رقص رهايی بر بالای دار – مژگان پورمحسن

سال ۱۳۶۰ ـ ۱۳۶۱ بود و اعدام بچه های ۱۰ ـ ۱۲ ساله تا جوانان دانشجو و کارگر از هواداران مجاهدين خلق مردم ايران را از عشق و محبت ،انرژی و توان و کارهزاران فرزند خویش محروم نمود و با از بين رفتن فداکارترين انسانهای يک نسل، خمينی ضد ايران و ايرانی حکومت خویش و نظام ضد بشری اش را برای سی وهفت سال آزگارانتظام داد. در همان دوران بود که روزی، آشنايی از هواداران مجاهدين نوشته ای را بدستم داد و گفت « بخوان، از برادر(مسعود) است». متن آن نوشته را اصلأ بخاطر ندارم اما يک اصطلاح در آن نوشته بود که خشکم زد و هيچگاه فراموش نکردم. « بچه ها بر سر دار رقص رهايی می کنند.» من ميلیشیاها ، اين پرندگان عاشق را در نظر آوردم آويزان بر چوبهٔ دار که « رهبرشان در پاریس» مرگ و جان کندشان را در برابر لاجوردی و ديگر جلادان و شکنجه گران « رقص رهايی بر چوبهٔ دار» دار می نامد و البته پنجاه سال است و در دو رژيم شاه وشیخ ، مسئولان و تحت مسئولانش را در« چنين رقصی» می بيند و خود بشدت از آن فرار می کند.

آنروز، حدود سی وشش سال پيش، پس از خواندن آن متن « برادر» و رفتن آن آشنا بهمراه آن نوشته به خيابانها زدم. بايد اين غيض و عصبانيت انفجاری را بمحيط باز می بردم و مثل هميشه راه می رفتم، راه می رفتم و باز هم راه می رفتم شايد کمی ذهن مشوش آرام گيرد، اما هيچ فايده ای نداشت.

روحم ضربه ای کاری دريافت کرده بود و جسم ورزشکارم فقط با سرعت بخشيدن به قدمها می خواست روان داغان شده را آرامش بخشد. به اشرف ربيعی، همسر علی نوری عزيزم می انديشيدم که نوشته بود هر لحظه بياد بچه ها ست و چه رنج و دردی را از اين شهادتها تحمل می کند و در اين شرايط می خواهد با آنها با شد و حال پس از شهادتش با بچه هايش می باشد. به اشرف فکر می کردم که در راه اعتقاداتش همیشه ثابت قدم رنج و درد و زندگی مخفی و کارگری و مبارزهٔ چريکی و بمب و انفجار و زندان وشکنجه و از دست دادن همسر و همرزمان و مرگ و شهادت را برای خويش برگزيده بود و به شخصيت متضاد او با شوهری که پس از آزادی از زندان کرده بود می انديشيدم . مسلما اين ازدواج هم کلک ديگری از رجوی بود ه که تا همين امروز هم،  که سی و شش سال  از بخاک افتادن اشرف عزيز می گذرد، هنوز از اسم او کمال سوء استفاده را کرده و می کند.

رجوی از سازمان مجاهدين خلق حنيف و سعيد و بديع زادگان هیچ باقی نگذاشت. می بايست با رجوی، خمينی وجود می داشت تا دو تايی با هم روح و جسم نسل عاشق سازمان مجاهدين را تماما از بين ببرند تا  رجوی بتواند در پايگاهی بنام شهيد اشرف ربيعی ـ آن مادر عاشق جگرگوشه هايش که سريعا به فرزندانش پيوست ـ  اينبار « رقص رهايی» با زنان برهنهٔ رقصندهٔ منتخب از ميان زنان مجاهد!!! راه بيندازد.

بجای اشرف شهيد به مسعود رجوی می گويم تف برويت. تف به سراپايت که بجز خيانت به ارزشهای دهها هزار شهيد و صدها هزار علاقمند به آرمان مجاهدين هيچ در پروندهٔ باصطلاح مبارزاتيت!!! نداری.

لعنت پروردگار من بر خمينی و خامنه ای و رجوی. تف تاريخ بر شمايان.

جاويد ايران ـ سلام بر همهٔ شهدای ملت ايران

مژگان پورمحسن

۱۴ فروردين ۱۳۹۷

منبع:پژواک ایران

http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-91448.html