تجاوزبه زنان دراوین وگوهردشت   «زنان» فرشته های سربدار  به آئین ماهیان سیاه کوچولو  سیامک نادری

 

 

داعش پدیده جدیدی نیست. زیرا پیش ازاین درزندانها، بنا به حکم خمینی به زنان زندانی بعنوان اسرا تجاوزمی کردند. تجاوزتنها به دختران باکره محدود نبود. من درنیمه اول مهرماه سال ۶۰ زیربازجویی درشعبه ۲۰ درکناردختری بودم که  درسی متری جی تهران ساکن بودند. مادروبرادرکوچک اونیزدرشعبه بازجویی کنارش بودند.از زیر چشم بند نگاهشان می کردم. پاهای مادرش براثرضربات کابل بشدّت باد کرده بود. برادرکوچکتر۹ساله اش ترسیده وآه ناله میکرد واشک میریخت.  با زجوها مادرشکنجه شده وبرادرگریانش را دراتاق بازجویی نزد او آورده بودند تا این دخترمجاهد را با شکنجه های خانواده اش به تسلیم بکشانند.  آخوند موسوی تبریزی جنایتکار دادستان کل کشور به مادرش می گفت:«‌دخترشما یک نارنجک داشته ( دقیق یادم نمی آيد که نارنجک هم پرتاب کرده بودیانه وبه احتمال زیاد همین عمل را انجام داده بود.» وادامه داد:«‌دخترشما همکاری نکرده واطلاعات اش رانمی دهد.» مادر درحالیکه روی صندلی نشسته بود با دلسوزی ومظلومانه گفت:«‌دخترمن، دخترخوبی است.» معلوم بود که حاضرنیست نزد موسوی تبریزی به دخترش بگوید:«‌اطلاعات بده.»

صحنه بسیار دردناکی ازشکنجه یک خانواده درجریان بود. اما آن دخترمجاهد با مظلومیّت می گفت:« مادروبرادرم هیچ گناهی ندارند ودرجریان کارهای من نبودند… آنها را آزاد کنید.» موسوی تبریزی دید که آن دخترزیراین شکنجه های روحی وروانی درهم نشکست وگفت:« اینها را ببرید( مادروبرادرکوچکش را).»

‌  پیش ازاین دیده بودم که آن دختر چگونه با دلسوزی واشک وسرنوشتی دهشتناکی چونین، برادر۹ساله اش را درآغوش گرفت ونوازش می کرد، دلداریش می داد ومی گفت:«‌علی جان گریه نکن، تموم میشه» فکرمی کنم اسم برادرش علی بود. وقتی مادر وفرزندش می رفتند،‌ من مادررا می دیدم که با سنگینی وزنش به زحمت توانست روی پاهای کابل خورده بأیستد، درحالیکه کف پاهایش را بزحمت روی زمین می کشید، با کودکش گریانش رفت.

اززیرچشم بند پاهای آن دختر۱۷ساله را که درکنار من ایستاده بود می دیدیم، شلوارش را تا زیر زانو بالا داده بودند وآثارشکنجه های وحشیانه و ضربات کابل وزخم وخون وتاول های چرکین برپاهای بادکردهٔ اونشان ازشدت شکنجه ها بود. قابل فهم است که مادروبرادرکوچکترنیز پاهای خواهرشان را دیده بودند، درچنین فضایی ترس وگریه های کودک ۹ساله قابل فهم بود.

 

پس از ازخارج کردن  مادروبرادرازشعبه بازجویی، موسوی تبریزی جنایتکاردادستان کل کشور با حالت رذیلانه ای به آن دختر گفت:«خودم اینجا حجله ایی برایت ترتیب میدهم که صفا کنی.» من به هیچوجه به ذهنم خطور نمی کرد منظور او و موضوع صحبت او« تجاوز»است. فکرمی کردم اینها روحانی هستند و منظورش همان حجله هایی که درتهران ودرخیابانها وسرکوچه ها  پس ازمرگ افراد جوان برپا می کنند وعکس متوفی را هم برآن نصب میشود. ویا حدّاقل درحضورمن چنین حرفی نمی زند. پس ازاین حرف موسوی تبریزی، بلافاصله صدای گریه خفیف ودردناک همان دختر مجاهد راشنیدم. گویا اوخوب می فهمید که منظورموسوی تبریزی *رذل ازحجله چیست!.

سربازجوی شعبه ۲۰و۲۳ اوین شکنجه گرقصی القلبی بود بنام حسین بود( سال ۱۳۹۵درآلبانی با دسترسی به اینترنت خواندم که حسین کمالی معاون اموربین المللی علی اکبرهاشمی رفسنجانی است- البته این فرد حسین کمالی وزیرکاردولت خامنه ایی نیست). من در۵مهرماه سال۶۰دستگیرشدم، اگرچه بدلیل مسئولیت وکاری …که درآینده می خواستیم با مسعود قربانی یکی ازکادروفرماندهین سازمان  انجام دهیم، درتظاهرات مسلحانه شرکت نداشتم، اما پرونده وبازجویی من به این مسئله اختصاص داشت. پس از۵مهرماه سال ۶۰ بدلیل انبوه دستگیریها،‌ اساس کار روی شکنجه سریع وضربتی با کابل بود تا با زجویی؟ زیرا می خواستند هرچه سریعتردر اسرع وقت اطلاعات کسب کنند. به همین جهت شکنجه ها وحشیانه وسنگین تری رابکارگرفتند ودرمواردی با کابل های سه رشته ایی. این کابل ها بشدّت هولناک بود. تفاوت کابل های سه رشته ایی با تک رشته ایی این است که قدرت ضربتش وشوک وارد شده به کف پای زندانی، غیرقابل مقایسه با کابل های تک رشته ایی است. من تنها می توانم کابل سه رشته ایی را با ابرسازه ها مقایسه کنم. آنگونه که سه کابل به قطر۲سانتیمتررا مثل موهایی سر مادرانمان بهم می بافتند، وسراین کابل ها را گره می زنند ومثل گرزمی شود. براثرشدت ضربه این نوع کابلها، شوک وارده شده برزندانی که برروی تخت بسته شده است،‌ آنچنان قوی است که زندانی به تخت بسته شده،‌ همزمان هرچهارپایه تخت را ازجا کنده وعملاً امکان وارد کردن ضربه دوم را به بازجو نمی دهد. به همین دلیل یک یا دوبازجوی باید روی زندانی بنشینند ویکی دونفرهم تخت را نگه دارند تا بازجو وشکنجه گربتواند کابل بزند. تحملّ ضربات کابل برکف پا بسیاردهشتناک است وبرای اقرارو دستیابی به سریع به اطلاعات صورت می گیرد. کابل های سه رشته ایی آنچنان قدرتی دارد که آرزومی کنی ۱۰۰کابل تک رشته بزنند، اما یک کابل سه رشته برکف پا فرود نیاید. ازنظرمن  کابل سه رشته ایی اساساً کابل نیست، کابل سه رشته هیولای کابل ها وابرسازه شکنجه ها است که با اوّلین ضربه تنفس زندانی را درهمان دم اول مختل می کند.

زیرنویس:

درسال ۱۳۶۳ درسلول انفرادی بودیم ودرملاقات با خانواده ها که هرماه یکباردرکابین ملاقات صورت می گرفت، وقتی به بند بازگشتیم. خبرهای دریافتی ازملاقات بوسیله مورس بدستمان رسید. مادری با خنده و لحن تمسخر گفت:« موسوی تبریزی بدلیل «خانم بازی» ازکاربرکنارشد. مادردیگری نیزازبرکنارموسوی خبرداد بود. هنوزخنده  وتکه اندازی مادردربیان این خبربیادم مانده است. موسوی تبریزی اینک ازباند «اصلاح طلبان« رژیم جمهوری اسلامی است. بگذرید نظرشخص خودم را بگویم جنایتکاران وبازجویان وشکنجه گران دهه ۶۰، با دیدن مقاومت زندانیان وبویژه زنان وحماسه های پفرشته های سربدار درزیرشکنجه ها و رذالت ها…پی بردند این غل وزنجیر، این بند واین تدبیر، اندیشه را قواره نیست. همیشه اوّلین وشدیدتری نوع سرکوب درزندان اجرا می شود، کما اینکه اوّلین ترفند رفرم برای درهم شکستن مقاومت نیزاززندان آغازمی شود. منظورآنها نه اصلاح، بل شیوه دیگری ازغل وزنجیر وادامه حاکمیّت است. بقول هنری کیسنجر:« اصلاح طلبان همان جنگ طلبان دیروزهستند که اکنون مهماتشان به اتمام رسیده است.»

حکم تجاوز به زنان

 

اولین باردرتابستان ۶۱درزندان قزل حصارموضوع حکم خمینی* به تجاوزبه زنان ودختران را درحالیکه درراهرو بند همراه با اکثرزندانیان قدم

می زدیم ازعلی آرنگ شنیدم، دیگرگریه امانم نمی داد. علی آرنگ مرتب به من نهیب می زد ومی گفت:« سیامک جلو خودت رانگه دار! دیگران (توابها) متوجّه می شوند!.» ومن داستان آن دختر وموسوی تبریزی را گفتم. وتوضیح دادم که دروسط صحبت ها ی تو این خاطرات یادم می آمد.

زیرنویس: آنچه که من ازعلی آرنگ شنیدم. درسال۶۱ مسعود رجوی چنین حکمی را به «آقای منتظری» نسبت داده بود. صدورچنین حکمی توسط آقای منتظری جعل و دروغ بود و خود ایشان هم نوشتند که چنین حکمی صادرنکرده اند.

همچنین دختر۱۵- ۱۴دیگری که نیمه اول مهرماه سال ۶۰ازاتاق شکنجه انتهای دادسرای اوین بهمراه یک پاسدار بیرون می آمد وبا شوک وگریه مستمر می گفت:« بازجو به سینه های من دست زده ، بازجو به سینه من دست زده… وهراسان بود، بین همه شکنجه ها… این دخترکوچک ۱۴ساله تنها همین را تکرارمی کرد. به علی آرنگ گفتم من تازه می فهمم که چرا آن دختربرغم آنهمه شکنجه ومقاومت، اما با شنیدن حرف موسوی تبریزی به گریه افتاد؟!. علی می خواست مرا آرام کند وگفت:« سیامک مگر تو ازاینها غیر ازاین انتظار داری!.» هنوزهنوزهنوز ازفهم درجهٔ کین درندهٔ حیوانی آنها درحیرتم. گرگ های ایدئولوژیک با ایدئولوژی هراس افکنی درنده ترین موجودات روی زمین هستند.

 

مریم شیردل

خواهربهروز شیردل

 

بهروزشیردل عضو تیم فوتبال دانشگاه وفوتبالیست تیم تابان دردسته سوم باشگاه های تهران درمحله ما درمهرآباد جنوبی هم فوتبال بازی می کرد درسال ۶۰ دستگیر شده ودرزندان اوین در بند ۲اتاق ۳بسرمی برد. او همراه با علی محمد تشیّد یکی اززندانیان سیاسی زمان شاه وکادرهای سازمان، یکی ازسه فرماندهان میلیشیا درتهران بود. خواهر۱۵ساله اورا هم دستگیر کرده بودند ودریک مصاحبه تلویزیونی اعلام کرده بود که علی محمد تشیّد (اززندانیان سیاسی شاه و کاندید مجلس وفرمانده میلیشیا درتهران) به او تجاوزکرده است. بهرام طرزعلی که با من هم محلی بود وارتباط تشکیلاتی داشتیم ازقول بهروزشیردل دراتاق ۳بند ۲اوین می گفت:« درشعبه به بازجو گفتم:« خواهرمن اصلا هوادارنبود وفعالیتی هم نداشت؟ وهیچ وقت هم علی محمد تشیّد را ندیده ونمی شناسد؟، چطور می تواند چنین حرفی را بزند که توسط علی محمد تشیّد به او تجاوزشده است؟.» بهروزمی گفت:« به بازجو گفتم خواهرم رابیاورید ودوتا عکس بگذارید جلوی او وببینید می تواند تشخیص دهد که علی محمد تشیّد کدام یک ازآنهاست؟!.» واقعیت این بود که خواهراو دخترزیبایی بود و خارج ازاین سناریو سازی برعلیه سازمان مجاهدین، توسط بازجوی اوین به او تجاوز شده بود وبه همین دلیل بازجو ها چنین سناریویی هم برای اوساختند تا بگویند توسط علی محمد تشیّد به اوتجاوزشده است. خواهر او که احتمالاً نامش مریم است درهمان سال ۶۰ بدلیل اینکه بازجو ها به او تجاوزکرده وسپس سناریوی سازی کرده بودند تنها برای اینکه این دومسئله پرده پوشی شود، دختر۱۵ ساله را اعدام کردند.

درسال۱۳۵۵ درخیابان شمشیری(ولیعهد سابق) دوستم به من گفت:«‌آن دختری که با چادرمشکی بطرف ما می آید خواهربهروزشیردل است. من درفاصله ۳۰متری برای اولین وآخرین با مریم را دیدم. درنوجوانی به رسم فرهنگ آنروزها، وقتی به ۱۵-۱۰متری ما رسید سرمان را پایین انداختیم، کاش چنین نمی کردم ودرزمانیکه ازمقابل ما می گذشت نگاهش می کردم.

 

 

 دختری با چادر  درسلول انفرادی گوهردشت فریاد می کشید:

به من تجاوزشده

 

 بهارسال۶۲ درزندان گوهردشت من درسلول انفرادی بند ۱۲ بودم، روبروی ما بند ۱۴ قرارداشت. درطبقه اوّل وهمکف همین بند ۱۴چند روزی بود دختری با چادر درسلول انفرادی بسرمی برد، و اوتنها زندانی آن بند بود وتنها شبها بهنگام روشن شدن چراغ سلولها توسط زندانبان، اورادرحالی می دیدیم که حتی اطمینان نمی کرد چادرش را ازسر بردارد ویا حداقل درآن گرما با روسری درسلول بسرببرد!. چادرمشکی تمام بدن اوبجزصورت را دربرمی گرفت. یکروز یکباره با صدای بلند فریاد کشید:«بچّه ها منو سه روزه به طبقه همکف آوردن، توی سلول انفرادی هستم وبا کابل شکنجه ام کرده اند و… قراره امروزیا فردا تیربارانم کنند» وسپس باصدای بلندتری که بغض درونش پیدا بود فریاد می کشید:«بیچاره شب پرستان تیغ به کف، هلهله زن، باسلاله خورشید ونسل ایمان چه خواهند کرد، گو هرچه می خواهند درپیچ وخم جاده های تاریک به کمین خورشید بنشینند تااسیرش سازند بکشانندش ودرلجّه خون اندازند ولی خورشید دراسارت هم خورشید است.» وازاین پس با بغض درگلو ودرادامه با اشک ریزان سرود «شهادت» ازسلسله سرودها ی سازمان مجاهدین را خواند:« دراین صبح خونین، پیامم شهادت پذیرا شو ازمن، سلامم شهادت شکستی ندارد، چریک مجاهد…» یک لحظه صدای همهمه ایی آمد درهمین حیص وبیص پاسداران جنایتکارزندان به سلولش ریختند واورابردند ودیگرازآن سلول صدایی درنیامد و شب ها هرگزآن سلول چراغش روشن نگشت.  نیازی به بیان نیست که چرا دختری که چونین درمقابل کابل وشکنجه تسلیم نشده وچونین مثل شیردرسلول انفرادی می غرد! چونین نیزبه « بُغض وگریه »می نشیند. دختران وزنان همیشه درچنین مسائلی …معصومانه به گریه می افتند، «نجیبان» وفرشته های سربدارهمیشه چنین اند.

 

لحضات نفسگیر وسنگینی بود، صدای همهمه وآن دخترقطع شد، سکوت همه جا رافرا گرفت ومن درسلول ۳۴ بند ۱۲ با شنیدن فریادها وضجه ها ی آن دخترمجاهد وتک وتنها وبی پناهی اش، با سرعت سلول را طی میکردم ، لحظه ایی دیگرپاها ازمن فرمان نمی بردند زخمها درسکوت، عمیق وسترگ اند، زخم و فوران خشم ودرد به حنجره ام رسید کنارپنجره ایستادم وبا هرچه که درقدرت وتوانم بود فریاد زدم:« اقرأ باسم ربک الذی خلق، اقرأ باسم ربک الذی خلق، بخوان بنام گل سرخ، … بخوان بنام آزادی ودخترکانی که درسیاهچالهای حکومت جهل ابوسفیانی خمینی، پرپر شدند وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ، بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ  آنگاه که پرسیده شود این دختران زنده بگوی به کدامین گناه کشته شدند… بخوان بنام حاملان راستین تکامل، به آئین ماهیان سیاه کوچولو، شکست را پذیرا نشدند. زنده باد مقا ومت. درود دورد درود.» فریاد همزمان درود درود درود ازسلولهای دیگر آمد ولحظه ایی بعد، خشم وبرانگیختگی، دست را پرتاب می کرد ودستی که پنجره سلولهارا بهم می کوبید. طنین سهمگین کوبش پنجره ها ی سلول ها وبندها، درآسمان پیچید.

 

فروزان عبدی

 

 

تیم والیبال باشگاه پاس از راست: مهناز نراقی، ثریا یگانه، فاطمه سپنجی، زنده یاد فروزان عبدی(اعدامی سال ۶۷)،پریوش وکیلی و گیتی یگانه

درنیمه سال ۶۲زنان زندانی را هم به طبقه پایین بند ما آورده ودربند های ۵و۴ بودند. به محض ورود به گوهردشت وداخل بند، دوساعت آنها را بصورت دسته جمعی با کابل ومشت ولگد و…می زدند، وبعد به سلول های انفرادی انداختند. این رسم زندان گوهردشت بود. هرزندانی که جدید به زندان گوهردشت واردمی شد می پرسید:« اینجا دیگه کجاست؟ هر روز، سرهرچیزی بهانه می کنند ومی زنند!. دراوین چنین چیزی نبود.» همان شب پس ازکتک خوردن، زنان پشت پنجره آمدند و دریک شب نشینی با شوخ وخند وشادی ازسلولهای مختلف انفرادی با همدیگر می گفتند ومی خندیدند. اعظم و فروزان ازآن دسته زنان بودند. فروزان عبدی بازیکن والیبال تیم ملی ایران بعد ها مثل اکثر زنان دیگر در قتل عام ۶۷ اعدام شدند. وقتی اعظم وفروزان درشب نشینی زندان ازطریق پنجره ها ی سلول درباره کتک های دربدو ورود واستقبالی چنین گرم با کابل وشلاق ومشت ولگد  به شوخی وشادی صحبت می کردند این فروزان بود که گفت:« سختی اش فقط صدسال اوّله!.» وهمشون زدند زیرخنده.

 

این زنان، محاربان بند ودیوار وزنجیر، در«وقار طبیعت تنهایی» و، سلول های انفرادی، غرائزشان، حلول پنجره به جهانشان.

این فرشته های برسردار، به آئین ماهیان سیاه کوچولو، مؤمن ترین پنجره ها بودند. صدای شوخ وخند ها، ضرب آهنگ تق تق مورس، وشکست دیوار. همیشه چنین است…ازاولین شوق تماس در«ویندوز» گوهردشت، تا «ویندوز شماره ۱۰» انسان وجهانی پرازپنجره ها.

 

“جهان از آغاز بی پنجره بود”        ۱۳۹۱/۷/۴

جهان ازآغازبی پنجره بود

“در” معنا نداشت

وحصار

درگسترۀ جهان

محوبود وناپیدا

وانسان

روزن میگشود

به زیبائی قاب پنجره آسمان

 

ورنه جهان

ازآغاز

بی پنجره بود

بی حصار و دیوار

با مُشک عطر هستی بخش

آزادی !

ازکتاب:«‌من آبی سرا و ، سراب؟!» سیامک نادری

 

 

بازجو: اگراطلاعات ندهی، فردا به تو تجاوزمی کنم

 

فردا:‌ سلول پُرخون ، فرشته برسر دار

 

درسال ۶۳و۶۲دربند ۵و۴ زنان که درطبقه پایین بند ما درگوهردشت  قرارداشتند، ما سه مورد ازتجاوز را باخبرشدیم. دربند ۵دختری مجاهد درسلول شدیداً شکنجه شده ومقاومت کرده بود. بازجو به او می گوید:« اگراطلاعا ت ندهی فردا به توتجاوزمی کنم.» اورابه سلول برمی گردانند ودرسلول انفرادی واین جهان بهیمی ونا امن فقیهان ولایت رذالت وشقاوت، بی هیچ فرصتی برای لیسیدن زخمهای شکنجه، یک روزفرصت دارد، وچه زود فردا فرا می رسد. پاسدار درب سلول اورا بازمی کند، جسد پُرخون او وخونهایی که کف سلول ریخته شده رامی بیند. سلولهای روبرویی بند اززیرفاصله بین زمین ودر، پیکر غرق بخون اورا دیده بودند. او خودکشی کرده بود وزنان با مورس زدن خبر را بهمدیگر رساندند ویکباره صدای کوبیدن پنجره ها دربند پیچید؛ ما هیچ چیزی ازعلت این خشم وکوبش پنجره ها نمی دانستیم وبعد خبرخودکشی آن دخترمجاهد را با مورس به ما منتقل کردند. درهمین دوران بود که لاجوردی هم چند باربه گوهردشت آمده بود.

پاسداران یکروزبعد به همه بند ها وسلولهای انفرادی گوهردشت می روند ودسته قاشق ها را چک می کنند که آیا دسته آنرا تیزکرده اند یانه!(وسیله خودکشی) وهرسلولی که دسته قاشق آنها تیزشده بود قاشق را ازآنها می گرفتند وبعد بشدّت می زدند. درحالیکه  قاشق ها ازجنس روی وبسیارشکننده بود و خود کشی بوسیله این تیزی؟، کاری بغایت سخت وهم دردناک وزجر آور بود.

تهدید به تجاوزبعنوان یکی ازابزارهای شکنجه در زندان وسلولهای انفرادی گوهردشت استفاده می شد. برای درهم شکستن مقاومت زنان زندانی، تجاوزنیزیکی از ابزارهای شکنجه و درهم شکستن زندانی بود، این مسئله فارغ ازرذیلت های اعمال شده  توسط زندانبانان درباره زنان است.

 

دختری خود را درسلول انفرادی حلق آویزکرد

 

بهارسال ۶۳ نیزیک دخترپیکاری درهمین بند۵ که زیر بند ما قرارداشت، بازهم خبرازبازجویی وشکنجه بود. بازجوها اورا مورد شکنجه قرارداده بودند ودرادامه همین شکنجه های مستمر وتهدیدها…، وقتی اورا به سلول اش برمی گردانند درسلول انفرادی خودش را حلق آویزکرده بود.

موارد فوق تجاوز ویا تهدید به تجاوزاتی که به قتل انجامیده است، اما کدام زندانی زن درسلول ها ی زندان گوهردشت ازتجاوزدرامان بود؟. خاطرات زنان زندانی که خود حاضر به بیان چنین مواردی شده اند نشان ازابعاد حکمی است که خمینی پلید صادرکرده ودست بازجویان وپاسداران را بازگذاشته بود.

 

«دختر باکره رانباید کشت واگر کشته شود به بهشت می رود

 

بسیاری هستند که ازاعتقاد وایمان خمینی وروحانیون به خدا ومبانی دین اسلام سخن می گویند. زندان جایی است که می شود چهروکین حیوانی منافع ومنیّت بی مانند آنان را به وضوح و شفافیّت تمام وکمال حس کرد ودید. زیرا میزان ایمان واعتقاد وارادت خمینی به خدا ورابطه اش دراین حد بود که، خدا حکم داده بود«دختر باکره رانباید کشت واگر کشته شود به بهشت می رود.» خمینی برای آنکه دختران اعدام شوند! وبه بهشت هم نروند! حکم تجاوزداده بود؟. دور زدن قانونی حکم خدا، با وسایلی وابزار تجاوز و اعدام، نشانگر‌محتوا و رابطهٔ ومیزان ارادت واخلاص خمینی بود با خدا. درواقع ازنظر خمینی، خدا چیزی نبود  جزشخصی مثل خودش! وصد البته پایین ترازخودش. وقتی خمینی با خدا واحکامش چنین «معامله ایی !»می کرد، حساب بندگانش وخلایق، وبویژه کفارومنافقین بدترازکفار روشن است!. درقرآن کم نداریم آیاتی که حکم قتل وکشتن وسربریدن ودست وپای مخالف بریدن، وسرانگشتان را زدن وبه زنجیرکشیدن و… می دهد. جایی را هم که خدا پرانتزی بازمی کند ونشانه ایی ازرأفت دیده می شود، روح – الله ( روح الله خمینی)، الله  را دورمی زند تا جهان بهیمی پلید بنیاد گرایی را یکدست وخالص وناب به اجرا بگذارد. بله درجه ایمان واخلاص ولایت فقیه خمینی وخامنه ایی و…وهررهبری ازجنس فقاهتی وعقیدتی به معبود،‌ همین میزان اخلاص؟ بوده وهست وخواهد بود. مبنای هرتوتالیتاریسمی هیچ چیزی نیست جزامیال کثیف «خود».

 

 

 زنی فریاد می زد:

علی ی ی ی ی…علی ی ی ی ی

 

سال ۶۲و۶۳ زنی درهمان بند۵ زندان گوهردشت ودرطبقه پایین بند ما، همیشه بصورت عصیانی وجنون دیوانه وار فریادمی کشید:«‌علی ی ی ی ی…علی ی ی ی ی …». کم کم متوّجه شدیم این زن از«علی» کمک ویا دادرسی می کند ویا علی احتمالا اعدام شده است. حتی اینک پس از۳۵ سال وقتی درحال نگارش هستم  فریاد های او را می شنوم ….علی ی ی ی ی. و علی جا ا ا ا ن. اشک امانم نمی دهد…. خاطرات ما همیشه چونین است ونمی توانیم ازاین آه وضجه ها کناره بگیریم. نمی دانم علی همسرش بود یا برادرش، اما علی همه چیزاوبود وتنها کسی که نامش را فریاد می کشید وکمک می خواست وپناهی می طلبید. صدا وطنین ضجه های او، بخشی ازخاطرات سلولهای انفرادی و صدا وتپش وطنین روزها وسالهای گوهردشت است.

ما می دانستیم روزهای چهارشنبه نوبت حمام زنی است که همیشه نام علی رافریاد می کشد( در زندان وبویژه درسلولهای انفرادی گوهردشت برنامه روزانه  وهرتغییروتحولی همیشه توسط زندانی دنبال می شود. زیرا یکبارسلول طبقه پایین بند ما، نوبت حمام داشت وپاسدارزن درنبود آنها ، ازطریق دیواربه ما مورس زده بود… وبدینوسیله می خواست با ما تماس گرفته ورابطه ما با بند زنان راکشف کند. وما هم ازبرنامه روزانه باخبربودیم وهم ازنوع مورس زدن یک زن پاسدار- حقیقت آن بود که برای زنان ومردان زندانبان ۶ماه آموزش مورس گذاشته بودند تا آنها بتوانند خود را بعنوان زندانی جا بزنند وبا مورس زدن ارتباط برقرارکرده واطلاعات کسب کنند. اما درهمان گام اول درمورس زدن، غیر ازاین که کُد آشنایی مورس رانمی زدند، هرگزنتوانستند مورس را با سرعت زندانیان ویا حتی کلمات را بدون غلط بزنند. مثال: درسال ۶۲پاسدارازسلول کناری به بجای اینکه مورس بزند:« سلام» ، مورس زد: «حلام».

سال ۶۳ همان زن را روزچهارشنبه به حمام بردند، ازقبل هم صدای بازوبستن درب ها بگوش ما می رسید ومی دانستیم که کدام سلول را به حمام واقع درانتهای بند می برند(حمام هم مشابه یک سلول انفرادی با دو دوش ودیواره مجزا شده ازهم). یکباره صدای داد وبیدارپاسدارزن ازبند زنان بگوش رسید وصدای آن زن زندانی که همیشه فریاد می کشید:«علی…» صدای درگیری بین آنها  بیشترشد…، کمی بعد خبردرگیری توسط مورس بدستمان رسید:« خواهرزندانی که نام علی را فریاد می زند،‌ ودیوانه شده است به حمام رفته بود وبا لباس خیس زیردوش بود، اومی خواست خود را ازدوش حلق آویزکند،‌ پاسدارزن سررسیده ودیده بود( پاسداران درحمام رانمی بستند وبرای چک وبازرسی گهگاه به حمام سرک می کشیدند) و دروسط کارحلق آویزکردن متوجه شده ومانع او شده بودند وصدای همهمه این بود که آن زن می گفت چرا نمی گذارید خودکشی کنم؟،‌ نمی خواهم زنده بمانم… وفریاد می زد:«علی ی ی ی ی….علی….»

سایت حقیقت مانا -۶تیرماه ۱۳۹۷- سیامک نادری