– چرا باید برخی از دختربچهها فقط به دلیل تولد در یک خانواده و باور آن خانواده به اسلام یا به خاطر اجبار از سوی سیستم سیاسی حاکم بر یک کشور، حجاب بر سر گذاشته و آنگونه رفتار کنند که دیگران بر آنها دیکته میکنند؟
حنیف حیدرنژاد- جانمایهی «حجاب» بر سلبِ اختیار زن بر بدن و رفتار خویش استوار است. با حجاب و همه احکام و تعاریف و شرایط و ظوابط و قوانین که برای آن مشخص شده، کرامت و ارزش انسانی زن حذف و او فقط در جنسیتاش خلاصه میشود. این دیدگاه، جنسیت زن را «منشاء فتنه و فِسق و فساد دانسته که میتواند مرد را از راه ایمان خارج کرده و به گناه بیالاید.» در چنین دیدگاه و دستگاه فکری هویت جنسی زن نیز فقط در ارتباط با مرد است که تعریف شده و مفهوم مییابد. زن «برای» مرد است که معنی دارد. «مَحرم و نامَحرم» خط و مرزی است که جداسازی جنسیتی را رسمیت میبخشد. ساختار این جداسازیِ جنسیتی نیز با هدف حفظ رابطهی قدرت بین زن و مرد و تسلط مرد بر زن بنا شده که در آن، زن «مالِ» مرد بوده و هویت انسانی او تا حد یک «شیئی» که میتواند تحت مالکیت قرار بگیرد، کاهش مییابد.
در چنین دیدگاهی «حق» زن معنی ندارد. زن نمیتواند هیچگاه حقی برابر مرد داشته باشد. چنین است که از تحصیل در دانشگاه گرفته تا تصدی مناصب و سمتهای دولتی و تا اشتغال به کار، موانعی برای زنان ایجاد شده و او مجاز به ورود به بسیاری از عرصهها نشده و از حقوق شهروندی برابر با مرد محروم میشود. همه اینها در ایدئولوژی اسلامِ شیعی حاکم بر ایران نه محرومیت و تبعیض، بلکه تلاش برای «حفظ کرامت زن» قلمداد میشود. حجاب اجباری و دیگر قوانین ضدزن در ایران تبعیضهای زنستیز را «قانونی» و نهادینه میکند.
زن «اغواگر» بالقوه و مرد «متجاوز» بالقوه!
در این نوع نگاه یک توهین بزرگ و آشکار به زن و مرد، هر دو، نهفته است زیرا:
– روابط و مناسبات انسانی بین زن و مرد فقط بر اساس غرایز جنسی تعریف میشود که هدف آن تامینِ لذت جنسی مرد است.
– در این دیدگاه، زن، هدفمند و آگاهانه به تحریک جنسی مرد مشغول است. بدن او، اندامش، موهایش، صدایش و… هر حرکت و ایماء و اشاره او معنیدار بوده و تحریک کننده است.
– مرد، موجودی درنده و وحشی و منتظر فرصت تصویر میشود که با هر حرکتِ زن تسلط بر ارادهی خود را از دست داده و یکباره همچون یک حیوان وحشی به زن حمله کرده و به او تجاوز میکند.
به بیان ساده در اندیشهی مذهبی که خواهانِ حجاب اجباری است، هر زن یک «اِغواگر» بالقوه و هر مرد یک «متجاوز» بالقوه دیده میشود.
چنین تفکری یک نگاه بیمارگونه به زن و مرد داشته و با انسانیت بیگانه است. چنین نگاهی با اصلِ اساسی حق حاکمیت انسان بر بدن و رفتارش در تضاد و با اصل اختیارِ انسان بر تعیین رفتار و تشخیص «خوب و بد» برای خودش مخالف و بر بندگی انسان بر آنچه فقه و شریعت برای او تعیین میکند تاکید میکند.
زن، انسانی ناتوان و فاقد قدرت تشخیص و نیازمند قیمومیت!
این دیدگاه اسلامِ شیعه که تفکر و اندیشهی «ولی فقیه» از آن بر میخیزد انسان را فاقد شعور و قدرت تشخیص دانسته و معتقد است که با «قیمومیت» بر مردم، باید آنها را کنترل کرد. این قیمومیت از کانال فقه و شریعت و احکام دینی و توسط روحانیان و ولی فقیه و نهادهای وابسته به آن بر جامعه اِعمال میشود. چنین اندیشهای توهینی آشکار به شعور آدمهاست زیرا بر اساس آن، اختیار انسان بر بدن و رفتار و تعیین سرنوشتاش رد شده و به همین دلیل نافی و ناقض حقوق بنیادین انسانیِ تصریح شده در اعلامیه جهانی حقوق بشر است.
زن ایرانی: ما هستیم!
حکومت اسلامی حاکم بر ایران در ۴۳ سال گذشته تلاش کرده تا همه بندهای انقیاد و بندگی را به دست و پای زن ایرانی بسته و آزادی فردی و اجتماعی او را سرکوب کند. این رژیم برای مسخ کردن شخصیت زنان از یکطرف همه امکانات موجود آموزشی و تربیتی در رادیو و تلویزیون و رسانههای جمعی اینترنتی و تا مدرسه و دانشگاه و مسجد را به خدمت گرفته تا مدل ایدهآل خود از «زن عفیف و نجیب» را در خانواده و جامعه و محل کار و اماکن تفریحی و… جا بیاندازد و از طرف دیگر با انواع قوانین و گشتهای سرکوب و با کنترلِ مجالس جشن و میهمانی با اهرم سرکوب و ایجاد ترس، به دستگیری زنانی میپردازد که مدل اسلامی زن بودن را قبول ندارند. این کشاکش ۴۳ سال است که بین رژیم حاکم و زنان ایران در جریان است. در همه این سالها اما، زنان ایران توانستهاند با ابتکارهای مختلف رژیم و نهادهای مختلف آن را پس زده و خواستهای خود را کم و بیش تحمیل کنند.
اعتراض شجاعانه زنان ایران در برداشتن روسری که با ابتکار بدیع ویدا موحد «دختر خیابان انقلاب» در ۶ دی ۹۶ با ایستادن بر یک بلندی در خیابانها و اماکن عمومی و بر سر چوب کردن روسری شروع شد، بسیار تاثیرگذار بود. در این اقدام ابتکاری زنان نه فقط علیه حجاب اجباری و همه شیوههای حکومتی برای به بندگی کشاندن خود اعتراض میکنند، بلکه بیش از هر چیز بر هویت جنسی و ارزش و کرامت انسانی خود تاکید کرده و فریاد میزنند که دلیلی برای پوشاندن مو یا اندام خود و نفی زنانگی خویش نمیبینند. زنان ایران نمیخواهند خود را نفی کنند. آنها هستند! به زن بودن خود افتخار میکنند و نمیخواهند کسی بر آنها قیمومیت داشته و برایشان راه و روش زندگی و سبک لباس پوشیدن و یا خوب و بد رابطه جنسی یا کار و تحصیل و دیگر مناسبات را تعیین کند. این حرکت اعتراضی زنان نه فقط حرکتی در دفاع از حقوق زنان، بلکه حرکتی در دفاع از کرامت انسان، هم مرد و هم زن، برای اعتلای جامعه است.
حجاب، ابزاری در خدمت اهداف ایدئولوژیک- سیاسی
رژیم حاکم بر ایران حجاب را یک موضوع اصلی در اِعمال حاکمیت سیاسی خود قرار داده است. از این رو هرقدر حرکت اعتراضی زنان در از سر برداشتن روسری و مبارزه با حجاب اجباری گستردهتر شود، یک تهاجم مؤثر به قلب ایدئولوژی حاکمیت است که پیامدهای سیاسی- اجتماعی ناگزیری به همراه خواهد داشت و پایههای سیاسی- ایدئولوژیک نظام حاکم را ضعیفتر خواهد کرد. در این حرکت اعتراضی، مردان ایران میتوانند با حمایت خود از زنانِ روسری از سر برکشیده، نه تنها از حق زنان در تعیین نوع پوشش دفاع کنند، بلکه دیدگاهی که مردان را «متجاوز بالقوه» میداند محکوم کرده و بطور همزمان هم از کرامتِ انسانی خود و هم از کرامتِ انسانی زنان دفاع کنند.
ایران زمانی آزاد میشود که هر مرد و زن ایرانی، با درک ارزش انسانی خود، خویشتن را از قید اجبارهای مذهبی که او را در زندگی فردی و اجتماعی به بند کشیدهاند رها کند. از سر برداشتن حجاب توسط زنان و حمایت آنها توسط مردان، گامی مهم در همین راه است.
حجاب، نمادی علیه «فرهنگ غربی»
خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی در ایران بارها حرف شیخفضلالله نوری مشروعهخواه ضد آزادی و تجدد را تکرار کرد و گفت که اسلام عینِ سیاست ماست. بر اساس این دیدگاه، حجاب، یکی از نمادهای اسلامِ سیاسی است. از آن پس همه گروههای سیاسیِ اسلامی در جهانِ اسلام تلاش دارند تا با ترویج حجاب، آن را به عنوان یک نماد در مبارزه با «فرهنگ و سبک زندگی غربی» برجسته کنند. این موضوع بعد از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در کشورهای اروپایی وارد فصل جدیدی شد. به یکباره و ظرف چند سال مردان جوان با لباسهایی همچون نفرات گروههای اسلامی مانند القاعده پدیدار شدند که به ویژه روزهای جمعه دستجمعی به مسجد رفته یا حتا در پیادهروها نماز جماعت اجرا میکردهاند. بر تعداد مساجد افزوده شد. حجاب در بین دختران و زنان جوانی که در کشورهای اروپایی به دنیا آمده یا در آنجا بزرگ شدهاند رواج پیدا کرد.
از آنزمان بخشی از مسلمانان ساکن در کشورهای اروپایی متاثر از گروهای اسلامیست، تلاش آگاهانهای را شروع کردند تا حجاب را به عنوان نماد «تمدن اسلامی» در رویارویی با «تمدن غربی» به کار بگیرند. این گروهها که هسته اصلی قدرت آنها در دست مردان است، به استفاده ابزاری از دختربچهها و دختران نوجوان در خانوادههای مسلمان پرداختند. بخشی از خانوادههای مسلمان با فرستادن دختران به کلاسهای شنا یا اردوهای مختلط خودداری کردند. حتا در محلههای مشخصی در شهرهای مختلف اروپایی، مانکنهایی با مد اسلامی به ویترین لباسفروشیها راه پیدا کردند و…
در این میان بسیاری از مسلمانان و حتا طرفداران برخی از گروههای چپ یا حزب سبزها، حجاب و این محدودیتها را «مسائل و حساسیتهای فرهنگی» عنوان کرده و خواستار رواداری و احترام به این «ارزش»ها هستند. به این گروهها باید یادآور شد: حقوق زنان، حقوق بشر است و حقوق بشر خدشهناپذیر بوده و هیچ نوع نسبیت فرهنگی را به رسمیت نمیشناسد. محروم کردن دختران از شنا یا مجبور کردن آنها به پوشیدن حجاب توسط خانوادههای مسلمان و محدود کردن آنها در تماس با پسران نقض آشکار حقوق بشر و حقوق کودکان است.
حجاب تا کجا اختیاری و از کجا آزاد است؟
بسیاری از آنان که از حجاب دفاع میکنند، آن را «انتخاب آزاد» زنان میدانند. ولی آیا واقعا چنین است؟
«انتخاب» محصول آگاهی، آزادی و مقایسه یک پدیده یا یک موضوع با موضوعهای دیگر است.
آیا دختربچههایی که از کودکی از سوی پدر، مادر، خانواده، جامعه، نظام آموزشی، نظام تبلیغی، نظام سیاسی و… مدام و مستمر ابتدا تشویق، سپس ترسانده و بعدا تهدید میشوند، به راستی آزادانه و اختیاری حجاب را انتخاب کردهاند؟
وقتی به دختربچه میگویند با گذاشتن «حجاب» است که مورد پذیرش پدر و خانواده و دیگران هستی و وقتی از همان کودکی حجاب را «خوب» و غیرِ آن را «بد» ارزشگذاری میکنند؛
وقتی کمترین بیتوجهی و تخطی دختربچه به خاطر بیتوجهی به رعایت حجاب با توبیخ و تنبیه همراه هست؛
وقتی به دختر نوجوان به خاطر بیتوجهی به رعایت حجاب، او را از آتش جهنم میترسانند و به او میگویند با موهایش در جهنم بر روی آتش گداخته آویزان خواهد شد؛
وقتی زنی به خاطر امتناع آگاهانه از حجاب و محدودیتهایی که بر او تحمیل میکنند، عصیان کرده و وقتی سبک زندگیاش را خودش انتخاب میکند، او را به قتل میرسانند…
هیچکدام از اینها نشانی از «اختیار» و «انتخاب آزاد» ندارد.
این روشها بازی با احساس و عاطفه دختربچهها، القاء ارزشهای گزینشی و شتسشوی مغزی بوده و مصداق کودکآزاری و ناقض حق آزادانه انسان در انتخاب سبک زندگی و حاکمیت او بر بدنش محسوب میشوند. بر اساس روشهای تعلیم و تربیت، چنین شیوه تربیت کودک، اعتماد به نفس را از کودک گرفته، او را نه به عنوان «انسان» و شهروند برابرحقوق، بلکه با جنسیت تعریف کرده و از همان کودکی موجودیت او را در تبعیت و پیروی از «مرد» تعریف و ارزشگذاری میکند. این روشِ تربیت به دنبال آن است که «انسانِ درجه دو» بودن را در ذهن و ضمیر کودک نهادینه کرده تا وقتی او بالغ و یک زن جوان میشود، کنترلاش راحتتر باشد. مذهب و سُنت و مردسالاری و مناسبات قدرتِ حاکم بر آنها دست در دست هم در هر کشور و در هر جامعهای از راههای مختلف چنین هدفی را دنبال میکنند. همه اینها ارزشهایی ضدزن و ضدحقوق بشر را نمایندگی میکنند.
نه به حجاب؛ دفاع از حقوق کودکان
چرا باید برخی از دختربچهها فقط به دلیل تولد در یک خانواده و باور آن خانواده به اسلام یا به خاطر اجبار از سوی سیستم سیاسی حاکم بر یک کشور، حجاب بر سر گذاشته و آنگونه رفتار کنند که دیگران بر آنها دیکته میکنند؟ کودکان، از جمله دختربچهها به عشق، محبت و امنیت نیاز داشته و باید با روشِ تربیت علمی و به دور از ارزشگذاریهای مذهبی تربیت شوند. آنها باید از همان کودکی ارزش انسانی خود را جدا از جنسیتِ خود درک و فهم و تجربه کنند. آنها باید امکان رابطه آزاد و برابر با دیگر کودکان و نوجوانان، صرف نظر از تعلق یا گرایش جنسیشان را داشته باشند. کودکان در صورتی که در یک فضای آموزشی به دور از شتسشوی مغزی و القای باورهای مذهبی بزرگ شوند، پس از آنکه بالغ شدند، میتوانند به دور از فشارهای عاطفی از سوی دیگران، در مورد باور و عقیده فکری و مذهبی و سبک زندگی خود تصمیم بگیرند.
منبع: کیهان لندن
حقیقت مانا
دیدگاهها بسته شدهاند.