نامها و یادها بخش چهارم – جانان خرم

حتی وصیت نامه مادر بزرگمو(بانو مرضیه) مجاهدین به من ندادند

 

قسمتی از مصاحبه محمد رضا شاهید با جانان خرم ( نوه بانو مرضیه) را، ازدقیقه ۵:۰۵  از گفتار به نوشتار پیاده کرده ام( سیامک نادری):

جانان خرم:«‌مادر بزرگم ( بانو مرضیه) خاطرات خودش را داشت، ازسن ۷سالگی اینهارا نوشته بود تا همون روز، ویک مقدار خیلی زیادی ازاینها رو آتیش زد.»

محمد رضا شاهید:« و چرا؟»

جانان خرم:« قبلش می خواست چاپ کنه، ولی نمی دونم چی شد که .»

محمد رضا شاهید:« احساس هنرمندانه دیگه بلاخره»

جانان خرم:« تصیم گرفت یک مقدار زیادی شو بسوزونه، و این چیز هایی که مونده بود همه صفحه صفحه بود، ومن هم به هرحال بخاطر اتفاتی که افتاده بود، که میدونید حتی وصیت نامه مادر بزرگمو مجاهدین به من ندادند، ومن چرک نویس وصیت نامه رو توی یکی از آلبوم عکسها پیدا کردم که پشت( با دست نشان میدهد)  عکس بود.»

محمد رضا شاهید با تعجّب می پرسد:« چرا ندادند؟»

 جانان خرم:« نمی دونم، چند صفحش هم نبود البته؟(چرک نویس ها)»

محمد رضا شاهید با تعجّب می پرسد:« ولی چرا آخه دراختیار، ایشون چرا ؟»

جانان خرم:« چون توی عراق نوشته بودند وصیت نامه شونو»

محمد رضا شاهید:« ولی چرا به شما ندادند که نوه شان بودید و به ؟»

جانان خرم:« نمی دونم ولی من هم چندین بار ازشون  خواستم ولی خُب کسی چیزی نگفت و اون چند صفحه ای هم که نیست!، نیست!. ومادر برزرگم ازسالها پیش، درست بغل قبر مادرشون توی امامزاده عبدالله ابن بابویه یه قبر خریدند که توی وصیت نامه نوشته بودند که حتماً اون روزی که از دنیا میرن، برای همین ما مادر بزرگمو به امانت بخاک سپردیم اینجا(پاریس ).»

مصاحبه ضمیمه است:

حقیقت مانا