جای مسعود خالیست علی ناظر

 

عیدست و نیروهای رادیکال و برانداز و خواهان تغییر جمهوری اسلامی  با خواندن سرود بهاران خجسته باد، و ای ایران، به یکدیگر، و به مردم ستمدیده ایران آغاز سال 1397 را شادباش می گویند.

شادباش ها البته مختص به ایرانی ها نیست. ترامپ هم تبریک عید گفت. خامنه ای هم تبریک عید گفت. حسن روحانی هم تبریک عید گفت و آغاز ماه رجب را هم به آن سنجاق کرد. محمدجواد ظریف هم پیام تبریک به همقطارهای خود ارسال کرد. خلاصه اینکه هر کس و ناکسی عید نوروز باستانی را به مردم ایران تبریک گفت، به جز مجاهد خلق مسعود رجوی (من در سایت هایشان ندیده ام). ایشان که در عرض چند روز 5 بیانیه در ارتباط با خیزش مردم در دیماه 1396 داده بودند و این بیانیه ها در سایت مجاهدین و شبکه های اجتماعی بازپخش می شد، جای تردید برای کسی نگذاشت که حرف آن ساواکی عربستانی در مورد فوت غیر مترقبه ایشان هجو بوده، و ایشان به کوری چشم دشمنان خلق سلامت هستند که باعث خرسندی بسیاری شد. اما، وقتی به فصل رویش گُلها و پیروزی نور بر سیاهی زمستان می رسد، به ناگاه ایشان سکوت اختیار کرده اند و حتی یک جمله از سوی ایشان پخش نمی شود. البته رودی جولیانی تبریک گفت و مدال ایران آزاد هم از دست مجاهد خلق، مریم رجوی گرفت.

راستش این روزها پاک پشت مانورهای سیاسی گیر کرده ام. بدون شک انتخاب جان بولتون کک به تنبان جمهوری اسلامی انداخته، اما اگر کسی، از جمله مجاهدین که تمام صفحه سایتشان پر شده از عکس های این انسان «شریف»، نمی فهمد که جان بولتون به دنبال منافع ملی آمریکاست و نه منافع ملی مردم ستمدیده ایران، یا خر است یا خودش را به خریت زده است. اینهم حرف تازه ای نیست. سه سال پیش  – مارس 2015 نوشتم « جان بولتون در مقاله ای که در نیویورک تایمز منتشر شده (26 مارس 2015، 6 فروردین 1394) پیشنهاد کرده است که برای پیشگیری از دستیابی رژیم به بمب، باید ایران را بمباران کرد.»

مجاهدین خلق که مدال آزادی را به این حضرات تقدیم می کنند، در برابر این سوال قرار می گیرند که اگر یکی از نوچه های آمریکا، ایران را بمباران کرد، و آقای جولیانی هم مثل جان بولتون از آن حمایت کرد، آیا مجاهدین و اعضای محترم و ایران دوست شورای ملی مقاومت، یقه این مردک را گرفته و این مدال را از گردنش پاره می کنند و یا اینکه پس از بمباران خواهند گفت همه اینها تقصیر جمهوری اسلامی است؟ همانطور که عربستان بر سر مردم ستمدیده و نزدیک به مرگ و وبا و دیفتری یمن بمب می ریزد و جماعت جنگ طلب می گویند تقصیر حوثی هاست و یا اسرائیل می کُشد و زمین خواری می کند و می گوید تقصیر حماس است. کسی نیست از جهانخواران و نوچه های بی جیر و مواجب آنها بپرسد آنروز که مجاهد خلق مسعود رجوی در فلسطین دوره می دید و اسرائیل فلسطین را ذره ذره اشغال می کرد و مبارزان فلسطینی را به قتل می رساند، آیا حوثی و حماس و حزب الله و جمهوری اسلامی بود؟

چرا یکبار هم شده، جلوی آینه نمی نشینیم و با خودمان خلوت نمی کنیم و نمی پرسیم، آیا به راستی جنگ طلبانی چون جولیانی و بولتون مستحق چنین مدالی هستند؟ شاید سوال مهمتری باید کرد. آیا این مدال اینقدر بی ارزش است که می شود مثل قلاده به گردن هر کسی انداخت؟

یک زمانی بود که مسعود رجوی حی و حاضر بود و آدم می دانست با چه کسی طرف است. این روزها حس می کنم که جایش خالیست. نه اینکه هرچه مسعود رجوی می گفت درست بود و یا اینکه این قلم با او موافق بود؛ خیر! اما آدم می دانست که با کسی طرف است که حسابش را رک و راست با پوپولیسم، و فلان ایسم و بهمان ایسم روشن کرده است. روزی بود که اگر انقلاب درونی می کردند، مسعود رجوی می آمد و آن را توضیح می داد. خیلی ها با آن مخالفت می کردند، اما بالاخره می دانستند که دقیقا با چه چیزی مخالفت می کنند. اما این روزها، خانم رجوی از آزادی صحبت می کنند و در تناقض با این واژه به منفورترین و راست ترین نگرش در دنیا مدال آزادی می دهد. گویی رهبری ایدئولوژیک غایب است. روزی به ایشان انتقاد می کردم که به خونخواران نمی شود صفت «شریف» داد. پس از اعطای این مدال به رودی جولیانی برایم جا افتاده که در دیدگاه مجاهد خلق مریم رجوی رودی جولیانی نه تنها «شریف» است، بلکه مستحق «مدال آزادی» هم است. مدالی که نام ده ها و صدها و هزاران جانباخته مجاهد و مبارز به آن ارزش می دهد.

هیچ موقع حتی برای یکروز، خود را طرفدار مجاهدین نمی دانستم، اما امروز به راحتی می توانم بگویم که جای مسعود خالیست تا این بلبشو و بی بندوباری سیاسی را سر و سامانی دهد.
برای من مجاهد خلق یعنی مدافع شرف خلقی ستمدیده، یعنی آن قسم خورده که تا به آخرین لحظه از منافع خلق ایران دفاع می کند، آنکه اگر می خواست به زیر پرچم آمریکا برود، می توانست خیلی زودتر از اینها رفته و اینهمه از اعضا و هوادارانش جان فدای خلق و خدا و میهن نمی کردند. مدال آزادی مستحق این جانباختگان است. خاضعانه می پرسم با فرزندان خلق و آرمانشان چه کرده اید؟
شاید دچار نوستالژی شده ام. شاید هم پیر و خرفت شده ام و یا هردو. اما چه کنم «کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست»

تکرار می کنم، شاید به نمایش گذاشتن این حضرات باعث شود که تن جمهوری اسلامی کهیر بزند. چه خوب، باید بیشتر از این کرد تا جمهوری اسلامی بیشتر بسوزد. ایرادی در آن نیست. اما اعطای «مدال آزادی» به وکیل رضا ضراب؟ یعنی نام موسی خیابانی و اشرف ربیعی آویزان گردن رودی جولیانی؟ نام گوهر ادب آواز و فاطمه مصباح مزین بر سینه رودی جولیانی؟ آیا من اینقدر خنگ و خرفت شده ام و دیگر درک درستی از سیاست و انقلابی گری و شرافت در قرن بیست و یکم ندارم؟
از خود می پرسم آیا شناخت من از مجاهدین از همان روز نخست و در این چند دهه اخیر غلط بوده، و یا اینکه مجاهدین دیگر آن نیستند که من می شناختم؟

علی ناظر
4 فروردین 1397
24 مارس 2018

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست       /            بگشای لب که قند فراوانم آرزوست

ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر             /            کان چهره مشعشع تابانم آرزوست

بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز                /           باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست

گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو                           آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست

وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست    /          وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست

در دست هر کی هست ز خوبی قراضه‌هاست   /     آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست

این نان و آب چرخ چو سیل‌ست بی‌وفا          /         من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست

یعقوب وار وااسفاها همی‌زنم                  /            دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست

والله که شهر بی‌تو مرا حبس می‌شود        /           آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت         /          شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او              /         آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول         /            آن‌های هوی و نعره مستانم آرزوست

گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام                   /           مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی‌گشت گرد شهر        /          کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما            /            گفت آنک یافت می‌نشود آنم آرزوست

هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد               /         کان عقیق نادر ارزانم آرزوست

پنهان ز دیده‌ها و همه دیده‌ها از اوست       /            آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست

خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز                /           از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست

گوشم شنید قصه ایمان و مست شد           /          کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست

یک دست جام باده و یک دست جعد یار       /           رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

می‌گوید آن رباب که مردم ز انتظار             /             دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست

من هم رباب عشقم و عشقم ربابی‌ست     /          وان لطف‌های زخمه رحمانم آرزوست

باقی این غزل را ای مطرب ظریف               /            زین سان همی‌شمار که زین سانم آرزوست

بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق          /             من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست

مولوی

 

منبع: سايت ديدگاه