه بعد درسال۱۳۶۹ بدلیل آتش بس و قرداد ۵۹۸، رژیم جمهوری اسلامی و صلیب سرخ به اشرف آمد و قرار شد از تک به تک افراد پیوسته به مجاهدین خلق و ارتش آزادیبخش، بصورت حضوری مصاحبه کنند و از آنها بپرسند آیا مایل هستید به ایران برگردید یانه.؟( بدون اینکه صلیب سرخ قصد اعمال نظر و یا تبلیغ بسود بازگشت به ایران و ترک اشرف را داشته باشد) همان روزآقای دوستعلی جوزی پور اهل کرمانشاه که در دسته من و تحت مسئولم بود، پس ازپایان مصاحبه سرپایی با نماینده صلیب درحد یک پرسش ( آیا خواهان بازگشت به ایران هستید یانه؟) با عصبانیت وحالت برفروخته به نزد من آمد و با لهجه کرمانشاهی و با غیرتی که در خون و رگ آنها فوران می زند گفت:« برادر(رجوی) به تک تک ما پیام داده بود، وقتی جلو نماینده صلیب قرار می گیرید باید حس کنید که در مقابل « لاجوردی» قرار دارید و فقط با یک کلمه ، نه بیشتر پاسخ او رابدهید تا بداند با مجاهد خلق طرف است و دُم اش را بگذارد روی کولش وبرود.» آقای دوستعلی یکباره فحش را کشید و گفت:« اون فلان فلان شده پست فطرت…، نظرکرده تشکیلات «محمد» اولین نفری بود که پیشاپیش همه نزد صلیب رفت( درواقع سازمان مجاهدین « محمد» را بعنوان آس خود و اولین نفر برای پاسخ دادن به صلیب سرخ انتخاب کرده بود) و بدون پرسش نماینده صلیب از کنار مسئول مجاهدین رفت بطرف درب خروجی سالن، و بین رجوی و لاجوردی، لاجوردی جلاد رو انتخاب کرد. و برادر( رجوی) در باره او به ما پیام فرستاد و گفت:« محمد دژخیم تر از لاجوردی است.»
وقتی چنین خبری را از تحت مسئولم آقای دوستعلی شنیدم یک لحظه درونم آتش گرفت و یاد زندان افتادم و لاجوردی تنها کسی بود که هرگز نمی توانستم مستقیم به گرگ چشم دندان جغد گرازش نگاه کنم. هرگز با سیما( مهناز کرمی) در این باره صحبت نکردم چون هرگز نمی خواستم با احترامی که نسبت به مسئول داشتم، صحت نظرم در پایه ها را یادآوری کنم، چون پیش از این به اندازه کافی قاطع نظرم را داده بودم. مشکل من فرد « محمد» نبود، من با آن دستگاه نظری اختلاف داشتم. اما باز حتی نظرمن با رجوی و پیام او تفاوت داشت:« من محمد را که سمت ایران و رژیم را انتخاب کرد، همچون لاجوردی و یا بدتر از او نمی دیدم. او فردی بود که درهر سیستمی قرار می گرفت بسهولت کارم می کرد. از نظرمن او یک سرباز مطیع و اما هرگز نمی توانست یک سرباز «جانباز» و« فداکار» باشد، چیزی مثل شخصیت رودلف هوس و در انجام وظیفه مطیع محض بود. زیرا محمد بدون اینکه با اطرافیانش کوچکترین رابطه ای انسانی داشته باشد و سخنی بگوید درخلاء قلبش نفس می کشید. بعدها رودلف هوس را درکتاب « مرگ کسب و کارمن است» شناختم او بدلیل همین ویژگیهایی که «محمد » داشت به فرمانده ی اردوگاه آشوویتس رسید.
آقای نوری علا
چیزی که مرا به این کتاب جذب کرد نام « احمد شاملو» در ترجمه این کتاب بود. هنگامی که چشمم به این کتاب افتاد « مرگ کسب و کارمن است» نام کتاب آزارم میداد و خون وخوی چنین شخصیتی خارج از مدار انسانی و طعم برودتِ یخین ِنگاه و، مردمک شیشۀ برفک زدۀ ماهی دُودی ، به رنگ احساس آبی من تعلق نداشت. باورم نمی شد احمد شاملو ترجمه اش کرده باشد.
به همین جهت بیش ازآنکه ازسرب های صلب و سخت تشکیلات و جزم رهبری رنگ و بو بگیرم، روز بروز نویسندگان، شاعران، کتابها، نقاشی ها، متن ها، کلمات و حروف و هجاها بوم نقاشی قلبم گشت. آشنایی با شما نه امروز و دیروز، بل به چهل سال از پار و پیرار پیش ازاین باز می گشت، ازآنجا که از آغازخونم، خون امتناع بود، اما ازطرف دیگر، خون « اُو مثبت» در رگانم، می آمیخت با خیل خون و بیشمار انسانها رنگارنگ و رنگین کمان مردم ایران. بیش از آنکه سیاسی باشم، هماره ناگزیر فرار و تکذیب این تهمت ام. من تنها یک «مبارزم»، اگرچه یک مبارزم، و سخت، اما شاعرانه های احساس آبی قلبم، اگر چه همیشه زخم لیس خون، اما همیشه کولی وش شاد سبزآبی.
کاش روزگار فرصتی و مجالی میداد به آنگونه که گفتید«شرابی»، و مست وار فرصت شمریم صحبتی، اما روزگار از برابر من آنچنان چونان گلوله ای سریع میگذرد که من همیشه در پی اش می دوم و اما هرگز به گرد پای بوسی اش نمیرسم، کاش سرعت روزگار فرصتم میداد، تا تنها به عشق، به خواندن و به شعرهای ترانه های دلم و دل مردمان بیندیشم. فکر می کنم شما درحوزه عشق، هنر، ادب و احساس خوب، می توانی همچو منی را درک کنی، همچنانکه من صدا و طنین متن های شما در فرهنگ و ادب و شعر را، همچون دیگرانی ازاین دست در فرهنگ و ادب، که نه کم، در میهن ما بسیارند، و من از شوق هوسهای دل پاک برمی چیدم شاخه ای از فرهنگ .
اما نوری علا، عزیزشعر و ادب و فرهنگ، آنچه در حوزه سیاست از شما در نشست دفاع از فرشید نصرالهی شنیدم ، بسا تعجب برانگیز از آشکارترین مفاهیم خدایی و غایی کلمات که سهل و آسان از آنها عبور شد، به باورم ننشست و، رنجیده خاطرشدم. گمانم نبود کلمات خداوار نیستند، وهمچون الهه الهام بر روح و روانمان و درد مشترکمان تسلی. و من ازسر ارزش خداوار کلمات و این واژگان و این خلق انسانی برای پیشرفت و شکوفش فرهنگ میان انسان و مردمان نیک، آنچه دیدم و شندیم …بس دل آزرده شدم.
اقای نوری علا
همچنانکه سالیان با چنین انسانهایی نهادینه شده از صلب های یقین نمی توانستم و نتوانستم پهلو به پهلو شوم. این صلب بی دلیل و بی گفتگو تک گویی ها، اصلی ترین نقطه تفارق من در روزان و شبان با تشکیلات و رهبرش گشت.
سالیان گذشت، دیدم و فهمیدم که در تآسف و اندوه، سازمان و تشکیلات، تنها و تنها پذیرای سرباز است و از بدا بدتر ازآن، پذیرای سرباز و انسان « با کله» نیست، اگر چه سربازان و انسان را تمام قد و بالا، اما« بی کله» و بی «مغز» می خواست و طلب می کرد، سرباز بی کله ای که تنها صفت اش، مطیع محض بودن و چشم و گوش و زبان بسته بودن از نوع تمام قد و تمام عیار بود، در چنین دستگاهی تنها سرباز مطلوب باز هم همان « محمد» اس اس نشان بود و هست و خواهد بود.
همچنانکه ساراماگو در رمان «کوری»(۱) برای شخصیتها اسم انتخاب نکرده بود، رهبرمجاهدین خلق هم برای سربازانش اسمی انتخاب نکرد، همه یک چیز بودند و با یک نام، « نام خودش» و نه حتی خدای خودش.؟ بل «سرباز رجوی!» بودند. آه ازخداوندان کین و تشنه قدرت، آه از خدایانِ بی بضاعت «قدرت »، بدعت گذاران طالع نحس، آه از خدایانِ بی بضاعت عشق، آه از کوه نمایان کاه مغز، آه از تاریکا.
آقای نوری علا، ضرب المثل است که: « خار» را با خار درنمی آورند؛ زیرا میل «خار» به خار بودن است. اگر فرض بگیریم که این فرد(فرشید نصرالهی) از رژیم فاصله گرفته است، باید گفت این فرد تا اینک و امروز با شما و مهستان و مردم و افکار عمومی و شخصیت های میهمان دربرنامه میهن تی وی هیچگونه صداقت و راستی را نداشته و با این فریبکاری و پنهانکاری فرصت حضور در کنار آنها را داشته است و دیگرانی چون خود را نیز به تشکیلات شما کشانده است.
درقسمتی از نوشته های من در سال ۱۳۹۱ در لیبرتی که حاصل تجارب من در مبارزه و عطف به فساد مجاهدین خلق و رجوی است چنین آمده است:
« دروغ و زشتی یک چیز است ، اولی وسیله ای برای پوشان دومی، زشتی یک لکه چرکین است اما تعمیم دادن و پوشاندش ، بدل به یک برکۀ گندیده می شود که فرد در باتلاق متعفن خود ساخته دست و پا میزند. باید دانست که با صد دروغ هم ، نمی توان یک حقیقت مجازین ساخت. یک دروغ، یک نمود از عدم یگانگی است، اما گاه که جریان می یابد و مشروع می شود. دیگر بدل به ماهیت فرد گشته و فساد روحی اش را بازتاب می دهد.»
دروغ زشت ترین نوع زیبا نشان دادن یک ناحقیقت کثیف است.
پنهان کردن حقیقت درهزار توی سخنان و واقعیات کلاف پیچ نحس روزگار، یک هنر است با مایه ای از شارلاتانیسم؛ اما جستجو و یافتن حقیقت در میان حرفها و واقعیات تحمیل شده نیز، خود هنری است بالاتر و شاهکار والای هنرها .
برای پوشاندن یک حقیقت ، هزار دلیل و برهان وبهتان آوردن، تنها برای مدت کوتاهی می تواند جوابگوی ذهن باشد . اما حقیقت تنها یک چیز است ، نه هزار چیز، و زمان پوسته آنرا خواهد شکافت و جوانۀ حقیقت در زمان خودش ببار می نشیند و گل مانا یش را می شکوفاند.»
ازکتاب چاپ نشده« پیامبران خیابانی- سیاره سبزآبی»
اقای نوری علا
دو سال پیش و بنا به دعوت شما برای حضور درکنفرانس سکولار دمکرات ها که در ۲۲ و۲۳ سپتامبر در فرانکفورت، می توانستم به کنفرانس شما بیایم و یا حتی یک دست گلی که الهنایه با چند ده یورو که بی ارزش و نازل است برای شما ارسال کنم. اما همچنانکه دو سال پیش به شما و آقای حسن اعتمادی گفتم:« اگر به کنفرانس بیایم هدفم این است که تمام تجارب ۴۰ ساله تشکیلات را مسئولانه، صمیمانه و صادقانه از سر دلسوزی به شما منتقل کنم، که نه تنها درایران و بطور اخص درسازمان مجاهدین خلق، بلکه در یکصد سال اخیر در جهان، مسئله ومقوله «رهبری» طالع نحس فساد در تمامی احزاب و سازمان و گروه ها بوده است. زیرا هر گروه، سازمان وحزب وفعالیتی برعلیه اهریمن حاکم برمیهن را درچارچوب اصولی و دمکراتیک حمایت و پشتیبانی می کردم. و این نوشته نیز در ادامه همین تجارب چهل ساله و شناخت و آگاهی از چنین امری قرار دارد. شاید ناگزیز بدلیل اینکه ۳۶سال درتشکیلات بوده و پس از آن نیز در این ۵ ساله اخیر بصورت تخصصی و تمام وقت درپی تحقیقات و نوشتن و مصاحبه دراین امر هستم، و همچنین بدلیل حجم اطلاعات و شناخت از فساد تشکیلاتی می توانستم طالع نحس هر حزب و گروه و سازمانی را که همانا رهبری آن و همچنین تهدیدی برای شخص شما است، باشما درمیان بگذارم. صورت مسئله من نه رجوی و مجاهدین خلق، بل پادزهری برای این تهدید برای گروه ها و اشخاص است.
این نوشته نه هدف قرار دادن مهستان و یا شخص شما ویا…، بلکه جهت پالوده ساختن صفوف مهستان است و یا اینکه اعضا مهستان می بایست حقایق پروسه خود را به مسئول حزب و مهستان بیان کنند.
اگر دوسال پیش ظرفیت لازم برای شنیدن این حقایق وجود داشت، همچنانکه به شما و آقای حسن اعتمادی که آن زمان درحزب سکولار دمکرات بودند گفتم، اکنون این آوار برسرحزب و مهستان خراب نمی گشت و چه بسا بیش از پیش این مهستان جلو می رفت.
از آنجا که از دیرباز اهل ادب و فرهنگ هستید و یکی از بنیان گذاران کانون نویسندگان ایران درسال ۱۳۴۷ بودید، سخنم را با شعری از کتاب« من آبی سرا و ، سراب ؟!» که در لیبرتی سروده ام را مناسب تر از زبان و فرهنگ سیاسی میدانم:
“قلبم صداقت گل را می خواست نه کاغذِ کاه ” ۳۰/۶/۱۳۹۱
احساس را به سُخره میگرفت
گُلهای بی بوی کاغذی
طعمِ برودتِ یخین ِنگاهش
چشمی برای نگاه کردن نداشت
مردمک شیشۀ برفک زدۀ ماهی دُودی
به رنگ احساس تعلق نداشت
بی آنکه پوسیده باشد
خشکیده بود
کاغذینِ و کاه وار
گوسفندان
آفتاب می خورند
برسرسفره رنگینِ کاه وکاغذ!
ما گُل را می خواستیم
باطُرفه ای از شمیم خوشش
نه کاغذ و کاه
نه رنگ و لعاب!
قلب
صداقت گل را می خواست
چون عطیۀ عشق
وعشق
ای می خواست رایحه
همسنگ و تالی مجنون اش
.
اقای نوری علا
فرشید نصرالهی نمی تواند با بکارگیری همان نوع دروغ و فریبکاری شیوه رجوی و سپس آمیخته شدن با وزارت اطلاعات در ایران و پنهان کردن سوابق خود از مردم و مبارزین واقعی و باشرف، وحتی کشاندن شما و تنی چند… به جلسه دفاع ازخودش و دروغگویی واضح و آشکار که متأسفانه شما نیز برتمام آنها صحه گذاشتید، و این اعتبار شما را نیز مخدوش خواهد کرد، مدعی مخالفت با ماهیّت و محتوا و عملکرد رجوی و سازمان مجاهدین خلق باشد. این گونه مخالفت ها بیش و پیش از اینکه بسود مبارزه و مردم باشد، بسود رژیم جمهوری اسلامی و آن روی سکه ی آن، سازمان مجاهدین خلق است.
همچنانکه خود اعلام کرده اید هرزمانی که شما تعین کنید، برای روشنگری و بیان حقیقت و پالوده ساختن صفوف مبارزه، و صداقت و راستی در امر مبارزه با اهریمن حاکم برمهین، آماده هستم تا دریک گفتگوی تلویزیونی شرکت کنم و تمام دروغها و فریبکاری های فرشید نصرالهی را بازگو کنم. من و ما و شماَ، بیش و پیش از همه ، باید امین مردم باشیم، و برآن پای بفشاریم.
اینسان «امین نور بودن»
حسّی که درساغر جانم دویده است
خونبارشی از رگان خورشیدی
ترسیم سپیده رؤیا و زندگی ست
پس از گذشت ۱۰ روز از روشنگری درباره فرشید نصرالهی، و بنا به درخواست شما برای آماده بودن برای پاسخگویی، تا این لحظه و تا امروز نه تنها شما و مهستان وحزب سکولار دمکرات در این زمینه سکوت پیشه کرده اید، بلکه تمام طرف حسابهای دیگر و حتی سایت های وابسته به وزارت اطلاعات و ایران اینتر لینک و انجمن نجات و…نیز، سکوت مطلق پیشه کرده اند. البته اتخاذ سیاست «پیش گرفتن سکوت» و عدم پاسخگویی، تحت عناوین مختلف و…. برای من هرگز چیز عجیبی نیست، و در جریان این امر هستم. زیرا پیش از این همین سایتهای وزارت اطلاعات در موارد بساجزئی تر به من تاخته اند. اما بخوبی میدانند که ورود به این عرصه و هنگامی که بخواهم اسناد و مدارک و شاهدین را ارائه دهم، محلی برای جولان دادن این عناصر نیست.
آقای نوری علا
این عناصر حتی نه تنها نمی توانند بمثابه یک سیاهی لشکر صرف حضور داشته باشند، بلکه لکهٔ سیاهی بر مهستان، وصد البته بر جان زخمی مردمی که بی اعتماد به این چنین سیاست و گزینشی هستند.
از صد حرف فرشید نصرالهی در این جلسه که شما و … نکته به نکته آنرا حمایت کردید، حتی یک حرف آن درست نیست.؟ باید دانست که با صد دروغ هم ، نمی توان یک حقیقت مجازین ساخت.
رجوی خودش بدرستی گفته بود:« سیاست بازار خرمردرندیه، بازار حروم زادگیه، بازار دوزو کلکه، بازار حقه است.» و خود در سیاست چنین پیشه کرد.
در سخن آغازین کتاب شعر« قرارمان عشق بود، نه کین!» چنین نوشته بودم:
نه جهان ” قدرت “، این “نهاد پلید فساد” را شناساگرم ، نه سُم های طلائی حاکمان درنده را براق می کنم . حقیقت فوق ایمان است، قوی ترو بالاتر از ایمان کوری که بدان عادتمان دادند. و شاعررا گریزی نیست ازانفجار عریانی خود و، جان دادن در آتش. سوختن و ” ساختن” ، شهد حیاتی و الزام بالهای پروانه ای شعر است. اگر تقدیر اینست که جانی به حیات اجتماعی انسان بدمی، زندگی ناگزیر فداست ، باید که چونین مرگی را بپذیری و پروانۀ شعرهای خود شوی .
وظیفه شاعر واکس زدن کلمات نیست. اوّل خود را بیافریند و بعد شعر را . آنگاه بود که تمامی قدرتم را درجنینی باردار کردم، زبانی ورائ حقایق دستکاری شده و دستچین گشته، تا درسرپنجه سحرانگیز زمان ، بدر آید ، حقیقت والا.
من کلمات را واکس نمی زنم. من واکسی مردمم – چون کفشدوزکان کوچک خیابانی، هر چند کوچک کوچک – اما پاک خواهم ماند چون چشمان براق کودکان، براق خواهم کرد کفشهای مردمان، اینگونه ام، تا کودکان نگاهم کنند و از ته دل صدایم کنند عمو ووو واکسی ….سلام .
تاریخ شب به من آموخت
بیدارکردن آدمی درروز
چه نیروی سترگی می طلبد …!
اما در عصر ارتباطات و اینترنت، گاه که حقیقتی ثبت می شود، این دیگران هستند که که در آینده باید پاسخگوی مواضع وعملکرد خود باشند…؛ حتی مستقل از اصالت و ماهیّت فرد و پایبند بودن به اصول و ارزش های انسانی، اجتماعی و مبارزاتی و دمکراتیک که اساس و پایه سنجش است ، من بدین امر واقفم، تا در بازار سیاست و سیاست پیشگی، نمی توان بدنبال منافع زود گذار بود. و اگرچه بیدار کردن آدمی در روز روشن، نیروی سترگی می خواهد. اما حقیقت یک چیز است و نه دوچیز!، و هنگامی که ثبت می شود، آنگاه این دیگران هستند که می بایست با این سنجه خود عملکرد و مواضع خود را توضیح دهند.
سیامک نادری
۱۹ فوریه ۲۰۰۸ برابر ۳۰ بهمن ۱۳۹۸
ضمیمه(۱)
حمایت آقای نوری علا، مهستان و… از تناقضات، دروغ ها و فریبکاری فرشید نصرالهی. سیامک نادری
ضمیمه (۲)
قسمتی از کتاب چاپ نشده حقیقت مانا :
آقای رجوی! عصر اینترنت است. یعنی عصرباطل السحر شما، مردم به اینترنت دسترسی دارند، ومی توان همه چیزرا خواند وفهمید. گفتارهایی از کتاب رمان کوری یکی از مشهورترین آثار ژوزه ساراماگو برنده نوبل ادبیات است را مناسب می بینم که در اینجا برایتان بیاورم :
«خیال کرده ایم کوری از ما آدم های پاک تری می سازد ؟!»
«خیال کردیم با بستن گوش می توان ذهن را سالم نگه داشت ؟!»
وقتی شما آشغال ها کور شدید ، همه چیزِ این دنیا دستم آمد ! »
دولتِ کورهاست که می خواهد بر کورها حکومت کند ؛ به عبارت دیگر هیچی که می خواهد هیچ را سازمان دهد!»
« کسی که دستور می دهد و کسی که اطاعت می کند هر دو کورند»
«…کور ها که اسم ندارند! من فقط یک صدا هستم ، چیز دیگری مهم نیست».
حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.