کاظم نعمت اللهی قهرمان ایستادگی بر پرنسیپها.مجتبی زرگر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به مقر ما که آمد مریض بود خیلی زود به دلیل صراحت لهجه اش با هم اخت شدیم.

اسمش کاظم بود و آلمانی را نسبتا خوب میدانست . البته خودش به صورت خودآموز یاد گرفته بود و کماکان  به آموختن  آن ادامه میداد. از همان هنگام ورودش به مقر ما اگر اشتباه نکنم بیمار بود، نه اینکه خودم از حرفه ی پزشکی سررشته داشته باشم ولی بنا به تجربه ای که به طریقی داشتم با این بیماری که عفونت کلیه بود آشنایی نسبی داشتم و در ابتدا زیاد نگران نبودم .  خودش هم نگران نبود. سرشار از زندگی بود و امید.  کم کم بیماری به طول انجامید و مدت زمانهایی که در امداد اشرف بستری میشد طولانی و طولانی تر شد.  کار به دیالیز کشید و هر از چندگاهی و به گمانم هر دوهفته یکبار برای دیالیز باید به بعقوبه، شهری در نزدیکی اشرف، میرفت. از او سوال کردم چرا پیوند کلیه انجام نمی شود گفت که میگویند طبق قانون عراق اعطای کلیه به خارجیها ممنوع است و دو راه حل وجود دارد یکی اینکه از خارج از عراق کلیه خریداری شود وبه عراق بفرستند و دیگر هم اینکه از خود ساکنین اشرف کلیه اعطا شود. هر دو راه حل عملی بود و تقریبا همه ی کسانی که او را می شناختند اعلام آمادگی کرده بودند که به او کلیه اعطا کنند. چندین بار از مسوول امداد مقرمان سوال کردم چرا عمل پیوند کلیه برایش انجام نمی شود او هر بار بهانه ای می اورد نهایتا هم آخرین بار گفت که گمان میکنی پیوند کلیه به این سادگیست؟

موضوع ادامه داشت و فاصله بین نوبتهای دیالیز او کمتر و کمتر میشد. او درجلوی چشمان ما آب میشد. و ما هیچکاری از دستمان بر نمی امد. در آن روزها سازمان میتوانست باتوجه به شرایط حاد بیماری او با توسل به کمیساریا و مراجع حقوق بشری در جهت خروج او از عراق اقدام کند. در آن زمان سازمان طبعا میتوانست اقدام به خریداری کلیه از خارج از عراق کرده و به عراق ارسال کند و اگر هم دولت عراق مانع میشد طبعا دخالت امریکا که قول حفاظت از ساکنین را داده بود و دخالت سازمان ملل میتوانست موضوع را حل کند اینکه سازمان در این جهت تلاشی کرده یا نه ، من اطلاع ندارم و لااقل در آن هنگام نه اطلاعیه ای از سازمان در این مورد منتشر شد و نه از خود کاظم در این مورد چیزی شنیدم. ولی تنها امکان عملی و بسیار ساده تهیه ی کلیه از ساکنان اشرف بود در این زمینه هیچ اقدامی صورت نگرفت.این را ما به چشم خود می دیدیم.

 

یک روز در کمال ناباوری به صورت اضطراری و با هیاهو اعلام کردند کسانی که حاضرند به کاظم کلیه اعطا کنند سریعا اسامی خود را اعلام کنند! فیا عجبا! دوستانش که ماهها قبل اعلام آمادگی کرده بودند! من خطر را بو کشیدم، حدسم درست بود در همان هنگام کاظم روی تخت بیمارستان نفسهای آخر را می کشید و این اعلام درخواست کمک، تنها رد گم کنی بود تا کوتاهی هایی که در پروسه درمان او انجام شده بود پوشانده شود. کاظم از میان ما رفت و سازمان او را به عنوان شهید محاصره ظالمانه ی پزشکی اعلام کرد

کاظم می توانست با اعلام جدایی از سازمان سریعا معالجه خود را در خارجه و البته با کمک رژیم که مترصد چنین موقعیتی بود تضمین کند. ولی او علیرغم ضدیت عمیقی که با سازمان داشت و بارها وبارها با خود من در این باره صحبت کرده بود حاضر نشد از پرنسیپ خود که مرزبندی با  رژیم بود دست بکشد، او میان در اشرف ماندن و ذره ذره آب شدن و از  دوست ناروا دیدن را به تسلیم به دشمن ترجیح داد

در اطلاعیه ی سازمان از این موضوع به عنوان قتل عمد نام برده شد. که واقعا درست است وبه امید روزی که دریک دادگاه بیطرف همه ی طرفهای درگیر در این پروسه پاسخ دهند که

چگونه کاظم در اثر یک بیماری قابل علاج جان سپرد و حقیقت عیان شود

او شهید پرنسیپهای خود شد. در آغوش نامادرانه ی سازمانی که روزی حاضر بود جانش را فدای آن کند، جان داد تنها به این دلیل که نمی خواست به دشمن آری بگوید

کاظم یادت همواره در دل تک تک ما گرامی است

 

سایت حقیقت مانا -۲۷ تیرماه ۹۷- سیامک نادری