در باب کج‌اندیشی و کج‌رفتاری مدعیان چپ انقلابی، شهلا شفیق

 

در پی هیاهوی بسیار برای هیچ که شماری از مدعیان چپ انقلابی پیرامون کلاب هاوس محاکمه حمید نوری واز آنجمله سخنان من در این کلاب به راه انداختند، پیش از این درمقاله‌ای به کج اندیشی و کج رفتاری این مدعیان اشاره کردم. در هفته‌ای که گذشت این مدعیان به پاسخگویی بر آمدند و گفتار و کرداری از خود نشان دادند که سنجه‌ای دقیق برای ارزیابی آنچه نوشته بودم در اختیار گذاشت. هدف این نوشته پاسخ به این مدعیان نیست، چرا که نفرت‌پراکنی آشکارشان ادامه بحث منطقی را ناممکن می‌کند. غرض اما، انگشت گذاشتن بر نکاتی است که نشان می‌دهد چگونه می‌توان به نام آرمان یا حقیقت ورزی به دشمنی برخاست و به نام دفاع از چپ، به تعصبات کوری میدان داد که تنها نتیجه‌شان تباهی اندیشه و عمل است.

نکته آغازین این است که هر چقدر، با تحمل ملال، استدلال‌های این مدعیان پرهیاهو را در باره چپ ستیزی که به من نسبت می‌دهند مرور می‌کنم، هیچ نمی‌یابم جز اشاره به نام بختیار در بحث پیرامون دوره انقلاب. یاد آور می‌شوم که حرف‌های من، که در یوتیوب موجود است، پیرامون تابلوی رویارویی‌های سیاسی در زمان انقلاب بود. دراین باره مثلثی رسم کردم که از یکسو گفتار محمد رضا شاه و از سوی دیگر رویکرد مخالفان او، از جبهه ملی تا نحله‌های گوناگون اسلام سیاسی و کمونیست‌ها را در بر می‌گرفت. در این میان، اگر نقد را با ستیز یکی بگیریم، مدعیان معترض، علاوه بر اتهام “چپ ستیزی” یک قطار بهتان دیگر هم باید ردیف کنند، و از آنجمله: “ملی‌گرا ستیز”، “اسلامیسم ستیز” و “شاه ستیز”. حال چرا این مدعیان فقط از بخشی از گفتار من برآشفته‌اند؟ چرا با گزینش یک نکته از سخنان من، باقی را یکسره سانسور و تحریف می‌کنند؟ آیا برای این نیست که بتوانند به راحتی به من اتهام چپ ستیزی بزنند؟ دلیل این کار روشن است: تعصب کور. اگر چنانکه یونگ اشاره می‌کند تعصب‌ها همان تردیدهای سرکوب شده است، می‌توان نتیجه گرفت که این مدعیان از روبرو شدن با پرسش‌هایی که شکست سهمگین انقلاب ۵۷ برابرشان می‌گذارد هراس دارند و با فرار از واقعیت‌ها در بستر امن تعصباتشان پناه می‌گیرند.
دومین نکته تاسف بار ودرهمان حال مضحک این است که وقتی به این مدعیان گوشزد می‌شود که من این سخنان را از سال‌ها پیش در کتاب‌ها ومقالات متعدد با استدلال توضیح داده‌ام، پاسخ‌شان فقط و فقط پیف پیف واه اه است. به صراحت می‌گویند این نوشته‌ها را نخوانده‌اند وعلاقه‌ای هم به خواندن آنچه نوشته‌ام ندارند، چرا که به ورطه لیبرالیسم بورژوایی سقوط کرده‌ام! عجبا که نخوانده ملا هستند. و بسیار جالب توجه است که دقیقا مثل ملاهای حاکم بر جمهوری اسلامی، که هر مخالفتی با آموزه‌های ارتجاعی‌شان را فساد در ارض یا به زبان امروزی “اسلام ستیزی” قلمداد می‌کنند، این مدعیان نیز هرگونه نقد افکار خویش را دشمنی با کمونیسم و یا “چپ ستیزی” می‌نامند. پرسش این است که آیا به تجربه خونبار جمهوری اسلامی که مخالفانش را با همین منطق سرکوب کرده و می‌کند فکر کرده‌اند؟ آیا به نتیجه مفهوم سازی‌های نازلشان می‌اندیشند؟ شواهد نشان می‌دهد که پاسخ منفی است. نتایج این کج فکری اما از مهمل‌بافی فراتر می‌رود و به کج رفتاری‌هایی می‌انجامد که در ادامه به آن خواهم پرداخت. اولین زشتکاری‌شان نثار انواع بد وبیراه است. در افاضات ایشان من لقب “جایزه بگیر” می‌گیرم و یا سینیوریتایی می‌شوم که مدال “حلبی” لژیون دونور را به سبب همراهی با ارتجاعی ترین روشنفکرهای دست راستی فرانسه دریافت کرده است.
اما واقعیت‌ها چیستند؟ یکی اینکه ژوری جایزه پژوهشی که روزنامه لوموند تاسیس کرده و من نیز به سبب تز دکترایم پیرامون انقلاب ایران، به دریافتش نایل شده‌ام از معتبرترین پژوهشگران تشکیل شده است. دیگر اینکه تزهای دانشگاهی منتخب این ژوری بدون نام و نشان نویسندگانشان مورد بررسی قرار می‌گیرد که امکان اعمال نفوذ از میان برداشته شود. و آخر اینکه، ریاست ژوری را که جایزه را به پژوهش من در باره انقلاب ایران اختصاص داد، آقای ادگارمورن بر عهده داشت که یکی از بزرگترین متفکران فرانسه است و هر کس با چند لحظه جستجو در اینترنت، خواهد دید که القابی چون نماینده بورژوازی و یا دست راستی وصلۀ بس ناجوری به اوست. این واقعیت‌ها اما کوچکترین اهمیتی برای این مدعیان کج اندیش «چپ انقلابی» ندارد. همین طورکه به راحتی چشم بر این واقعیت می‌بندند که در طول این سال‌ها، که همواره با اتهامات مبتذل امثال آنان روبرو بوده‌ام، علاوه بر مطبوعات دیگر، صفحات روزنامه اومانیته ارگان حزب کمونیست فرانسه نیز پذیرای مقالات من بوده است. امیدوارم این مثال‌ها کفایت کند تا برای اجتناب از اطاله کلام به این تاکید بسنده کنم که ارزیابی این مدعیان از دلایل دریافت نشان لژیون دونور هم به همین اندازه ساختگی و مبتذل است. و نکته آخری که در مبحث جایزه مایلم به آن اشاره کنم این است که هیچیک از جوایزی که دریافت کرده‌ام همراه با پاداش مالی نبوده است و تنها معنایش قدرشناسی از کارهایی بوده که در زمینه فرهنگی و اجتماعی در فرانسه انجام داده‌ام.
سومین نکته در باره یکی دیگراز مضامین تبلیغاتی دایمی این مدعیان است که علیه من هم کوک کرده‌اند. اینان درهمان حال که از زدن هیچ تهمت و افترایی به ایرج مصداقی که مبتکر و منشاء دستگیری حمید نوری و شاکی اصلی پرونده محاکمه اوست فروگذار نمی‌کنند، مدام در حال تکرار این یاوه‌اند که گویا من به “دار و دسته” ایشان پیوسته‌ام. شکی ندارم که این مدعیان دروغپرداز به خوبی آگاهند که من سال‌هاست در باره ساز و کار سرکوب در جمهوری اسلامی و زندان سیاسی کار کرده و نوشته‌ام و امر امروزم نیست. تاکید می‌کنم که دقیقا به دلیل همین کار سالیان است که با وقوف به اهمیت تاریخی محاکمه حمید نوری قدردان تلاش‌های خستگی ناپذیر ایرج مصداقی هستم و حقیقتا خرسندم که دراین کارزار بزرگ دادخواهی تا حد امکان حضور و مشارکت دارم. آگاهم که این مدعیان بر پایه تجربیاتشان به خوبی می‌دانند که هرچه بر حملاتشان بیفزایند، نخواهند توانست مرا مرعوب کنند. من نیز از آنجا که سال‌هاست در باره منش توتالیتر و تبعات تباه آن اندیشیده‌ام کاملا واقفم که هدف این گونه تبلیغات کودکانه فقط برای راه بستن بر پرسش و نقد است و مرعوب کردن دیگران که در کنار دادخواهان قرار نگیرند. برچسب‌های مضحک دیگر از قبیل “همراهی با دست راستی‌ها” و “صهیونیسم” و “سلطنت طلبی” و… هم همین کارکرد را دارد.
جالب توجه است که جمهوری اسلامی هم دقیقا ازهمین شیوه‌ها در سرکوب مخالفانش سود می‌جوید. اما دریغ و صد دریغ که برخی که خود را دادخواه می‌دانند، با همین بی‌مایگان مدعی چپ انقلابی همنوا می‌شوند و به بهانه مقابله با چپ ستیزی به نفرت پراکنی اینان میدان می‌دهند. نتیجه چنین صف بندی موهنی چه می‌تواند باشد؟ یک مثال تکان دهنده کافی است تا پاسخ روشن شود. کار به جائی رسیده که چنین ادعا می‌شود گویا در کلاب هاوس حمید نوری دادگاهی موازی با محاکمه نوری برای شاهدان چپ برگزار می‌شود. مدعیان لجام گسیخته از راهروی مرگ برای چپ کشی سخن می‌گویند و گردانندگان این کلاب هاوس را که در میانشان شاهدان و شاکیان دست اندرکار محاکمه نیز حضور دارند عاملان چنین جنایتی معرفی می‌کنند!
براستی این تبلیغات شنیع که به بهانه دفاع از چپ به راه افتاده به نفع چه و که تمام می‌شود؟ پاسخ من این است که فارغ از هر انگیزه‌ای، نتیجه مشخص چنین گفتارها و کردارهائی فقط و فقط کارشکنی در امر دادخواهی و تقلیل اهمیت تاریخی وسیاسی محاکمه حمید نوری است. از سوی دیگر، آنجا که شخص من هدف حمله قرار می‌گیرد، به خوبی آگاهم که این مدعیان با توسل به توهین‌های بیمارگونه‌ای که روح مردسالارانه سخیف ترش می‌کند، عطش غیرقابل مقاومتشان به تحقیر مخالفان ادعائی را سیراب می‌کنند. اما از آنجایی که با تفکر میانه‌ای ندارند، این واقعیت بدیهی از نظرشان دور می‌ماند که با این اعمال شواهدی غیرقابل انکار برای اثبات کج فکری و کج رفتاری‌شان ارائه می‌دهند.
و از آنجا که فرض محال، محال نیست، درآغاز سال نو میلادی آرزو می‌کنم این مدعیان از فرصت تاریخی که برگزاری محاکمه نوری در اختیار همگان گذاشته، برای پرسشگری و تعمیق اندیشه در باره گذشته و حال خود بهره گیرند. باشد که هرچه کمتر مخل پیشبرد دادخواهی گردند.

ژانویه ۲۰۲۲
دی ماه۱۴۰۰

منبع :‌گویا نیوز

حقیقت مانا