نه سیل ، نه ویرانی، نه …، چهل سال است دو روی سکه  ایران را سراسر نکبت گرفته سیامک نادری

گزارشی ازآخرین وضعیّت تشکیلات رجوی درآلبانی، بصف شدن شکنجه گران ونقل خاطرات حماسه های رجوی و اپورتونیست خواندن بدنه واعضا مجاهدین خلق بدلیل محقق نشدن سرنگونی رژیم تا موعد ۲۲بهمن ۹۷، عکس اختصاصی پرویزموسوی سیگارچی، مهره امنیتی وضد اطلاعات مجاهدین و یکی از بازجویان و شکنجه گران پروژه رفع ابهام  و زندانی کردن اعضا درسال ۱۳۷۴، وهمچنین زندان های سال ۱۳۷۶ به بعد…

کاش این زن چشمهایش را می گشود و برای این اعضا وبقول خودش «جگرگوشه هایش» یک دست لباس می خرید، زیرا این پیراهن ها متعلق به سال ۱۳۸۵ است. مراد با ۸۰ سال سن برای مریم رجوی ترانه لری « دایه دایه وقت جنگه» را می خواند و اردشیر که رجوی اورا« اردشیر دراز دست» خطاب میکرد، زیرا برای بدست آوردن میکروفون با دستان بلندش میکروفون را در ازدحام جمعیت  می ربود تا در مدح و ثنای رجوی شعری بخواند و یا دراثبات تحلیل های داهیانهٔ رجوی سخن سرایی کند. کاش این زن به یقه لباسهای این اعضا درشام گدایان سلطان بانوی فقیه نگاهی بیندازد وهنگامی که لباسهای سلطان بانو را ازکمدهایی که بیش از۳۰۰ – ۴۰۰ دست لباس درآن قراردارد  برای اومی آورند تا بپوشد…ابهام و تناقضی ازشعار «جامعه بی طبقه توحیدی »  ازحرف تا عمل را دریابد. مارکس می گوید:« شرم حسی است انقلابی» و رجوی این عبارت را همیشه  برای ما تکرار می کرد، تا ما ( اعضای بی شرم) شرم کنیم!. ازنظرمن« شرم یک حسّ انسانی است» و نیازی نیست که صفت انقلابی را بدان بیفزاییم. عکسی که ازمریم رجوی با چشمان بسته و بی توجّه به پیرامون خود ومردم، انتخاب کرده ام، ازسربد طینتی نیست. می خواهم چشمان این زن را بروی حقیقت بازکنم. تا بداند با تمام تلاشهایی که  برای انتخاب صحنه های مناسب برای پخش درتلویزیون سیمای مقاومت صورت می گیرد، بازهم دم خروس ازهرکجای این نمایش حقیر وپست بیرون زد پنهان کردنی نیست. عکس مریم را اینگونه انتخاب کردم تا چشمش را بازکنم شاید، شاید… یک  پیراهن نو برای اعضای خود تهیه کند که همیشه مورد تمسخر مردم فقیرآلبانی قرارمی گیرند. حقیقت آن است که لباس گدایان و کولی های کنار خیابان که ازمردم کمک جمع آوری می کنند چند مدار ازلباسهای اعضای مجاهدین بهتراست. اگر پول ندارند؟، اجازه دهد خانواده های آنها فقط یک دست لباس برای آنها ارسال کند. آنها انسان هستند…، نه حیوان!. این انسانها لباس می خواهند نه قلّاده ایی با عکس مُنقش شده رجوی بر روی آن؟. ، این زن یکی ازپلیدترین نقش ها را برای رجوی ونابودی یک نسل را بازی کرد وچشمهایش را بر روی ۸۰میلیون مردم ایران بست و تنها به رجوی و رهبری عقیدتی ومنویات خود چشم دوخت. فقط خواستم همین را به اوبگویم، همین و بس.

به یقه لباسهای اعضای مجاهدین در همین نشست مریم رجوی درماه های پایانی سال نگاه کنید:

زیرا مریم رجوی و سازمان مجاهدین خلق درسال ۱۳۹۲ اطلاعیه میدادند که دولت عراق( نوری مالکی) تحت الحمایه رژیم جمهوری اسلامی اجازه خرید و وارد کردن تلفن همراه و پوشاک و…برای ساکنان لیبرتی میشود. درتعریف رجوی این دعاوی و اطلاعیه ها «جنگ سیاسی» برعلیه رژيم آخوندی ودولت مالکی و تهییج هواداران و پشتیبانان ولابی های مجاهدین برای حمایت سیاسی صورت می گیرد. دریک کلام برای فریب مردم و هواداران وخانواده های اعضای مجاهدین.

شاید با چاپ این عکسها واین گزارش، مریم رجوی همچنانکه یک میلیون یورو کمک مالی؟ به  آلخو ویدال کوادراس وحزب دست راستی اسپانیا تقدیم کرد، و یا بجای درمان پزشکی ۵۰۰۰ تن ازمردم آلبانی، ویا پیش این درعراق برای ماندگاری وترک نکردن اشرف، این زن سرپرستی ۱۰۰۰کودک یتیم عراقی را بعهده می گرفت؟ و نمونه های بسیارازحاتم طائی شدن… ، این زن به اندازه یک سرسوزن به فکر اعضای خود بود و در آلبانی ازحراجی ها یک پیراهن دو دلاری برای اعضای خود می خرید. اعضایی که ماهانه کمتراز۸ دلارحقوق می گیرند، درمراسم جشن و بویژه درحضورمریم رجوی، بعنوان رئیس جمهوربرگزیده مقاومت( رجوی) و مهرتابان ایران، کوکب شرق، مادرایدئولوژیک ، سیده نساء العالمین ( سرور تمام زنان جهان) و دهها القاب دیگر که نه تنها فاطمه زهرا، بل خدا هم به حسرت چنین القابی برای خود نشسته است، با چنین وضعیتی حقیر ظاهرمی شوند…، پشت صحنه زندگی این  اعضا درشام گدایان را بخوبی می توان حدس زد و فهمید.

وضعیّت اعضا درآلبانی ازحیث ایجاد حصار وسانسور بسا بیش از عراق و دراشرف ولیبرتی است. برخلاف حضور درعراق، بدلیل اینکه رجوی نیازمند کاراجتماعی وارتباط با مردم وجمع آوری امضا جهت باقی ماندن درعراق واشرف بود وتیم های فوتبال شهرها و روستاها به اشرف می آمدند. درآلبانی به اعضا گفته اند که حق ندارید تیم فوتبال برای اشرف ۳ دعوت کنید. همچنین به اعضا گفته شده حق ندارید با مردم ارتباط برقرارکرده ودرشهر با آنها صحبت کنید. قطع رابطه با مردم و همچنین قطع رابطه اعضا با هم یکی ازقوی ترین سیستم های توتالیتاریسم ایدئولوژیک – تشکیلاتی را ایجاد کرده است.

طبق آخرین اطلاعاتی که من از وضعیت درون تشکیلات مجاهدین درآلبانی بدستم رسیده است، مریم رجوی با برگزاری نشست و مراسمی در «بزرگداشت چهلمین سال انقلاب ضد سلطنتی درآلبانی، آلمان و فرانسه» که اساس تشکیلات مجاهدین دراین سه کشور قرار دارد، نمایشی از این نکبت دامن گیر مدعی اپوزیسیون را برجا گذاشت.

علت اصلی چنین نشستی به وعده سرنگونی رجوی تا ۲۲بهمن سال ۹۷ برمی گشت که مبنای آن سخنان جان بولتون دراجلاسیه ویلپنت سال ۲۰۱۵ بود که مدعی شد:‌« رژیم جمهوری اسلامی تا ۲۲بهمن ۹۷ برجای نخواهد بود.»

و رجوی همین حرف جان بولتون را قاپید  و به اعضا گفته بود با آمدن ترامپ، اکنون دوران ، دوران ما است. اگرتا این مدت زمانی مشخص شده تا ۲۲بهمن ۹۷، رژیم سرنگون نشد، شما می توانید ازسازمان جدا شوید. واگرهرکسی پیش ازاین تاریخ، سازمان را ترک کند ازهزار پاسدارهم کثیف تراست.

اینک مدت دوساله یاد شده، بسرآمده و مانند همه وعده های سرنگونی این ۳۷سال، رژیم هم سرنگون نشده است و بسیاری سوال ها و ابهامات دربین اعضا وجود داشت و بقول مسئولین  و شورای رهبری، چرخ تشکیلات خوب نمی چرخد  و نیاز ضروری به یک نشست سنگین و طولانی مدت و با هدف ایزگم کردن و صورت مسئله را از بیرون سازمان،  به درون اعضا خود و خیانتکار قلمداد کردن  ذهن و عملکرد خود آنها بود. به عبارتی این اعضای سازمان هستند که در برابر عدم سرنگونی دراین تاریخ مشخص ونرسیدن مریم به تهران  مجرم شناخته میشوند. همچنانکه سالها است  رجوی ومریم به اعضا می گوید:«‌سرنگونی درپشت مسائل جنسی شما گیرکرده است. وحتی اگر یک فرد انقلاب نکرده( ذوب نشدن دررهبری)  درجمع شما باشد، او مانع سرنگونی است.» همه اعضا متهم هستند که سرنگونی را آنها به تأخیر انداخته اند و اگر به رهبری وصل بودند وضعیت چنین نبود.» به اعضا با دروغ و فضا سازی های سناریو سازی شده و ارعاب گفته بودند:« می توانید تشکیلات را ترک کنید، اما باید پشت سرتان را نگاه کنید! و پا بگذارید و ازخون ۱۲۰۰۰۰ شهید و ۳۰۰۰۰قتل عام ۶۷ رد شوید و خسرالدنیا و آخرت شوید….» و زیر ضرب چنین فضا سازی و اتهاماتی همه اعضا را وادار به گزارش نویسی ازخیانت ها و کم کاریها و اپورتونیست گشتن خود وخواندن آن گزارش ها درنشست ها ی جمعی کرده اند.

وضعیّت اعضا سازمان درآلبانی به نسبت وضعیّت درعراق، که سازمان آنها را تهدید می کرد به پلیس عراق وهتل مهاجرتحویل میدهد، کما اینکه درزمان صدام به زندان ابوغریب تحویل داد می شد، بهترشده و درآلبانی اعضا دست بازتری برای سوال و فرمان ناپذیری مطلق ازمسئولین درزمینه های سیاسی و تشکیلاتی  را دارند. همچنانکه پس ازسرنگونی صدام آن قدرت مطلق و بی چون و چرای تشکیلات آهنین که رجوی ازآن بعنوان« مشت آهنین» در قبال کسانی که نافرمانی می کردند خدشه برداشت، در آلبانی نیز تا جایی که به اعضا برمیگردد درقبال توتالیتاریسم رجوی می ایستند و بقول مسئولین انسجام و آن چسب تشکیلاتی قبلی ضعیف شده است و افراد بصورت مطلق دردست آنها قرار ندارند. درکار ومسئولیت و بیگاری کشیدن و برنامه فشرده از۵صبح تا ۱۱شب تن به کارنداده ومخالفت می کنند، دربعضی ازنشست ها  کار به دعوا و کتک کاری کشیده شده و حتی صندلی های پلاستیکی نشست ها شکسته شده است و چنین مواردی در اشرف و لیبرتی وجود نداشت واعضا خواهان آزادی های بیشتری هستند ومی گویند اینجا عراق نیست که بگویید دولت عراق اجازه  خروج ازاشرف و لیبرتی را نمی دهد، اینجا رفتن به شهر آزاد است و ممنوعیت تشکیلاتی برای رفتن به شهرهیچ دلیلی جزحصار وبستن فضا توسط سازمان ومسئولین  ندارد. به همین دلیل است عمده وقت مریم رجوی درسال۹۷ صرف حل و فصل مسائل تشکیلاتی ونشست برای اعضا درگروه های کوچک حتی ده نفره  درآلبانی شد. و همزمان نشست های ایدئولوژیک- تشکیلاتی  بصورت مستمر با زهرامریخی مسئول اول سازمان مجاهدین برگزارمی شد، تا حق رهبری را ازحلقوم اعضای طلبکار گشته و اپورتونیست زده بیرون بکشد. بویژه اینکه اعضا در آلبانی با تهدید بورژوازی و زندگی طلبی و لیبرالیسم اندیشه و عمل مواجه هستند.

زهرامریخی درنشست های لایه قدیمی سازمان ( لایه تشکیلاتی  ام – او،  ولایه تشکیلاتی ام قدیم) رابرگزامی کند و همه افراد را متهم کرده است که هیچ کدام ازشما انقلاب نکرده اید!. یکی ازاعضای قدیمی درمقابل سخنان زهرا مریخی می ایستد و سخنان او را نادرست می خواند ودرگیری بوجود می آید.

نشست لایه عضو هم همچنان با مسئولیت صدیقه حسینی مسئول اول پیشین برگزار می شود و صدیقه دراین نشست می گوید:«‌همه اخبارواطلاعاتی که دراشرف ۳ و در تشکیلات درز می کند از طریق همین لایه عضواست که این اخبار را از جداشدگان( صدیقه ازلفظ بریدگان و مزدوران وزارت اطلاعات رژیم نام می برد) می گیرند وب ه درون تشکیلات می آورند. و پس ازاین سخنان و اتهامات  کاربه درگیری فیریکی بین اعضایی که مطلق درچهارچوب تشکیلاتی هستند با اعضایی که نمی خواهند اینهمه حصار واختناق را شاهد باشند کشیده میشود. درگیری های فیزیکی که درگذشته بهیچوجه نمونه هایی ازآن را نداشتیم، محصول فضای آلبانی است که اعضا از زیر سنگینی اختناق تشکیلاتی شرایط عراق بیرون آمده و دیگر در آلبانی به دیکته های رجوی ومسئولین تن نمی دهند. وسازمان ناگزیر است به بهای ماندن آنها درتشکیلات، چنین افراد و عدم سرسپاری شان را بپذیرند و این همان حضیض و افلاس تشکیلات آهنین پیشین است. مسئولین سازمان به اعضایی که می خواهند جدا شوند هرگونه امتیازی را پیشنهاد میکنند، فقط به این شرط که تشکیلات را ترک نکنند. زیرا بدرستی می گویند که تشکیلات تمام سرمایه ما است. اما درجریان عمل  این سرمایه را موریانه ازدرون می خورد.

دراین نشست چند روزه مغز ساب و سُم کوبی عقل واندیشه وتفکر مریم رجوی با اعضای مجاهدین خلق، آنچه صورت مسئله وموضوع بحث بود چیزی جزمدح وثنای حماسه های خلق شده توسط رهبری عقیدتی ( رجوی ) اززندان شاه تا اینک و امروز نبود. پیش ازشروع  نشست با مریم رجوی، تمامی اعضا درنشست هایی که با مسئول اول مجاهدین زهرا مریخی  وهمچنین نشست هایی با زنان شورای رهبری بصورت کوچکتر در مقرها و یگان های خود دراشرف۳ شرکت داشتند. درست مانند پیش ازنشست ها طعمه درسال ۱۳۸۰ که با شعار« طعمه برو گمشو» شروع می شد، تمامی اعضا باید خود را درخروجی سازمان(اخراج) می گذاشتند وبقول رجوی « لب مرز»( رها کردن اعضا درلب مرز ایران و عراق، و فرستادن آنها به سمت رژیم جمهوری اسلامی). اینگونه با بکار گرفتن خون شهیدان وخیانت به آنها و… روح  و روان همه اعضا را درهم می شکستند، تا بتوانند تشکیلات را حفظ کنند.

موضوع نشست باز هم چیزی جز متهم شدن اعضای سازمان به اپورتونیست نبود. همه اعضا می بایست درنشست های  ایدئولوژیک ، گزارشی ازوضعیت درونی خود بدهند که اپورتونیسم وتبعات آن تمام روح و روان آنها را در برگرفته، و تنها این رجوی است که درطی این ۵۰ سال نه تنها هیچ گردی از اپورتونیست، ناپاکی، انفعال و… بر او ننشسته، بلکه از آغاز ازسال ۵۴ یک تنه در برابر اپورتونیست و انفعال و… ایستاده ومقاومت کرده است. تمامی نشست مریم رجوی با بکارگیری مسئولین سازمان و زندانیان همدوره با رجوی، و نقل مقاومت وحماسه های رجوی در زندان زمان شاه اختصاص یافته است. روایت چندش آوری ازکیش شخصیت و خدا گونگی رجوی که حتی پس ازشکنجه های ساواک بلافاصله درسخترین شرایط در پی حل مشکلات و تضاد و کشاکش زندان و مبارزه بود. حتی دربستربیماری های سخت و سردرد و میگرن، تنها این رجوی بود که بازهم از کار و مبارزه و هدایت مجاهدین درزندان دست برنمی داشت.

تمامی اعضا باید اعتراف می کردند که در آلبانی دچار اپورتونیسم شده اند و سن وسال و پیری و بیماری های دامنگیر را بهانه ایی برای فرار از کار و مبارزه کرده اند و سپس درنشست مریم رجوی زندانیان زمان شاه را به صحنه وپشت میکرفون بیاوردند تا از رجوی، بُتی بسازندش که خداهم توان رویارویی با اونداشته باشد.

همچنانکه نکبت ولایت فقیه و رهبری عقیدتی و کیش شخصیت وخدا گونگی و یا آنطورکه مریم رجوی می گوید:« رجوی( رهبری) کانال وصل به خدا است.» همانطور که رژیم جمهوری اسلامی، خامنه ای و ولایت فقیه را کانال وصل خدا می داند، وقتی به آثار ونتایج این نکبت ارتجاع تاریخی ازمنظر سیاسی و اجتماعی و نوع رابطه آن با مردم را می نگریم، به عمق این نکبت و تعفن ایدئولوژی اسلام ونوع غنی شده آن درولایت فقیه ورهبری عقیدتی را پی می بریم.

دروغها در برابرشفاف سازی آفتاب حقیقت

همچنانکه پخش برنامه تلویزیونی دستچین شده مجاهدین خلق ازسیمای مقاومت  نیز مؤید صحت اخبارو اطلاعات فوق است. برخلاف عراق و اشرف ولیبرتی، درآلبانی سازمان بهیچوجه نمی تواند مانع دسترسی به اخبار واطلاعات درون تشکیلاتی خود شود. پاشنه آشیل رجوی شکاف برداشتن این غازنشینی درقرن بیست یکم است، اگر رجوی چیزی برای عرضه داشت، هرگزاعضا و مسائل درون تشکیلات را بمثابه اسرار حفظ حیات رهبری پنهان نگه نمی داشت. رجوی تشکیلاتی دارد که ازنشان دادن محتوای درونی آن وحشت دارد واین وحشت در پنهان شدن اوپس ازسرنگونی صدام درسال۱۳۸۲ تاکنون ادامه داشته وخواهد داشت.

سازمانی که مدعی است ۱۲۰ هزار شهید، هزارکانون شورشی در سراسر ایران، ۱۰۰ هزار نفر در مراسم سالیانه ویلپنت فرانسه شرکت می کنند، هنگامی که همین سازمان و بالاترین شاخص آن مریم رجوی درسه کشور نشست وجلسه همزمان برگزار می کند،  وبا گذشت بیش ازیکماه از این نشست ،‌ متوسط بینندگان چهار قسمت از این برنامه تنها وتنها ۲۸ بیننده است؟. ادعای هزارکانون شورشی، برفرض مثال: اگرهرکانون شورشی تنها یک عضو داشته باشد! می بایست هزار نفر، اصلی ترین برنامه مجاهدین خلق و مریم رجوی  و خط وخطوط رهبرشان را بازدید کرده باشند؟ ویا خانواده های همین اعضا  و هواداران خارج ازکشور و یا حتی اگر اینترنت و تلفن همراه درتشکیلات مجاهدین وجود داشت که وجود ندارد!،  می بایست بیش از۲۳۰۰ تن از اعضای سازمان، همین ویدئوهای نشست مریم را تماشا کرده باشند؟. اما میانگین آمار و ارقام بازدید کنندگان این برنامه  پس ازیکماه عدد ۲۸ رانشان میدهد(۱۱۳= ۸ +۷۶+۲۵+۴ ).

عکسها یک روز پیش ازعید نورز سال ۹۷ تهیه شده است،  تاریخ ۱۹ مارس ۲۰۱۹ را میتوانید در قسمت پایین، سمت چپ عکس ها مشاهده کنید. با ذکر این نکته که دو سه بازدید کننده هرکدام از آنها خود من بودم برای استفاده در این گزارش:

قسمت اول پخش برنامه – سمت راست زهرا مریخی مسئول اول سازمان مجاهدین با تعداد ۴ بازدیدکننده.

 

محمود عضدانلو برادر رجوی درکنار محمد حیاتی ( سیاوش) در حال خاطره گویی از رجوی با ۸ بازدید کننده. 

قسمت سوم پخش برنامه با ۷۶ بازدید کننده

علی سوری یکی ازنگهبانان زندان سال۷۶ مجاهدین خلق دراشرف درحال شعر خوانی دروصف اشرف ۳ با تعداد ۲۵ بازدیدکننده

صحبت برسر این نیست که حضیض درماندگی وافلاس وطرد اجتماعی آنها را بازگوکنیم. صحبت این است که مریم رجوی وسازمان مجاهدین باید به مردم وافکارعمومی وخانواده های جانباختگان پاسخ دهند، حاصل اینهمه  خونها وآمار وارقامی که ازشهدا، کانون های شورشی و تعداد اعضا وهواداران می دهد، چرا درنکبت این چهل ساله، شانه به شانه علی خامنه ایی و رژیم جمهوری اسلامی درحضیض واحتضار قرار دارد؟.

هدف این نوشتار روشنگری نیست، بل پاسخ گرفتن برای عملکردهای خیانت بار بیت و باند رهبری تبهکاررجوی است.

 

زندانیان مجاهد زمان شاه، شکنجه گران امروز تشکیلات مجاهدین

 

 

متن صحبت های حسن محصل اصلی ترین بازجو و شکنجه گر سازمان مجاهدین خلق درنشست مریم رجوی

جرمش این بود که اسرارهویدا می کرد؟

دردقیقه ۲۱ ویدئو  قسمت سوم که در سایت هایی مجاهدین ویوتیود موجود است، حسن محصل درنشست مریم رجوی چنین می گوید( سخنان وی از گفتار به نوشتار تبدیل شده است):

« …من برای مدتی دراوین، رجوی و سردارموسی را دیدم، چهره اش رانمی شناختم  وخودم را رساندم کنارپنجره وگفتم مسعود سلام. تا اینکه برادرسیاوش( محمد حیاتی) به من گفت:« برادرمسعود تحت کنترل پلیس وزندان است… برادر سیاوش مرا صدا زد وگفت:« نباید با او زیاد تماس گرفت.»

رفتم پیش سردارموسی، سردار مثل برادر بزرگ، من را  زیربال وپرش می گرفت وبسیاری ازانگیزه هایی که من پیدا کردم همه ناشی از وجود سردار بود. بدلیل ضربه ۵۴ رژیم شایع میکرد که مسعود مارکسیست شده وتنها کسی که مانده( سرموضع ومسلمان بودن) فقط سردار است

…من رفتم اتاق شماره یک سردارنشسته بود روی پتوها و دست مرا گرفت و گفت بیا بشین اینجا، من بهش می گفتم آقا موسی. گفت:«‌چیه ؟» من گفتم می گن مسعود مارکسیست شده و…، سردارگفت:« نظرخودت چیه؟.»گفتم معلومه حتما می خواهند او را خراب کننند. گفت:«‌همینه دیگه پس چی؟»

بعد گفتم آقا موسی شما چی می گین؟. بعد سردارگفت:«‌مسعود رهبرهمه ما است و تا هرکجا بره،  ما بدنبالش  خواهیم رفت، تا هرکجا که باشه.» من آنجا یک طمأنینه ای گرفتم ودیگر هیچ نیش و کنایه اپورتونیستی یا راست ها  در من تأثیر نداشت.»

تا اینکه درسال ۱۳۶۴ درکلاس هویّت که برادر گذاشتند وشما هم بودید(مریم رجوی) من این موضوع را به برادر( رجوی)گفتم و چهره اش اصلاً دگرگون شد وحالت عجیبی پیدا کرد و بعد ازاینکه این صحبت ها را من گفتم،‌ جواب منو اینجوری دادند:«‌ آن یار کز او سر دار گشت بلند،‌ جرمش این بود که اسرارهویدا می کرد.» کف زدن حضار

حسن محصل ادامه داد:«‌ من خواهرمریم باید اذعان کنم که درواقع یکی ازنقاطی که وصل به شما وانقلاب شما شدم درسال ۶۸ جمله ای که برادر شریف( مهدی ابریشمچی) گفت ومن بدلیل پیوندهایی که با خود سردار(موسی) داشتم، اگریادتون باشه برادر دریکی ازنشست ها پرسیدند از برادرشریف که :« اگرسردار الان بود درقبال این انقلاب چکارمی کرد؟. برادرشریف گفتند که :« اگرسرداربود پیشاپیش ما در مقابل خواهرمریم زانو می زد وسجده شکر بجا می آورد ازاین انقلاب. منهم همونجا بدلیل»

مریم رجوی:« منهم لطفاً، خیلی ببخشید که من شما را قطع می کنم.» کف زدن حضار

حسن محصل:«اینها واقعیته خواهرمریم خودتون یه »

مریم رجوی:« نه، نه ،‌لطفاً ‌لطفاً ‌لطفاً وارد این وادی ها نشوید برای اینکه من مجبورمیشم رد کنم حرفهاتون رو، وشما ناراحت می شوید. بنابراین خیلی ببخشید که دارم قطع میکنم پرانتز بگیرید از این جملات.»

در ادامه حسن محصل ازمریم وانقلاب او می گوید واینکه:« به یمن نشست های خواهر زهرا( مریخی) به درک عمیق تری ازانقلاب رسیدم که تماماً مدیون خود شما هستیم وخدا سایه شما را ازسر ما کم نکنه، وامید وارم که تعهداتی که شما برای ما تعیین کرده اید تا آخرعمر{ این ترم جدیدی است که منظوراین است که مجاهد خلق می مانم می میرم( یعنی ازسازمان جدا نمی شوم)} ازپسش بربیاییم وبتونیم رضایت شما را جلب کنیم. باتشکر.»

وقتی حسن محصل می گوید سردارگفت:«‌مسعود رهبرهمه ما است و تا هرکجا بره،  ما بدنبالش  خواهیم رفت، تا هرکجا که باشه.» منظور تا هرکجا که باشه، همین سرنوشت بی آینده و غار و حصار خود ساخته ایی است که درآلبانی قرار دارند. جالب اینکه دراین سی سال من هرگزچنین خاطره ایی وسخنانی ازجانب موسی خیابانی نشنیده بودم، درحالیکه طبق روال معمول رجوی،‌هرکدام ازخاطرات خود و موسی خیابانی درباره خود را دهها با ر درطی این سالیان برای ما درنشست ها  تکرار کرده بود؟. درجعل چنین خاطراتی بسته به شرایط سیاسی واستراتژیک وتشکیلاتی وکم وزیاد کردن آن، یکی ازشیوه های مرسوم رجوی و باند تبهکار اواست.

کسانی که ۳۰ سال دراشرف ولیبرتی هستند بخوبی می دانند که دراین ۳۰ سال حسن محصل هرگزپشت میکرفون نرفت، زیرا بازجو وشکنجه گر زندانهای رجوی بود وچهره ای نبود که بتوان اورا دربرابر اعضای شکنجه شده پشت میکرفون آورد. اینک درآلبانی چنین شکنجه گرانی امکان نقل خاطرات مقاومت رجوی درزندانها زمان شاه و امکان چاکرمنشی برای مریم را یافته اند. وازطرفی این یک امتیاز ویک نشان  برای حسن محصل محصوب می شود که مزد شکنجه گربودنش را، مریم رجوی درحمایت از او درنشست های بزرگ وپخش بیرونی آن ازاو و آنها دریغ نکند. شکنجه گرانی که دراشرف هرگزامکان برجسته شدن وحضور درپشت میکرفون رانداشتند مریم رجوی اینگونه به آنها اطمینان خاطرمی دهد که ازآنها حمایت خواهد کرد.

حسن محصل یک ازشکنجه گرانی است که بیشتراعضایی که درزندان مجاهدین بودند اورا می شناسند وخاطراتشان را نقل کرده اند. حسن محصل یکی ازشکنجه گران آقای رضا گوران بود و در«کتاب روایت درد های من» صحنه های بازجویی وشکنجه توسط او شرح داده شده است. برای انتخاب قسمتی ازآن، به این نوشته مراجعه کردم، اما اینبارهرچه می خواندم برای من هولناک و ازطرفی دردناک بود، ازطرفی نمی خواستم بخوانم وازطرفی دگردیسی این موجود ساخته و پرداخته سیستم توتالیتاریسم رجوی که شانه به شانه بازجوها وشکنجه گران رژیم جمهوری اسلامی رفته است ودر اوین و گوهردشت شاهدش بودم مرا به تفکر وا می داشت.

قسمتی ازبازجویی و شکنجه توسط حسن محصل که دهها صفحه ازاین کتاب را دربرمی گیرد را ذیلاً می آورم:

دستگیری و زندان- روایت دردهای من و …. قسمت دهم
رضا گوران

«حسن محصل: در حالی که  تا بنا گوش سرخ و برآشفته می شود و کف از دهان و لب و لوچه کبودش روی سرم سرازیر شده بود و آب دهانش به سر و صورتم میخورد گفت: (با عرص معذرت در این مورد و سایر موارد، فقط میخواهم بدانید که چه کلماتی استفاده میشد و فضا چه بود) مادر قحبه عوضی، پفیوز، احمق گیر آورده ای؟! خودتی! ارتش ایران اینجاست و اسم آن ارتش آزادیبخش ملی ایران است فهمیدی؟ احمق بدبخت نادان خمینی زده! یک مرتبه دیگر اسم ارتش رژیم را به اسم ارتش ایران بیاوری چوب توی آستینت می کنم تا از حلقومت بزنه بیرون، شیر فهم شد؟! ج- سکوت و فرو خوردن.

س: در چند عملیات شرکت داشتی؟ ج –  در سه و یا چهارعملیات. س: عوضی خواهر مادر جنده دقیق بگو مگر صد باربهت نگفتم دقیق جواب بده بی شعور، گراز، مگر تا حالا به پاسدارها بازجوئی پس ندادی؟ از آنها مثل سگ می ترسیدی! و مثل بلبل جواب می دادی! ولی حالا به مجاهد که با حیا و شرم است می رسی سر بالا جواب می دهی؟ می خواهی مثل پاسدارها باهات رفتار بشه؟ ما تجربه شاه و شیخ را داریم اگر می خواهید تا نشانت بدهم مادر قحبه! ج- سه عملیات.

س: اسم بده جون بکن وقت نداریم! رژیم تو را فرستاده وقت ما را بگیری وما را سرگرم کنید تا سرنگونی به عقب بیفته! کور خواندی خواهر مجاهد مریم هوشیار است تو خوابی، بدبخت مزدور آشوب به پا کن! … ج(جواب) – سرباز صفر بودم! توغلط کردی تو وحشی! خدا هم جلو دارت نبوده، سرباز صفر؟! خاک توی اون سرت که دروغ می گوئی و فکر می کنی ما نمی فهمیم؟! ( یک کف گرگی توی سرم می زند طوری که در گردنم کمی درد می پیچد) تو گفتی و ما باور کردیم! راست بگو، زود باش بالا بیار و خودت را راحت کن، و ما راهم خلاص، ج – راست گفتم.

… حسن محصل: خوب می فهمی اگر نفهم بودی به سازمانی که نیم قرن فعالیت و مبارزه با شاه و شیخ  با افتخارپشت سرخود دارد و در این راه با ۱۲۰هزار شهید  تقدیم خلق قهرمان کرده در یک جمع ۱۵۰نفره بلند نمی شدی وآن هم همه داغدار، یکی برادرش شهید شده و یکی خواهرش و یکی پدر و یا مادرش، تو الدنگ دهاتی می گی سازمان شما انحصار طلب است ای خاک توی اون سرت بکنند اگر با همین دستهای خودم تکه تکه ات نکردم!

چند تا از سربازان و نیروهای عراقی را کشتی؟! ج- هیچی و نمی دانم  س: چطور نمی دونید خودت را به خریت نزن من می دونم تو چه وحشی ای هستی! صدتا دویست تا چند تا رو کشتی قرمساق مادر قحبه فکر کردی با یابو طرف هستی؟ این 22 سال است با آدمهای وحشی و پاسداری که مناسبات پاک سازمان را به هم می زنند سروکار دارم! چرا اونجا را به هم ریختی؟! چرا اون وضع اسفناک را پیش آوردی؟ می دونید؟ ۱۰۰رزمنده و مجاهد خلق از دستت شاکی هستند و در خواست محاکمه صحرائی داده اند! به تمام تشکیلات سازمان توهین کردی و زیر علامت سوال بردی و خون شهیدان این جنبش را لگد کوب کردی! باید جواب بدهی در ایران خمینی زده اگر سه نفر، فقط سه نفر درحالی که با انگشتانش  عدد سه را نشان می دهد از دست یک نفر شاکی شوند در وسط خیابان طرف چه گناه کار باشد و چه نباشد حلق آویز می شود. توی مادر … خواهر … مزدور پفیوز بی ناموس ۱۰۰نفر برایت راپورت نوشته اند و خواهان اعدامت هستند! همین حالا بفهمند  تو پاسداربودی و خودت را به عنوان مجاهد غالب کرده بودی بین صفوف ارتش آزادیبخش، می آیند و قطعه قطعه ات می کنند! باید جواب پس بدهی!

ج – من کاری نکردم جایی را بهم نریختم .س – خفه شو خفه شو الله کرم خمینی، شعبان بی مخ  شاه، با همین دستهای خودم خفه ات میکنم و در حالی که دستهایش را به جلو آورده و چنگ کرده و از دهان و لب های کبود و آویزان شده آب و کف خارج می شود  به من حمله ور می شود تا مرا خفه ام کند و در این بین علیرضا و مهدی و اکبر از روی صندلی می پریدند و او را می گیرند.

…حسن محصل: عصبی وبرافروخته وبا داد بیداد و پرخاشگری تمام داد می زند برید ماشین را بیارید تا ببرم تحویل استخبارتش (ضد اطلاعات ارتش عراق) بدهم تا کونش را پاره کنند وتکه تکه اش کنند این مادر جنده را، بی شرف، مزدور خمینی، کثافت ،الدنگ، دراز بی خاصیت، پاسدار خمینی. (شرمنده ام از نوشتن این صحنه تا اینجا هم چند بارنخواستم  بنویسم اما فقط برای نشان دادن آنچه در آن درون میگذرد می نویسم)  ادامه می دهد در حالی که دست چپ را روی بازوی دست راستش می گذارد و دست راستش را مشت کرده و از آرج خم و راست می کند و می گوید عربها یک چیزی دارند “اینقدری” دستش را بالا و پایین می کند. تحویلت می دهم تا بکنن توی کونت و از حلقومت بزنه بیرون و همزمان به هوا می پرید و به طرفم حمله ور شد و چند لگد و مشت به من زد و داد می زد برای خمینی جنگیدی؟ در زمان جنگ تو وامثال تو بود که جلوی ما را گرفتید و نگذاشتید خمینی را به زیر بکشیم. بالا بیار چه مقامی داشتی کثافت مادر جنده خواهر …و

دستگیری و زندان-روایت دردهای من و …. قسمت یازدهم
رضا گوران

چرا لباس شرف و افتخار ارتش آزادیبخش که فی الواقع لیاقت آن را نداری را از تنت در آوردی و با اون وضع و طرز برخورد پرت کردی؟ این دیگه چه تنظیم رابطه و برخوردی بوده که تو کردی لات بی سر وپا؟! ما فکر کردیم سرعقل می آیی بی سر و پا وبی خانواده، احمق، بخاطر همین صبر کردیم و “خلع”لباست نکردیم! ولی ما اشتباه محاسبه کردیم(با هزار عذرخواهی) کس کش مادر خواهر قحبه تو لیاقت لباس مجاهدی را نداری، اینجا را با در گاراژ کرمانشاه اشتباهی گرفتی! گراز دالاهو تو کی آدم می شی؟چرا حرص مرا در می آری، بی ناموس دیوث خواهر و مادرت را گائیدم و

روایت دردهای من ـ قسمت دوازدهم ـ خاطراتی چند از سه سال اسارت در سلول‌‌های انفرادی قرارگاه اشرف
رضا گوران

 

حسن محصل تهدید می کرد و می گفت:  تورا می کشم بی ناموس ، بی شرف، بی همه چیز، جواب می دادم ببین هر چه از دستتان می آید دریغ نکنید. بازجویی را به نقاطی می کشاند که هیچ  گونه ربط و یا ارتباطی با من نداشت ولی گستاخانه و بی مهابا مغلطه می کرد وبا هیاهو و هوچیگری بی مانند به من انگ می چسباند یک بار می گفت تو رژیمی هستی؛ یک بار می گفت تو از نیروهای برون مرزی قدس سپاه هستی و برای نفوذ در صفوف فولادین ارتش آزادیبخش گسیل داده شده ای؛ یک بار می گفت تو هیچ هیچی؛ تو کشک هم نیستی؛ تو اصلا و ابدا حتی آدم هم نیستی؛ و………. درپروسه بازجویی ها که با توسری خوردن و رعب وشوک ، ترس و اضطراب و تحقیر شروع و به شکنجه می انجامید در پایان پروسه که معلوم نبود چند مدت و زمان طول بکشد خرد و خمیر و انسان از خودش تهی می شد و دیگر هیچ چیزی برایش ارزش و اعتبار نداشت و به قول معروف آدم فقط به خلاص شدن از آن شرایط دهشتناک جهنمی و غیرانسانی ساخت رجوی می اندیشید ، هر آنچه دستور می دادند و دیکته می کردند بی مهابا می نوشتید تا فقط از شرشان نجات پیدا کنید، مثل خودم، که  حسن محصل می گفت تو  چه بخواهی و چه نخواهی  باید بنویسی نفوذی هستم  من هم می نوشتم «نفوذی هستم» ولی حسن محصل برگه را پاره می کرد و می گفت حساب نیست! جواب می دادم چرا حساب نیست؟! می گفت: تو خودت باید بنویسی می گفتم بنده خدا من که جلوی چشم تو نوشتم پس چه از جونم می خواهید؟ محصل با داد و بیداد و فحشهای رکیک و توهینهای زننده می گفت مرا مسخره کردی؟ باید دقیق و مو به مو و جزء به جزء بنویسی که چطوری به استخدام وزارت اطلاعات در آمدی و چطوری بهت پیشنهاد دادند که نفوذ کنی به داخل عراق و بعد سازمان؛ در جواب می گفتم این که واقعیت ندارد همچنین چیزی وجود خارجی ندارد حمله می کرد و با لگد و سیلی و مشت مرا را می زد در حالی که کف و آب از دهان و لب و لوچه اش خارج می شد داد می زد من می گویم تو نفوذی هستی و باید هر آنچه «من» میگم تو بنویسی و از روی برگه ی که از قبل تایپ شده و آماده داشت شروع  به خواندن می کرد و دستور می داد که  بنویسم و من نیز شروع به نوشتن می کردم  اینجانب علی بخش آفریدنده فرزند علی برای نفوذ در همین حد گاهی چند کلمه بیشتر و گاهی کمتر می نوشتم و یک مرتبه خود کار را پرت می کردم و یا کاغذ را مچاله می کردم وبا گریه و زاری میگفتم این دروغ است حاضرم بمیرم ولی نمی نویسم؛ توجه داشته باشید دنبال راهی بودم که خشم و غضب حسن محصل و همکارانش را که مرا دوره کرده بودند اندکی کاسته و کم کنم و فقط از مخمصه نجات پیدا کنم  به قولی از این ستون به آن ستون فرج است؛ دست و پا می زدم که مدرکی دال بر اینکه  مرا محکوم کنند و برعلیه من بکار ببرند به دستشان ندهم و چند مرتبه ی که مرا دوره کرده بودند و مجبورم می کردند که بنویسم  فقط آنچه حسن محصل با عصبانیت و پرخاشگری مثل زدنی و ضرب و شتم و تف و آب دهان توی سر و صورتم می گفت: بنویس نفوذی هستم من هم همان نفوذی هستم را می نوشتم؛ می خواستم هر طور شده آنها را آرام کنم. (ولی در نهایت بعد از سه سال با پیشنهاد سید محمد سادات در بندی (عادل) که همراه حسن محصل بود یک روز مرا صدا زد و به اتاقی بردند وعادل گفت: هیچ راهی نداری و بیا با ما معامله کن و خودت را از این باتلاق نجات بده. بعد از کلی کلنجار رفتن زیر بار مصاحبه  دوربین فیلم برداری نرفتم ولی پیشنهاد معامله با آنها را قبول کردم  که در برابر دستخط نوشتن و امضاء آنچه آنها دیکته می کنند  بنویسم تا آزادم کنند که در نهایت هر آنچه آنها از روی کاغذ های تایپ شده که از قبل آماد کرده بودند عادل می خواند و من برایشان می نوشتم؛  گرفتند. همان مدرک زورکی و معامله بود که باعث و منجر به رهایی از سلول انفرادی بعد از سه سال شدم که در قسمت های آینده مفصل تشریحش می کنم

محمد سادات دربندی

از راست سید محمد سادات دربندی(عادل) رئیس زندان و شکنجه گر، حسن محصل بازجو و شکنجه گر اصلی مجاهدین

عادل نیز درنشست مریم رجوی یکی ازهمین زندانیان زمان شاه است که بیش از یکربع قرن مسئولیت زندانهای سازمان را بعهده داشته و خود نیز از بازجویان و شکنجه گران است، درنشست مریم به نقل خاطراتی ازرجوی پرداخت.

حسن نظام الملکی نفر وسط – بازجو و شکنجه گر و ضد اطلاعات سازمان مجاهدین خلق، درحین نقل خاطره درباره مسعود رجوی درنشست مریم رجوی.

شکنجه های تکان دهنده یکی ازجدا شدگان  در آلبانی با حروف اختصاری غ-غ

حسن نظام الملکی او را لخت مادرزاد کرده

 مجبورم می کرد روی چهاردست و پا راه  برود، و صدای حیوان دربیاور

 

وقتی درآبانماه سال ۹۴د- ل درآلبانی ازسازمان جدا شد، که خودش داستان جداگانه ایی دارد، یکروز که به خانه من آمد از شکنجه هایی که غ-غ درسال ۷۳شده بود را  برای من بازگویی کرد، باورش سخت و تکان دهنده بود!. د- ل می گفت:« غ-غ یکی دوساعت ازشکنجه هایش درآن پروسه ۷۳ گفت، غ-غ بهنگام شرح شکنجه ها گریه اش می گرفت من اززجرهایی که کشیده بود، خشکم زده بود، نمی دانی این بیشرفها چه بلاهایی سراوآورده اند؟!، آثار شکنجه های ۷۳ را به من نشان می داد؛ هنوزجای زخم ها دربدنش هست.» غ-غ می گفت :«حسن نظام الملکی  وحکمت( حجت بنی عامری شکنجه اش می کردند حسن نظام بسیارشقی وبیرحم است، اسم حسن نظام را که می آورد بدنش به رعشه می افتد.» غ-غ می گفت:« تمام لباسها را ازتنش درآورده بودند وکاملا برهنه (لخت مادرزاد) بود، وادارش می کردند که، مثل حیوان روی چهار دست وپا راه برود و صدای حیوان در بیاورد وآنها  رویش سوارمی شدند وبا آزار جنسی… و توهین وتحقیرهمراه با شکنجه جسمی خُردش می کردند.» دراین لحظه من هم با شنیدن آنچه غ-غ می گفت گریه ام گرفت، گفتم تمام تجارب زندان وخانه های «مسکونی» رژیم را دارند. این مشابه همان کاری است که رژیم درسال ۶۲درزندان قزل حصارشروع، وسال۶۳ این نوع شکنجه در«خانه های مسکونی» را جمع کرد.

     عکس اختصاصی پرویز موسوی سیگارچی(فاضل)

عکس اختصاصی پرویز موسوی سیگارچی(فاضل)، مهره امنیتی وضد اطلاعات مجاهدین ویکی ازبازجویان وشکنجه گران پروژه رفع ابهام  وزندانی کردن اعضا درسال ۱۳۷۴، وهمچنین زندان های سال ۱۳۷۶ به بعد… که پس از چهارسال و صرف ۲۰۰۰ساعت وقت دراین بازه زمانی در ویدئوهای مجاهدین خلق و… جهت مستند کردن حقایق، توانستم عکس او  را یکماه پیش  بیابم. فاضل در زندان های پروژه رفع ابهام در میان زندانیان با نام « دیدی یا ندیدی؟!» معروف بود، زیرا برگه و حکم دستگیری به اتهام نفوذی را به اعضای دستگیرشده نشان میداد و با کین و غضب بازجو ها می پرسید: « دیدی یا ندیدی؟!» « امضا کن!» وبعد ها آنچنان که آقای رضا گوران می گفت و اسمش را اشتباه گرفته بود مشخص شد که در زندان هی سال ۷۶ هم به همین شغل شریف بازجوی و شکنجه گر مشغول فعالیت برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بوده است؟. کاش زمان ازحرکت باز می ایستاد و من می توانستم به اینهمه جنایت در زندانهای رژیم پلید خمینی و ازهمه بدتر به فساد وجنایت و تبهکاری درسازمان مجاهدین برسم. هر چه می دوم ، هرچه تلاش وتقلّا می کنم، هرچقدر شب ها بیدار می مانم، بازهم هر روز بیش از پیش از این حجم گسترده تباهی عقب می مانم، ساعت از ۳ نیمه شب گذشته و بدلیل قطع اینترنت، من وسط راهرو کمپ کنار اتاق کارمندان کمپ نشسته و از وایفای آنها استفاده می کنم. فقط همین را می فهمم که باید این گزارش را فردا ارائه دهم. برای بیان حقایق خیلی زمان از دست دادیم، اگر زود تر و بیشتر می جنبیدم  اکنون درشرایط فعلی نبودیم که باز هم چنین هیولای هولناکی امکان استمرار حیات خیانت بارش را داشته باشد.

انتشار این عکس از این بابت مهم است که افرادی که درسالهای ۱۳۷۰ به بعد به سازمان آمدند ویا با فریب ونیرنگ به اشرف کشانده شده اند، این شکنجه گران را با اسامی مستعارمی شناسند ویا نامهای مختلف…، واین عکس کمک می کند تا اطلاعات بیشتری ازاین شکنجه ها وسوابق شکنجه گران بدست بیاید. روی که این عکس رایافتم بسیارخوشحال شده وجشن گرفتم. هدف من برجسته کردن این تلاش وفعالیت ها  نیست، بلکه می خواهم به رجوی وهمه کسانی که بخواهند با مردم وافکارعمومی واصول وارزشهای دمکراتیک صادق وشفاف نباشند، ناگزیر این روشنگری ها هستند. با همان عشق روزهای اوّلین درچهل سال پیش وبا همان روح زندان های اوین ، قزل حصار و گوهردشت وعزیزترین های زندگی ام و همبندیانم وبا همان قتل عام شدگان ۶۷،‌ بی آنکه حتی نیازی به عهد بستن با آنها باشد، همان راه آزادی ومبارزه با رژیم پلید ولایت فقیه و هرنوعی دیگری ازآن( رهبری عقیدتی) ادامه خواهم داد. شکنجه گران را هیچ گریزی ازشناسایی ومعرفی ندارند. اما افسوس که زندانیان مجاهد خلق زمان شاه تبدیل به شکنجه گران نسل پس از۵۷ گشته اند.

 

من از بیگانگان هر گز ننالم    که بامن( بامردم ) هرچه کرد آن آشنا کرد

بله سیل ویرانگر امروز در شهرهای ایران اگر چه برای مردم و برای ما مصیبت بار و روز گاران مردم بسا تلخ و دردناک است، اما سیلی ویرانگر اصلی دراین چهل ساله همانا نکبت همین ایدئولوژی اسلام و همین رهبران فقاهتی وعقیدتی در تیره بخت ترین سالهای این میهن بحساب می آید.

چه دردناک است این سیل و نمک پاشی برزخم مردم 
مریم رجوی درباره قربانیان سیل و فراخوان به جوانان غیور برای کمک‌ رسانی مستقل و مردمی به سیل زدگان…می گوید: «در بحران کنونی که در هر کشوری همه امکانات به نجات حادثه دیدگان اختصاص می‌یابد، اولویت رژیم ولایت فقیه، آخوندهای حاکم، سپاه پاسداران و دیگر ارگانهای سرکوبگر ممانعت از شکل‌گیری حرکتهای مردمی در اعتراض به این رژیم جنایتکار است.»

سوال:«‌ درقبال کمک یک میلیون یورویی به حزب دست راستی اسپانیا، اولویت
شما به یک حزب خارجی دست راستی، ناشناخته و بدون آراء مردمی ….چیست؟.»
درمان پزشکی ۵۰۰۰تن ازمردم آلبانی با کدام اولویت شما می خواند؟.
بعهده گرفتن سرپرستی ۱۰۰۰کودک یتیم عراقی توسط شما( مریم) با هدف و نیّت ماندگارشدن و ترک نکردن اشرف با کدام اولویت شما می خواند؟.
کل اگرطبیب بودی سرخود دوا نمودی. دیگ به دیگ میگم روت سیاه. جنگ رجوی با رژیم جمهوری اسلامی هیچ ربطی به خواسته های مردم ندارد، جنگ و دعوای این دو یک چیز بیشترنیست، یکی
برای کسب قدرت و دیگری برای حفظ  قدرت. جنگ دو خروس در یک کنام.

دردناک است که درسالهای پیشین نیز مریم رجوی بعنوان جمع آوری کمک مالی برای سیل زدگان، پولهای جمع آوری شده را هزینه پیشبرد اهداف ومنافع سیاسی خود برای کسب قدرت درایران صرف می کرد.

بگذارید درپایان احساسم را درباره خواندن کتاب آقای رضا گوران گرامی در« روایت دردهای من» بیان کنم. امروزخواندن مجدّد آن برای من بسا سخت ودرهم شکننده بود. پهلوانان من درافسانه ها واساطیرباستانی نیستند، من  پهلوانان زندگی ام را ازمیان همین مردم و ازمیان همین دوستان و یا همبندیانم درزندانها  ویا در جامعه کنونی انتخاب می کنم، ورضا گوران یکی ازهمین دست پهلوانان است. سال ۹۵درآلبانی هیچ تماس با او نداشتم وازطریق وبطورناشناس گفتم سلام مرا به پهلوان رضا گوران را برسان( نمی خواستم سازمان اطلاعی ازاهداف من داشته باشد). رضا گوران درکمپ تیف تحت کنترل امریکا هم یک پهلوان بود. دوست عزیزی همین دوهفته پیش درباره رضا گوران وشکنجه های او درسازمان سخن می گفت که صدای رضا را می شنید… ودرپایان اضافه کرد:« مهوش سپهری(نسرین) که همه اعضای سازمان را متهم به مسائل جنسی می کرد( یادم می آید که این زن حتی مهدی ابریشمچی را هم درنشست عمومی ودرحضورهمه، عملکرد ومزه پراکنی وهزل بودن ولوده بازیهای اورا بر روی سن سالن نشست …که رجوی ومریم هم آنجا بودند… به مسائل جنسی متهم کرد!) درباره رضا گوران وقتی که سوژه نشست بود،‌ نسرین گفت:«اگرهرچیزی به رضا گوران گفت، درباره مسائل اخلاقی وجنسی هیچ حرفی نمی توان به او زد وازاین نظر یک برادر پاک است که هیچ چیزی درباره اوندیده ایم. ازاین نظرما کاملاً به او اطمینان داریم که آدم بسیارپاکی است.» نسرین این سخنان  را دردو نشست جداگانه ودرزمانهای متفاوت ازهم اعتراف کرده بود.»

نسرین (مهوش سپهری) که زمین وزمان و هرآنچه مابین آن قرار دارد در رابطه با اعضا متهم به مسائل جنسی می ساخت و دریده ترین،‌بی رحم ترین وشقی ترین وبی چاک ودهن ترین زنی بود که دیده بودم ناگزیراین اعتراف است. وتمام سخن من نیزهمین است که رجوی وشکنجه گرانش بهترین های این نسل را زیرشکنجه و تهمت و…بردند.

درپایان بدلیل اینکه گزارش بغایت دردناک خود را که درسطور فوق آمده است‌ زیبا سازم، عکس دوستم رضا گوران را انتخاب می کنم تا صفا، صمیمیت ومردانگی اش را برگیرم. اگراین عناصر دون فرصتی دهند زندگی بسا زیباست، بسا زیبا.

 

سایت حقیقت مانا    ۸ فروردین ۹۸