“منظومه ” تقویم سال ”    و نوروز مان: ۱۳۹۷

“منظومه ” تقویم سال ”           ۱۳۹۱

 

 ” موشهای کورِ زادۀ تقویم ”  (۱)  

 

بوی کهنگی میدهداین تقویم

چیزی شبیه شناسنامۀ موریانه خوردۀ مُردگان

چون نمایش “ساعت شنی” وریزش مرگ آوار”زمان”

سالگشت ها… – دهه ها – سده ها –  پس مانده های قرون

چیزی نبوده بجُز کوهِ جبر حوادث و – موشهای کورِزادۀ تقویم

تاریخ صفرها – دایره های بسته و حلقه زنجیرِزنگاربسته پوچ وبی تپش

باد می زندایّام سال را- نشانگان بطالت

پژواک نعره ها و- اهتزاز جمجمه ها.

 

این نشخوار قرون – این سوگنامۀ تکراری را

بی هیچ مراسم تدفین و ، آگهی مجلس ترحیم

وانهادم به مزبله ای- چون اسلاف خویش

مثل روزنامه های تکراری و بی مُسمّای ” مگس گیر ” !

“جمهوری اسلامی” شلاق

“کیهانِ” درحصار

“رسالتِ” گرگها

“اطلاعاتِ” دروغ

“همشهری” کین

بکارت دریدۀ”اعتماد”

“مردم سالاریِ” آخوند

زُوزه رُوضه خوانی مرگ “روزها”

مُرده بادها – میراثِ “مرده خوار” هاست

…………………………………………………………………………………………………………….

“منظومه ” تقویم سال “

 

 “روزی برای عشق”(۲)

 

درسالنامه وتقویم

روزی بنام “عشق”

وروزی برای عشق ونشانه ای ازآن

روزی برای خدا وستایش ذلیخایش – نبود و نیست

احساسی پوچ ورق می خورد تمام

مثل “جعبه شانسیِ” پوچ – در “جمعه” های پوچ تر

درفقربرهنۀ امید

مثل میراث بنیانگذارِاحساس”هیچ”

تقویم مُردگان! – نه زندگان – نه ما!

تقویم تارعنکبوت بسته – روزشمارمُردگی

 

اینگونه وارث سایه سارغارها شدن

اینگونه “خود” هیزم شقاوت و

برّۀ کباب چنجۀ” تاریخ شدن – تا چند ؟!

اینگونه ، مُردگان را – سگ سپاسی بودن

و”زندگان” را- بی هیچ مجال، دریدن وکشتن وخوردن !

تا چند !

 

بگذارعشق – شعلۀ تاریخ و تقویمِ ما شود

بگذاررؤیا – سپیده اش – مقدمِ جهان و

عشق – احرام ما شود

ومقصد و مقصود را -“نظیره ای”

وفصلی – برای پویش وتغییر دائم تقویم

…………………………………………………………………………………………………………….

” منظومه ” تقویم سال ”

 

” روزی بنام ” بینوایان”  (۳) 

 

درعصر روشن دانش و جهش

روزی بنام جشنِ اندیشه ها سُور”عقل” نیست

وعقل- انحصار سفیهان فقاهت – تخمیر قبایح اندیشه

زنجیرۀ صفرهای بی انتهاست .

 

درفصل پویش و تغییر دائم تقویم

روزی بنام “بینوایان” ثبت خواهم داد

دزد راخواهم گفت :

چه کسی زخم دوگانگی ، پردۀ شب را به روی تو گشود و

ازچهردوست – برادرت همسایه ها وخواهرات

پرده های جهان را بروی تو بست؟

دزد را خواهم گفت :

بخشایش خدا همیشه ازآن توست

واشرفی اش خواهم بخشید

باید که قفل های مسلّح -گشوده شوند

ازرمزالتماس چشمهای بی بخت تو

ازاینهمه رنجهای غریبانۀ انسان ِنابرده گنج !

به پاسِ تکاپوی شبانه های تو .

دستهای چسبناک عنکبوت و- هزار فرشته را

بر سرانگشتان تو خواهم کاشت

برممنوعه های روزگار تو

دزد را خواهم گفت :

توخود تندیسِ حقیقتی به “فقر” روز

ازغارت شب های بد سگال

دزد را خواهم گفت :

بی خوابی شبانه ها وعبادت روبه “دیوار” و ندبه ها

“بخت” تو نیست !

ای وارث زمین !

کدام حیلت صاحبمنصبان شب – خداچه های غارت وقدرت

دستان عفیف رؤیای کودکیت را به دزدی گشود؟.

آنکه حُرمت تورا ربود

“شاه دزدِ قدرت بود”

وشاهکارش ، نعل وارانه زدن .

نقره داغ خواهم کرد

ثبت خواهم داد روزی بنام حاکمیت ” انسان ”

روزی که فرّاش محلّه – مست قدرتِ چموش را – جارو کند

“اینست مانیفیست ما”

روزی که مادران – حاکمیت را- پُروّ کنند

سیاستی – به پاکی سفرۀ دل

نه زُباله های دلقک و دیپلماسی.

روزی که شاه دزد قدرت را

روزی که یابوی مست قدرت را

بگیریم وببندیم به خیش

برانیمش به زمین – شخم زند .

…………………………………………………………………………………………………………….

“منظومه ” تقویم سال ” 

 

” ننگی بنام – روز تغذیه “(۴)

 

ثبت خواهم داد روز”فقرِ فرهنگ مسلّطِ” را

سوگوارۀ انسان وننگی بنام”روز تغذیه” را .

“انسان”واین طبیعت بخشایشگر

والاترازآن بود – به چنین روزی بیالاید تقدس اش را

طاعون گرسنگی و مهمانی حقارتی چنین !؟

ارزانی شیطان بود – نه خدا !

 

روزی بنام “یتیم” – این سنگ زیرین آسیاب

آرزوهای”یتیم” ماندۀ انسان- وجدان درگوشه تقویم خاک می خورد !

نامیدن یک “روز” بنام یتیمان و بعد – ودیگر “هیچ”

این ننگ – آذین نمیشود

…………………………………………………………………………………………………………….

“منظومه  تقویم سال ”

 

” روز ستایش ادیان همدگر! ” (۵)

 

روزی ثبت خواهم داد بنام کشتی نوح”

وروزی بنام اُلاغ – این بارکش بی ادعا! – این زبان بستۀ خاکی !

وایمان بیاوریم الاغ – مخلوق خداست

ودستی به مهربرسرش بکشیم

تا احساس کنیم انسانیم، تا احساس کند انسانیم ! .

 

روزجهانی “احسان” – بخشایش یک لبخند

جهان پیامبران وبُردباری

روزجهانی معابد وکلیسا ومساجد و روز ستایش ادیان همدگر!

روزی که آهنگ رقص هستی و “بودن” بدرآید نه زوزه ومرگ

روزی بنام “الاغ” تاخاکسارمان کند – تا فروتن مان کند “به هم”

روزی برای”دیوانه” شدن ودیوانگی هایمان

تا بفهمیم هرکسی”آدم” است .

…………………………………………………………………………………………………………….

“منظومه ” تقویم سال ” 

 

” روزی برای تولد “حٌرمت” انسان ؟” (۶)

 

روزی برای غریبانه ماندۀ تاریخ وتولد “حرمت”انسان؟

روزی برای این آرزوی دست نیافتنی – آرزوی “لُوکس” ؟!

روزی برای”حاکمیت زنان”و نخستین آوای بیت بایت های زنانه

درجنگل های آمازون ، زیباترینِ وحش انسانها

روز مه وشان – روز فرشتگانِ وحشی خدا !

 

تقویم سال – انبانی ازچرک تابیِ تاریخیِ ماست

مثلِ”روز زن” ؟!

سیصدوشصت وچهاروز، باغ را

به شرابِ شهوت ٍمردان، گلاب زدن

یک روزقطره چکان

درتقویم چکیده سال

قبای”بخت سیاه” درسیاهۀ سال

حنظل ای چکیده بر”سنگ قبرِ” روز”زن”

درخرمن تقویم سالی که ، هر روز- روز مردان است

اُولی ترین ننگ انسان!

انبانی از”منیّت” وجنسیّت

ثبت نیست دوام “روز روشن زن”

ما – خدایانِ”ممنوع آفرینِ” و”تابوِ” زنان بودیم

خداچه های”حقارتِ” انسان

زنی فریاد میدارد :

تاریخ را “مردانه” نگاشته اند و

قانون را

به صفیر کش شلاق سرشته اند – نه باقلم

وان دیگری خونِ دلش را سرود !

چه “نامردانه” نوشته اند !

و”زنی” با طنین نجیب محض خواهرانه ای می گفت :

“پنجره” – “هوا” …

هرگز، سیب های ممنوعه خدا نبود !

و”زن” درحصارِهوس های دیگری !

حُبابی خالی ازهوا وزندگی …

ودرازنایی – چنین بی صدا

 

یک زن سرود :

ما تُرشی سالشمار شمایان نبوده ایم

ما، شراب” گٌل” انسان

درتقویم نانوشته ایم

ما – حلاوت مادرانۀ آفرینشِ گُل ایم

نه کیسه برای نرنیگان چهار چشم .

 

اینسان مردی بودیم ! – ما

وزنان را – مغضوب شدگانی ساختیم

مغلوب جنسیّت و”مردانه”ها ی مان

اینسان مردی شدیم – ما !

یک قطره چرکین آز ما – چکیده به حنظل تقویم

در مرداب چنگ میزنیم به هیزمِ شهوت.

 

درجهانی که

نا برابرند”مردان” !

چگونه

دم زنیم

ازبرابری- به “زنان”.

 

قبیلۀ نر- جنگلِ شهوت

این کُندۀ خیس خورده و سیاه – موریانه خورده ای

پوکیده گندیده.

جنسیّتی چنین – درپگاهِ نخستین

منشاء نابرابری نبود

“انسان نخست” !

می لرزد- ازانسان کنون !.

اینجاست که شرم را تقسیم نمی کنیم به مساوات !

وشرم

به قوارِۀ تنِ زنان زیباست ؟ ، ونه مردان !

 

روز”زن” منهای روزی برای”مرد” ؟

خود”نابرابری”ست.

ثبت خواهم داد

روزی بنام آدم وانسان ، بنام نوع و همنوع

“نو” روزِ- نوع بشر

پگاه یکتائی طلعت عشق

قلبی که زخورشید می تپد – درمشت های یک جهان برابر

تن ها ی غمخوارِ خواهرانه

بام هایی زاستخوان وفای”برادرانه”

وآفتابی – که ارث پدر بزرگ جهان بود – بتابد برهمه

“نو” روزی به قامتِ انسان

نوری پُرهستی ها

و آبشارانبوه بارش ستارگان – بخت مان باشد

بگذار”خواب هامان” یکبار ببیند – زندگی زیباست

کهکشان شاد باش – از “امروز” به فردا

نه آنکه” فردائی” خرمنِ وعید !

و حسرتی در کف دست تُهی !

…………………………………………………………………………………………………………….

“منظومه  تقویم سال “

 

” در جرئت دست ها – بفشاریم دستِ دخترِ خیابانی” (۷)

 

روزی برسد درتقویم

بی ترس و واهمه

درجرئت دست ها – بفشاریم دستِ دخترِ خیابانی

درپوست های حسگرِ احساسمان بدود – داد زند

ما “خواهروبرادریم”!

درتبسم آبی وآسمانیمان

سبزینه های انسانی

“فیروزه ای” شود .

 

شاید

روزی

دخترخیابانی …

مریم …

آه

من “مرد” هستم وهنوز!

می ترسم که بگویم :

هر دختر خیابانی

یک مریمِ مجدلیه ای

تف براین وجود تهی ام – تف !

“می دانم” …رازهای گفتن و نگفتن را…

“وجدان”

می گوید : آری

“مغز” آژیرخُفیه میکشد : هیس س س س…!

“داده های های” تاریخی ذهن من – پُراز آژیر و سنگسارو

زنده بگور شدن – زیر بارِتهمت هاست !.

…………………………………………………………………………………………………………….

“منظومه ” تقویم سال ”

 

” روزی بنام برچیدن نام فاحشه” (۸)

 

روزی بنام شکستن تابو

روزی بنام برچیدن نام”فاحشه”.

دست خواهم نهاد بردستان این مطرُود حواس پنجگانه

این برباد رفتگان درخلاء

حسّی بیابد به”عهد خواهروبرادری”

درزیرچتر، خواهری – خیس اشک برادرش

این صُلب سکوت ترس را – این زخمِ سرد وناآرامیدۀ وجدان را

فراخوانی – به رنسانس انسانی

تکثیرخواهری – مادری

پگاه یکتائی طلعت عشق – یگانگی !

جرئتی خواهم ساخت در دستانم – مسیح وار

نشانگان روح خدا !

بخشایشی – به آفرینش اوّلین مان .

این دغل پوستین دوهزاره مسیح – ما را بس !

 

اشرف خلائق

“وجودیست”

بالاتر از تبار “گَل” .

 

جرئت مسیح

پیش کش عشق

وپگاه یکتائی طلعت اش

درتقویم انسانی مان .

زن برصلیب

ما برصلیب

جهان برصلیب

ما

گورکنان وصلیب کشانِ”خود”یم

این سکوت

برتقویم ننگی چنین …

چرا !؟

…………………………………………………………………………………………………………….

“منظومه ” تقویم سال ”

 

” سکّۀ تقلبی؟! ” (۹)

 

وهرآنکس که به ضرب سکّۀ “آزادی زن” پرداخت

تنها برای”خود*”!

دوروی سکّه اش، یکی ست!

رنگی تُهی تر

–  حتّی  –

زنگارِهزل تراز- سکّۀ رایجِ زمان!.

 

زیرنویس:

تنها برای”خود*”!: فقاهت عقیدتی- رجوی

ازکتاب:«‌ برای لبخندی که برلبانم بنشیند» سیامک نادری

سایت حقیقت مانا- سیامک نادری  ۱۲اسفند ۱۳۹۶