پیرمرد خنزر پنزری، بی بی تمیز خالدار و بنده اسماعیل وفا یغمائی

اسماعیل وفا یغمائی

یک قلاده پیرمرد خنزر پنزری در برجستن از کتاب زنده یاد صادق هدایت مکتوبی قلمی کرده است و توضیحات واضحات که چنین و چنان است من این را گفتم و ان را نگفتم و آن پیرزن فلان فلان شده که به دست چریکهای ضد فاشیست به رحمت ایزدی پیوست و به امام راحل ملحق شدچنین بود و چنان نبود ..الخ

یکی دو نصیحت دوستانه و پیرمردانه به خنزر پنزری نازنین میکنم هر چند من علاقه ای به جدل نه با نه پیرمرد و نه پیره زن ندارم و میخواهم موضوع یا موضوعات را بررسی کنم نه افراد و اشخاص را اما بنا بر محبت!! سالیان دور میگویم:

اولا:

قزوینیی به جنگ شیر می رفت. نعره و تیز می داد. گفتند: نعره چرا می زنی؟ گفت: تا شیر

بترسد. گفتند: چرا تیز می زنی؟ گفت: من نیز می ترسم.

عزیز دل بابا تو بنا بر قول زنده یاد عبید زاکانی و با یاری پرودگارت از عمق وجود مبارکت تیز محتشم و انقلابی و توحیدی و پر سر و صدائی داده ای که بوی آن دماغ عالمی را نوازش کرده و بنابراین این نعره لازم بود. پس تیزتوحیدی ات پایدار و نعره انقلابی ات برقرار ولی مواظب باش سبیل اطرافیانت را نوازش نکند.

ثانیا:

به پر و پای پیرزن جماعت نپیچ . پیرزنها همه بد نیستند خصوصا که برخی پیرزنها دست گشاده ای دارند و فقیر نوازی میکنند و آخر برج بنا بر شیوه حضرت مولا و سیده النسا العالمین مواجبی به مستمندان میدهند و ممکن است که دراساس از اینکه یک پیرزن حتی شرور را مورد خطاب قرار داده ای دلخور شوند وتو را علیرغم محبت بیشمار و فزون از اندازه ات و رسیدگیهای انقلابی و توحیدی ات به زنان ستمدیده به پیره زن ستیزی متهم کنند، بهتر بود اشاره میکردی :

پیرزنه در اساس یک پیرمرد بود یا اساسا هرمافرودیت یعنی دو جنسی بوده و بخش مردانه اش بر زنانه برتری داشته و از این چیزها بنابر این در اساس احترام تمام پیرزن ها را نگهدار.

برای اینکه شیر فهم بشود دو پیرزن را هم به تو معرفی میکنم اولی را که پیرزنی است مکتبی و توحیدی و مومن شیخ بهائی معرفی کرده و امیدوارم لمپنیزم حوزوی را به شیخ ببخشید

بود در شهر هری، بیوه زنی

کهنه رندی، حیله‌سازی، پرفنی

نام او، بی‌بی تمیز خالدار

در نمازش، بود رغبت بیشمار

با وضوی صبح، خفتن می‌گزارد

نامرادان را بسی دادی مراد

کم نشد هرگز دواتش از قلم

بر مراد هرکسی، می‌زد رقم

در مهم سازی اوباش و رنود

دائما، طاحونه‌اش در چرخ بود

از ته هر کس که برجستی به ناز

می‌شدی فی‌الحال، مشغول نماز

هرکه آمد، گفت: بر من کن دعا

او به جای دست، برمی‌داشت پا

بابها مفتوحة للداخلین

رجلها، مرفوعة للفاعلین

معنی بیت عربی

درب او باز بود برای داخل کنندگان

دو پایش بر هوا بود برای انجام دهندگان

گفت با او رندکی، کای نیک زن

حیرتی دارم، درین کار تو من

زین جنابتهای پی‌درپی که هست

هیچ ناید در وضوی تو شکست

نیت و آداب این محکم وضو

یک ره از روی کرم، با من بگو

این وضو از سنگ و رو محکمتر است

این وضو نبود، سد اسکندر است

بنا براین حتی احترام بی بی تمیز خالدار نیز لازم است رعایت شود که این بی بی تمیز جدا قابل اندیشیدن است هم نمازش و ایمانش وهم مکتبی بودنش و همه چیزش سر جای خودش است هر کس هم به این پیرزن چیزی بگوید عضو سپاه قدس است و جدش هم دزد دریائی بوده است و هم بقیه چیزها

دومین پیره زن پیر زن نظامی گنجوی است در مخزن الاسرار

پیرزنی را ستمی درگرفت

دست زد و دامن سنجر گرفت

کای ملک آزرم تو کم دیده‌ام

وز تو همه ساله ستم دیده‌ام

شحنه مست آمده در کوی من

زد لگدی چند فرا روی من

بیگنه از خانه برویم کشید

موی کشان بر سر کویم کشید

در ستم آباد زبانم نهاد

مهر ستم بر در خانم نهاد

گفت فلان نیم‌شب ای کوژپشت

بر سر کوی تو فلانرا که کشت

خانه من جست که خونی کجاست

ای شه ازین بیش زبونی کجاست

شحنه بود مست که آن خون کند

عربده با پیرزنی چون کند

رطل زنان دخل ولایت برند

پیره‌زنان را به جنایت برند

این پیره زن بیچاره به نظرم پیرمرد بوده و احتمالا شحنه او را به وزارت اطلاعات و سپاه چسابنده و پدرش را در آورده و من چون من عجیب وضعیت خودم را شبیه این پیرزن میبینم و به یاد شعر هادی خرسندی عزیز میافتم که فرمود
پيرزني را ستمي درگرفت
دست زد عمامه ي اکبر گرفت

گفت بده تا بنهم بر سرم
تا که تصور بکنند اکبرم

بلکه ازين راه به جائي رسم
مثل شماها به نوائي رسم

ما و شما فرق نداريم هيچ
غير همين پارچه ي پيچ پيچ

مثل توما نيز در اين سرزمين
خانه به دوشيم و اجاره نشين

خانه ي ما نيست ولي کاخ و قصر
خيل طلبکار در آن صبح و عصر

پیرزنهای دیگری هم هستند و منجمله پیره زنهای نیکوکار بنابراین دقت بفرما

در هر حال بنا بر قول عبید این بنده خدا در جنگ با شیر تیزش را داده و حالا دارد نعره میکشد. برای پیرمرد آرزوی طول عمر میکنم و نیز افتخارات و پیروزیهای بسیار و تاکید میکنم در هر حال به پر و پای پیرزن جماعت نپیچد که بیوفائی است و روشن است که اساسا پیرزن ها روزی رسانند و بهتر است پیرمرد جماعت را مورد حمله قرار دهد که اکثرشان هم مزدورند هم نرینه وحشی و هم عضو سپاه قدس و هم هزار چیز دیگر

ثالثا:

عزیز دل بابا من و تو هر دو پیره مردیم ولی دلمان به لطف خدا جوان است و نیاز به انواع این موجودات از جوان تا میانسال تا پیره زن جون اکثر اینها نعمت خدا هستند و نباید کفران نعمت کرد . خودت بهتر میدانی و تجربه داری بنابراین ممکن است این آخر عمری از بد روزگار نتوانیم یک پیره زن جوانی پیدا کنیم و تماشای اعجازهای پروردگار را بنمائیم و زمزمه کنیم

افضل الالوان و لون المستنیر

افضل الاشکال و شکل و مستدیر

بهترین رنگها رنگ سپید است

و بهترین اشکال شکل گرد و مدور!

و نیز دست به دعا برداریم

الهی اعطنی فی کل لیلا

فروجا ضیقی لا شعر و فیها

بنابراین ممکن است مجبور شویم مقداری از محبت های پیرزنهای نیکوکار را در جیب قرار داده و برویم در صفحات کتاب شیخ بهائی یعنی نان و حلوا تق تق تق درب سرای بی بی تمیز خالدار را بزنیم که بقول شیخنا سعدی

دستت چو نمیرسد به بی بی

دریاب کنیز مطبخی را

***

فضل خدای را که تواند شمار کرد

یا آنکه شکر یک اندر هزار کرد

وبخواهیم از خوان نعمت بی بی تمیز خالدار بهره ای بریم ولی بی بی تمیز به دلیل پیره زن ستیزی ما با اردنگی ما را از خانه بیرون بیاندازد و نتوانیم کام دلی حاصل کنیم

رابعا

تاکید میکنم مدال و نشان را باید به جائی آویزان کرد که بیشتر فعال بوده و مورد خطر و تهاجم و حمله مثلا کسی که سینه یا سرش مورد حمله و تهاجم بوده انرا به کلاه و سینه ش می آویزد مثل ژنرالهای ارتش ناپلئون دارم فکر میکنم ما باید این را به کجایمان بیاویزیم. به سینه؟ به کلاه؟ روی شانه؟ یا جای دیگر؟

و نیز میگویند

مردی که از خیر ماده و نر نمی گذشت ده زنگوله بر ده انگشت پا بسته و در خیابان میگذشت

کسی او را گفت از چه زنگوله ها برانگشتان بسته ای

گفت

تا مورچگان آواز زنگوله بشنوند و به کناری روند و جانشان بر باد نرود

و شنید:

بهتر آنست زنگوله از انگشتان گشوده بر جای دیگر آویزی چون خطر از انگشتان پای تو نزاید!

خداوند روان صادق هدایت و پیرمرد حنزر پنزری اش و شیخ بهائی و بی بی تمیز خالدارش را و نیز نظامی و پیرزنش را غرق رحمت بکند و انواع پبرزنها را نگهبان باشد وعمر شما را دراز گرداناد

یا علی

22 می 2019

 

حقیقت مانا