یک نکته ویک اشارت،‌عطف به مصاحبه آقای امیروفا یغمایی. سیامک نادری

روشنگری آقای امیروفا یغمایی درباره سرگذشت خود درسازمان مجاهدین خلق اقدامی بسیارشجاعانه وتحسین برانگیز است. ضمن قدردانی از ایشان، یک نکته ویک اشارت عطف به بخش دوم مصاحبه  را  لازم به توضیح دیدم.

 یک نکته:  

آقای امیروفا یغمایی گرامی درمصاحبه دوم با میهن تی وی در۱۲بهمن ۹۷ درباره عملیات نظامی درداخل ایران، گفتند:« مسعود(رجوی) می خواست تلفات غیرنظامی کمتر بشه و دوست نداشت مردم کشته بشن. و این حقیقتی است که من باید بگویم…» قابل فهم است که دریک مصاحبه آنهم حول سرگذشت خود، نمی توان به تمامی ابعاد یک مسئله درسازمان مجاهدین پرداخت.

برخلاف تبلیغات وعوامفریبی رژیم پلید جمهوری اسلامی که مدعی اند مجاهدین خلق درعملیات داخل کشور مردم را هدف قرارمیدهند، هرگزچنین مسئله ایی وجود نداشت. اما درعملیات خمپاره زنی خواه ناخواه مسئله متفاوت بود.

زیرا عملیات خمپاره زنی به اهداف ومراکزنظامی، سیاسی، قضایی رژیم جمهوری اسلامی درشهر(ایران)، نمی توانست با دقّت نقطه مشخص شده را هدف قراردهد، بدین منظور آموزشهایی جدیدی دردستورکارنظامی قراگرفت تا با سلاح خمپاره اندازکه یک سلاح منحنی زن است( ونه شلیک مستقیم)، بتوان نقطه مشخص راهدف گیری کرده، وازتلفات غیرنظامی(مردم) خود داری کرد. زیرا سازمان مجاهدین خلق درلیست تروریستی اروپا وامریکا قرارگرفته بود وچنین عملیاتی و تلفات غیرنظامی  به منافع ومقاصد رجوی ازاین عملیات لطمه وارد می ساخت.

همچناکه تمامی اعضای سازمان مجاهدین خلق که درآن سالها بیش از۴۰۰۰تن بودند و ازجمله آقای امیروفا یغمایی گرامی نیز چنین سخنانی را بکرّات درنشست های رجوی وهمچنین مسئولین سازمان شنیده اند.

برای تنویرافکارعمومی قسمتی ازکتاب« حقیقت مانا، گزارشی به سه نسل، خطاب به رجوی» درهمین زمینه را ذیلاً ارائه میدهم:

«همچنانکه دراعزام تیم های عملیاتی برای خمپاره زدن به مراکز رژیم، رجوی مرزسرخی(خط قرمز) گذاشته بود که به نیروهای غیرنظامی آسیبی نرسد. بدلیل تبعات منفی سیاسی وحقوقی این امر بلحاظ بین المللی، بشدّت هم روی دقّت درنقطه اصابت موشک خمپاره انداز آموزش، تست وتمرین شده بود. درسال ۱۳۷۸حتی برای مدتی عملیات داخل ایران تعطیل شد تا بتوان این آموزشها را تست کرده و به تیم های عملیاتی منتقل کرد.

استدلال رجوی این بود که:« ما نمی خواهیم درعملیات نظامی داخله به نیروی غیرنظامی آسیبی برسد، زیرا بلحاظ حقوقی درمجامع جهانی وسازمانهای حقوق بشری نمی خواهیم آتو(بهانه) بدست آنها بدهیم ودستمان بسته شود

دراستدلال رجوی چیزی که به چشم نمی خورد خون غیر نظامیان وبیگناهان است، بلکه بهانه حقوقی بدست مجامع جهانی ندادن است. این استدلال یک بحث نظری نیست، کما اینکه دراعزام تیم های عملیاتی ازمرزعراق به داخل ایران، گفته شده بود که هرمانعی (سرباز، گوسفند چرانان وعشایر مرزی) را ازسرراه بردارند(بکُشند). ورجوی هم درنشست عمومی برای همه اعضا  برسر این موضوع(کشتن سرباز، گوسفند چرانان وعشایر مرزی) توضیح کامل داد، تا هیچ ابهامی نباشد.» زیرا اعضای سازمان با چنین کاری مخالف بودند ودرذهن وعین، مشکلاتی برای اجرای این خط وخطوی رجوی درتشکیلات وعملیات وجود داشت. دراین زمینه سخن بسیاراست که آنچه برای منافع ومطامع رجوی اولویّت داشت، انجام عملیات بود ونه رعایت مسائل دیگر.

 

یک اشارت:

قضاوت درباره اعضای سازمان مجاهدین خلق وحتی کسانی که هم اکنون درتشکیلات مجاهدین در آلبانی حضوردارند، کارساده ایی نیست. هنگامی که ازقلّاده های ایدئولوژیک بمثابه قوی ترین زنجیرها برروح و روان انسانها صحبت می کنیم، وهنگامی که با قلاده های تشکیلاتی سه دهه تمامی اعضا درغارنشینی مطلق و بدور از ارتباط با جهان خارج وحتی ارتباط درونی اعضا با همدیگربسرمی برند، می بایست شرایط ذهنی و عینی و روحی و روانی حاکم بر اعضا را مدنظرداشت. چرا که درهمین سال ۱۳۹۷ ما شاهد فرار ۵ زن عضو شورای مرکزی مجاهدین اززندان اشرف ۳ درآلبانی بودیم!. ازاین «فرار» و از اینکه «زنان» دست به چنین اقدامی زده اند که در تشکیلات مجاهدین، فرار و آنهم فرار زنان معنی خاصی دارد می توان تاحدودی ازآنچه دراین تشکیلات مخوف می گذرد، پی برد. ویا زن مجاهدی که در دو اعتصاب غذای سنگین چند ماه درسال ۱۳۸۸ دراشرف و۱۳۹۲ درلیبرتی شرکت داشت و درسال ۱۳۹۳ بلافاصله با رسیدن به آلبانی، ازسازمان مجاهدین جدا شد؟ و این فرارها وجدا شدنها تا همین دوهفته قبل ادامه داشته وخواهد داشت. به همین دلیل ما نمی توانیم درجهان آزاد حضورداشته باشیم و بتوانیم شرایط ذهنی وعینی آنها را درک وفهم کنیم.

       

 

آقای امیروفا یغمایی عزیز ازمادرشان خانم اکرم حبیب خانی سخن گفتند. درسال۷۰بمدت یک سال درجلولا ودربخش ستاد ها ( اطلاعات وعملیات – تحت مسئولیت بیژن رحیمی با نام مستعارخسرو) بودم و بنوعی دریک سیستم بودیم، ازنظرمن خانم اکرم حبیب خانی زنی بسیارنجیب، فروتن، دلسوز، مهربان وزحمتکش هستند.

بیژن رحیمی در کنار مسعود ومریم رجوی. پشت سرمهدی افتخاری با عینک دودی همرا با سرنوشتی بسا دردناک وکشنده.

کسانی که درتشکیلات مجاهدین بودند بخوبی می فهمند که چنین زنی می بایست بدلیل ضدیت هیستریک  وغیض وکین رجوی با آقای اسماعیل وفایغمایی، طبق معمول می بایست به رده های تشکیلاتی بالاترصعود کرده و در زمینه کارتشکیلاتی ونیرویی ویا …مسئولیت بالا واکتیو و لانسه شده ایی به او محول سازند، اما چنین نبود ونیست. آنچه درسازمان می گذرد بسادردناک است و یک نمونه  ازعمق فاجعه و حصار و دیکتاتوری و سانسوری که درتشکیلات می گذرد را اززبان یکی از«مسئولین سازمان  مجاهدین» همین یک اشارت کافیست.

محمد قرائی(صابر) مدیر مدرسه مصباح درقرارگاه اشرف قبل ازسال ۱۳۶۹

آقای امیر وفا یغمایی  از آقای صابر بعنوان مدیرمدرسه مصباح نام برد. من بمدت ۳سال با ایشان دریگان تبلیغات (سیمای آزادی ) رابطه داشتم.

 

آقای محمد قرائی(صابر) مسئول آموزش سیستم تبلیغات بود، درکلاس  سناریو نویسی درتابستان ۱۳۷۸ به هنرجویان که من هم درهمین کلاس شرکت داشتم می گفت:

« بگذارید درابتدا درباره سناریو نویسی یک خاطره ازخودم بگویم تامشخص شود چرا کلاس سناریو نویسی می گذاریم. پس ازانقلاب ایدئولوژیک، درسال ۱۳۶۵ سازمان به من گفت با خانواده ات تماس بگیر ودرباره انقلاب ایدئولوژیک وطلاق مریم رجوی و… را به آنها توضیح بده وجذب شان کن، تا این بحث را به میان مردم ببریم…، من پس ازسالها برای اولین بار با خواهرم تماس گرفتم وازانقلاب ایدئولوژیک سال ۶۴ وطلاق مریم گفتم(دراین لحظه با حالت خیلی جدی ادامه داد) واینکه زنان اینطوری با طلاق رها می شوند!، انرژی هایشان آزاد میشود ویکباره به سقفی میرسند که میشن رهبری عقیدتی، اگرشما هم همین کار رو بکنین، رها میشین!.تاطلاق نگیرین، این غل وزنجیرها بردست وپای شما هست، ما الان ازبحث طلاق عبورکردیم ورها شدیم.

محمد باهمان لحجه شیرین شهرستانی ادامه داد:«‌ باشنیدن این حرفهای من، خواهرم با وحشت ونگرانی ودلسوزی،‌ اما با حیرت می پرسید:«‌ ممدو خودتی! بلایی سرت نیومده  که این حرفهارو می زنی؟ چیزیت شده، تصادف کردی، ممدو برادرجانم عقلت درست کارمیکنه؟، دیونه که نشدی که این حرفهارومی زنی؟، سالمی؟، یخورده حرف بزن ببینم می تونی درست صحبت کنی ؟ توبیمارستانی، بگو چه بلایی سرت اومده، این حرفهایی که میزنی والله میترسم چیزخورت کرده باشن، جادو جنبل شدی، جنّی تو بدنت رفته ( صدای خنده وپوزخند محمد که سخنان خواهرش را به مضحکه بودن انقلاب ایدئولوژیک وانعکاس آن دراذهان مردم توضیح میداد قطع شد….همه درکلاس می خندیدیم، ازخنده اشک درچشمان من جمع شده و پهلوهایم اسپاسم کرده بود. محمد به خواهرش می گوید که:« دیوانه نشده وعقلش سالم است ومی فهمد که چه می گوید» و در ادامه  گفت:«‌اینبارخواهرم گریه می کرد وبا اشک وسوز می گفت:«‌ ممدو ما فکرمی کردیم الان برادرم دکتراشو گرفته  و الان دیگه پرفسور هم شده، ممدو عقلت کجاست، من این حرفهای تو رو برم به مردم بگم، همه میگین دیونه شده…، شوهرم هم میره طلاقم میده، بچه هام یتیم می شن. ممدو نمی خواهی که بچه های من یتیم بشن؟. ممدو برادرجانم یخورده بیشترحرف بزن ببینم می تونی درست حرف بزنی یانه(دیوانه است یانه؟) ، یابازهم ازاین حرفها میزنی؟.

خنده ما اگرچه برای سخنان وخاطره  محمد قرایی( صابر) بود، اما محتوای سخن درباره  انقلاب ایدئولوژیک ورجوی ومریم و رهبری عقیدتی بود، خودمان هم فهمیدیم اینها مرزسرخ است ونباید به این افتضاح کشانده میشد، اما محمد قرائی دانسته ویا نادانسته حقیقتی را بیان کرد که همه را ازخنده ترکاند.  سپس یکی از بچه ها ( هنرجویان) کمی حالت جدی گرفت، چون افتضاحی شده بود، خود محمد هم فهمید اما نمی توانست جلو خنده اش رابگیرد.

برای فهم اینکه انسانها (اعضا) دراشرف درچه شرایطی هستند وآنچه همین اعضا درتبلیغات سیمای آزادی می گویند، با آنچه دردرونشان می گذرد تا چه میزان تفاوت دارد قسمتی ازکتاب« حقیقت مانا» راذیلاً می آورم:

 «محمد قرائی( صابر) :«ما درسازمان، بی سابقه ترین عمارت دیکتاتوری درطول تاریخ را داریم!.

آقای رجوی یکی ازمریدان شما بنام دکترمحمد قرائی با بیش از۳۸سال حضوردرسازمان وبخش تبلیغات وسیمای آزدای که برای شما ومریم هم مدح وثنا می نویسد ودرنشست ها درمقابل شما ومریم شعرمی خواند؛ درلیبرتی گفته بود:«ما درسازمان، بی سابقه ترین عمارت دیکتاتوری درطول تاریخ را داریم!.» اینها حرفهای من نیست!. اوهنوزهم درلیبرتی است. هنوز باشما پیوند دارد!  ودرنشست لایه ما با مریم رجوی هم رابطه ایدئولوژیک برقرار می کرد ودرمدح او شعر می نویسد ومی خواند!. پوسیدگی را می بینید. دیکتاتوری شما از درون مثل موریانه،‌ روح اعضا وتشکیلات را خورده است. آقای رجوی این حرف راکسی زده بود که با محمد قرائی رابطه صمیمی دارد وخودش هم بعنوان دیکتاتوری وسانسور و اختناقی که  شما درتشکیلات برقرارکرده اید، جمله محمد قرائی را برای من مثال می آورد. کاش می شد ازاعضای دیگرنیز مثال بزنم…

محمد قرائی درسال ۱۳۹۲درنشست تلفنی مریم رجوی درلیبرتی،‌ ازجا بلندشد وخطاب به مریم رجوی گفت:«‌ خواهرمریم دیروزیک شعری سروده ام اگراجازه هست برایتان بخوانم.» مریم هم طبق معمول اجازه داد ویک شعر درباره مریم و آیینه بودن او خواند. اما محمد قرائی ناگزیراست دروغ بگوید و خود شیرینی کند برای حفظ خود وموقعیت خود. زیرا این تنها راه خارج شدن ازتیررس مسئولین سازمان ودر امان بودن درتشکیلات است.  این شعر دیروز سروده نشده بود، من این شعر را بصورت یک جلد کتابی که با جلد قرمز چاپ کرده بود، ۱۱ماه پیش بوسیله یکی ازدوستان بصورت محفلی ومخفیانه دراختیار من بود تا بخوانم ونظرم را درباره شعر و…بدهم و بنویسم. محمد دروغ گفت،چون مریم رجوی ازاو دروغ می خواهد، آنها دوست دارند ازاعضا همان چیزی را بشنوند که دوست دارند( جنون ستایش مریم و رجوی) وهمین اتمسفر را درفضای تشکیلات می پراکنند.

ازهرطرف که رفتم جز وحشتم نیفزود        زنهار از این بیابان وین راه بی‌نهایت»    حافظ»

روشنگری و اطلاع رسانی پاشنه آشیل سیستم های توتالیتاریستی است. سخنان شجاعانه  آقای امیر وفا یغمایی انتخاب صمیمیت ویگانگی با خود، مردم و افکارعمومی است. این حقایق متعلق به ما و سرگذشت شخصی ما نیستند، اگر جداشدگان به میدان می آمدند وحقایق را بازگویی می کردند، این فساد و جنایت و خیانت به مردم ومبارزه تاکنون ادامه نمی یافت. ما ناگزیریم برای مبارزه با رژیم پلید جمهوری اسلامی که دشمن اصل مردم است، صفوف خود را ازچنین عناصر اپورتونیست وقدرت طلب پالوده کنیم.

سکوت خفت بار مریم رجوی وسازمان مجاهدین خلق دربرابرسخنان امیروفا یغمایی چیزی جز درستی و حقانیّت مسیر روشنگری ها نبوده ونیست. سازمان مجاهدین خلق که درعرض سه روز جداشدگانی که به سمت رژیم آخوندی ویا سایت های تابعه آنها می روند در سایت ایران افشاگر اطلاعیه داده و معرفی می کند، اینک پس ازگذشت ۱۰ روز  از اولین مصاحبه آقای امیروفا یغمایی، هنوز جرأت به میدان آمدن نداشته وندارد. زیرا هیچ کس نمی تواند درمقابل حقیقت بأیستد.

سایت  حقیقت مانا -۱۳ بهمن ۹۷