یاداشتی دوستانه برای سه یاداشت دشمنانه . اسماعیل وفا یغمائی

  الف :نخست سال نو میلادی را به سه مخالف و منتقد و کوبنده خود ،صمیمانه خجسته باد میگویم و برای آنها سالی سرشار سلامت و شادی وشعور و نواندیشی ارزو میکنم و اما بعد
ب:دوستی میلی فرستاده بود و اینکه «نیکان و پاکان» در سه مقاله در «همبستگی»مرا کوبیده اند.در این لینکها بخوانید
بهترین بابای دنیا
آهای ای رنه دکارت 
بدرقه ای شکوهمند و زوزه های لاشخور مرثیه خوان
نگاهی انداختم. دو مقاله در مشایعت محمد سیدی کاشانی بود که محض رضای «نایب الامام» در این دو نوشتار نفرین لگد الودی هم نصیب من شده بود و سومی عسلپراکنی رفیق سابقی بود که با آن لبخند فنا ناپذیر بر لبانش داغ بر دل «ژوکوند» گذاشته، ماشالله تعالی زنبور عسل در پیش شهد افشانیهای او لنگ میاندازد و شدت شیرینی مقالاتش موجب دیابت شماره یک میشود.

ایشان نگران دفاع فقیر از سلطنت طلبی است و اینکه من از اقای رضا پهلوی دفاع میکنم!.

ج:نخست تاکید میکنم که از این حمله تازه توسط سه تفنگدار پر نفس که یکنفرشان را نمی شناسم حیرت کردم! چراکه فکر میکنم و خودشان هم میدانند که:

من مدتهاست علاقه ای به نقد و حمله به اینها مگر اشاراتی در عرصه تاریخ و تحلیل اسلام «و فواید این مکتب حتما آسمانی و شریف و ابدی» که بیوگرافی تاریخی اش مشخص است و چهلسال است مملکت ما را گلباران کرده و در طول هزار و چهارصد سال از سال بیست و یک هجری تا ظهور داعش و القاعده و حزب الله و طالبان و بوکو حرام و خمینی و خامنه ای نشان داده که چه گوهر بیهمتائی است ندارم. دلیلش هم روشن است.

نخست این که اعتراف میکنم برای من درگیری با کسانی که با انها سالها زیسته ام برخلاف آنها که راحت با دوستان سابق در میافتند و هرچه از ذهنشان بر زبانشان میتراود میگویند، آزار دهنده است،

دیگر اینکه احساس میکنم چالش با اینها اتلاف وقت است اینها برای من وزنی ندارندو اعتقاد من این است که باید با ریشه اصلی و پایه های اصلی یعنی خامنه ای دژخیم و مکتب و مرامش که ملتی را به بدبختی و رنج و نکبت کشانده در افتاد بقیه از اصولگرا و اصلاح طلب و جناحهای رنگارنگ دیگر کسانی که میخواهند در و دیوار این مکتب را رنگ کنند یا لباسی نو بر تن پروردگارش که اصولگراترین و غیر قابل تحملترین پروردگار تاریخ بشرست بپوشانند، زوائد و شاخه های فرعی اصل مکتب هستند.

من واقعا اعتقاد دارم به سنت ولتر و اسپینوزا و رازی ومیرزا اقا خان کرمانی و کسروی و شفا و…باید با اصل در افتاد ونه با فرعیات که واقعا اتلاف وقت است.ا

اینان در نگاه من جماعتی و گروهی هستند که علیرغم هر دلخوریی که از انها داشته باشیم در پایه و مایه جناحی از اسلامگرایان و اسلام دوستانی هستند که به صدق یا جبر روزگار و یا عجز از ادراکی نو، در پایه خدا و پیغمبر و مقدسین و مقدسات و نماز و روزه و سایر چیزهاشان با اخوندها یکی است تحلیل تاریخشان به چاه امام زمان پیوند میخورد و نگاهشان فارغ از از رنگ امیزیها و خون شهید و اشک اسیر به رنگ چشمهای مادر بزرگ من در دویست سال قبل است ، ودر عصر معاصرو در جنگ قدرت مغلوب آخوندها شده اند و بارها بی پناه و مظلومانه کشتار و سلاخی شده اند وپس از چهلسال باید متاسفانه شاهد سالخوردگی وتشییع جنازه های پی در پی انها و دفن انها در غربت باشیم .

به نظر من اینان سالهاست ،درست مثل اکثر اسلامگرایان صاحب ادعا و مکتب،چه غالب وچه مغلوب در دهه دوم قرن بیست و یکم از بحرانهای، فلسفی و ایدئولوژیک،سیاسی،و تشکیلاتی سخت در رنجند و خود بیش از من این را میدانند که در خطی که جهان رو به تغییر میرود و نه در هیاهوی جماعات عظیم مسلمانی که آسمان و زمینشان فیکس و ثابت است، زنگ پایان این مکتب در عرصه چالشهای جدی فکری و دانش و خرد و انسان پرجرئت شناختگر ،در پایان قرن بیست زده شده است، و روز به روز حقایق درونش بهتر و بیشتر اشکار میشود.

از این جهت من اعتقاد دارم جنگ شخصی و فردی با اینها را باید رها کرد و جنگ را در خط اصلی با ملایان حاکم و پایه های تاریخی و ایدئولوژیکشان ادامه داد و به همین دلیل واقعا بازهم از سر احساس وظیفه و نه دشمنکامی توجه بزرگان را به درک این بحران جلب میکنم.

واقعیت زمان ما در رابطه با این مکتب بحران زده و امتحان داده این است که مشکل از کثافتکاریها و جنایات خامنه ای و خمینی، وتلاشهای امثال بازرگان وشریعتی و رجوی و…و مقدسات و مقدسین مدتهاست فراتر رفته است.
تاریخ و واقعیات عصر ما و تجربه ملی در ایران،در پرتو روشنائی و تجربه، به سختی بیضه های مبارک صاحب عله اصلی یعنی پروردگاراین مرام کهن و وارداتی به ایران را چسبیده و در حال پیچاندن است. بجاست معتقدان سر سخت به این تذکر توجه کنند و راه نجات یا رفورمی بجویند و بجای تکیه بر بخش تاریک و جهل و مقدسات پوک و پوچ توده ها به بخش روشن یعنی بیداری نمایندگان و عصبهای تاریخی ملت تکیه کنند وگرنه مطمئن باشید در ادامه کار زیتونه های مبارکه جل و جلاله با تمام قدرتش کنده خواهد شد و کسانی که به آن آویزان شده اند با سر به زمین خواهند خورد، ومعتقدان اضافه بر سایر مشکلات:
از آدمسوزی و توی سر زن زدن و سی چهل تا زن گرفتن و با دختر نه ساله اازدواج کردن و گردن این و آن را زدن و دست آن و این را بریدن و دخالت از فرق سر تا سوراخ ماتحت انسانها با یک خدای بی بیضه و اخته روبرو خواهند شد که کسی برایش تره هم خورد نخواهد کردو با زوال انبوه جاهلان او نیز رنگ خواهد باخت.
این نصحیت خالصانه من است امیدوارم باور بفرمائید و توجه کنید.

د:من احساس میکنم من بعنوان یک فرد بی هیچ قدرت و امکان نیازی به درگیری و چالش با حضرات را ندارم زیرا چیزی به نفع من (مگر به به و چه چه عده ای آدم بیکار) در زندگی من تغییر نمی کند ولی انها نیاز دارند.

بحرانهائی که نام بردم نیاز به این دارد که قلمزنی تنها را که بقول تنگ عسل! دارد دهه نمیدانم چندم از چندمین دهه عمرش را میگذراند و چندی دیگر خواهد مرد مورد حمله و لگد پرانی سیاسی- مکتبی قرار گیرد تا مریدان بدانند این تشکیلات مخالف دارد و دشمن بیرونی!! و لاجرم به آنچه از درون دارد آنها را میتراشد نیندیشند .

ه:تاکید میکنم آنچه در باره من مینویسید برای من پشیزی ارزشی واهمیتی نداردو من چندی دیگر احتمالا بعنوان مجاهد سابق ناصدیق درتابوت گدایان و نه تابوتی پر شکوه( و سخنرانیهای خسته کننده و مزخرفی که سخنورانش هیچ اعتقادی به گفته های خود ندارند)، بی هیچ اعتقادی به الله و اسلام و مقدساتش وبی هیچ چشمداشتی برای جاودانگی و با اعتقاد به هوشی بی نام که جهان را اعجاز در اعجاز نمودار ساخته فلنگ را خواهم بست و مادر خاک را در آغوش خواهم کشید و از دست شما و نیزخودم و این زندگی رها خواهم شد ولی شما به فکر خود باشید.

و: در باره تنگ عسل و نگرانی او در باره سلطنت طلب بودن باید بگویم.
عزیز جان موقعی که سرکار احتمالا داشتی از حکومت سابق بعنوان کار دار جیفه حلال دنیوی دریافت میکردی من در زندان اعلیحضرت مشغول شلاق خوردن بودم ولی در پرش یک ملت در استفراغ 22 بهمن از سلطنت به امامت و تغییر تاریخ، قبلا نوشته ام و باز هم تاکید میکنم سگ درگاه محمد رضا شاه به خمینی و خامنه ای و مشابهان آنها با نامی دیگر! میارزدو شما نگران من نباشید . من از بیان اعتقادات خود هیچ واهمه ای ندارم و جیره خوار هیچ شاه و شیخ و دیکتاتور و امیر عرب و عجمی نیستم و انچه را میفهمم برای بهره برددن بیخبران اعلام میکنم و بس.

من بارها اعلام کرده ام گرایش من یک جمهوری با سوسیالیسمی متعادل است و نه چپ و نه راست که این دو را خوب میشناسم!. ولی در رابطه با آقای رضا پهلوی با تاکید بر اینکه دوران پهلوی درمقایسه در طول چهارده قرن اخیر بهترین دوران تاریخ دیکتاتوری در ایران است و ایران دوران قاجار در دوران پهلوی بسا افقهای مثبت را تجربه کرد.همچنین کارنامه شخصی و سخنان آقای رضا پهلوی را بسیار روشنتر از کسانی میدانم که دائم از ازادی و دموکراسی میگویند ولی دم به دم در طی سالیان درازازادی ها را و منجمله آزادی هزاران چون مرا به زشت ترین شکل ممکن زیر پا گذاشته و هنوز هم میگذارند.

تاکید و پند من این است قبل از غرغره مداوم کلمات آزادی و دموکراسی و انسانیت و شرف و انقلابی و مردم و… کوشش شود معنای واقعی این کلمات شناخته شود. مطمئن باشید دوران تکیه بر جهل مقدس توده ها و عصر مقدس جهل و خریت در حال سپری شدنست.تاکید میکنم به بحرانهای ایدئولوژیک و سیاسی و تشکیلاتی خود توجه کنید بی توجهی و نیافتن راهی درست شما را رو به زوال خواهد برد. به این بیندیشید. همین اندازه کافیست. بازهم سال نو میلادی بر شما خجسته باد.امید که درنگ کنید و بفهمید.

اسماعیل وفا یغمائی

سایت حقیقت مانا