براندازی یا فروپاشی . نیره انصاری

«براندازی»: را می‌توان یکی از واژه‌های نو در دنیای سیاست دانست، این اصطلاح به معنای اقداماتی در چارچوب قانون، با حداقل خشونت و یا بدون خشونت و مداخله ابهام آمیز دولت های دیگر به منظور دگرگونی نظام سیاسی حاکم و یا مسئولان اجرایی در کشور است، به نحوی که تفاوت آن با براندازی سنتی تنها در شکل آن است، اما با نتیجه ای یکسان!بر غم براندازی سنتی که از ابزارهای خشونت آمیز استفاده می شد، در براندازی نرم مولفه های اجتماعی مانند آموزش، ایجاد شناخت و آگاهی نسبت به مسایل مختلف، بسیج افکار عمومی و … مورد توجه قرار می‌گیرند. در این نوع براندازی، کوشش بر این است که در بستری از چارچوب‌های قانونی و ارتباطات اجتماعی، ابتدا میزان [مشروعیت و مقبولیت کشور مهاجم] در جامعه یِ هدف افزایش یابد و سپس از طریق کانال‌های دموکراتیک و با پشتوانه‌ اقتدار اجتماعی، دگرگونی نظام سیاسی و یا مسئولان اجرایی عملیاتی شود.

«فروپاشی»:به مجموعه‌ای از دگرگونی های حقوقی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی اطلاق می شود که نتیجه ناکارآمدی یک نظام سیاسی/حقوقی است. برای نمونه می‌توان به تکرار فساد سیستماتیک و نهادینه شده در ایران و توسط رژیم تورانی اسلامی اشاره نمود که این امر خود موجب فروپاشی نظام می شود؛ زیرا رشد دامنه آن موجبات گستره آلودگی آن را فراهم می آورد!

اگرچه اوج گرفتن موج براندازی و نه فروپاشی رخداد تازه ای نیست. این نجواها سال‌هاست وجود داشته و طبیعی است که با بدتر شدن اوضاع کشور، گسترش هم پیدا کنند. و حتی اتفاقی نیست که بسیاری از[ براندازان] به چهره‌هایی همچون «رضا پهلوی» اقبال نشان دهند. نکته برجسته‌ای که وجود دارد همانا، رواج استدلال‌هایی است در تطهیر و حتی تقدیس آخرین پادشاه ایران. بسیاری، رواج این گفتمان را محصول پروژه نوستالژی‌ساز شبکه‌هایی همچون «من‌وتو» می‌دانند اما به باور این قلم، نقش اصلاح‌طلبان و استدلال‌های نادرستی که در این سال‌ها رواج دادند در این انحراف اجتماعی بسیار پررنگ است.

در حقیقت چنانچه اندکی به گذشته بازگردیم؛ ماجرا، از نخستین زمزمه‌های انتخاباتی آغاز شد که در جریان آن، اصلاح‌طلبان برای تشویق بدنه اجتماعی به مشارکت انتخاباتی، به گفتمان «انتخاب میان بد و بدتر» متوسل شدند. این شیوه از انتخاب اساساً غیرمتعارف نیست. در واقع هر انتخاباتی، حتی در آزادترین کشورهای جهان، برای بخشی از رای دهندگان‌اش انتخاب میان «بد و بدتر» است؛ اما تاکید زیاد بر این کلیدواژه در اردوگاه اصلاح‌طلبان سه ایراد اساسی داشت:

نخست: آنکه آنان متوجه نشدند (یا فهمیدند اما نتوانستند انتقال دهند) که انتخاب بین بد و بدتر، تنها در پای صندوق رای معنا دارد و اساساً نمی‌تواند به حوزه حقوق اساسی یا کرامت انسانی تسری پیدا کند. یعنی آدمی که (100) تن را کشته، هیچ‌گاه بهتر از آدمی نیست که(120) تن را کشته! هنگامی که جنایت را هم کمٌی نقد کنید و روی جان انسان‌ها هم وارد چانه‌زنی شوید، آنگاه همیشه یک «قاتل‌تر»ی وجود دارد که از راه برسد و هر جنایت‌کاری را هم موجه جلوه بدهد!

دوم: آنکه اصلاح‌طلبان هیچ مدل و گفتمان ایجابی خاصی تدوین نکردند و هرگز یک پشتوانه اخلاقی و اصولی برای مسیر خود تعریف و تبیین نکردند. در غیاب این پشتوانه اخلاقی، چنین القا شد که در جهان «بدتر»ها، دست‌ پیدا کردن به «بد»ها خودش می‌تواند یک «الگوی ایده‌آل» باشد. با همین الگو قباحت تمامی مکروهات اخلاقی یکی پس از دیگری فرو ریخت. حتی جنگ‌افروزی و جنایت‌پیشگی در دیگر کشورهای جهان نیز توجیه شد زیرا که «آمریکا از ما هم بدتر است»! (آیا این شهوت «قدرتمنطقه‌ای» و «عمق استراتژیک» و موشک‌‌پراکنی، خودش به تنهایی تطهیرگر اتهام نظامی‌گری شاه نبود؟) بدین ترتیب، تمام آنچه دست‌مایه محکومیت تاریخی، اخلاقی و انسانی استبداد پادشاهی بود، دود شد و به هوا رفت.

سوم:، با شکست‌های پیاپی دولت [تدبیر و امید]! حسن روحانی، توجیه بد و بدتر، از یک «دست‌مایه منطقی در موعد انتخابات»، به ملاکی برای قضاوت و داوری تاریخی بدل شد و گروهی از اصلاح‌طلبان در مقابل انبان تهی مانده خود از دستاوردهای امروزی، به این موضوع اندیشیدند که دست به دامن تاریخ گذشته شده و بگویند: «دولت احمدی‌نژاد از این هم بدتر بود» و البته «دولت خاتمی کمی بهتر بود». طبیعی بود که این توجیهات نابخردانه، بی درنگ به یک منطق غالب در خوانش تاریخ بدل شود و مخاطبانی هم به این فکر بیفتند که: اگر برخی نقاط قوت در کارنامه دولت خاتمی توجیه‌گر وضعیت امروز اصلاح‌طلبان است، چگونه انبوهی از نقاط قوت در کارنامه دولت پهلوی نمی‌تواند مشروعیت از دست رفته را به آن باز گرداند!؟

بدین ترتیب، ضعف تئوریک اصلاح‌طلبان، عدم وجود گفتمان اخلاقی و چهارچوب‌های اصولی موجب گشت تا تمام هویت‌شان در یک مقایسه تقلیل‌گرایانه «بد و بدتر» خلاصه شود و البته، در کنار تمامی این عوامل غیرمستقیم، به یاد داریم که مجموعه رسانه‌های به ظاهر روشنفکری منتسب به جریان اصلاحات را، که با هدف تخریب رقبای چپ‌گرا، سالیان سال پیشینه مبارزان ضدسلطنتی را به تروریسم تشبیه کردند.

در حقیقت می‌توان بیان داشت؛ آنگاه کهگفتمان «نومحافظه‌کاری» به ادبیات غالب رسانه‌های جریان روشنفکری بدل شد، انتظار این مهم می رفت که دیر یا زود مخاطبان به سراغ ناب‌ترین جنس تاریخی این کالا بروند. و به همین جهت بود که سیمای دیکتاتور دست‌نشانده، تا سر حد قهرمانی نوگرا که قربانی ترور و تحجر بوده تطهیر شد!

 

نیره انصاری، حقوق دان، نویسنده، پژوهشگر و کوشنده حقوق بشر

29،9،2018 میلادی

برابر با7،7،1397 خورشیدی

 

منبع:پژواک ایران

سیامک نادری