انگ و تهمت زدن، سدِ راه پیشرفتِ کار! کوروش گلنام

Kourosh_Golnam.jpg

چرا حکومتِ اسلامی از داشتن چنین اپوزیسیونی، خشنود نباشد؟

۱ ـ نگارنده نمی‌داند”نقد و انتقادِ سازنده” را چگونه باید معنا کرد؟ ما همه مرزها را بهم ریخته‌ایم. اکنون هر گونه ناسزا و انگ و تهمت جانشین نقد سازنده شده است. شگفت است که با خیالی آسوده دیگران را متهم می‌کنیم و چه پافشاری‌ای نیز داریم که این اتهام‌ها را نه با سند و مدرکی درست، که بیشتر با بافته‌های ذهن خود به هر شکلِ و با هر شیوه ناراستی در همه جا انتشار دهیم و از هر کارِ و گامِ سازنده‌ای جلوگیری کنیم. چرا حکومت اسلامی آدمخوار از داشتن چنین اپوزیسیونی خوشنود نباشد؟ کار نیروهایِ امنیتی، اطلاعاتی و جاسوسی آنها در شایعه پراکنی و جلو گیری از همکاری در بیرون از کشور را که خود ما به شکلِ خوبی انجام می‌دهیم و بارِ آنها را سبک می‌کنیم! هدفم اهانت یا تهمت به کسی نیست چون با این روش هایِ نادرست همخوان نیستم و اگر در موردی به افشای کسی پرداخته‌ام، سند نشان داده‌ام برای نمونه در باره لابی هایِ بد نامِ حکومتِ اسلامی. ولی من از برخوردهای کینه توزانه و نا سازنده، بسیار افسوس می‌خورم.

۲ ـ زمانی که بیانیه ۱۴ تن دلیران در ایران منتشر شد، شاهد شدیم که شماری در بیرون از کشور، که همچون من در جایِ گرمِ خود هستند، چه ایرادها که نگرفتند و چه شک و تردید‌ها که متوجه آنها نکردند. یکی از ایراد‌ها این بود که تنی چند از این جان بر کفان از اصلاح طلبان بوده، یا روزگاری فریب کسی چون خاتمی را خورده و در دولت او نقشی داشته‌اند. در این باره باید به این نکته‌ها توجه داشت:
الف ـ اینان که به همه ایراد می‌گیرند گذشته خود را بیاد نمی‌آورند و از خود نمی‌پرسند چگونه ما می‌توانیم خود و دیدگاهایمان حتا چند بار دگرگون شود ولی دیگران که گیریم گامی در کجراهی برداشته ولی به خود آمده و به جبران بر خاسته‌اند، می‌باید برای آن گذشته که نه در تبه کاری‌ها، نه در دزدی‌ها و نه در اختلاس‌ها و… دست داشته‌اند، باید برای همیشه مُهر ابدیِ سیاهی بر پیشانی خود داشته باشند؟ در آینده چگونه می‌خواهیم با وابستگان این حکومت بر خورد کنیم که از سر ناچاری همراه بوده‌اند؟ آیا باید حمامِ خون براه انداخت و همین راه و روش ویرانگر این تبهکاران را دنبال کرد یا قرار است راهی نو و ایرانی نو برای همه ایرانیان بسازیم و کوشش کنیم قانون و قانون مندی در همه جا حکمفرما شود و کسی بی مورد متهم نشده، آزادی، شخصیت، حیثیت و اعتبارش مورد تعرض قرار نگیرد.
ب ـ از دیگر سو، باید اندیشید که چه راهی برای انبوه جوانان مخالفِ حکومت در درون ایران وجود داشت جز اینکه از هر مجال و فرصتی به نهایت سود برند تا شاید گامی به جلو بردارند؟ شماری به نادرست همه کسانی را که در جنبشِ سبز شرکت داشته‌اند، وابسته مطلق به اصلاح طلبان و پیروانِ خاتمی و یا موسوی نشان می‌دهند در حالی که چنین نبوده و این از هوشمندی جوانان و مردم بود که خواستند ازآن مجال‌ها بیشترین بهره را ببرند. آمار نداریم ولی در میان انبوه تظاهر کنندگان جنبش “رای من کو”، چه میزان واقعن (واقعا”) هوادار موسوی و کروبی بوده‌اند؟ آیا در ایران جز سود بردن از این مجال‌ها، سازماندهی و تشکل، شدنی بوده است؟ من خود از کسانی بوده‌ام که در باره “اصلاح طلبانِ حکومتی” بسیار نوشته و افشاگری کرده‌ام ولی منظور دست اندرکارانِ حکومت چون خاتمی، دزدان و ریاکاران و دروغ پردازان اصلاح طلبِ حکومتی” یعنی “شریک هایِ حکومت” در ستم گری و غارت بوده است که برای ماندگاری حکومت و سود خود، جان هایِ پاک فراوانی را قربانی کردند. پیش از این جایی نوشته‌ام، آیا می‌شود انسانِ شرافتمندی چون عماالدین باقی را که در زیر سرکوب، پژوهش هایِ دلیرانه‌ای خلافِ داده‌های حکومت و برای نشان دادن حقیقت رویدادها انجام داده و هزینه سنگینی را نیز پرداخته است، زیر شلاق تهمت و ناسزا گرفت چون اصلاح طلب هم بوده است؟ منِ خدا ناباور، از انسان درست کار و پاک دستِ خدا باوری چون باقی که در آن منجلابِ بویناک و کثیف، آلوده نشده و همه دیگرانی چون او پشتیبانی می‌کنم.
پ ـ نگارنده خود از چپ گرایان بوده است ولی سال‌های زیادی است که آن ایدئولوژی را به کناری نهاده، از جرگه “رفقا” بیرون آمده و “جمهوری خواه” شده و آن را هم بیان می‌کند و هراسی از ناسزا‌ها و تهمت‌ها نیز ندارد. توجه بفرمایید که بیشترین شمار چپ‌ها، خواسته یا از سر ناچاری و در نما، جمهوری خواه شده‌اند و هستند اندک کسانی که با وجود بهره مندی از زندگی در کشورهایِ “امپریالیستی” همچنان “ضد امپریالیست” بوده و در رویاهایِ خود، سنگِ “حکومت کارگری در ایران” به سینه می‌زنند. من آگاه هستم با چنین نوشته‌ها، شماری بر مخالفان دیدگاه هایِ خود می‌افزایم ولی باکی نیست. من تا آخرین دَم زندگی از همه زحمتکشان در هر کاری و در هر جایی که هستند، پشتیبانی خواهم کرد و برای بهبود زندگی آنها و دست یافتن به حق انسانی و اجتماعی اشان کوشش خواهم کرد ولی دیگر نمی‌خواهم عمر کوتاه مانده را در رویاهایِ کودکانه ایدئولوژیکی که با ساختِ جامعه و فرهنگ ما اندک نزدیکی و همخوانی ندارد، سَر کنم.
۳ ـ آنچه در باره بیانیه ۱۴ تن جان برکف انجام گرفت، امروز با شگفتی بسیار به وجهی بسیار بدتر در باره “شورای مدیریت گذار” انجام می‌گیرد. روی یک نفر چون سازگارا انگشت می‌گذارند که همه را بکوبند. آیا آن ۱۴ تن‌ها اگر آزاد بودند با این شورا مخالفت می‌کردند؟ آیا این شورا تنها همین کسانی هستند که در بیرون از ایران به سر می‌برند و عقبه، پیوند و پشتیبانانی در ایران ندارند؟ آیا اگر از سوی این شورا، سخنی در این باره گفته نمی‌شود برای حفظ جان آن همراهان در ایران نیست؟
از خوانندگان گرامی می‌خواهم حوصله کرده و لینک گفتگو یا مناظره طولانی (بیش از سه ساعت و نیم) بین دو تن از شرکت کنندگان در “شورایِ مدیریت گذار” را با چند تن از مخالفان و یا منتقدان ببینند و خود داوری کنند:

سخت گرفتاریم!

هم میهنان گرامی! ما سخت گرفتاریم. گرفتارِ نارسایی هایِ فرهنگی. می‌توان این شورا را به درستی نقد کرد ولی کوشش برای از کاه، کوهی ساختن و درگیری‌های شخصی را به سدی در برابر کارِ سیاسی دیگران مبدل کردن، شک و تردید به وجود آوردن برای به شکست کشاندن تلاش آنها، جز نارسایی هایِ ریشه دار فرهنگی چه نامی دارد؟
از دوستانی که مخالفتِ سرسختانه‌ای دارند، بخواهیم اگر می‌توانند تنها بیست تن را با دیدگاه‌های گوناگون دو سه ماه دور یک میز بنشانند و به یک راه حل سازنده برای آینده ایران برسند و پس از سه ماهی متلاشی نشوند! چرا تا این اندازه ادعا داریم و کوشش می‌کنیم دیگران را که با ماه‌ها زحمت برای رهایی مردم ایران گامی بر می‌دارند، نفی که چه عرض کنم، نابود کنیم؟ چهل سال پراکندگی و ایجاد فضای مناسب برای حکومتِ مافیایی اسلامی بسنده نبوده است؟ به راستی که انگ و تهمت زدن به دیگران، سد راه پبشرفت کارهای ما است. گره کور بی نتیجه بودن کوشش‌های ما در اینجانهفته است.

حقیقت مانا