دختر آبی و رئیس «جمهور»؟ برگزید ه مقاومت و «اسلام دمکراتیک و بردبار»!

سیامک نادری

عکسها و اسناد سخن می گو یند:

این تصاویر آیینهٔ تمام نمایی از تمامت ایدئولوژی و استراتژی رجوی است مریم همیشه برای رجوی اسپند دود می کند و رجوی  برای مریم( چراکه مریم  هم، فقط به فقط، رجوی را تبلیغ و رهبری او را تبیین می کند) این تمام داستان مجاهدین خلق است.

 

 

گویی این تیم ملی فوتبال عراق، تحت حاکمیت دولت مالکی و بقول رجوی تحت امر رژیم آخوندی در ایران نیست؟. و چندین سال این دولت را به ولی فقیه و خامنه ایی نسبت نمی دادند؟. و کار به چاپ عکس درنشریه و تبریک کمیته ورزش شهر اشرف نیز کشیده می شود.

در تیتر نشریه مجاهد چنین آمده است:

«پیروزی تیم ملی فوتبال عراق، مرهمی بر دردهای بحران و سر مشقی برای

سیاستمداران»؟

راستی چر مریم رجوی برطبق نوشته خودشان در نشریه مجاهد، مرهمی بر درد های مردم ایران و سرمشقی برای خود نمی کند و همچون آخوندها بر منابر … این روضه را برای تیم فوتبال عراق می خواند؟

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند      چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس           توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می‌کنند

گوییا باور  نمی‌دارند  روز  داوری                         کاین همه قلب و دغل در کار داور می‌کنند

یا رب این نو دولتان را با خر خودشان نشان        کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند

 

همچنانکه طبق بیانیه ملی سال ۷۷ هرگونه تماس و مراوده و حمایت از رژیم، فارغ ازجناح بندیهای درونی آن مرزسرخ اعلام شده بود!. اما طبق معمول: «هرچه آن خسرو کنَد شیرین بُوَد؟» نامه به خامنه ایی و رفسنجانی و همچنین به مجلس خبرگان رهبری، از این دست شیرینکاریهای رهبری رجوی است.

 

همچنانکه در گذشته« کینه توزی مریم رجوی از مسیح علی نژاد و شکوه دختران انقلاب»نوشته بودم:

«بدون هیچ شرح، بخشی ازهمین حقد و کین مریم رجوی درسایت سازمان مجاهدین چنین آمده است:

« وقتی از کیفیت تکامل‌یافته و انسانی موقعیت زنان صحبت می‌کنیم منظور این تعاریف شیادانه و جعلی نیست. بی‌آن‌که بخواهیم در دام دوگانه‌ٔ جنسیتی زن/مرد که یک عارضه‌ٔ تاریخی و محصول سرکوب توسط قدرت در سطوح مختلف خرد و کلان بوده است، بیفتیم، بحث بر سر بخشی از جامعه‌ٔ انسانی است که در اثر باورهای پوسیده‌ٔ برخاسته از منفعت و مالکیت و مبتنی بر تمایزات بیولوژیک به حاشیه رانده شده و رژیمهای واپس‌گرا با به‌رسمیت شناختن حداقلی از حقوق انسانی آنان، با هیاهو و پروپاگاندا، چنان منتی بر سر این بخش از جامعه انسانی می‌گذارند که گویی تماماً از آنان رفع‌ستم شده است.

آنچه که در رژیم پهلوی در مورد آزادی اجتماعی زنان و حق رأی تبلیغ می‌شد از این دست طراری‌ها بود و این در حالی بود که این رژیم بنا‌ به ماهیت تاریخی‌اش نمی‌توانست قائل به برابری کامل در جامعه انسانی باشد. این امتیاز‌دادن هم برآمده از ماهیت تکامل‌یافته‌ٔ این رژیم نبود. در واقع همین امتیازات حداقلی هم در یک نزاع تاریخی میان آزادیخواهان با جبهه‌ٔ استبدادی و ارتجاعی به‌دست آمده بود.

البته این امتیازات حداقلی منافعی برای جبهه‌ٔ استبداد داشته است و آن آفتی بود که در جبهه مدافعان آزادی می‌انداخت. در واقع بخشی از جبهه‌ٔ مدافعان آزادی(اگر خوش‌بینانه آنها را در مبارزه‌شان صادق بدانیم) در اثر ناآگاهی یا تحلیل نادرست از شرایط و مسائل، با تمرکز روی حداقل‌های حقوق انسانی زنان و یا بخشهای دیگر تحت‌ستم جامعه، به‌محض حصول نتیجه، جبهه‌ٔ آزادیخواهان را به‌نفع جبهه‌ٔ مرتجعین و مستبدین ترک می‌کردند. این تقلیل‌گرایی به‌عنوان آفت در بخشی از جبهه‌ٔ آزادیخواهان مزایای سرشاری را روانه‌ٔ کیسه‌ٔ استبداد و ارتجاع کرده است. در هنگامه‌ٔ مشروطه و حتی پیش از آن وقتی زینب پاشا در تبریز گروهی چریک مسلح از زنان مبارز را برای مقابله با زیاده‌خواهی و غارتگری مستبدین و مرتجعین تشکیل داده بود و به هنگام احتکار، انبار غله‌ٔ محمدعلی میرزا و نظام‌العلما را به‌نفع توده‌های محروم با رزم مسلحانه می‌گشود و در زمانی که سردار مریم بختیاری در رأس یک فوج مسلح مشروطه‌خواه بر سر قوای قزاق به‌سردستگی رضاخان آتش می‌ریخت تا دروازه‌های تهران را به روی مشروطه‌خواهان بختیاری باز کند، عده‌یی به حداقل‌های حقوق انسانی زنان راضی بودند و در ذهن‌شان هم خروج از موقعیت اعتباری و تاریخی زنانه خطور نمی‌کرد. این خط تسلیم و رضا به امتیازهای حداقلی تا همین امروز هم ادامه داشته و جریان استبداد و ارتجاع را منتفع کرده است. آنچه که تحت عناوین “آزادیهای یواشکی” و امثال آن که همه‌ٔ خواستهای برابری‌طلبانه و انسانی زنان را در یک تقلیل‌گرایی ویرانگر به حضور محدود اجتماعی تخفیف می‌دهد و در مسیر همان انجماد در موقعیت تاریخی برساخته‌ٔ مناسبات نرینه‌سالاری است. این در حالی است که در چند دهه‌ٔ اخیر، زنان مجاهد در یک رزم دلیرانه‌ٔ انقلابی و با خروج از موقعیت تاریخی ارتجاعی جنسیت‌زده، با هدف گرفتن رأس ساختار بازتولیدکننده‌ٔ مناسبات منحط نرینه‌سالاری، به‌دنبال ارتقای کیفی جایگاه انسانی زنان در جامعه‌ٔ ایران بوده‌اند.»

 

آيا نیاز است تا باز هم بخواهیم حقایق درون یک تشکیلات توتالتیاریسم مخوف ایدئولوژیک اسام سیاسی را بنویسیم؟.

چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است!.

 

حقیقت مانا