میرحسین موسوی رو در روی « خامنه ای» یا «نظام»؟ سیامک نادری

موضعگیری و پیام میر حسین موسوی از منظرسیاسی، ازحیث ایجاد شکاف در درون نظام و کشاندن عناصر بینابینی و لایه میانی نظام و بخشی از جامعه به صحنه و رویا رویی با ولایت فقیه خامنه ای…، وهمچنین برای اینکه خون کمتری ریخته شود…امری بسود مردم و مبارزه با رژیم حاکم است، اما در محتوا و ماهیّت تا آنجا که به اساس  و بنیاد رژیم سراپا ارتجاعی و قرون وسطایی برمی گردد، در این پیام سخن از «حفط این نظام» است و کماکان در برهمان پاشنه « دوران طلایی» خمینی، بمثابه بنیانگذار جمهوری اسلامی می چرخد. درحالیکه مردم در شعارها و طنین فریاد شان درقیام ۹۶ از اصلاح طلبان عبورکردند و درقیام ۹۸ از اسلام و مذهب حاکم.

این پیام به بهترین صورت علائم بالینی میرحسین موسوی را بتصویر می کشد.

– اگر نام میرحسین موسوی را از این پیام حذف کنیم، ابتدا به ساکن در تا نیمه ی پیام،  با شخص و موضعگیری مواجه می شویم که رو در روی این نظام و در کنار مردم و قیام کنندگان قرار دارد.

– قیاس و شبیه سازی کشتار درمیدان ژاله ۵۷ و قیام ۹۸، چه درکمیّت وچه کیفیت غیر واقعی و ناملموس می نماید و تنها می تواند در نظر و بیان موسوی، کارکرد و امکان مصرف در دیالوگ های درون نظام را داشته باشد، تا بدین وسیله بخواهد با دروان شاه، و ستمگران و طاغوت را تداعی کند. اما چنانکه سرکوب دهه ۶۰ و قتل عام ۶۷درتاریخ جنایتکاران بی نظیر است، کشتار قیام ۹۸ نیز از این دست بشمار می رود.

– از یک سو موسوی خود را درکنار مردم و از کشته شدگان بعنوان«شهیدان» نام برده و رویاروی خامنه ایی ولی فقیه با «حاکمیت مطلقه»  قرار میدهد.

و ازسوی دیگر خواستار« معرفی آمرین و مباشرین این کشتار و محاکمه علنی آنها» گشته است، این درحالی است که مسئول و فرمانده بلامنازع سرکوب و کشتار آبان ۹۸،  کسی جز ولایت مطلقه فقیه و شخص خامنه ای نبوده و نیست. آیا موسوی انتظار دارد چاقو دسته اش را ببرد؟. آیا می توان انتظار داشت  آمرین کشتار، خود را بدست محاکمه جنایتکاران بسپارند؟. این چیزی نیست که هیچ کسی کوچکترین ابهامی در باره آن داشته باشد، حتی شخص آقای موسوی.

– موسوی در بخش پایانی پیام، کماکان خود را درچارچوب «نظام»( و نه ولایت  خامنه ای) قرار داده و از این منظر می گوید:

« صدا کلفت کردن و دم از میان یک جنگ جهانی بودن پاسخی قانع کننده به مردم نیست و این فرافکنی‌ها نمی‌تواند زخم عمیق و خطرناک وارد شده را التیام بخشد. کافی است نظام به عواقب کشتار میدان ژاله توجه کند.»

تناقض موسوی درشرح واقعه تا نتیجه گیری از واقعه

پیام موسوی در«شرح واقعه» کشتار مردم  و «نتیجه گیری» و آنچه از آن استنتاج می کند،  دارای رویکردی بس متناقض و دوگانه  است. تا آنجا که به پیام و موضعگیری وی در بیان واقعه برمی گردد و البته از آنجا که هنوز در درون نظام قرار داشته و به طور فیزیکی نیز در حصر( بازداشت خانگی) بسر می برد، از این منظر، موضعگیری و رویا رویی او با خامنه ای بطور نسبی موضعی مناسب ، به نسبت سایر همردیفان خود و اصلاح طلبان،‌ بود و موضعی قوی و قاطع تری است. کما اینکه کروبی در آخرین موضعگیری خود در باره انتخابات، بی نیاز به هیچگونه توضیح و تفسیری، ماهیّت تمام و کمال خود را بنمایش گذشت. به عبارتی می توان گفت همانگونه که مردم در انتخابات شعار می دادند« بدون هیچ دلیل – خاک تو سرجلیلی» کروبی با این موضعگیری خود را دراین راستا قرار داد.

هنگامی که موسوی می بایست نتیجه گیری خود از کشتار آبان  را  ارائه دهد، اگر چه «دوران طلائی» خمینی را آگاهانه و هوشیارانه بدلیل واکنشی به حقی که درمیان افواه مردم در پی دارد، از بکارگیری این ترم فاکتور می گیرد، اما همین معنا و مفهوم  را لحاظ کرده و می گوید:

« صدا کلفت کردن و دم از میان یک جنگ جهانی بودن پاسخی قانع کننده به مردم نیست و این فرافکنی‌ها نمی‌تواند زخم عمیق و خطرناک وارد شده را التیام بخشد. کافی است نظام به عواقب کشتار میدان ژاله توجه کند

منظور از «نظام»، چیزی جز بنیان گذار جمهوری اسلامی وخمینی، و عواقب چنین کشتاری برای «نظام» نبوده و نیست، به عبارتی میرحسین موسی نیز، عبور مردم وطنین فریاد شان در مخالفت با اصل وکلیّت این «نظام» را درک کرده و نسبت به وجود همین خطر هشدار می دهد. چرا که پایان این نظام، پایانی بر اسلام سیاسی و حاکمیّت قرون وسطایی این نظام جهل و جنون و جنایت فساد است.

منتقدین هماره به میرحسین موسوی خُرده میگیرند:«چرا درقبال سرکوب خونین و  قتل عام ۶۷ سخنی بمیان نمی آورد؟.»

پاسخ اما، برای شخص موسوی بغایت روشن وساده و قابل فهم است؛ هیچ تیغه چاقویی یافت نمیشود تا  دسته خود را ببُرد. محکوم کردن سرکوب و جنایات دهه۶۰ و قتل عام ۶۷ و آمر اصلی آن «خمینی» بمنزله نفی تمامت «میرحسین موسوی» است، به همین دلیل اساساً به این مقوله ورود نمی کند، زیرا «خود» در این واقعه هولناک و بقول آقای منتظری« بزرگترین جنایت تاریخ» سهیم بوده و به همین دلیل در پرداختن به این موضوع مشکل اساسی داشته و دارد. کما اینکه اگر سرسوزنی با آن مخالفت داشت، می توانست مشابه همین پیام قیام ۹۸ ، حتی با ضریبی صد مرتبه، و هزار مرتبه کمتر،‌ سرکوب دهه ۶۰ و بطور خاص قتل عام ۶۷ را، و آنطور که حداد عادل از آن نام می برد« قصه زیرپوست مردم » را بازگویی کرده و محکوم کند، ویا حداقل پس ازسی و یکسال اطلاعاتی از این جنایت هولناک ارائه دهد.

دریک کلام باید گفت:«‌ پیام موسوی و رویارویی با خامنه ای، یک گام به جلو، و ده گام به عقب و رجعت به دهه طلایی نظام است.

این پیام به بهترین صورت علائم بالینی میرحسین موسوی را بتصویر می کشد.

میرحسین موسوی یکی از عناصر اصلی تصمیم گیری در دوران خمینی بود، ترکیب خمینی، رفسنجانی، خامنه ای، اردبیلی و میرحسین موسوی، هماره در سیاهترین تاریخ این میهن بیاد خواهد ماند. در آذرماه سال ۱۳۶۶ که من درزندان گوهردشت بودم هنوز شلاق کش کردن خامنه ایی توسط خمینی را بیاد دارم که درموضوع انفال، این خمینی بود که درحمایت از موسوی و نظراتش در مخالفت با  خامنه ای از وی دفاع کرد و خامنه ای را کسی خواند که هیچ چیزی از اسلام نمی داند.

در اواخر ۶۱ یا اوایل ۶۲ هیئتی از دولت از زندان گوهردشت بازدید کرد و به بند ما(۱۲) نیز سرکشی کرده و در راهرو بند صحبت می کردند. البته اگر میرحسین موسوی نیز در آن ترکیب هیئت بازدید کننده قرار داشت و یا همچون سایر افراد هیئت دولت سخن میگفت، من در داخل سلول می توانستم از طریق صدا و لهجه اش ، او را شناسایی کنم؛ اما میرحسین موسوی یکی ازپنج عناصر اصلی تصمیم گیری دردهه نخست انقلاب بود، و ناگزیر یکی ازدست اندکاران سرکوب دهه ۶۰ بود.

رویا رويی میرحسین موسوی با خامنه ای، تداعی یک جنگ خانوادگی درون اسلام است و با تشابه تاریخی آن، درصدر اسلام و رو یا رویی ابوبکر،‌ عمر، عثمان و علی و حسن و حسین… درکسب قدرت و حاکمیّت.

موسوی باید بداند ومی داند  که در صحنه سیاست، امکان دیالوگ ومانور وجود دارد، اما تاریخ بسا بی رحم است و از روی افراد می گذرد. واینک میهن ما، نه درشرایط سیاسی، بلکه درشرایط تاریخی قرار گرفته است. یکبار برای همیشه، عبور از اسلام و مذهب، با هر پسوند و پیشوندی.

یک گام به پیش( مبارزه با خامنه ای) به معنای ده گام به پس و رجعت به دوران طلایی( خمینی) فریبی بیش نیست، و تجربه این چهل ساله هولناک و تاریخی، ما را بی نیاز می سازد از روش « آزمون و خطا»

حقیقت مانا